به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) ابراهیم متقی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در مصاحبه با ایرنا، از شکل گیری داعش و نسبت آن با اینترنت و فضای مجازی سخن گفت که متن آن در زیر می آید:
با توجه به گسترش شبکههای ارتباطی- اطلاعاتی در جهان امروز و حضور گروههای تکفیری در منطقه خاورمیانه، نخستین سوال با توجه به کارکردهای فضای مجازی و شبکههای ارتباطی این خواهد بود که بهرهگیری گروههای تکفیری نظیر داعش از فضای مجازی چه تاثیری میتواند بر نظم منطقهای و جهانی بگذارد؟
وقتی صحبت از داعش میشود ما نباید این گروه را تنها به عنوان یک گروه تروریستی (دهشت افکن) در نظر بگیریم. گروههای متعددی دارای ماهیتی تروریستی هستند اما نگاهشان تعارضی و جدالهای آنها مذهبی است و جدالهایی از فرقهگرایی را ایجاد می کنند. بنابراین فرقهگرایی تازه، ذاتی مذهبی دارد. به نظر میرسد در کشورهایی که دارای ساختار مذهبی هستند، فرقهگرایی بیشتر گسترش یافته است.
به طور کلی در سالهای پس از جنگ سرد، فرقهگرایی را باید مبنای تقلیل مرزها دانست. امروز در فضای خاورمیانه شاهد آن هستیم که مرزها در حال تغییر هستند، گسست مرزی و سرزمینی را میبینیم. گسست سرزمینی به این معناست که کشوری مانند عراق یا کشوری مثل سوریه، در حاکمیت ملی با تغییراتی مواجه میشود و چارچوبهای سرزمینی آن دگرگون میشود و در نتیجه چنین کشورهایی در فضای فقدان مرز قرار میگیرند، از این جهت، «مرز زدایی» را باید زمینه اصلی شکلگیری گروههای تروریستی دانست.
گروههای تروریستی دهه 70 میلادی در قالب سرزمینی فعالیت داشتند و هویت ملی آنها مشخص بود. اما در سالهای اخیر، مجموعهای مانند داعش هویت ملی ندارد و اگر میگوید «دولت اسلامی شام و عراق» به معنای این است که قالبهای مربوط به «وستفالیا» در جهان کنونی کارکرد خود را از دست داده است.
بنابراین، در شرایط موجود، از یک سو یک جامعه شبکهای داریم که در این جامعه شبکهای، گروههای سیاسی و اجتماعی مختلفی فعالیت میکنند و از همه مهمتر اینکه کارکرد جامعه شبکهای در ساختار شبکهای تغییر ایجاد میکند. در این رویکرد، تغییر در ساختار کهن به معنای آن است که دولت در آن تضعیف میشود، چندپارگی اجتماعی و سیاسی به وجود میآید، مرزها دگرگون میشوند و از همه مهمتر اینکه «آنارشی» (Anarchy) مربوط به دولتهای ملی که در روابط بینالملل وجود داشت و ما روابط بینالملل را که در قالب آنارشی تحلیل میکردیم، امروز، تبدیل به فضای آشوب شده است و وقتی فضای آنارشی تبدیل به آشوب شده باشد، طبیعی است که تروریسم در ابعاد گستردهای شکل خواهد گرفت و گسترش پیدا خواهد کرد.
با توجه به اینکه شما از پایان دوران وستفالیا، ایجاد آشوب و فقدان هویت و مرز در میان گروههای تکفیری صحبت کردید، سوالی که مطرح میشود بر این پایه خواهد بود که پیامدهای امنیتی حضور چنین گروههایی در خاورمیانه چه میتواند باشد؟
اگر مرجع و منشا وستفالیا اروپا بود، مرجع و منشا فضای «پساوستفالیایی» خاورمیانه محسوب میشود، یعنی شما خاورمیانه را در زمره مناطقی میبینید که در آن «دولتهای ورشکسته» (Failed State) وجود دارد، خاورمیانه را منطقهای میبینید که در آن «دولتهای ضعیف» (Weak State) وجود دارد.
