به گزارش خبرگزاری دانا دهه هشتادی یعنی داشتن هرچی که میخواییعنی گاز دادن تو جاده نسلها بدون محدود بودنیعنی خود رفاه یعنی عشق یعنی بچههایی که از پس خودشون بر میان و صد تا آدم بزرگ و میذارن تو جیبشون”
اینها را عرفان میگوید، وقتی سعی دارد در کل کل با دیگران، دهه خودش را توضیح دهد. امروزه به یمن تکنولوژی مجازی و گسترش اطلاعات و پیوستگی با جریانهای اجتماعی، نوجوانان خیلی سریعتر از آنچه مدارس و معلمانشان انتظار دارند، وارد جهان اجتماعی و بزرگسالی میشوند. این همان چیزی است که خانوادهها و اجتماع را متعجب کرده است. بچههای دبیرستانی که در کنار سایر بچه مدرسه ایها کاملا به آموزش و پرورش سپرده شده بودند، امروز مدعی داشتن صدای ویژه نسل خود هستند.
پدیده میتینگ کوروش در خرداد امسال را یک پدیده نسلی دانستند. این پدیده برای برخی از صاحبنظران یک زنگ خطر تکراری و برای گروهی دیگر، نشانه یک حرکت نسلی بود. در عصر ۱۸خرداد، بچههای دبیرستانی که امتحانات خود را پشت سر گذاشته بودند، با هم یک قرار جمعی گذاشتند. دورهمی که پای پلیس را نیز به میان آورد و البته مهمتر از همه، بزرگسالان را به تعجب واداشت. مردم از خود میپرسیدند که این همه بچه مدرسهای در خیابان چه میکنند؟
این میتینگ جدا از نامگذاریها و تعابیری که در پی داشت، بیش از هر چیز علامت میل به رسمیت شناخته شدن بچه مدرسهایهایی بود که خودشان را بچه مدرسهای نمیدانستند. آنها به فضای شهری برای دیدن و دیده شدن نیاز داشتند و این اتفاق بیش از آنکه زنگ خطر نوجوانان باشد، زنگ خطر برای بزرگسالانی بود که از نسل
پساز خود بیخبر بودند و حتی انتظار دیدن آنها در فضای عمومی را نداشتند. واقعیت این است که ما آنها را به مدرسه سپرده بودیم و آنها در خیابان بودند.
صاحبنظران در توضیح این اتفاق، علتهای مختلفی را مطرح کردند. عباس عبدی، کارشناس اجتماعی، در ایجاد و تشدید شکاف نسلی به نداشتن عرصه حضور اجتماعی و تاکید صرف بر آموزش و پرورش اشاره دارد. وی معتقد است: «مشکلی که ما از گذشته داشته و داریم و لازم است به دلیلش پرداخته شود، شکاف نسلی زیاد است. به این معنا که نسلها نمیتوانند ارزشهای خود را با هم مبادله کنند یا بر سر آن با هم به تفاهم برسند. یک عامل این مسئله این است که شما نسلهای کاملا متفاوت و متضادی را میبینید. یک نسل علیه پدرانشان لجبازی میکنند، مخالفت میکنند و اثبات هویت خود را بیشتر از این طریق به معرض نمایش میگذارند. مشکلی که وجود دارد، این است که دولت فکر میکند از طریق آموزش و پرورش میتواند این شکاف را با خواندن کتاب و درس دادن حل کند. در حالی که غیرممکن است چنین چیزی از طریق آموزش و پرورش حل شود. از طریق حضور آزادانه در عرصههای اجتماعی است که ارتباط بیننسلی شکل میگیرد. آموزش و پرورش میتواند به این جریان کمک کند.
اما اگر این کنش نباشد، نه تنها نمیتواند کمک کند که تشدید هم میشود. نمونهای که اخیرا در تجمع نوجوانان دیدیم، محصول همین نظام آموزشی است که چندین دهه است به شکل متمرکز، سعی میکند آدمها را تربیت کند. فقدان کنش منظم و آزاد باعث میشود شکاف نسلی ایجاد شود، مبنایش هم بیاعتمادی است. اعتماد بین نسلی که از بین برود، هیچ نسلی به تجربه نسل قبلی خود احترام نمیگذارد، نسل قبلی هم به نسل قبلی توجه ندارد. وقتی نسلهای جدید قدرتمند میشوند، بر اساس سلیقه خود واکنش نشان میدهند.”
