بسم الله الرحمن الرحیم
علی رغم گذشت ۳۴ سال از شهادت استاد مطهری، ایشان را باید همچنان تأثیرگذار ترین شخصیت فکری ایران دانست. استاد شهید مطهری به لطف خداوند، موفق شده بود به لایه های عمیق تفکر ناب اسلامی و نیز زنجیره ساخت مستحکم اندیشه اسلامی دست پیدا کند و همین امر، زمینه استنباطات بسیار دقیق از منابع درجه یک اسلامی برای پاسخگویی به نیازهای زمانه و همچنین حل مسائل پیچیده را برای استاد شهید مطهری فراهم ساخته بود؛ علاوه بر این، شهید مطهری به خاطر فهم عمیقی که از جوهر اندیشه اسلامی داشت، نقش نگاهبان زبده و هوشمند مرزهای تفکر اسلامی را به درستی ایفا می کرد.
البته دلسوزی، حریت و شجاعت مثال زدنی استاد در ایفای این نقش، یعنی حفاظت سرسختانه از مرزهای اسلامی و جلوگیری از ورود ناخالصی و انحراف در مسیر دین داری بسیار مؤثر بود. شهید مطهری در طول زندگی پربرکت خود، هیچگاه مبارزه با جریان تحجر را کنار نگذاشت؛ چه تحجر سنتی که در لباس اخباری گری و ستیزه با عقل و فلسفه ظهور و بروز داشت و چه تحجر مدرن که در لباس ایسم های فکری چون مارکسیسم و لیبرالیسم یا روشنفکری سکولار خودنمایی می کرد.
چنانکه باید گفت استاد مطهری همواره خار چشم متحجرین بود و جان شریف خود را نیز در راه مبارزه با آنها نثار اسلام ناب کرد. اینکه امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) مطالعه همه آثار استاد مطهری را، بدون استثناء، برای شکل گیری فکر دینی جوانان انقلابی مفید دانستند، خود گواهی بر خلوص بی نظیر دستاوردهای مهم علمی و معرفتی شهید مطهری از طریق غور ژرف ایشان در اقیانوس بی انتهای تعالیم ناب و مترقی اسلامی محسوب می شود، چیزی که به ندرت در تاریخ پر فراز و نشیب فکر اسلامی می توان سراغ داشت.
واقعیت این است که شهید مطهری در عصری می زیست که باید از آن، عصر آغاز ظهور ایسم های مختلف غرب مدرن تعبیر کرد. در این برهه، شناخت صحیح و عمیق فلسفه های غربی برای استاد مطهری اجتناب ناپذیر می نمود چراکه بخش مهمی از مشکلات فکری آن دوران و حتی همین حالا، محصول التقاطات فکری متأثر از این ایسم هاست.
شهید مطهری با اینکه از زبان اصلی برای برقراری ارتباط با فلسفه های غربی بهره نمی گرفت و عمده ارتباطش از طریق ترجمه های معتبر آن زمان بود لکن دریافتی که او از کلیت هر یک از فلسفه های غربی داشت، دریافتی بسیار دقیق و هوشمندانه بود به طوریکه هنوز هم کمتر متفکری را می توان پیدا کرد که مانند شهید مطهری قادر به درک و تقریر کلیت این فلسفه ها و مواجهه قوی و منتقدانه با آنها باشد.
اینکه بعضی امروز می گویند ترجمه های غیر دقیق آن دوران، مانع از درک صحیح استاد مطهری از غرب شده بود، سخن پوچی است چراکه دریافت های شهید مطهری نه تنها تعارضی با دیدگاه غرب شناسان مطرح ندارد بلکه به مراتب از بسیاری از این دیدگاه ها هوشمندانه تر و منصفانه تر است. اصولاً یکی از ویژگی های بارز استاد شهید مطهری، آزاد اندیشی ایشان بود. این واقعیت را می توان در سرتاسر آثار گرانقدر استاد دید. به ویژه آزاد اندیشی استاد را می توان در مواجهه انتقادی او با تفکرات کلیدی اسلامی و غیر اسلامی مشاهده کرد. در حقیقت، امکان نداشت هیچگونه تعلق خاطر و تعصبی، در قضاوت استاد مؤثر واقع شود بلکه تمام سعی شهید مطهری این بود تا معیار خود را در قضاوت، قواعد عقلی ناب قرار دهد.
در بحث علوم انسانی اسلامی، ما فکر می کنیم استاد مطهری، شخصیتی پیشتاز در این عرصه شناخته می شوند. در آثار شهید مطهری دو چیز کاملاً عیان است: یکی، اثبات ضعف و ناکارآمدی علوم انسانی غربی و سکولار در شناخت و حل مسائل انسانی، اعم از فردی و اجتماعی و دیگری، استفاده از فکر ناب اسلامی به مثابه یک سیستم فکری پویا برای عبور دادن انسان از گردنه های مسیر پر پیچ و خم زندگی فردی و اجتماعی و رساندن او به آرامش فکری است.
ما امروز همچنان خود را در بسیاری از مراحل ساخت علوم انسانی اسلامی، مرهون تفکرات ژرف استاد مطهری می دانیم و ایشان را یکی از پرچم داران اصلی جبهه روشنفکری انقلاب اسلامی قلمداد می کنیم که متفکرین انقلابی را در مبارزه فکری-که شدت و پیچیدگی آن در این دوران بر کسی پوشیده نیست- یاری می دهد.