دولت ضعیف و دولت ورشکسته چه ویژگیهایی دارد؟ مهمترین ویژگی این است که در برابر ساختار دولت مرکزی مقاومت وجود دارد و حاکمیت دولت مرکزی را به رسمیت نمیشناسد، البته پیش از این نیز در دولتها یک ساختار «سلسله مراتبی» (hierarchical) وجود داشته است اما وقتی بحث مربوط به فضای آشوب میآید، در فضای آشوب ساختار سلسله مراتبی به یک ساختار دگرگونکننده و دگرگون شونده تبدیل میشود که قدرت و دولت مرکزی دیگر کارکرد چندانی ندارد. بنا براین، من فضای خاورمیانه را یک فضای پسا وستفالیا میدانم و به همین دلیل است که الگوی ارتباطی که مجموعههایی مانند داعش و النصره دارند در قالب مجموعههایی به نام «فرادولت» ایفای نقش میکنند.
در این زمینه، خیلیها اعتقاد دارند که دولت در «زمینه» (Context) وستفالیا قدرتش افزایش یافته ولی واقعیت این است که دولت در خاورمیانه در مقیاس یک دهه گذشته ضعیفتر شده است. دولت در ساختار صدام حسین و حافظ اسد یک دولت اقتدارگرا بود اما این دولت اقتدارگرا در دوران پسا وستفالیا دیگر کارکرد خود را از دست داده است، نه تنها دیگر دولت اقتدارگرا نیست بلکه در فضای دولت ورشکسته قرار گرفته است. در این شرایط، این نوع دولت ورشکسته چه وضعیتی را میتواند ایجاد کند؟ شرایطی که در آن، دولت قادر به کنترل شرایط اجتماعی نیست. شما در نظر بگیرید در عراق، اگر از یک عراقی امروز بپرسی شما کی هستی و احساس میکنی به کجا تعلق داری؟ نمیگوید من یک عراقی هستم. امروز شهروند عراقی میگوید من یک شیعه، یک سنی یا یک کرد هستم.
این مساله نشان میدهد که قالبهای هویتی کهنی که مربوط به وستفالیا بود و دولت کنترلکننده بود، ماهیت سلسله مراتبی داشت، امروز کارکردش از میان رفته است. بنا براین، ما از یک سو، گروههایی داریم که ماهیت اعتقادی شبکهای دارند و از دیگر سو، در این فضای شبکهای هویتها دگرگون میشود. شما در نظر بگیرید که زمانی هویت در یوگسلاوی هویت یوگسلاوی یا اتحاد جماهیر شوروی بود اما در سال 1991م (1370) هویت از هویت یکپارچه یوگسلاوی جدا شد و در منطقه قفقاز نیز هویت تبدیل به هویت ارمنی یا آذری شد. جدال ارمنیها و آذریها این هویت نوساختهای را که ساختار پیشین را رد میکرد، به طور آشکار نشان میدهد. به همان ترتیب، چنین وضعیتی امروز، در فضای عراق نیز شکل گرفته است. شما میبینید که در سوریه علوی از سلفی جدا میشود.
همچنین در چنین شرایطی دولتها نیز میزان «تحمل پذیری» شان (Tolerance) کاهش پیدا میکند. به عنوان نمونه در مصر، ژنرال «عبد الفتاح السیسی» چند سال بعد از اینکه «محمد مرسی» به قدرت رسید، کودتا را انجام داد. این موضوع را همواره به یاد داشته باشید که جا به جایی قدرت در زمانهای مطلوب انجام میشود.
شما «نوری مالکی» نخستوزیر پیشین عراق را در نظر بگیرید؛ مالکی در چارچوب قانون اساسی عراق میبایست نخستوزیر باشد، اما قانون اساسی این کشور در ارتباط با انتخاب نخستوزیر رعایت نشد به دلیل اینکه فضای اجتماعی گستردهای فراتر از فضای قانونی دارد و زمانی که ساختار فرو بریزد، قانون و نهادها نیز فرو خواهد ریخت. در آن شرایط است که دیگر دولت ملی، ملیت، هویت پیشین وکارکرد خود را از دست میدهد.