دکتر قانعی راد،جامعه شناس و رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، نیز با تاکید بر به رسمیت شناخته نشدن دوران نوجوانی در کشور، معتقد است این دوره سنی تلویحا با کودکی اشتباه گرفته میشود: «در غرب از دهه ۷۰ به بعد تحولی که امروز در جامعه ما در مورد نوجوانان در حال وقوع است رخ داد و تینیجرها (نوجوانها) به عنوان یک گروه اجتماعی ویژه پا به عرصه جامعه گذاشتند. امروز نوجوانان غربی میتوانند از خانه بیرون بزنند، گروههای دوستی داشته باشند، سبک فرهنگی ویژهای دارند، نوع موسیقی، لباس و مد خاص خود را دارند و به عبارت بهتر تبدیل به یک مقوله اجتماعی شده اند.این استاد دانشگاه افزود: اما چنین موضوعی را ما در ایران شاهد نیستیم و فرد تا زمانی که دیپلم بگیرد کودک محسوب میشود. البته کسی لفظ کودک را برایشان به کار نمیبرد، اما بارها به آنها گفته میشود دهانشان هنوز بوی شیر میدهد.»
وی همچنین با اشاره به آنچه بلوغ اجتماعی زودرس نامیده میشود، میگوید:« نسلهای قبل حتی تا ۲۵ سالگی هم نمیدانستند دارای بلوغ فرهنگی هستند چون یک سنت عظیم فرهنگی وجود داشت که اگر ما میخواستیم با این فرهنگ ارتباط برقرار کنیم باید آن را میخواندیم و نوع ارتباط، خوانشی بود. اما نسل امروز در شرایطی بزرگ شده که فناوریهای ارتباطی نوین در ایران پا به عرصه گذاشته و شبکههای اجتماعی، اینستاگرام، تلگرام، فیسبوک و… رشد کرده اند و این مسائل نسل امروز را آیتی بیسد (اطلاعات محور)کرده است.این جامعه شناس با بیان اینکه نسل جدید یک نسل رسانهای شده است، اظهار کرد: در نسلهای قبل ارتباط با رسانه وجود داشت، اما نوع ارتباط نسل امروز با تکنولوژیهای ارتباطی بسیار گسترده است. این ارتباط به آنها اجازه میدهد از سه، چهار سالگی از طریق فرهنگ تصویری با کل تمدن جهانی آشنا شوند. کودکان نسل قبل از طریق بازی با عروسک، توپ و… درگیر نقشهای اجتماعی میشدند در نتیجه مهارتهای اجتماعی را به دست میآوردند مثل مسئولیتهای اجتماعی.»
در حالیکه بسیاری از جامعه شناسان بر تغییرات تکنولوژیک در بروز شکاف نسلی در بین دههها تاکید کردند، برخی رسانهها عامل تهاجم فرهنگی را باعث ایجاد این تغییرات دانستند و در تحلیل این موقعیت اجتماعی-مدنی اعلام کردند: «اتفاق پاساژ کوروش تنها یک هشدار بود که در صورت جدی نگرفتن آن، تبعات هولناک اجتماعی در کوتاه مدت و مخاطرات خاص در بلند مدت را به وجود خواهد آورد. اینکه یک کانال تلگرامی با تعداد اعضای چند ده هزار نفره بتواند چنین موجی را بعد از امتحانات پایان سال به وجود بیاورد قطعا میتوان فرض کرد که کانالهای بی نام و نشان چند صد هزار عضوی چه بلوایی را در فراخوانهای غیر قانونی احتمالی بعدی میتوانند خلق کنند.»
