به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا دکتر قاسم پورحسن در گفت وگو با مهر در پاسخ به این سوال که اساس نظریات ملاصدرا چه بوده است، گفت: ملاصدرا تنها، فیلسوفی نیست که دو جریان یا دو خاستگاه فلسفی را به همدیگر مرتبط کرد. این تصور نادرستی است که ملاصدرا جریانهای فلسفی را در پرتو نگاه عرفانی به هم ربط داد. ملاصدرا فراتر از صرف ربط دادن جریان هایی که پیش از او وجود داشته است.
دکتر قاسم پورحسن تصریح کرد: خواندن ابن سینا، سهروردی، ابن عربی برای ملاصدرا به عنوان مقدمات است. دغدغه ملاصدرا لزوما مشایی بودن نیست؛ نباید ملاصدرا را پیرو ابن عربی و سهروردی و ابن سینا بدانیم. او از اینها بهره گیری می کند. ملاصدرا دغدغه نیرومندی دارد و آن بازگرداندن فلسفه اسلامی به خاستگاه حقیقی اش است. البته این دغدغه در ابن سینا و سهروردی هم بوده و اشاراتی داریم.
این نویسنده و مترجم آثار فلسفی عنوان کرد: در منطق المشرقیین ابن سینا و در حکمه الاشراق سهروردی این دغدغه را می بینیم، ولی آن خاستگاه دینی و شرقی و غیریونانی در ملاصدرا مساله مهمتری است. نه اینکه ملاصدرا بخواهد فقط اشکالاتی که در فلسفه پیشین وجود داشت رفع کند؛ ابداعات ملاصدرا در مساله وجود، زمان و حرکت، ناشی از گسست معرفتی بنیادینی است که او در فلسفه یونان می خواهد ایجاد کند.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه یادآور شد: ملاصدرا در دوره ای زندگی می کرد که از آن به مکتب اصفهان یاد می کنیم. این دوره تقریباً با دوره ابن سینا و سهروردی فاصله 600 ساله دارد، یعنی 600 سال پیش از ملاصدرا چالش ها، گفتگوها، مناقشات و کشمکش هایی در حوزه فلسفه شکل گرفته تا به ملاصدرا رسیده است. البته در دوره ملاصدرا هنوز ابن سینا و سهروردی به عنوان فیلسوفان برتر در حوزه اصفهان خوانده می شدند. اما ویژگی منحصر به فرد مکتب اصفهان بازسازی مشایی نیست؛ بلکه توجه به خاستگاه های قرآنی و روایی است.
وی افزود: وقتی نگاه می کنیم می بینیم که همه فیلسوفان مکتب اصفهان متبحر در حوزه حدیث و تفسیر هستند. اینکه فیلسوفی حدیثدان باشد مانند میرداماد که الرواشح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه دارد و در آن به احادیث امامیه شرح می نویسد؛ ملاصدرا هم بر اصول کافی هم شرح و تفسیر می نویسد. بنابراین باید در مکتب اصفهان یک ویژگی منحصر به فردی را جستجو کنیم ؛ آنها دیگر تابع، پیرو و شارح مکتب ارسطو، افلاطون و فلسفه یونان نیستند.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: اصلا اینگونه نیست که بگوییم در فلسفه های پیش از ملاصدرا در مساله وجود و حرکت تلقی شان معقولی بودن بوده و ملاصدرا آنها را از معقولی بودن در آورده است. ملاصدرا دغدغه نیرومندتری دارد، می خواهد نه تنها گسستی با فلسفه یونان داشته باشد بلکه فلسفه را از منظر الهی ببیند. ملاصدرا در اول اسفار وقتی درباره فلسفه حرف می زند با عنوان فلسفه الهی حرف می زند. می گوید الحکمه الالهیه، ملاصدرا غایت فلسفه را تشبث به خدا می داند. این نگاه کاملا متفاوتی است که در فلسفه اسلامی شکل گرفت. اصلا داستان فلسفه اسلامی این نیست که بگوییم از فلسفه یونان 200 مساله به ما رسیده و ما آنها را به 700 مساله تبدیل کرده ایم؛ یعنی شاخ و برگش دادیم. نه، ما سرچشمه بحث را تغییر دادیم.