به عنوان اولین سوال به نظر شما مطبوعات چه نقشی در توسعه فرهنگی و بازتولید الگوهای مناسب و منطقی در جامعه ای مثل ایران دارند؟
مطبوعات حتما نقش بسیار پراهمیت، موثر و قابل توجهی دارند. منتها کدام مطبوعات؟ مطبوعات یا رسانه هایی که زیر نظر مدیریتی با مدل مشارکتی باشند و با ایمان به کمک کردن به سطح آگاهی های مردم، در جهت توسعه و پیشبرد اهداف، یا مطبوعاتی که – نه تنها در ایران، بلکه در همه کشورها- ابزاری در جهت تحکیم انگاره ها و باورهایی که نظام ایدئولوژیک حاکم یا سرمایه داری، برای توجیه وضع موجود شده اند؟ بنابراین یک سوال در مورد کلیه رسانه ها، اعم از نوشتاری و دیداری و شنیداری باید کرد که جهت برنامه ریزی، خط مشی گذاری و عملکردشان بر حسب چیست؟ بالا بردن آگاهی های مردم، آگاه کردن مردم به جنبه های پیچیده جوانب اقتصادی و سیاسی جوامع، کمک به تفکر انتقادی مردم، یا متاسفانه توجیه وضع موجود؟ بنابراین انتظار از مطبوعات این است که در دسته ای باشند که باعث بالا بردن آگاهی مردم باشند.در حال حاضر متاسفانه خبرگزاری ها و بعضی از رسانه ها در این مسیر حرکت نمی کنند.
به دید انتقادی اشاره کردید، در این زمینه سواد رسانه ای یکی از مولفه های اساسی است. ابتدا بفرمایید سواد رسانه ای چیست و همچنین به نظر شما برای ارتقای سواد رسانه ای در ایران چه کاربست های ویژه ای باید در پیش گرفت؟
اگر تعریف ما از سواد رسانه ای این باشد که من ذیلا می گویم، بعد بر حسب همان تعریف باید انتظار خودمان را از سواد رسانه ای بسنجیم. سواد رسانه ای مجموعه ای از تکنیک ها، ابزار، روش ها و آموزه هایی است که به مخاطب یاد می دهد 1. تفکر انتقادی داشته باشد. یعنی هر اصل، خبر و یا گزارش را به صرف اینکه در مطبوعات چاپ می شود، یا از رسانه های دیداری- شنیداری پخش می شود، حتما و لزوما نباید قبول بکند. 2. منفعل نباشد. یعنی زیپ ذهنش را باز نکند و در اختیار سیل خانه برنداز و حجم بیش از حد اطلاعات و پیام هایی قرار بدهد که بعضی از آنها متناقض هستند. یعنی مخاطب نمی داند کدام یک از پیام ها را باور کند. 3. مخاطب باید متوجه باشد که در پس هر پیامی، یک اراده ای، سناریویی و نیتی وجود دارد. ما اگر سواد رسانه ای را اینگونه تعریف کنیم، بنابراین مخاطبی که مجهز به برخی از اصول و آموزه های سواد رسانه ای است، در برابر سیل پیام ها مواظب است، هر پیامی را به راحتی قبول نمی کند، منفعل نیست و فعال می شود. مخاطب ضمن اعتمادی که به رسانه ها دارد، حواسش جمع است که هر پیامی، شاید پیام صحیحی نباشد. بنابراین مخاطب در مقابل فضایی که رقابت رسانه ای، رقابت پیام ها، سرمایه گذاری هایی که در حوزه تولید و فرستادن پیام و منافعی که بر آنها مرتبط است، مواظبت می کند. به همین دلیل مخاطب جستجوگر است و دست به انتخاب برتر می کند. در واقع نظریه استفاده و رضامندی همین است که وقتی سواد رسانه ای بالا باشد، حتی در جوامعی که میزان این نوع سواد کم باشد، مردم منافعی دارند و دنبال نوعی رضایت مندی هستند. بنابراین دنبال پیام ها و کانال هایی می روند که به نفعشان باشد، یعنی دوست دارند.
