هنوز جایگاه رشته تاریخ در نظام آموزشی، درست تعیین نشده است
شاید بتوان گفت بیش از 50درصد. امروزه تاریخ از دروس ثابت دورههای مختلف تحصیلی در بسیاری کشورها است. اهمیت این رشته به اندازهای است که برای آموزش آن از 3سالگی طرح درس مینویسند و برای علاقمند کردن کودکان برنامهریزی میکنند. در کشور ما نیز از 100 سال پیش آموزش رسمی تاریخ آغاز شده و نخستین جرقههای آموزش آکادمیک با پیداش دانشسرای عالی زده شد که دانشآموختگانِ آن به طور مشخص و رسمی فراتر از دوره متوسط به شمار میرفتند. تا پیش از آن مرز مشخصی میان تعلیمات دوره ابتدایی تا عالی وجود نداشت و دارالفنون و مدرسه سیاسی نیز در برزخ دوره متوسطه و عالی شناور بودند. هر چند بیش از یکصد سال از شروع آموزش رسمی تاریخ در کشور میگذرد اما به نظر میرسد هنوز جایگاه آن در نظام تعلیم و تربیت ایران به درستی تعیین نشده و با شأن و منزلت کشوری با تمدن چندین هزارساله و تاریخی شناخت شده متناسب نیست.
موضوعات ثابت و اساتید ثابت، به پویایی آکادمیک تاریخ ضربه زده است
از آغاز مسیر اشتباهی برای آن انتخاب شده بود. در سالهای ابتدایی راهاندازی دانشگاه تهران، 2 رشته متفاوت تاریخ و جغرافیا با هم و به طور مشترک تدریس میشد؛ در حالی که ترکیب این دو رشته به هیچ وجه منطقی و علمی نبود. جغرافیا علم مشاهده است که پدیدههای جغرافیایی را به طور مستقیم مورد بررسی قرار میدهد، اما در تاریخ مشاهده مستقیم به هیچ صورتی امکانپذیر نیست. رابطه میان تاریخ و جغرافیا مانند رابطهی سایر رشتههای علوم اجتماعی یا انسانی است و چه بسا تاریخ با علومی مانند جامعهشناسی و فلسفه نزدیکی بیشتری داشته باشد. البته با وجود این کاستی بزرگ یک ویژگی مطلوب در شیوهی آموزش تاریخ در دانشگاه تهران وجود داشت که مشخص نیست به چه دلیل به تدریج رنگ باخت و به فراموشی سپرده شد. در این شیوه هر یک از دانشجویان موضوعی را در زمینهی یکی از عناوین اصلی مشخص شده توسط دانشگاه انتخاب میکرد و با موافقت استاد خود به پژوهش در خصوص آن میپرداخت. استاد نیز تا قانع نمیشد که دانشجو در موضوع مورد نظر به آگاهی رسیده، کار وی را تایید نمیکرد. این شیوه باعث افزایش کیفیت مطالعات دانشجویان شده و نتایج خوبی از آن به دست میآمد؛ اما متاسفانه در سالهای بعد با قرار گرفتن موضوعات ثابت و استادان مشخص تا حد زیادی به پویایی آکادمیک درس تاریخ لطمه خورد و آموزش این درس به شیوههای دبیرستانی نزدیک شد.
متخصصین علم تاریخ، نتوانستند میان تاریخ و دیگر علوم انسانی ارتباط برقرار کنند
یکی از معضلات جدی آموزش تاریخ در ایران، عدم ارتباط رشته تاریخ با سایر رشتهها است. یعنی جای مباحث میانرشتهای در آموزش تاریخ در ایران خالی است. یک حالت خاصی وجود دارد که گویا اگر بخواهی میان تاریخ و سینما، تاریخ و روزنامهنگاری یا تاریخ و روانشناسی پیوند برقرار کنی، از علم و بحث تاریخی فاصله گرفتهای. البته بنده شخصا اعتقاد دارم اتفاقاً تاریخ اگر با این مسایل پیوند بخورد ارزش معرفتی، آموزشی و اجتماعی و خلاصه کاربردی پیدا میکند. بنده در طول سالیات متمادی که مشغول تحصیل و تدریس هستم موارد بسیاری دیدهام که دانشجویان کارشناسی ارشد یا دکتری به دلیل انتخاب رسالههای میانرشتهای به مشکل خورده یا اصلا اساتیدشان، آنها از انتخاب چنین موضوعی بازمیداشتند. خاطرم هست که به دانشجویی پیشنهاد دادم روی تاثیر نخبگان سیاسی عصر پهلوی بر جامعه کار کند، آن هم به عنوان پایاننامه. این دانشجو زحمت زیادی کشید تا گروه و مدیرگروه را راضی کند که میشود روی این مساله کار کرد؛ چراکه اعضای گروه معتقدند بودند این موضوع از حوزه تاریخ خارج است و به جامعهشناسی مربوط میشود. خلاصه بگویم یکی از راههای برونرفت آموزش تاریخ از شرایط کنونی، پیوند این رشته با رشتههای دیگر است.