در این میان، چه عاملی باعث میشود که هویت ملی از دست برود؟ وضعیت نوستالژیکی که معطوف به فضای روانی اعتقادی و هویتی گروههای مختلف است.
پیش از اینکه کشور عراق شکل بگیرد، عدهای شیعه، عدهای کرد و عدهای سنی بودند. بنابراین، به نظر میرسد که بار دیگر این فضای نوستالژیک کهن توانسته بر دولت ملی غلبه کند. از این رو، من داعش را حاصل فضایی میدانم که درآن نخست، آنارشی تبدیل به آشوب میشود. دوم، ساختار سلسله مراتبی دولتهای ملی ماهیت آنارشیکال (هرج و مرج) پیدا میکند و زمانی که دولت ملی ضعیف میشود، هویتهای کهن جایگاه قویتری پیدا میکنند.
با توجه به اینکه فضای خاورمیانه در حال تحول به سمت یک وضعیت پسا وستفالیایی است و فضای آنارشیک در حال تبدیل به فضای آشوب است، آیا میتوان از پایداری گروهی مانند داعش در نظم آینده منطقه صحبت کرد؟
موقعیت گروه هایی مانند داعش مربوط به زمان و شرایطی است که نظم منطقهای در وضعیت ریزش و فرسایش قرار میگیرد. اگر شرایط برای اعاده نظم منطقهای به وجود آید، در آن صورت گروههایی مثل داعش هم موقعیت خود را از دست میدهند، در این فضا این نوع گروهها یا باید ساختار دولت محور را بپذیرند یا اینکه در فضای آینده موقعیت آنها در فضای ریزش قرار میگیرد.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که مجموعههایی مثل داعش از بسیاری از ابزارهای دولت، بهره میگیرند. برای نمونه داعش دارای ارتش، نیروهای مسلح و اقتصاد خدماتی است. داعش زمانی که در حوزهای مسلط میشود منابع مالی را که به دست آورده میان شهروندان توزیع میکند یعنی مهمترین مسأله دولتها در عصر موجود اقتصاد خدماتی است.
نکته بعدی، این موضوع است که داعش دارای «مرکز اطلاعاتی» (Data Base) است. برای نمونه شما در نظر بگیرید که گروههای تروریستی دهه 70 میلادی به عنوان نمونه گروه «وارمن ماریوف» در آلمان، گروهها و افراد محدودی را مخاطب قرار میداد و علیه آنها اقدام میکرد و مرکز اطلاعاتی آنها بسیار محدود بود. در حالی که مجموعهای همچون داعش، دارای یک نوع جمعآوری اطلاعات سیستمیک (نظام مند) است و چنین نیست که این گروه با نفراتی اندک و بدون پشتوانه خاصی درگیر شود.
برای نمونه، هنگامی که این گروه یک ایست بازرسی برقرار میکند پیش از این، برای همه اعضای خود کارت شناسایی صادر کرده است. زمانی که هریک از این اعضا بخواهند از این ایست بازرسی عبور کنند، افراد در مرکز اطلاعاتی چک میشوند و زمانی که چک کردند مشخص میشود که این فرد چه جایگاهی را در ساختار دولت و گروه دارد. بنابراین، این ذهنیت که ما فکر کنیم مجموعههایی مانند جبهه النصره یا داعش افرادی عوام و شکلگرا هستند و به هیچ وجه با ابزارهای مدرن آشنایی ندارند، اشتباه بزرگی است. در فضای شبکهای ایجاد شده چنین گروههایی از یک طرف هویتیابی آنها ماهیت اطلاعاتی و شبکه دارد و از طرف دیگر در چنین فضایی زمینه برای رویارویی اطلاعاتی ایجاد میشود؛ یعنی جنگ داعش و دولت عراق بیش از آنکه ماهیت نظامی داشته باشد ماهیت اطلاعاتی و امنیتی دارد. چنین وضعیتی نشان میدهد که دولت عراق در وضعیت غافلگیری قرار دارد. در این چارچوب، غافلگیری به معنای این است که برخی از بازیگران توانستهاند مجموعهای از اطلاعات را در برابر بازیگر دیگر سازماندهی کنند.