بدون شک امنیتی دیدن هر پدیده مربوط به زندگی روزمره و خلط مرزهای امنیت و حیات روزمره شهری، میتواند خود باعث بیراهه رفتن و منحرف شدن زاویه دید و عمل گروههای اجتماعی شود. سوال اینجاست که در صورتی که هر متغیر ناشناس اجتماعی را غیرخودی و تهاجم فرهنگی بنامیم، چگونه میتوانیم به مدیریت فرهنگی و جامعه پذیر کردن افراد امید داشته باشیم؟ با این معیار، آیا مایلیم با تهاجم فرهنگی نامیدن تغییرات نسلهای پس از خود، تنها به بیرونی کردن چالشها و تفاوتها بسنده کنیم؟
سویه دیگر بحران نوجوانی در کشور در آمار عجیب خودکشی دانشآموزان قابل تامل است. محمدعلی الستی، جامعه شناس، در توضیح این شرایط به مهر نیوز میگوید: دورهای را تجربه میکنیم که زندگی نسل جدید از مسیر طبیعی فاصله زیادی گرفته است. مسیری که نسلهای پیشین طی کرده اند البته از نظر رفاه و تکنولوژی در شرایط بدتری قرار داشته، اما آنان مسیری طبیعی را طی کردند و این مسیر طبیعی در روزگار امروز از کودکان و نوجوانان ما دریغ شده است.
این جامعه شناس میگوید: فشارهایی روی نونهالان و نوجوانان وجود دارد؛ از مسائل اقتصادی گرفته تا فشارهایی که والدین و معلمان روی بچهها وارد میکنند تا شاید نتیجه بهتری کسب کنند.
الستی خاطرنشان میکند: فرزندان ما احتیاج دارند در یک فضای باز جهان خارج را تجربه کنند. در گذشته خانوادههایی که درآمد کمتری داشتند، بچههایشان در کوچه با همبازیهای خود ارتباط برقرار میکردند، فرزندان خانوادههای متمکنتر در حیاط خانه مشغول به بازی بودند اما امروز با آپارتمان نشینی فضای بازی برای کودکان
فراهم نیست.
این جامعه شناس میگوید: بالاترین عامل خودکشی در بین ملت ها، خودکشی کسانی بوده که از محیط اجتماعی خود دور مانده اند. زمینههای خودکشی در کودکان و نوجوانان معمولا اجتماعی و محیط انسانی است که به شکلهای مختلف اتفاق میافتد. در خانوادهها افراد دور هم هستند، اما با هم نیستند و هر کسی سرگرم بازی با تلفن همراهش است و کمترین ارتباط کلامی را برقرار میکنند.
وی تاکید کرد: در وزارت آموزش و پرورش نیز کار گروهی نفی میشود، تلاش کودک برای پیدا کردن جواب، اسمش تقلب نامیده میشود. کیف ما بین دانش آموزان هنگام امتحانات میگذارند تا آنها نتوانند برگه یکدیگر را ببینند. هنگامی که دانش آموزان دور هم جمع شده اند معاون مدرسه پشت بلندگو فریاد میزند؛ «اون گوشه چه خبره که دور هم جمع شده اید گویی حکومت نظامی است و اجتماع بیشتر از دو نفر ممنوع است.»
الستی ادامه میدهد: از کار و نمره گروهی خبری نیست. زندگی گروهی را بچهها تجربه نمیکنند. فرزندانمان در نظام اجتماعی و نظام تکنولوژیک، کار گروهی را تجربه نمیکنند و تکروی را فرا میگیرند.
وی بیان کرد: هر پدیدهای درباره نوجوانان داریم، نباید به دنبال علت باشیم، چرا که در تحلیلگرایی مشکل داریم و عادت کرده ایم برای پدیدهها دنبال علت بگردیم. واقعا پدیدهها علت ندارند بلکه عواملی هستند که بر وقوع یک پدیده تاثیر میگذارد.
از آیینهای گذار تا فرهنگ نوجوانی
به گفته پاتریس اور:« مسلم است که عدم بازشناسی نوجوان توسط جامعه سبب خطرپذیری هرچه بیشتر او خواهد شد. در واقع، خطرپذیری روشی است که نوجوان با توسل به آن تواناییهای جدید خود را ارج نهاده و تاثیر آن روی دیگران، والدین و معلمان و… را ملاحظه میکند. نوجوان نیازمند شناخته شدن «منی» است که تغییر کرده، حال تا زمانی که جامعه این تغییرات را به رسمیت نشناسد، نیاز نوجوان برطرف نخواهد شد. این امر موجب آن خواهد شد تا برخی از ایشان پا را از حد فراتر بگذارند تا زمانی که سرانجام دیگران به آنها بگویند: بس است، دیگر نمیخواهد جلوتر بروید، ما دیگر متوجه شده ایم که تو یک شخص بالغ هستی. تمام مشکل اجرای درست وظیفه شهروندی هم درست از همینجا برمیآید.»