علم تاریخ، اسیر اختاپوس باستانگرایی
در کل یکی از ویژگیهای آغازین آموزش آکادمیک تاریخ در ایران، نفوذ اندیشههای باستانگرایانه بود. در میانهی دوره قاجار بسیاری از متفکران شیفتهی ایران باستان شدند. پس از مشروطه نیز زمینهی گسترش باستانگرایی بیشتر فراهم آمد و در این رهگذر آموزش تاریخ از این جریان فکری تاثیر پذیرفت. اوج باستانگرایی در درس تاریخ زمانی اتفاق افتاد که حکومت پهلوی کوشید خود را نجاتبخش جامعهی ایران و جانشین پادشاهان باستان نشان دهد. آموزش تاریخ وامدار متفکرانی است که با الهامپذیری از تاریخ به نقد جنبههای مختلف حاکمیت سیاسی پرداختهاند؛ اما بروز اندیشههای افراطی همواره مانع از ثمربخشی این اندیشهها بوده است. با فروپاشی نظام پادشاهی به دلیل استفاده تبلیغاتی سلطنتطلبان از باستانگرایی تاریخی، تاریخ ایران باستان مورد بدبینی واقع شد و نوعی «باستانستیزی» در ایران به وجود آمد. ابراز نظرهای ناشیانهی افراد غیرمتخصص نیز به این بدبینیها افزود؛ در نتیجه منابع درسی دانشگاهی قابل اعتنایی در زمینه تاریخ ایران باستان نوشته نشد و این کاستی کم و بیش هنوز هم وجود دارد.
باورهای سنتی تاریخنگاری، مهمترین چالش و مانع آموزش تاریخ در کشور
شاید بتوان مهمترین مانع رواج اصول آموزش و تربیت نوین در ایران را پایداری باورهای سنتی آموزش در نظام آموزشی دانست. یکی از مهمترین این موانع «حافظهگرایی» است. این رویه آن قدر گسترده شده اکنون در گزینش دانشجو هم به کار میرود. امروزه داوطلبان ورود به دانشگاه ناگزیرند مطالب کتاب را سطر به سطر به خاطر بسپارند تا مبادا امتیاز حتی یک پاسخ درست را از دست بدهند. به این ترتیب دیگر جایی برای مطالعات خارج از کتاب درسی باقی نمیماند. حتی کار به جایی کشیده که برای آزمونهای دورههای تحصیلات تکمیلی و دکتری نیز از آزمونهای تستی به صورت متمرکز استفاده میشود. در این بین از آسیبهای مقالات اینترنتی نیز نباید گذشت که موجب شده استادان در حسرت مقالهای باشند که دستکم چند سطر آن توسط خود دانشجو نوشته شده باشد.
حضور افراد نه چندان متخصص در کرسیهای تدریس تاریخ
متاسفانه در دانشگاهها سنت ناپسندی به وجود آمده که از افراد غیرمتخصص برای تدریس درسهای تاریخ استفاده میکنند. به عنوان مثال یک واحد عمومی مانند «تاریخچه انقلاب اسلامی و ریشههای آن» با وجود داشتن ماهیت تاریخی، توسط اساتید معارف، الهیات یا سایر رشتهها تدریس میشود. گاهی کم به دلیل کمبود استاد از دانشجویان دکتری یا کارشناسی ارشد برای تدریس در دوره کارشناسی استفاده میشود. کمتوجهی به کیفیت سطح دانش و مهارتهای استاد بر آموزش آکادمیک تاریخ اثر نامطلوب دارد. دانشجویی که در چنین سطحی آموزش میبیند نخواهد توانست جای خالی استادان قدیمی را پر کرده یا در امر پژوهش دستاورد جدیدی ارایه کند.