مهمترین موضوعی که امروز باید به آن توجه داشته باشیم این است که نرم افزار و سخت افزار قدرت شبکهای فراتر از قدرت سازمانی گذشته است. این قدرت شبکهای میتواند هم اطلاعات و هم قدرت نظامی و هم توان اقتصادی را با یکدیگر ترکیب کند و به همین دلیل است که داعش بخشی از عملیات جنگی را که انجام داده علیه پالایشگاهها و منابع نفتی بوده است.
در این میان، ترکیه بخشی از نفت خود را از داعش خریداری میکند و حتی دولت سوریه بخشی از منابع انرژی خود را از داعش به دست میآورد. این همان فضای شبکهای است؛ یعنی در حوزه نظامی میجنگند، هویت شان با یکدیگر متفاوت است اما به دلیل نیازهای اقتصادی که دارند در حوزه خرید و فروش نفت همکاری میکنند. اینجاست که شبکه فراتر از یک حوزه خاص اقتصادی یا نظامی معنا پیدا میکند. شبکه میتواند یک نوع تمامیت جمعی که قابلیت و قدرت گروههای رقیب را شکل میدهد در یک وضعیت رو در رو با یکدیگر سازماندهی کند.
با توجه به بحثی که شما مطرح کردید به نظر میرسد داعش در فضای شبکهای و از طریق فضای مجازی کارویژههای یک دولت را انجام میدهد و حتی یک فضای شهروند محور را ایجاد کرده است. در اینجا با توجه به وجود یک وضعیت پساوستفالیا در کارکردهای داعش در فضای مجازی تناقضی ایجاد میشود. در این چارچوب، آیا ما باید منتظر یک نظم تازه یا پذیرش دولت تازه در فضای آشوب باشیم؟
فضای آشوب، فضایی است که بازیگران هیچ گونه اتصال و ارتباطی به مرکز ندارند. این خانوادههای گسسته را در نظر بگیرید، هرکدام از افراد کارکرد خود را دارا هستند و هرکدام به شکلی در نظم خانواده ایفای نقش میکنند. این بحث را امروز میتوان در کشورهایی مثل عراق دید. داعش به عنوان یک گروه هویتی نمیخواهد تمامی ابزارهای دولت را داشته باشد، اما خدمات ارایه میدهد. به چه دلیل خدمات ارایه میدهد؟ برای اینکه ارایه خدمات را بخشی از تکلیف خودش میداند.
در نظام وستفالیا همواره میان حق و تکلیف یک نوع رابطه وجود داشته حتی در فضای مدرن، حق و تکلیف به موازات یکدیگر و در یک فضای توازنی قرار دارد. اما در شرایط آشوب، چیزی به نام حق وجود ندارد همه چیز تکلیف است، یعنی اگر داعش انسان میکشد به عنوان تکلیف میکشد، اگر خدمات ارایه میدهد، احساس تکلیف میکند، اگر اقدام خاصی را علیه گروههای دیگر ارایه میدهد در یک فضای تکلیف است. بنابراین، در فضای مدرن، حق به موازات تکلیف ارایه میشود ولی در فضای پست وستفالیا دیگر چیزی به نام حق وجود ندارد که ما جلوههایی از شهروندی را خواسته باشیم در آن فضا ببینیم. از این رو، بحث مربوط به شهروندی مسالهای است که در حوزه فضای مدرن قرار میگیرد و در فضای پساوستفالیا موضوع شهروندی نداریم و به همین دلیل است که هر اعدامی که صورت میگیرد بخشی از تکلیف گروهها محسوب میشود.