در گذشته نوجوانی را آغاز ورود فرد به جامعه میدانستند. به همین دلیل آیینهای گذار با معنادار کردن این دوره از زندگی فرد، او را با مهارتهای اصلی زندگی در اجتماع و ارزشهای آن آشنا میکردند. آیینهای گذار از مهمترین اتفاقات زندگی هرشخص محسوب میشد. در روند همین مراسم آیینی بود که نوجوان ارزش و اهمیت شخصی اش را برای جامعه میفهمید و با نسل پیش از خود مرتبط میشد. از آنجایی که این ارزشها برآمده از زیست طبیعی فرد و کار آینده و شیوه تامین و تغذیه اش بود، نوجوان از این طریق به جامعه اش متعهد میشد و نسبت به آن احساس تعلق و تعصب میکرد. در جوامع جدید، این مراسم گذار به دست آموزش و پرورش سپرده شده و در گسستی اساسی نسبت به دنیای واقعی، تجربی و ملموس به دنبال اجتماعی کردن نوجوان است. این درحالی است که نوجوان به تجربه ملموس خود باور دارد و تا زمانیکه ارزشها و آموخته هایش به سنجش تجربه تایید نشوند از پذیرش و اعتماد به آنها میپرهیزد.
واقعیت این است تا زمانیکه راهی برای تجربیترکردن انتقال دانش اجتماعی پیدا نکنیم و با ترس از حضور نوجوان در عرصه اجتماع، او را به نام کودکی و بچه مدرسهای محدود سازیم، امکان
پیوند با نسل پس از خود را از دست میدهیم. کمرنگ کردن دوران نوجوانی و مرحله انتقال نوجوان به دنیای بزرگسالی، راه بازشناسی نوجوان از خود و جامعه را میبندد. در چنین شرایطی است که نوجوان برای به رسمیت شناخته شدن، دست به هر کاری خواهد زد.
آیینهای گذار در جوامع گذشته، شکل تازهای در جوامع امروز یافته است. فرهنگ نوجوانی با متعلقاتش، از موزیک و مد و لباس تا کلوپها و جمعهای نوجوانان، امکان تجربی این گذار را برای نوجوان فراهم میکند.
درحالیکه در کشور ما مدتهاست نوجوانی را به عنوان دوران خاص مینامند. یعنی دورانی که باید تنها با صبوری بزرگسالان پشت سر گذاشته شود. امروزه نوجوانی به عنوان دورانی الزامی که هر فرد در جامعه باید طی کند، در نظر گرفته میشود. برخلاف نگاه غالب که معتقد است این دوره از عمر معطوف به رفتار مجرمانه است، نوجوانی دوره عدالت طلبی و آرمان خواهی اجتماعی تلقی میشود. دورانی که فرد به بازنگری واقعیت نظام اجتماعی بیرونی پرداخته و مایل به بهبود شرایط موجود است. اما این واقعیت اجتماعی و جهان ناعادلانه است که نوجوان را به شورش و مقابله وا میدارد. این مسئله زمانی به چالش اساسی تبدیل میشود که نوجوان بین دادههای آموزشی و تربیتی اش در مدارس و خانواده و واقعیت زیست اجتماع بیرونی، تعارضی بنیادی میبیند. در این مواجهه است که نوجوان به خشم نسبت به جامعه و نهادهای تربیتی دچار شده و مایل به بازنگری تجربی ارزشهای موجود و متر و معیارهای اجتماعی است. نیروی محرکه نوجوانی و نگاه منتقد این دوران از عمر افراد، به عنوان نیروی محرکه و خلاق هر جامعه است. امروزه نوجوانان با تولید ارزشها، مد و موسیقی خاص خود، به تولید بنیانهای تازهای برای اجتماع میپردازند. آنها سنت شکنی میکنند، ریسک میکنند و در این میان، جهان بزرگسالی خود را شکل میدهند.