با این وصف حالا چه کاری باید انجام داد که در سطح جامعه سواد رسانه ای ارتقا پیدا بکند؟ متولی این امر کدام نهاد است؟ این به عهده رسانه ها است یا حاکمیت؟
سوال جالبی است. آنچه که به نظر می آید و با تجربه ای که در چند کشور دنیا وجود دارد – و متاسفانه خیلی هم عمومیت ندارد- در کشورهای پیشرفته ای مثل هلند، کانادا، ژاپن و چند کشور معدود دیگر، مسوول آموزش سواد رسانه ای دولت و حکومت است. یعنی وزارتخانه ای مثل آموزش و پرورش، مشابه وزارتخانه ای که مربوط به امور عمومی مردم است، آموزش عالی و از همه جالب تر خود پارلمان. اینها را در بعضی از کشورها، دولت بودجه می بندد و نظارت می کند و یا به بخش خصوصی واگذار می کند. نکته خیلی جالب این است که خود رسانه ها می توانند در بحث آموزش سواد رسانه ای کمک بکنند. اما یک تناقض تلخی اینجا وجود دارد. یعنی هر چه میزان دقت، انتقاد، داشتن تفکر انتقادی و سرسختی مخاطب بالا برود، وظیفه دست اندرکاران تولید هم بالا می رود. یعنی در برابر سلیقه و گارد و یا آموزش هایی که مخاطب می بیند، رسانه ها دیگر باید پیام های متعالی بدهند. گزارش ها، مصاحبه ها و پیام های تولیدی آنها باید از یک درجه بالایی از تعالی، حرفه گرایی و سودمندی به نفع جامعه باشد. بنابراین اگر خود رسانه ها سطح سواد رسانه ای مردم را بالا ببرند، در تولید خودشان و پذیرش خودشان از طرف مردم مسئولیت بیشتری پیدا می کنند.
در کنار کارکردهای مطلوب مطبوعات و فارغ از مسایل توهین آمیز و مستهجن، به نظر شما چه کژکارکردهایی را می توان برای مطبوعات بیان کرد؟
اگر ما به این به عنوان یک سوال کلی و عمومی در مورد همه مطبوعات و رسانه های دنیا بگوییم، باید رویکردی جداگانه داشته باشیم. اما اگر بخواهیم جامعه آن را مشخص کنیم، بحث ریز و دقیقی می شود. ولی در حالت کلی می توانیم بگوییم که رسانه ها می توانند موضع گیری های مختلفی در مورد مسایل جامعه داشته باشند. یکی از این موضع گیری ها این است که مطبوعات، نسبت به تضادها و مشکلاتی که در جامعه وجود دارد- از جمله مسایلی که شما گفتید- بی تفاوت باشد و به آن نپردازد. یعنی تخصص، آگاهی، خواست و اراده لازم برای پرداختن به مسایل جامعه را نداشته باشند و به هر جهت محتوای خودشان را پر بکنند. دسته دوم مطبوعاتی هستند که نسبت به این قضایا نه تنها احساس مسوولیت می کنند، بلکه وظیفه خود می دانند که به این تضادها بپردازند و این کار خیلی سختی است. یعنی مسوولیت اجتماعی در برابر اینکه تضادهای جامعه را بشناسند و در جهت حل این تضادها به نفع مردم و مصالح آنها تلاش کنند. گزارش، مقاله و خبر بنویسند که تضادهای موجود به نفع مردم حل بشود. نوع سوم این است که رسانه ها به این تضادها دامن بزنند که این متاسفانه بدترین حالت ممکن می شود. یعنی دامن زدن به اینکه این تضادها و مشکلات وجود دارد و جامعه یک کشور به آنها مبتلا به است. این رسانه ها، آن نگاه دوم را – که کمک می کند به حل و فصل مسایل و تضادها- ندارند. این بدتر از حالت اولی است. چون در حالت اولی، یک رسانه ای است که امکان دارد احساس مسوولیت بکند. اما توان تخصصی و اراده و پاسخگویی آن در حد کافی نباشد. می خواهد انجام بدهد ولی نمی تواند. روزنامه نگار متخصص، کارشناس، بودجه و نیروی انسانی لازم را ندارد. ولی می داند که باید این کار را انجام بدهد. نوعی احساس شرمندگی می کند. ولی نوع سوم خطرناک است. یعنی رسانه ها به کارکردی می رسند که خلاف کارکردی است که باید انجام بدهند و آن این است که تضادها و مشکلات جامعه را بیشتر پررنگ بکنند و این حالت بدی است. در نهایت اینکه آن حالت دومی که باید رسانه ها باید در قبال تضادهای موجود در جامعه، مسایل موجود درجامعه، اعم از فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تربیتی، نه تنها مسئولیت پذیر باشند، بلکه با نگاهی علمی و تخصصی با کمک مسئولین و بقیه در جهت حل این تضادها باشند. این سه دیدگاه را من فکر می کنم باید در جوامع نسبت به عملکرد رسانه ها، در رابطه با مشکلات مردم و جامعه داشته باشیم.
