یادداشت به مناسبت روز ثبت احوال؛
دارم برای هزارمین بار فرم پر می کنم. نام و نام خانوادگی ... و به دنیایی فکر می کنم که در آن هیچ کس اسم نداشته باشد. چه می شود مگر ؟ خوبی اش این است که توی آن دنیای بی اسم ، دیگر نمی شود غیبت کرد؛ چون اقدس خانم این ها ، دیگر اسم ندارند! و معلم ها دیگر نمی توانند راحت حضور و غیاب کنند! برای امتحان ، یک روز بدون این که اسم کسی را ببرید زندگی کنید؛ می شود؟!
خب حالا یک فرض دیگر ...اگر اسم داشته باشیم ؛ تاریخ تولدمان هم پیش مامان جان محفوظ باشد ؛ ولی همه ی این ها جایی خارج از خانه خودمان ثبت نشده باشد چه؟
آن وقت اقدس خانم این ها بچه ی ۶ ساله ی ریزه میزه اش را می فرستد مهد کودک و ادعا می کند ۴ سالش است! دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود ... امروز روز ثبت احوال است و سازمان ثبت احوال برای همین است که سنگ های تولد و مرگ و ازدواج و خدای ناکرده طلاق ، روی هم بند شود و همه چیز شیر تو شیر نشود!
بگذریم. همه شناسنامه ها یک روز به آخر خط می رسند. شاید حافظه ی کامپیوتر ها هم پاک شود. ولی همه چیز ما یک جایی یک جور دقیقی ، خیلی دقیق تر از سازمان ثبت احوال ، ثبت شده. آن جایی که قرآن درباره ش اینجور می فرماید :
وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ ...
شاید خوب باشد خودمان هم حال خودمان را یک جایی ثبت کنیم؛ این طور به لطف خدا رشد می کنیم و وقتی کتاب زندگیمان را دستمان می دهند ، یکه نمی خوریم...امروز ، حالتون رو ثبت کردید؟
انتهای پیام/