اینها را عرفان میگوید، وقتی سعی دارد در کل کل با دیگران، دهه خودش را توضیح دهد. امروزه به یمن تکنولوژی مجازی و گسترش اطلاعات و پیوستگی با جریانهای اجتماعی، نوجوانان خیلی سریعتر از آنچه مدارس و معلمانشان انتظار دارند، وارد جهان اجتماعی و بزرگسالی میشوند. این همان چیزی است که خانوادهها و اجتماع را متعجب کرده است. بچههای دبیرستانی که در کنار سایر بچه مدرسه ایها کاملا به آموزش و پرورش سپرده شده بودند، امروز مدعی داشتن صدای ویژه نسل خود هستند.
پدیده میتینگ کوروش در خرداد امسال را یک پدیده نسلی دانستند. این پدیده برای برخی از صاحبنظران یک زنگ خطر تکراری و برای گروهی دیگر، نشانه یک حرکت نسلی بود. در عصر ۱۸خرداد، بچههای دبیرستانی که امتحانات خود را پشت سر گذاشته بودند، با هم یک قرار جمعی گذاشتند. دورهمی که پای پلیس را نیز به میان آورد و البته مهمتر از همه، بزرگسالان را به تعجب واداشت. مردم از خود میپرسیدند که این همه بچه مدرسهای در خیابان چه میکنند؟
این میتینگ جدا از نامگذاریها و تعابیری که در پی داشت، بیش از هر چیز علامت میل به رسمیت شناخته شدن بچه مدرسهایهایی بود که خودشان را بچه مدرسهای نمیدانستند. آنها به فضای شهری برای دیدن و دیده شدن نیاز داشتند و این اتفاق بیش از آنکه زنگ خطر نوجوانان باشد، زنگ خطر برای بزرگسالانی بود که از نسل
پساز خود بیخبر بودند و حتی انتظار دیدن آنها در فضای عمومی را نداشتند. واقعیت این است که ما آنها را به مدرسه سپرده بودیم و آنها در خیابان بودند.
صاحبنظران در توضیح این اتفاق، علتهای مختلفی را مطرح کردند. عباس عبدی، کارشناس اجتماعی، در ایجاد و تشدید شکاف نسلی به نداشتن عرصه حضور اجتماعی و تاکید صرف بر آموزش و پرورش اشاره دارد. وی معتقد است: «مشکلی که ما از گذشته داشته و داریم و لازم است به دلیلش پرداخته شود، شکاف نسلی زیاد است. به این معنا که نسلها نمیتوانند ارزشهای خود را با هم مبادله کنند یا بر سر آن با هم به تفاهم برسند. یک عامل این مسئله این است که شما نسلهای کاملا متفاوت و متضادی را میبینید. یک نسل علیه پدرانشان لجبازی میکنند، مخالفت میکنند و اثبات هویت خود را بیشتر از این طریق به معرض نمایش میگذارند. مشکلی که وجود دارد، این است که دولت فکر میکند از طریق آموزش و پرورش میتواند این شکاف را با خواندن کتاب و درس دادن حل کند. در حالی که غیرممکن است چنین چیزی از طریق آموزش و پرورش حل شود. از طریق حضور آزادانه در عرصههای اجتماعی است که ارتباط بیننسلی شکل میگیرد. آموزش و پرورش میتواند به این جریان کمک کند.
اما اگر این کنش نباشد، نه تنها نمیتواند کمک کند که تشدید هم میشود. نمونهای که اخیرا در تجمع نوجوانان دیدیم، محصول همین نظام آموزشی است که چندین دهه است به شکل متمرکز، سعی میکند آدمها را تربیت کند. فقدان کنش منظم و آزاد باعث میشود شکاف نسلی ایجاد شود، مبنایش هم بیاعتمادی است. اعتماد بین نسلی که از بین برود، هیچ نسلی به تجربه نسل قبلی خود احترام نمیگذارد، نسل قبلی هم به نسل قبلی توجه ندارد. وقتی نسلهای جدید قدرتمند میشوند، بر اساس سلیقه خود واکنش نشان میدهند.”
