فراق یار و دلتنگی، نه داستان امروز، که حکایت همیشگی عاشقان است؛ دردی که شاعران شعر کردهاند و نویسندگان به نثر کشیدهاند. آنکه عاشق بوده در هر زمان برای غلبه بر دلتنگی راهی پیدا کرده و به وصال معشوق رسیده است. در این میان، نامهنگاری یکی از روشهای فراموششده وصل و عاشقیست که این روزها با وجود تکنولوژی و گوشیهای هوشمند، کمتر کسی به سراغ آن میرود. در ادامه، معرفی کتاب «پریدخت، مراسلات پاریس طهران»، کتابی درباره دلتنگی و بیتابیهای یک عاشق و معشوق که برای مدتی از هم دور افتادهاند را میخوانید؛ کلماتی که حدود صد سال پیش بین یک زوج ایرانی رد و بدل شده است.
پریدخت روایت نامهنگاری عاشقانه بین زن و مرد جوانیست که در فراق هم میسوزند و کلمه به کلمه این نامهها راوی این سوختن است. سید محمود و پریدخت هر دو ساکن طهرانِ زمان مشروطه بودهاند. سید محمود برای خواندن درس طبابت بهپاریسرفته است و پریدخت را چشمانتظار گذاشته است و حالا تنها نامه نگاریست که از درد دوری این دو عاشق میکاهد. نگارش کتاب پریدخت از یک شب زمستانی شروع شده و چیزی حدود یکسال طول کشیده است. عشق به وطن و میهن پرستی موضوعیست که نویسنده در خلال این نامهنگاریها نیز به آن پرداخته است. این مجموعه شامل 40 نامه است و به گفته نویسنده «داستان این نامهها هیچ انطباق نعل به نعل بیرونی و واقعی نداشته و صرفا زاییده ذهن الکن من است.»
نثر این کتاب، زبان و نثر دوران قاجار است. با وجود این، در انتهای کتاب، لغتنامه مختصری برای آشنایی با معانی کلمات بهکاررفته در متن کتاب، قرار داده شده است.
حامد عسکری شاعر و ترانهسرا بعد از تجربه در حوزه شعر و ترانه با نوشتن این مجموعه به سراغ نثر رفته است. این اولین اثر رسمی نثر حامد عسکری است.
زندگی در عصر تکنولوژی علاوه بر تمام امکانات و مزیتها، مجال کمتری برای خواندن و نوشتن در اختیار ما قرار داده است. این روزها با وجود اینترنت و شبکههای اجتماعی، رسم نامهنگاری بین آنها که عاشق و معشوقاند، امری بیمعنی و خارج از حوصله تلقی میشود. اما خواندن کتابهایی از این دست، نوع دیگری از عاشقی را در روزگاران قدیم روایت میکند که بدون هیچ پیامرسانی و با استفاده از تنها قلم و کاغذ، روایتگر عشق میان دو عاشق بوده است. همانگونه که حامد عسکری در مقدمه کتابش نوشته: «امر خطیر عاشقی فقرهای است که این روزها یا یادمان رفته یا از روی نسخه فرنگیاش تقلید میکنیم. خدا کند این نامهها به درد عشاق روزگارمان بخورد.»
بخشی از مقدمه کتاب:
سید محمود و پریدخت ساکن طهران هستند. سید محمود را فرستاده ام پاریس برای تلمذ طبابت و پریدخت را چشم انتظارش گذاشتم. هر دو از دوری هم می سوزند و کلمه به کلمه ی این نامه ها راوی این سوختن است. در این فراق چندین ماهه، این نامه ها بین این دو نفر رد و بدل شده است و بعد هم هردویشان توی تاریخ این سرزمین گم شده اند.
امر خطیر عاشقی فقره ای است که این روزها یا یادمان رفته یا از روی نسخه فرنگی اش تقلید می کنیم.
تصدقت گردم. پریدخت شما را بمیرد که امسال سال عاشورا را در بلاد فرنگ بودید و نتوانستید بر سر و سینه بکوبید. الله وکیل کل یوم دهه اول از خاطرم نمی رفتید و در نظرم بودید. فوق النهایه اشک ریختم و غریب کربلا من را ببخشد اگر اشکم بر عزای مظلومیتش با اشک بر فراق شما ممزوج گشته باشد. شب هشتم وقتی در تعزیه سید یعقوب مشاهده کردم یکی دیگر از اولیاء خوانان جای شما علی اکبر می خواند از حال رفتم. مرحمتی خدا بیگم باجی کنارم بود طلا در آب انداختند به حال آمدم. ببینید فراقتان چه با دل پریدخت کرده که سکینه باجی متعلقه ی ادریس شمرخوان به حالم اشک ریخت و از هول حال من سپرده به ادریسش امسال سر حسین را نبرد که سید یعقوب گفته بگویید نیاید... سر حسین باید بریده شود.
به منزل برگشتیم تمام بدنم کبود بود از بس بر سینه و پا زده بودم (تقبل الله) تصدقت گردم چند شب پیش امام پلو داشتیم نشستم به پیاز خرد کردن اشک پیاز و فراق جنابتان و تنهایی عقیله بنی هاشم ممزوج شده بود و بیگم باجی سر رسید و نهیبم داد که بس کن دختر گوسفندها را قیمه کردند و منتظرند که پیاز داغ کنند زردچوبه را هم زده اند معطل تو اّند نشستی به آب غوره گرفتن؟
بینی بالا کشیدم به دروغ که اشک حسین است لب ورچید که خدا کند ...گیس بریده عین چی حواسش به ما هست نمی گذارد یک دل سیر اشک بریزیم. آقا سیدم من این دهه ماندم چه رنجی می کشد فطرس حسین که اشک از اشک سوا کند. فی النهایه عارضم که اوضاع وطن هم لطفی ندارد. دوسیه ی مشروطه انگار سر اتمام ندارد. شاه از خر شیطان پیاده نمی شود و مشروطه چی ها هم قسم حضرت عباس خورده اند تا برقراری عدلیه تفنگ بر زمین نگذارند. قربان دل غمگینتان بروم از پریدختتان سر سراغ کنید. دلش ابریشم است بید بزند به کار کهنه ی نوزاد هم نمی آید. صبح ها که در تکیه سادات اخوی که روضه می رفتیم هربار آقا روی منبر می گفت حاجت بخواهید ما هیچ نمی خواستیم الا وصال حضرتتان.
دل ما دیگر طاقت ندارد. به وطن مراجعت نموده دل ما را علاج کرده بروید پی تحصیل علم طبابت. خدا را خوش نمی آید اینقدر بسوزیم ... کاغذ بفرستید که با دل ما همان کند که گهواره طفل کربلا با دل رباب... هرچند محرم است و نه شانه به گیس می کشیم و نه ابرو نازک می کنیم و نه عطر مرحمتی تان را می زنیم اما حلال منید ... بوسه به پیوست است .....
موضوع اصلی : ادبیات
زبان کتاب : فارسی
نام نویسنده : حامد عسکری
نام انتشارات : قبسات
سال انتشار : ۱۳۹۸
تعداد صفحات : ۱۴۴ صفحه
قیمت : ۲۵٠,٠٠٠ریال