با نگاهی اجمالی به دوره قبل از مشروطه در ایران، شاهد رشد خزنده چاپ و نشر مطبوعات هستیم. مطبوعاتی نظیر «احتیاج» که به رسانه های مشروطه ساز معروف شدند. از طرفی دیگر به قول کاستلز و ون دایک، نقش دولت های مراقبت گرا و نظارتی در مونوپولی رسانه ای باعث تحدید آزادی های فردی و استبداد مسلکی می شود. سوالی که مطرح می شود این است که نهاد قدرت و رسانه ها چه تاثیری بر همدیگر می گذارند؟
رابطه بین قدرت و محتوای رسانه یا مالکیت و محتوا، یک بحث خیلی قدیمی است. ما در 6 مدل یا الگوی رسانه ای این مطلب را داریم. این مدل ها عبارتند از: 1. مدل رسانه ای اقتدارگرا 2. مدل رسانه ای کمونیستی سابق 3. مدل دموکراتیک 4. مدل مشارکت جویانه 5. مدل رسانه ای آزاد و 6. مدل رسانه های توسعه بخش. در همه اینها نگاه به قدرت، نگاهی است که جزو نظریه پردازی هاست. یعنی قدرت کیست؟چگونه بر رسانه ها تملک دارد؟ چگونه بر محتوای رسانه ها تاثیر می گذارد؟ و این محتوا به چه صورت در راستای اهداف حکومت هاست؟ یا در جهت اهداف مردم قدم برمی دارد؟ یا اینکه در حکومت های مردمی، در جهت هر دو تاست؟ چون ما بین اینها نمی توانیم خط حائلی بکشیم. در واقع حکومت ها و دولت های مردمی، با مردمشان یکی هستند. بنابراین در یک یک این مدل های رسانه ای، نگرش به قدرت به این صورت است. مثلا در مدل اقتدارگرا، رسانه ها در خدمت توجیه و مشروعیت بخشی به وضع موجود هستند. بنابراین اعمال قدرت در برابر این نشریات و رسانه های اقتدارگرا در این جهت است که خیلی به توسعه جامعه و مردم کمک نمی کند. یعنی در خدمت قدرت است که این مورد قبول نیست. در مدل کمونیستی سابق - که الان هم یکی، دو کشور دارند- نگاه ایدئولوژیک به قدرت و اینکه رسانه ها باید طبق آموزه های ایدئولوژیک کار بکنند و از قدرتی که طبقه حاکم ایدئولوژیک دارد، خطور نکنند، باعث می شود تکثرگرایی به وجود نیاید، مردم نتوانند نقطه نظراتشان را بگویند و دوباره قدرت اینگونه می شود. در مدل های دیگر هم این بحث قابل توجه است. در مدلی که البته خیلی ناکجاآبادی و مدینه فاضله ای است، بحث مدل رسانه های آزاد و مدل دموکراتیک مشارکت جوست. در مورد اینها هم خیلی جالب است که همیشه بحث می شود که قدرت در دست کیست؟ مثلا در مدل مشارکت جو و دموکراتیک، اینها معتقدند که نهادهای بوروکراتیک و حتی احزاب از کارکرد خودشان خارج شده اند و بنابراین در جهت منافع مردم حرکت نمی کنند. به عبارتی بعضی از احزاب و پارلمان ها جامعه توده واری را درست کرده اند، که یک جامعه از پیش ساخته شده است. در این جامعه عامه یا توده وار، رسانه ها نمی توانند در خدمتشان باشند. چون احزاب و سیستم بوروکراسی با کمک رسانه ها مردم را به نوعی منزوی و منفعل می کنند.
در برابر آزادی مطبوعات، با دو رویکرد آزادی های مقاومت آمیز در برابر دولت و آزادی های مشارکت آمیز با دولت موجه ایم؛ با در نظر گرفتن موفولوژی قدرت و ساخت مطبوعات در ایران کدام رویکرد، با چه دلایلی پیامدهای مطلوبی دارد؟
بگذارید مفهوم مشارکت را اینگونه بگویم که ما در بحث ارتباطات و توسعه و روزنامه نگاری رشد، ملاک موفقیت روزنامه نگاری را این می دانیم که در درجه اول بتواند طوری عملکرد داشته باشد که میزان مشارکت مردم را بالا ببرد. یعنی اصلا ملاک مشارکت مردم در انجام پروژه ها، حوزه ها، اهداف و طرح های مختلف دولت و حکومت و در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بالا برود. این رسانه ها موفق بوده اند و اگر مشارکت بالا نباشد، یعنی موفق نبوده اند؛ یعنی کارشان عبث است و یک سری کارهای فرمالیستی است. اما رسیدن به بحث مشارکت یک لوازم و تمهیداتی دارد که یکی از آنها اعتماد است. شما وقتی می توانید میزان مشارکت را بالا ببرید که قبلا یا همزمان میزان اعتماد مردم را بالا آورده باشید. وقتی مردم مشارکت می کنند که اعتمادشان به طرح ها و برنامه ها جذب شده باشد. بنابراین یک فرایند بسیار پیچیده است. اگر عملکرد دولت و دو قوه دیگر مقننه و قضائیه –در کل می توانیم بگوییم حاکمیت- به گونه ای باشد که رسانه ها بتوانند گزارش خوبی به مردم بدهند و راضی باشند، اعتماد مردم جلب می شود. بنابراین در فرایند مشارکت، فعالیت بیشتری نشان می دهند. پس بحث اعتمادسازی در اینجا جدی است.