دکتر قانعی راد،جامعه شناس و رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، نیز با تاکید بر به رسمیت شناخته نشدن دوران نوجوانی در کشور، معتقد است این دوره سنی تلویحا با کودکی اشتباه گرفته میشود: «در غرب از دهه ۷۰ به بعد تحولی که امروز در جامعه ما در مورد نوجوانان در حال وقوع است رخ داد و تینیجرها (نوجوانها) به عنوان یک گروه اجتماعی ویژه پا به عرصه جامعه گذاشتند. امروز نوجوانان غربی میتوانند از خانه بیرون بزنند، گروههای دوستی داشته باشند، سبک فرهنگی ویژهای دارند، نوع موسیقی، لباس و مد خاص خود را دارند و به عبارت بهتر تبدیل به یک مقوله اجتماعی شده اند.این استاد دانشگاه افزود: اما چنین موضوعی را ما در ایران شاهد نیستیم و فرد تا زمانی که دیپلم بگیرد کودک محسوب میشود. البته کسی لفظ کودک را برایشان به کار نمیبرد، اما بارها به آنها گفته میشود دهانشان هنوز بوی شیر میدهد.»
وی همچنین با اشاره به آنچه بلوغ اجتماعی زودرس نامیده میشود، میگوید:« نسلهای قبل حتی تا ۲۵ سالگی هم نمیدانستند دارای بلوغ فرهنگی هستند چون یک سنت عظیم فرهنگی وجود داشت که اگر ما میخواستیم با این فرهنگ ارتباط برقرار کنیم باید آن را میخواندیم و نوع ارتباط، خوانشی بود. اما نسل امروز در شرایطی بزرگ شده که فناوریهای ارتباطی نوین در ایران پا به عرصه گذاشته و شبکههای اجتماعی، اینستاگرام، تلگرام، فیسبوک و… رشد کرده اند و این مسائل نسل امروز را آیتی بیسد (اطلاعات محور)کرده است.این جامعه شناس با بیان اینکه نسل جدید یک نسل رسانهای شده است، اظهار کرد: در نسلهای قبل ارتباط با رسانه وجود داشت، اما نوع ارتباط نسل امروز با تکنولوژیهای ارتباطی بسیار گسترده است. این ارتباط به آنها اجازه میدهد از سه، چهار سالگی از طریق فرهنگ تصویری با کل تمدن جهانی آشنا شوند. کودکان نسل قبل از طریق بازی با عروسک، توپ و… درگیر نقشهای اجتماعی میشدند در نتیجه مهارتهای اجتماعی را به دست میآوردند مثل مسئولیتهای اجتماعی.»
در حالیکه بسیاری از جامعه شناسان بر تغییرات تکنولوژیک در بروز شکاف نسلی در بین دههها تاکید کردند، برخی رسانهها عامل تهاجم فرهنگی را باعث ایجاد این تغییرات دانستند و در تحلیل این موقعیت اجتماعی-مدنی اعلام کردند: «اتفاق پاساژ کوروش تنها یک هشدار بود که در صورت جدی نگرفتن آن، تبعات هولناک اجتماعی در کوتاه مدت و مخاطرات خاص در بلند مدت را به وجود خواهد آورد. اینکه یک کانال تلگرامی با تعداد اعضای چند ده هزار نفره بتواند چنین موجی را بعد از امتحانات پایان سال به وجود بیاورد قطعا میتوان فرض کرد که کانالهای بی نام و نشان چند صد هزار عضوی چه بلوایی را در فراخوانهای غیر قانونی احتمالی بعدی میتوانند خلق کنند.»
