عطر به لیموی تازه دم شده، شور و شوق درونم را به بازی می گیرد. آفتاب آمده چمباتمبه زده وسط نشیمن. و این دلچسب ترین صحنه ای است که روزها مرا به تماشا دعوت می کند.
کتاب های جدید، تازه از راه رسیده اند. و " ارتداد" وحید یامین پور را انتخاب کرده ام برای گذراندن روزهای کشدار بهار.
سطرهای ابتدایی اش، کنجکاوی ام را قلقلک می دهد و لبخند را بر لبم می نشاند که گویا در انتخاب، اشتباه نکرده ام!
ارتداد از آن دست کتابهایی است که نمیشود تند تند ورق زد و به آخر قصه رسید، بلکه باید جرعه جرعه نوشید و فرصت داد تا لذت نوشیدنش در عمق جان حل شود!
حالا شنیدن قصه هم جذاب است و هم غیر قابل تصور. در جای جای کتاب خودت را در خیابانهای تهران تصور میکنی؛ در شرایطی که هنوز ده روز از جشن عمومی ورود امام به میهن نگذشته، عزادار شده است. مردم تمام امید خود را نابود شده میبینند و شیرینی پیروزی در کام آنها تلخ شده است.
راوی قصه، مرد عاشقی است که عاشقانه های زندگیاش در دل این تاریخ معکوس رقم میخورد و حالا در جایی از تاریخ ایستاده که هیچگاه رخ نداده اما به ما نهیب میزند که ممکن بود امروز در جایی شبیه آنجا که او قرار گرفته، ایستاده بودیم.
اصلا تعریف از «ارتداد» فایده ندارد. این کتاب را باید خواند و با این روایت تلخ اما جذاب روبرو شد. این رمان خواندنی توسط انتشارت سوره مهر به چاپ رسیده و در کمتر از دو هفته چاپ ششم را رد کرده است. «ارتداد» نشان داد یامین پور هنوز حرف های زیادی در عرصه نشر دارد.
برشی از کتاب:
بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا غالباً خودش سرزده میآید و ماهیچههای کرخت و خوابآلود تاریخ را به تحرک وامیدارد. بلا میآید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظهای که همگان در شهری پرپیچوخم و خاموش گموگور شدهاند و بیمقصد به دیوارهای بلند روزمرگی میخورند، فتنهای جرقه میزند و «وقت» و هنگامهای تجلی میکند تا چشمها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و راه را از سر بگیرند.
فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب و رعیت، ظالم و مظلوم، گمراه و هدایتشده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران و امیدوار
پس تاریخ خیلی هم تنبل نیست. پدیدهها سریعتر از تصور ما رخ میدهند.