پیلار در یادداشتی که پایگاه تحلیلی «نشنال اینترست» منتشر کرد، می نویسد:
یکی از تبعات ناخوشایند استثناگرایی آمریکایی برداشت پیچیده و بسیار ناموزونی است که آنها از واژه مذاکره دارند. این مفهوم گنگ مانع بزرگی بر سر راه دیپلماسی موثر تلقی می شود. اگرچه برداشت چنین مفهومی از واژه مذاکره تنها خاص آمریکا نیست، این نوع نگرش با تفکر استثناگرایانه ایالات متحده گره خورده است – کشوری که در جایگاه ابرقدرت نشسته و به هر نحو ممکن حرف خود را به کرسی می نشاند. وقتی پای مذاکره به میان می آید استثناگرایی آمریکایی در ساده ترین مفهومی که از واژه مذکور ارایه می دهد، آن را صرفا یک رویارویی دیپلماتیک توصیف می کند که به آمریکا فرصت طرح خواسته ها و خطوط قرمز خود را می دهد. در این توصیف، طرف مقابل ملزم به پذیرش خواست آمریکا بوده و دیپلمات ها هم باید بر روی جزئیاتی کار کنند که اجرای طر ح های واشنگتن را تضمین می کند. در این صورت، چنانچه طرف مقابل زیر بار خواسته های آمریکا نرود، واشنگتن مجبور است برای مجاب کردن آنها فشار بیشتری را اعمال کند.
به این ترتیب تعریفی که ایالات متحده آمریکا از مذاکره ارایه می دهد کاملا متفاوت از آن چیزی است که در دیگر کشورهای جهان رواج دارد. در مذاکره با دیگر کشورها، هیچ یک از طرفین انتظار ندارد که همه خواسته هایش جزء به جزء عملی شود. مذاکره در همه جا به غیر از آمریکا به منزله یک معامله تلقی می شود که در پی واگذاری برخی امتیازات متقابل، نیازمندی های هر دو گروه را به حد کفایت رفع می کند. به این ترتیب، آنها در نهایت می توانند مدعی شوند که به توافق رسیدن بهتر از هرگز به توافق نرسیدن است.
مذاکره
در همه جا به غیر از آمریکا به منزله یک معامله تلقی می شود که در پی
واگذاری برخی امتیازات متقابل، نیازمندی های هر دو گروه را به حد کفایت رفع
می کند. به این ترتیب، آنها در نهایت می توانند مدعی شوند که به توافق
رسیدن بهتر از هرگز به توافق نرسیدن است.
سیاست داخلی آمریکا هم از الگویی مشابه پیروی می کند به این معنی که با تشدید حزب گرایی در محافل سیاسی کشور واگذاری امتیاز به طرف مقابل نوعی کثر شأن تلقی می شود. در عوض، آنچه که فی الحال عرف تلقی می شود، تعیین خطوط قرمز و تمرکز بر روی نحوه فشارهایی است که در نهایت موجب تسلیم طرف مقابل می گردد.
جالب آنکه سیاست های داخلی آمریکا همواره آثار مخرب خود را بر روی سیاست های خارجی کشور باقی گذاشته است. یکی از نتایج این نوع تفکر استثناگرایانه که مصالحه را در روند مذاکره غیرضروری دانسته و آن را نشانه ای از شرم و ضعف تلقی می کند می توان در جبهه گیری نسبت به عملکرد «باراک اوباما» رئیس جمهوری آمریکا، در مذاکره با ایران مشاهده کرد.
یکی از ایراداتی که مخالفین و عمدتا جمهوری خواهان درباره رویکرد اوباما مطرح می کنند عقب نشینی وی از مواضعی است که در مراحل ابتدایی مذاکره با ایران داشته است. در این میان می توان به نامه «باب کروکر» رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا به اوباما اشاره کرد. در این نامه وی شکایت می کند که چرا مسیر مذاکرات هسته ای از اهداف و اظهارات اولیه آمریکا دور شده است. کروکر در این نامه حتی درباره گزارش هایی هشدار می دهد که احتمال واگذاری امتیازات بیشتر به ایران را پیش بینی کرده اند.
بهترین پاسخی که می توان به این گونه ادعاها داد این است که بگوییم: بله ایالات متحده آمریکا امتیازاتی را به ایران واگذار کرده و می کند و در مقام مقایسه امتیازاتی که ایران واگذار کرده از این هم بیشتر است. اصولا مذاکره کردن یعنی همین.
شاید آمریکایی ها دوست نداشته باشند که خود را در جایگاه چانه زدن ببینند. انعطاف ناپذیری رویکردی است که می توان برای طفره رفتن از چانه زنی انتخاب کرد اما لزوما رویکرد خوب و مؤثری نیست و اصولا نباید این قضیه چانه زنی را سرسری گرفت.
سفسطه ناموزون بودن نگاه آمریکایی وقتی لو می رود که بقیه گروه های دخیل با اتخاذ اقداماتی سعی به یادآوری این نکته داشته باشند که اصولا مذاکره در ذات خود یک مجاهدت دو جانبه را می طلبد.
دولتمردان ایرانی هم به خوبی دولتمردان سایر کشورها از قوانین تجارت باخبرند و بعید به نظر می رسد که اقدامشان به معنای عدم درک آنها از لزوم تعامل و مصالحه تلقی شود. برعکس، دولتمردان ایرانی خواهان آن هستند تا در پیامی واضح به همتایان آمریکایی خود بفهمانند که هردو می توانند یک بازی مشابه را ارایه دهند و اینکه هیچکس به ایالات متحده آمریکا مجوز ویژه برای ترسیم خطوط قرمز نداده است.از همین روی است که اعضای مجلس ایران این هفته لایحه ای را ارایه دادند که هدف از آن حمایت از تیم مذاکره کننده ایران و حفاظت از خطوط قرمزی است که از سوی رهبر عالی انقلاب مشخص شده است. در ادامه این لایحه، به موضوعاتی از قبیل بازرسی های بین المللی، تحقیق و توسعه هسته ای و زمانبندی رفع تحریم ها پرداخته شده است.
آنچه که مسلم است دولتمردان ایرانی هم به خوبی دولتمردان سایر کشورها از قوانین معامله باخبرند و بعید به نظر می رسد که اقدامشان به معنای عدم درک آنها از لزوم تعامل و مصالحه تلقی شود. برعکس، دولتمردان ایرانی خواهان آن هستند تا در پیامی واضح به همتایان آمریکایی خود بفهمانند که هردو می توانند یک بازی مشابه را ارایه دهند و اینکه هیچکس به ایالات متحده آمریکا مجوز ویژه برای ترسیم خطوط قرمز نداده است.
ماهیت معامله گونه مذاکرات حداقل در یکی دو مورد کاربرد دارد که هر دو طرف باید از آن به نحو احسن استفاده کنند. در واقع، این جنبه از مذاکرات برای جمع آوری اطلاعاتی به کار می رود که بر اساس آن هر یک از گروه های ذینفع به آنچه که طرف مقابل به آن بیشتر و یا حتی کمتر بها می دهد پی خواهد برد و تنها به این وسیله است که پای میز مذاکره بهترین توافقی که خواسته های هر دو طرف را براورده کند، حاصل می شود.
البته که امتیازدهی ویژه کار معقولانه ای به نظر نمی آید، اما در عوض می تواند رویکرد محتاطانه ای باشد برای درک بهتر از اهداف، تمایلات و حتی ترس های طرف مقابل.