بدون شک امنیتی دیدن هر پدیده مربوط به زندگی روزمره و خلط مرزهای امنیت و حیات روزمره شهری، میتواند خود باعث بیراهه رفتن و منحرف شدن زاویه دید و عمل گروههای اجتماعی شود. سوال اینجاست که در صورتی که هر متغیر ناشناس اجتماعی را غیرخودی و تهاجم فرهنگی بنامیم، چگونه میتوانیم به مدیریت فرهنگی و جامعه پذیر کردن افراد امید داشته باشیم؟ با این معیار، آیا مایلیم با تهاجم فرهنگی نامیدن تغییرات نسلهای پس از خود، تنها به بیرونی کردن چالشها و تفاوتها بسنده کنیم؟
سویه دیگر بحران نوجوانی در کشور در آمار عجیب خودکشی دانشآموزان قابل تامل است. محمدعلی الستی، جامعه شناس، در توضیح این شرایط به مهر نیوز میگوید: دورهای را تجربه میکنیم که زندگی نسل جدید از مسیر طبیعی فاصله زیادی گرفته است. مسیری که نسلهای پیشین طی کرده اند البته از نظر رفاه و تکنولوژی در شرایط بدتری قرار داشته، اما آنان مسیری طبیعی را طی کردند و این مسیر طبیعی در روزگار امروز از کودکان و نوجوانان ما دریغ شده است.
این جامعه شناس میگوید: فشارهایی روی نونهالان و نوجوانان وجود دارد؛ از مسائل اقتصادی گرفته تا فشارهایی که والدین و معلمان روی بچهها وارد میکنند تا شاید نتیجه بهتری کسب کنند.
الستی خاطرنشان میکند: فرزندان ما احتیاج دارند در یک فضای باز جهان خارج را تجربه کنند. در گذشته خانوادههایی که درآمد کمتری داشتند، بچههایشان در کوچه با همبازیهای خود ارتباط برقرار میکردند، فرزندان خانوادههای متمکنتر در حیاط خانه مشغول به بازی بودند اما امروز با آپارتمان نشینی فضای بازی برای کودکان
فراهم نیست.
این جامعه شناس میگوید: بالاترین عامل خودکشی در بین ملت ها، خودکشی کسانی بوده که از محیط اجتماعی خود دور مانده اند. زمینههای خودکشی در کودکان و نوجوانان معمولا اجتماعی و محیط انسانی است که به شکلهای مختلف اتفاق میافتد. در خانوادهها افراد دور هم هستند، اما با هم نیستند و هر کسی سرگرم بازی با تلفن همراهش است و کمترین ارتباط کلامی را برقرار میکنند.
وی تاکید کرد: در وزارت آموزش و پرورش نیز کار گروهی نفی میشود، تلاش کودک برای پیدا کردن جواب، اسمش تقلب نامیده میشود. کیف ما بین دانش آموزان هنگام امتحانات میگذارند تا آنها نتوانند برگه یکدیگر را ببینند. هنگامی که دانش آموزان دور هم جمع شده اند معاون مدرسه پشت بلندگو فریاد میزند؛ «اون گوشه چه خبره که دور هم جمع شده اید گویی حکومت نظامی است و اجتماع بیشتر از دو نفر ممنوع است.»
الستی ادامه میدهد: از کار و نمره گروهی خبری نیست. زندگی گروهی را بچهها تجربه نمیکنند. فرزندانمان در نظام اجتماعی و نظام تکنولوژیک، کار گروهی را تجربه نمیکنند و تکروی را فرا میگیرند.
وی بیان کرد: هر پدیدهای درباره نوجوانان داریم، نباید به دنبال علت باشیم، چرا که در تحلیلگرایی مشکل داریم و عادت کرده ایم برای پدیدهها دنبال علت بگردیم. واقعا پدیدهها علت ندارند بلکه عواملی هستند که بر وقوع یک پدیده تاثیر میگذارد.
از آیینهای گذار تا فرهنگ نوجوانی
به گفته پاتریس اور:« مسلم است که عدم بازشناسی نوجوان توسط جامعه سبب خطرپذیری هرچه بیشتر او خواهد شد. در واقع، خطرپذیری روشی است که نوجوان با توسل به آن تواناییهای جدید خود را ارج نهاده و تاثیر آن روی دیگران، والدین و معلمان و… را ملاحظه میکند. نوجوان نیازمند شناخته شدن «منی» است که تغییر کرده، حال تا زمانی که جامعه این تغییرات را به رسمیت نشناسد، نیاز نوجوان برطرف نخواهد شد. این امر موجب آن خواهد شد تا برخی از ایشان پا را از حد فراتر بگذارند تا زمانی که سرانجام دیگران به آنها بگویند: بس است، دیگر نمیخواهد جلوتر بروید، ما دیگر متوجه شده ایم که تو یک شخص بالغ هستی. تمام مشکل اجرای درست وظیفه شهروندی هم درست از همینجا برمیآید.»