هنگامی که یک نظم مبتنی بر قانون به هم میخورد یا نظم مبتنی بر حقوق اجتماعی و شهروندی به هم میخورد و یک نظم تازهای به وجود میآید که این نظم را گروههای حاشیهای سازماندهی میکنند. در فضای آشوب، مرکزیت قدرت دیگر کاربرد ندارد و این نیروی حاشیهای است که میتواند تکلیف ایجاد کند و تکلیف را رعایت کند و نظم قدیمی را تغییر دهد.
با توجه به ویژگی فضای مجازی و اینکه امکان سرعت و گسترش را به گروهی همچون داعش میدهد و داعش با گسترش خود نظم منطقهای و بینالمللی را به هم میزند، سؤال این است که کشورهای منطقهای و بینالمللی چگونه میتوانند با این گروه و گسترش آن در جغرافیای خاورمیانه و فضای مجازی مقابله کنند؟
مهمترین بحث دوران کنونی، رابطه هویت، رسانه و شبکه است؛ بحثی را که «مانوئل کاستلز» به آن توجه دارد این است که هویت بر بام رسانه قرار دارد، یعنی اینکه داعش یک گروه تروریستی است و در منطقهای فعالیت میکند و چه میشود که تبدیل به یک تهدید جهانی میشود یا تبدیل به شکلگیری ائتلافهای منطقهای میشود؟
علت اصلی را باید در رابطه بین گروههای هویتی و مجموعههای رسانهای دانست. هرجا که هویت و قدرت و خشونت باشد، رسانه آن را منعکس میکند. بنابراین، در وضعیت موجود آن چیزی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که رسانهها میتوانند این هویت را منعکس کنند و تا زمانی که هویت منعکس میشود، طبیعی است که چنین گروههایی موجودیت هم خواهند داشت.
اما تا چه زمانی داعش دارای نقش هویتی است؟ تا زمانی که بتواند رقابت و مبارزه هویتی را به انجام برساند؛ یعنی اگر زیرساختهای قدرت داعش شکسته شود و مقاومت به لحاظ اقتصادی و نظامی فرو بریزد، در این شرایط هویت باقی میماند ولی گروه سیاسی کارکرد خودش را از دست میدهد، آنجاست که زمینه برای انشعاب گروههای هویتی ایجاد میشود. بنابراین، ما در آینده باید شاهد وضعیتی باشیم که در آن وضعیت، گروههای هویتی در فضای تجزیه قرار میگیرند.
به همان گونهای که گروههای هویتی تجزیه میشوند، ایدئولوژی آنها نیز تجزیه میشود. این یک بحث بسیار جالبی است که ایدئولوژی خارج از گروه معنا پیدا نمیکند. امروز ایدئولوژی یکپارچه و منسجم است ولی در یک فضای زمانی دو یا سه ساله شاهد خواهیم بود که ایدئولوژیها به طور کامل رنگارنگ میشوند و در آن وضعیت است که بین گروههای سلفی تضاد و تعارض به وجود آمده و موج تازهای در منطقه شکل میگیرد که خود گروههای سلفی در وضعیت رویارویی و درگیری قرار میگیرند.
با توجه به چنین وضعیتی آیا ما باید شاهد گسترش چنین آشوبهایی در منطقه خاورمیانه باشیم؟
طبیعی است که آشوب برای مدتی ادامه پیدا خواهد کرد. این آشوب دستکم از سال 1991م آغاز شده اما در برخی از مقاطع تاریخی آشوب پر شدت و در برخی مقاطع ماهیت کم شدت پیدا کرده است؛ یعنی حرکتها ماهیتی سینوسی دارد. این موضوع را به یاد داشته باشیم که در فضای سازمانی، حرکت سینوسی وجود ندارد و حرکتها ماهیت فرایندی دارند، اما در فضای کنشی گروههای هویتی و مجموعههایی که در حاشیه ایفای نقش میکنند، موقعیت و جایگاهشان را باید در یک فضای سینوسی نشان دهند.