برای حقیر هیچ توصیه ای مطمئن تر و شایسته تر از این که جوانان فرهیخته را به مطالعه مکرر تمام آثار استاد مطهری دعوت کنم، نیست و معتقدم مطالعه آثار ایشان یک ویژگی مهم دارد و آن، از یک سو، دادن معیار و ابزار نقد و از دیگر سو، دادن شجاعت و جسارت مواجهه انتقادی با اندیشه های معاصر خصوصا تفکرات جریان روشنفکری سکولار است.
اینکه بعضی به درستی می گویند باید بر آراء شهید مطهری متوقف نشد و از ایشان عبور کرد، به هیچ وجه ذم توان و ظرفیت فکری استاد در پاسخگویی به نیازهای متنوع فکری نیست بلکه تأکید بر این واقعیت است که ما امروز که نزدیک به نیم قرن از دوران اوج گیری اندیشه ورزی شهید مطهری دور شده ایم، با نیازهای فکری تازه ای به ویژه از جنس اجتماعی روبرو هستیم که اگر استاد نیز هم اکنون در قید حیات بودند با آن ها مواجهه ای متفاوت و روزآمد داشتند. با این حال، بنده معتقدم درک عمیق سیستم فکری شهید مطهری در همه مواجهات فکری آینده ما-از پایگاه جریان روشنفکری انقلاب-فوق العاده کار ساز است.
در اینجا مایلم به یک حقیقت دیگر اذعان کنم و آن، مصیبت بزرگ پر نشدن جای خالی شهید مطهری از زمان شهادت پر افتخار استاد تا الآن است. البته بی انصافی است اگر رویش های فراوان فکری بعد از استاد مطهری، آن هم در بستر انقلاب شکوهمند اسلامی را نادیده بگیریم؛ اما عدم ظهور شخصیت های جامعی مثل ایشان- در تراز یک متفکر انقلابی و مبارز- موضوعی نیست که بتوان از آن گذشت.
این پرسش اغلب مطرح است که چرا با وجود سپری شدن ۳۴ سال از زمان شهادت استاد، هنوز شاهد ظهور شخصیت های جامعی مانند استاد مطهری از حوزه های علمیه نیستیم این در حالی است که حوزه ها به برکت انقلاب اسلامی گسترش کمی و کیفی قابل توجهی پیدا کرده اند، پاسخ من به این سئوال این است که شهید مطهری صرفاً محصول نظام آموزشی حوزه نبود؛ او بخش مهمی از توفیقش را از ویژگی های شخصیتی خود بدست آورد که شاید همه آنها اکتسابی نباشد.
همانطور که اشاره کردم، به نظر می رسد، تهذیب، بابی است که اگر در وجود کسی به درستی گشوده شود، نه تنها قدرت دریافت روشن بینانه حقایق دینی برایش صدچندان می شود، بلکه ظرفیت های منحصربفرد را برای اثرگذاری در عمق جان مخاطب در وجود او شکوفا می سازد این همه تأکید بزرگان حوزه بر ضرورت تهذیب و خودسازی و تقدم آن بر دانش پژوهی، موضوعی است که می توان آن را در روند موفقیت استاد مطهری به وضوح مشاهده کرد.
اصولاً تفاوت سبک زندگی روشنفکر انقلابی با روشنفکر غرب گرا در این است که روشنفکر انقلابی در متن جامعه و در کنار اقشار گوناگون، خصوصاً اقشار ضعیف و درد چشیده جامعه، زیست می کند و لذا، هم مشکلات جامعه را با پوست و گوشت خود لمس می کند و هم نسخه های شفابخشی را برای حل این مشکلات می پیچد. از طرف دیگر، زیست مردمی و بدون ریای روشنفکر انقلابی در میان توده مردم و سهیم بودن او در غم و رنج آنها، امکان اثرگذاری اش بر روی توده مردم را مضاعف می سازد.
این در حالی است که روشنفکران سکولار، زیستی مستکبرانه دارند و خود را با حصر در زندگی طبقه متوسط و نخبه جامعه، در باتلاق سطحی گرایی و کج اندیشی غرق می کنند ضمن آنکه به دلیل زیست مستکبرانه و عمدتا ریاکارانه خویش در جامعه، قادر به برقراری ارتباط موثر با عموم مردم و اثرگذاری عمیق بر روی آنها نیستند. واقعیت این است که ما استاد مطهری را قله جریان روشنفکری انقلاب می دانیم و نزدیک شدن جوانان فرهیخته به این قله و پیروی از سبک زندگی ایشان را به خصوص برای اثربخشی در جامعه ضروری می دانیم.
در پایان،مجدداً تکرار می کنم، رمز توفیق استاد مطهری را باید فراتر از ظرفیت فکری او، در مهذب بودن، اخلاص، صداقت دردمندی و مسئولیت پذیری ایشان نسبت به اسلام و جامعه اسلامی جستجو کرد و شاید شهادت، بهترین پاداشی بود که ایشان از خداوند متعال دریافت کرد و همین امر نیز در جاودانگی فکر او تاثیر فراوانی داشته و خواهد داشت.