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه تصریح کرد: فیلسوفان اسلامی دغدغه متفاوت از فیلسوفان یونان دارند. در فلسفه اسلامی اشارات و خاستگاه های بسیار نیرومندی وجود دارد؛ ابن سینایی که هنوز توجه مشایی دارد او در اشاراتش عنوان می کند که مهمترین مساله ای که در باب وجود، راهنمای من بوده همین آیه قرآنی است «آیا خداوند خود شاهد بر خود نیست». در سهروردی همچنین چیزی مصداق دارد. سهروردی در مقاله قسمت دوم حکمه الاشراق می گوید به احادیث و آیات و ادعیه توجه می کند و آنها را ذکر می کند یعنی او از ادعیه استفاده می کند که چطور نورالانوار را او به عنوان بخش بنیادین فلسفه خودش معرفی می کند. او به جمله ای از اوستا اشاره نمی کند بلکه به آیات قرآن اشاره می کند. وقتی داریم «الله نورالسموات و الارض» از این آیه استفاده می کند.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی افزود: ملاصدرا هم در تفسیرش وقتی می گوید «الله نور السموات و الارض» از 5 دیدگاهی که درباره نور است قول حق این است که من نور را به وجود بر می گردانم. ملاصدرا دغدغه متفاوتی دارد. حالا بر این اساس است که می توانیم بگوییم ملاصدرا برای دنیای امروز جامعه اسلامی چه اهمیتی دارد. ملاصدرا حیات عقلی و یک جریان نیرومند عقلی پیشنهاد می کند. این جریان عقلی برخاسته از یونان نیست که بگوییم به نیازهای ما ارتباطی ندارد. اخلاق و فلسفه زندگی ای که ملاصدرا پیشنهاد می کند برخاسته از نگاه های دینی است؛ او از منظر دین است که به زندگی، سعادت، اخلاق، حیات و به انسان نگاه می کند.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: انسان شناسی ملاصدرا انسان شناسی ارسطویی نیست. انسان شناسی دینی و عقلی است. به همین خاطر است که عقل از دیدگاه ملاصدرا در جایگاه بسیار پراهمیتی قرار دارد. عقل از دیدگاه ملاصدرا به مثابه این است که وجه معرفتی و مصداقی از دین را بتوانیم از آن داشته باشیم. وجه بالاتر وجه تحلیلی را می توانیم داشته باشیم. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به آن اشاره می کند. اینها ویژگیهای خاص ملاصدراست. ملاصدرا برای جامعه اسلامی امروز که گریزان از عقل است و از عقل واهمه دارد و می ترسد؛ تفکر عقلی و عقلانیت و عقلانیت دینی می آورد. این عقل بسیار می تواند در بازسازی فکر دینی مهم باشد. شهید مطهری به درستی اشاره می کند که احیای تمدن اسلامی بدون عقلانیت امکان پذیر نیست. آگاهی ای که مسلمانان باید از سرنوشت خود داشته باشد بدون عقلانیت امکان پذیر نیست. این مساله را در فلسفه ملاصدرا جستجو می کنیم.
دکتر قاسم پورحسن تصریح کرد: اخلاقی که امروز باید داشته باشیم نمی تواند اخلاق غربی باشد اگر چه وجوهی از اخلاق غربی برای ما می تواند قابل استفاده باشد؛ اما آن اخلاق زیربنایی دینی و اسلامی باید مورد استفاده ما قرار بگیرد. این مساله را در باب اخلاق، سعادت، انسان و زندگی جستجو می کنیم. بنابراین نباید تصور کنیم ملاصدرا برای اینکه فیلسوف است بنابراین یونانی است؛ این فکر غلطی است که حتی در بین بعضی از متفکران ما راه افتاد. نمی شود بگوییم ایمان و عبادت با عقل جور در نمی آید. این فکر نادرستی است. اساس ایمان درست، تفکر عقلانی است. بدون تفکر نمی توانیم صاحب ایمان باشیم. اگر عقل نباشد چه تفاوتی میان ایمان و پندار و توهم خواهد بود. بنابراین ملاصدرا به ما می آموزد که مساله ایمان در درجه اول به تفکر بنیادین انسان توجه دارد؛ ملاصدرا به انسان ارزش می دهد از آن حیث که انسان صاحب عقلانیت است. اینها وجوه مهم ملاصدراست.