گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - نزدیک به سه سال از نوید دکتر قاسم پورحسن برای انتشار ترجمه و شرح کتاب «الحروف» فارابی میگذرد؛ طرحی که زیر نظر دکتر حسین کلباسی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در حال انجام است و ما همچنان چشم به راه این اثر ارزنده هستیم.
الحروف، یکی از آثار مهم معلم ثانی است که تا همین اواخر چندان شناختهشده نبود و طی این قرون هیچ فیلسوفی کار فارابی را دنبال نکرده است تا به امروز که ما متاثر از کششهای فلسفههای تحلیلی و زبانی در غرب، به میراث خود بازگشتهایم.
هر چند برخی انتساب این کتاب را به فارابی زیر سوال بردهاند، اما حتی وجود چنین کتابی و کتابهایی مشابه «الزینه» از ابوحاتم رازی، متکلم معاصر او، نشان میدهد که در آن روزگار اندیشمندان اهمیت توجه به زبان و جایگاه آن در اندیشهورزی را دریافته بودند.
فارابی در این کتاب، از جایی فلسفه و فلسفهورزی را آغاز میکند که امروزه فلسفه تحلیلی به آن میپردازد. در این فلسفه توجه نه بر تصورات موجود در ذهن بلکه بر زبانی است که اندیشیدن ذهنی از طریق آن بیان میشود. در واقع برای آنان زبان معمولی، زبان زنده است.
فارابی نیز در این اثر ما را به بست و پیوست میان زبان مردم با زبان فیلسوفان توجه میدهد و میپرسد که چرا زبان زنده است؟ در واقع فارابی از واکاوی و پیجویی زبانی در پی فراهم کردن بنیادهای شناختشناسانه و هستیشناسانه میگردد و این سه حیث «زبانی» و «معرفتی» و «وجودی» در فلسفه او هرگز قابل تفکیک نیست. آشنایی او با زبانهای مختلف فارسی، سغدی، عربی، سریانی و شاید یونانی نیز به کمک او آمده تا بتواند دامنه بحثهای خود را گسترش داده و شمول بخشد.
آشنایی فارابی با زبانهای مختلف و زباندانی او چنان است که در افسانههای علمی آمده که او هفتاد زبان را میدانسته است. همچنین دانش دیگری که در این رویکرد به او کمکی شایان کرده، «منطق» است. او که آوازه خود را مرهون منطقدانی است، از این دانش و نیز نحو و زباندانی یاری میگیرد تا مفاهیم فلسفی را واکاوی کند.
در حقیقت فارابی به اهمیت جایگاه زبان در اندیشه پی برده و در بخشبندی دانشها نیز زبان را جزو علوم هشتگانه برمی شمارد؛ چیزی که تا پیش از او سابقه ندارد.
فارابی، «الحروف» را در سه فصل با عناوین «حرفها، نامها، دستهها»، «پیدایش واژهها، فلسفه و دین»، و «حرفهای پرسشی» ترتیب داده است. او فصل نخست را با پرسش از وجود آغاز میکند و به تحلیل تناظر صورتهای زبانی و معانی آنها میپردازد. در فصل بعد، چگونگی شکلگیری و روند تکامل زبان را مورد بحث قرار میدهد و در این معنا نخستین بار تاریخمندی را وارد اندیشه میکند. او پیشینی و پسینی بودن دین و فلسفه را در ذیل همین موضع وامیکاود و همچنین به بررسی و مقایسه ظهور واژه در زبان مردم و زبان دانش میپردازد. و سرانجام در فصل واپسین کتاب، فارابی فرآیند و کیفیت پرسیدن را در سه ساحت «دانش» و «حکمت» و «سخن» بررسی میکند.
در رمان طبل حلبی، گونترگراس صحنهای را تصویر میکند که پسرک معلولذهنی قهرمان داستان، با طبل حلبی خود در تالاری بزرگ تکنوازی میکند و طی آن، آنچنان مخاطبان را در کودکی خود غرق میکند که با او میخندند، گریه میکنند و حتی جای خود را خیس میکنند.
در زندگی فارابی نیز چنین صحنهای وجود دارد. در احوال او آوردهاند که در انجمنیسازی زد و مردم را خنداند، سپس همان ساز را نوعی دیگر زد و شنوندگان را گریاند، آنگاه با زدن دیگر همان ساز آنان را به خواب برد. فارغ از راست یا دروغ این روایت، فارابی با زبان مردم و بروزهای آنان اندیشهورزی میکند و آنچنان به ظرایف آن آگاه است که میتواند مخاطب را با خود ببرد هر کجا که خواست. در «الحروف» تمام توجه او به زبان مردم است و میکوشد فلسفه خود را از همین جا آغاز کند.
منبع: ایران