در گذشته نوجوانی را آغاز ورود فرد به جامعه میدانستند. به همین دلیل آیینهای گذار با معنادار کردن این دوره از زندگی فرد، او را با مهارتهای اصلی زندگی در اجتماع و ارزشهای آن آشنا میکردند. آیینهای گذار از مهمترین اتفاقات زندگی هرشخص محسوب میشد. در روند همین مراسم آیینی بود که نوجوان ارزش و اهمیت شخصی اش را برای جامعه میفهمید و با نسل پیش از خود مرتبط میشد. از آنجایی که این ارزشها برآمده از زیست طبیعی فرد و کار آینده و شیوه تامین و تغذیه اش بود، نوجوان از این طریق به جامعه اش متعهد میشد و نسبت به آن احساس تعلق و تعصب میکرد. در جوامع جدید، این مراسم گذار به دست آموزش و پرورش سپرده شده و در گسستی اساسی نسبت به دنیای واقعی، تجربی و ملموس به دنبال اجتماعی کردن نوجوان است. این درحالی است که نوجوان به تجربه ملموس خود باور دارد و تا زمانیکه ارزشها و آموخته هایش به سنجش تجربه تایید نشوند از پذیرش و اعتماد به آنها میپرهیزد.
واقعیت این است تا زمانیکه راهی برای تجربیترکردن انتقال دانش اجتماعی پیدا نکنیم و با ترس از حضور نوجوان در عرصه اجتماع، او را به نام کودکی و بچه مدرسهای محدود سازیم، امکان
پیوند با نسل پس از خود را از دست میدهیم. کمرنگ کردن دوران نوجوانی و مرحله انتقال نوجوان به دنیای بزرگسالی، راه بازشناسی نوجوان از خود و جامعه را میبندد. در چنین شرایطی است که نوجوان برای به رسمیت شناخته شدن، دست به هر کاری خواهد زد.
آیینهای گذار در جوامع گذشته، شکل تازهای در جوامع امروز یافته است. فرهنگ نوجوانی با متعلقاتش، از موزیک و مد و لباس تا کلوپها و جمعهای نوجوانان، امکان تجربی این گذار را برای نوجوان فراهم میکند.
درحالیکه در کشور ما مدتهاست نوجوانی را به عنوان دوران خاص مینامند. یعنی دورانی که باید تنها با صبوری بزرگسالان پشت سر گذاشته شود. امروزه نوجوانی به عنوان دورانی الزامی که هر فرد در جامعه باید طی کند، در نظر گرفته میشود. برخلاف نگاه غالب که معتقد است این دوره از عمر معطوف به رفتار مجرمانه است، نوجوانی دوره عدالت طلبی و آرمان خواهی اجتماعی تلقی میشود. دورانی که فرد به بازنگری واقعیت نظام اجتماعی بیرونی پرداخته و مایل به بهبود شرایط موجود است. اما این واقعیت اجتماعی و جهان ناعادلانه است که نوجوان را به شورش و مقابله وا میدارد. این مسئله زمانی به چالش اساسی تبدیل میشود که نوجوان بین دادههای آموزشی و تربیتی اش در مدارس و خانواده و واقعیت زیست اجتماع بیرونی، تعارضی بنیادی میبیند. در این مواجهه است که نوجوان به خشم نسبت به جامعه و نهادهای تربیتی دچار شده و مایل به بازنگری تجربی ارزشهای موجود و متر و معیارهای اجتماعی است. نیروی محرکه نوجوانی و نگاه منتقد این دوران از عمر افراد، به عنوان نیروی محرکه و خلاق هر جامعه است. امروزه نوجوانان با تولید ارزشها، مد و موسیقی خاص خود، به تولید بنیانهای تازهای برای اجتماع میپردازند. آنها سنت شکنی میکنند، ریسک میکنند و در این میان، جهان بزرگسالی خود را شکل میدهند.