هفدهم مردادماه
سال1377. اينجا محل كنسولگري ايران در مزار شريف است، من محمود صارمي خبرنگار
خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران هستم، گروه طالبان چند ساعت پيش وارد مزار شريف شدند.
خبر فوري:مزار
شريف به دست طالبان سقوط كرد، عدهاي از افراد طالبان در محوطه كنسولگري ديده ميشوند
به من بگوييد كه چه وظيفهاي...
و ناگهان ارتباط تلفني قطع میشود...
این آخرین پیام و مکالمه شهید محمود
صارمی با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) بود.
محمود صارمي ازجمله خبرنگاران پرتلاش و
آزادهاي بود که از حضور در خطرناکترین ميدانها ترس به دل راه نداد و به رسالت
خويش تا انتها وفادار ماند.
به گزارش ايسنا هفدهم مرداد 1377،
هیچگاه از یادمان نمیرود. روزی که یکی از اصحاب رسانه، یعنی محمود صارمي،
خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي به دست عوامل گروه طالبان به خیل عظیم شهدا پیوست
و یک سال بعد در نخستين سالگرد اين رخداد بهپاس قدرداني از مقام و حرفه شهید
صارمي، با تصمیم شوراي فرهنگ عمومي كشور، هفدهم مرداد به نام «روز خبرنگار» نامگذاری
و در تقویم شمسی ثبت شد.
17 مرداد، روز گرامیداشت ياد و نام شهداي عرصه
خبر، بهویژه شهيد صارمي است كه تا آخرين دقايق زندگي خود راهي جز انجام آنچه تعهد
كرده بود، نميدانست.
محمود صارمی، سال 1348 در شهرستان بروجرد
متولد شد. او در کنکور سراسری در رشته جغرافیای انسانی دانشگاه تهران قبول شد. به
همین علت تهران را برای زندگی برگزید و پس از گذراندن چندترم از طریق بسیج
دانشجویی دانشگاه تهران راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و مدت 17 ماه آنجا
ماند و سپس به دانشگاه بازگشت و به ادامه تحصیل پرداخت.
در سال 1370 مشغول به همکاری با
خبرگزاری ایرنا شد و در سال 1371 و درحالیکه به تحصیلات خود در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه شهید بهشتی
ادامه میداد، ازدواج کرد.
صارمی پس از چهار سال به سمت دبیر سرویس
فارسی ایرنا برگزیده و در روز 26 دیماه سال 1357 بهعنوان مسئول دفتر خبرگزاری
ایرنا در افغانستان راهی مزار شریف شد و حدود دو سال بعد یعنی در 17 مردادماه سال
1377 درنهایت مظلومیت، به دست گروه طالبان به شهادت رسید.
آمنه صادرمي خواهر شهید صارمی در گفتوگو
با خبرنگار ایسنا -منطقه لرستان- ميگويد: محمود چند روز قبل از اینکه برای آخرین
بار به افغانستان سفر کند به دلیل گذراندن دوران نقاهت در بروجرد به سر میبرد اما
در این چند روز چند بار از تهران از با او تماس گرفتند. هر بار که با تلفن صحبت
میکرد تغییر حالت در چهرهاش نمایان میشد؛ یک روز علت تماسها را از او جویا شدم
اما مثل همیشه لبخند زد و گفت چیزی نیست. فردای آن روز مجدداً از تهران محمود را
خواستند و این بار با قطع تلفن به فکر فرورفت و به همسرش گفت باید به تهران
برگردیم. با راهی شدن آنها من و خانوادهام حس عجیبی داشتیم .محمود هنگام رفتن از
اوضاع افغانستان بهخوبی مطلع بود و موقع رفتن از همه حلالیت طلبید اما برای آنکه
ما ناراحت نشویم به ما میگفت آنجا جای من امن است و کسی به ما کاری ندارد من زود
برمیگردم.
سرانجام 17 مردادماه، زمانی که درگیری
در افغانستان به اوج خود رسیده بود نیروهای طالبان با حمله به کنسولگری، همه
دیپلماتها و خبرنگار ایران را تیرباران کردند بهطوریکه در پیکر محمود و
همرانشان بیش از 30 گلوله ديده ميشد.
دفن کردن آنها در گور دستهجمعی موجب
شد تا شناسایی آنها بعد از 40 روز بهسختی صورت گیرد. روز 17 مردادماه از خبرگزاری
تماس گرفتند و گفتند برای محمود مشکلی پیشآمده و ممکن است اخبار ساعت 21 در این
مورد چیزی بگوید اما شما به پدر و مادر بگویید که جای محمود امن است و نگران
نباشید.
ناگهان دلم پرآشوب شد و بلافاصله موضوع
را با برادرم در میان گذاشتم و آن شب سعی کردیم که با سرگرم کردن پدر و مادرم مانع
از روشن کردن تلویزیون و گوش دادن به اخبار شویم اما این امر صورت نگرفت چون پدرم
عادت داشت هر شب اخبار افغانستان را گوش کند.
موضوع را به پدرم گفتیم و در همین لحظه
خبر درگیری شدید و دیپلماتها و خبرنگار ایرانی را اعلام کردند. شب سختی را پشت سر
گذاشتیم، پدر و مادرم آرام و قرار نداشتند.
از 17 مرداد تا 23 شهریور روزها را بافکر
اینکه محمود اسیر است و به آغوش خانواده برمیگردد،سپری کردیم. روزهایی که هیچکس
نمیتوانست به بهانههای پیدرپی «سینا» تنها فرزند محمود پاسخی مثبت دهد و اشک
از چشم پدر و مادر و همسرش خشک نمیشد.
سرانجام پس از پیگیریهای فراوان دولت
ایران پیکر 9 شهید و خبرنگار ایرانی را در روز 23 شهریور پس از شناسایی به ایران
بازگرداندند و در میان حزن و اندوه مردم در تهران و بروجرد تشییع شدند.
محمود صارمی، مردم مظلوم افغانستان را همچون
خانواده خوددوست داشت. او با آنها بر سر یک سفره مینشست و از درد و مشکلات آنها
رنج میبرد.
بهقدری با مردم آنجا مأنوس شده بود که
درد آنها را درد خود میدانست و در سرمای زمستان، لباسهای گرم خود را به آنها
میبخشید.
صارمي خبرنگاري جسور و بيباك بود كه
به حرفه خود عشق ميورزيد و نقش خطير و حساس خود را در آگاهي بخشي به جامعه بهخوبی
درك ميكرد و ارتقاي سطح آگاهي جامعه را دغدغه اصلي خود ميدانست.
17 مرداد، نمادی از تلاش و سختکوشی
کبوترانی است که عاشقانه و بیپروا در عرصه وسیع اطلاعرسانی جان خود را بر کف
نهاده و با عشقی وصفناپذیر به کار و حرفه خود، پروازی بيپايان و خستگیناپذیر
را دنبال میکنند.