دگردیسی مفهوم قدرت و نقش پادقدرتها در رسانههای اجتماعی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مساله تحول قدرت یک امر واقعی است. به هر اندازه که جوامع پیچیدهتر میشود ذات، ماهیت و کارکرد قدرت هم پیچیدهتر میشود. زمانی در حوزه روابط بینالملل بحث این بود که قدرت ماهیت آشکار دارد و در فضای رقابت معنا پیدا میکند اینها بحثهایی است که «رابرت دال» درباره آن صحبت کرده است یعنی قدرت با امر آشکار در یک فضای رقابتی، یک وضعیت مشروعیت بخشی پیدا میکند. پس از مدتی که ذات قدرت تغییر پیدا کرد، تحلیل قدرت هم دگرگون شد یعنی وقتی ذات یک موضوع تغییر پیدا میکند تحلیل آن موضوع نیز با تغییر و دگرگونیهایی همراه میشود. پس قدرت ماهیت دوگانه دارد؛ بخشی از قدرت آشکار و بخشی دیگر پنهان است اما سوال اینجاست که کدام یک از بخش قدرت آشکار است؟ آن بخشی از قدرت که به نوعی در یک فضای کاذب قرار میگیرد. به عبارت دیگر قدرت آشکار نقش به نسبت محدودی دارد.
اشخاصی همانند «سیراکنس» اعتقاد دارند که رسانهها در امریکا و کشورهای صنعتی انعکاس دهنده قدرت آشکار هستند ولی قدرت دست آنها نیست، دموکراسی نمایش دهنده قدرت آشکار است اما ساختار ماهیتش نخبه گرایانه است یعنی گاهی ویترین با انبار متفاوت است؛ یک ویترین دموکراتیک است ولی انبار ماهیت اقتدارگرایانه دارد. در بحثهای امروز قدرت؛ هرچه اقناع بیشتری وجود داشته باشد و اقناع به همراه اجبار به کار گرفته شود، آن را میتوان قدرت نامید، حال ممکن است رسانه چنین کارکردی داشته باشد، ممکن است ایدئولوژیها چنین کارکردی داشته باشند یا حتی گروههای سیاسی در این فضا قرار بگیرند. بنابراین فضای موجود فضایی است که نوع نگاه نسبت به قدرت تغییر پیدا کرده است و این تحول در ابزارهای قدرت، تحول نسبت به نگرش به قدرت نیز تحول ایجاد میکند. به همین دلیل است که «جوزف نای»بحث قدرت نرم را مطرح میکند اما پیش از وی، شما «آلوین تافلر» را دارید، تافلر 2 بحث جابه جایی قدرت و جابه جایی در قدرت را اعلام میکند که موضوع و فرایند قدرت دگرگون شده است.
شما قدرت را در جهان کنونی چگونه تعریف میکنید؟
قدرت در عصر موجود نه «سطح خرد» (میکرو) است و نه «سطح کلان» (ماکرو)، نه توزیع افقی و نه عمودی دارد بلکه قدرت ماهیتی شبکهای دارد. در فضای شبکهای شما همه چیز دارید و هیچ ندارید مانند کارت اعتباری است که برای شما همه چیز است و در عین حال هیچ چیز نیست؛ در مقایسه با الگوهای گذشته که پول در قالب طلا بود، در فضای «نظام پولی برتون وودز» میان طلا و دلار امریکا یک رابطه متقابل ایجاد شد. پس توزیع قدرت ماهیت شبکهای دارد و این میزان افزایش و کاهش قدرت نیز بستگی به این دارد که شما چه میزان قابلیت اطلاعاتی دارید؛ اگر اقتصاد اطلاعاتی داشته باشید، اگر توان نظامی و اجتماعی اطلاعات محور داشته باشید، میتوانید به قدرت بیشتری نیز دست پیدا کنید.