دانشجویان تاریخ، ضعیف هستند
مطمئنا بخشی از مشکلات نیز به دانشجویان این رشته بازمیگردد. متاسفانه دانشجویان و بعضا برخی از اساتید رشته تاریخ در کار با
کامپیوتر و استفاده از اینترنت ضعف دارند. شما از دانشجویان رشته تاریخ به تناسب مقطع تحصلیشان بپرسید چند سایت مهم تاریخی یا چند وبلاگنویس مهم تاریخی میشناسند؟ اصلا چه تعداد از اساتید و دانشجویان تاریخ وبلاگ دارند یا وبلاگنویس هستند. من تعداد اندکی را می شناسم، شاید شما تعداد بیشتری بشناسید؛ ولی باور کنید شاید در کل ایران به تعداد انگشتان دست وبلاگنویس تاریخدان یا وبلاگنویس تاریخی نداشته باشیم. ممکن است افرادی باشند که در وبلاگ خودشان از مسایل تاریخی بگویند ولی منظور من از وبلاگنویس تاریخی یعنی کسی که پژوهشگر تاریخ باشد. مدتی در نشریه کتاب ماه که به تاریخ و جغرافیا اختصاص داشت، مطالب خوبی نوشته میشد که ادامه نیافت. شخصی که مشخص بود اهل تاریخ است و با مسایل مربوط به حوزه فنآوری اطلاعات و وب هم آشناست، در هر شماره به معرفی سایتهای تاریخی میپرداخت و درباره آنها اطلاعات خوبی به مخاطبان ارایه میکرد؛ ولی ظاهرا آن کار متوقف شده یا من دیگر از آن خبر ندارم.
دوری از فلسفه تاریخ و رمان تاریخی، مشکل دیگر آموزش تاریخ
متاسفانه ما دانشجویان را از خواندن رمانهای تاریخی بر حذر میداریم یا آنها را غیرعلمی و تا حدی مسخره میدانیم. من یادم هست که برخی از اساتید خودم «ذبیحالله منصوری» را دست میانداختند و آن را به باد انتقاد میگرفتند که تاریخ را از خود ساخته و داستانپردازی کرده و رمانهای تاریخی را نخوانید چون همهاش قصه است. تا اینجای کار درست؛ ولی چند سوال مطرح میشود که هیچ کدام پاسخی ندارند یا حداقل من نشنیدهام.
1. در دنیا این همه رمانهای علمی- تخیلی وجود دارد که نه تنها کسی آنها را مسخره نمیکند، بلکه آنها را مایه پیشرفت بشریت میدانند؛ از کتابهای ژول ورن گرفته تا آیزاک آسیموف و غیره. اگر تاریخ علم است و رمان علمی- تخیلی میتوانیم داشته باشیم، چرا نتوان رمان تاریخی- تخیلی داشت؟
2. مگر غیر از این است که زبان قصه یک زبان مهم برای انتقال مفاهیم محسوب شده و به این تعبیر کل تاریخ داستانی است که توسط ذهن تاریخنگاران و بر اساس برداشتهای ذهنی آنها نوشته شده است؟
3. مگر غیر از این است که صفحات بسیار مهمی از تاریخ جهان را داستانها و قصهها شکل دادهاند. قصههایی که شاید اصلا حقیقت نداشتهاند. از اساطیر و افسانههای ملی گرفته تا رمانهایی مثل ابله داستایوفسکی، جنگ و صلح تولستوی، مادر ماکسیم گورکی، آناکارنینا، ربکا، صد سال تنهایی، شازده کوچولو، باباگوریو و... ولی همه آنها الهام بخش بشر در حلول تاریخ بودهاند.
4. پرسش اساسی دیگری که مطرح میشود بحث فلسفه تاریخ است؛ اینکه ما تاریخ میخوانیم یا ذهن مورخانی چون طبری، یعقوبی و... را؟ اگر قبول کنیم که برداشت ذهنی مورخان را میخوانیم، قطعاً باید بپذیریم که ذهنهای آنها خالی از احساس و تخیل انسانی نبوده. آنها مانند یک ماشین یا کامپیوتر فقط و فقط به ثبت رخدادها و تحلیل آنها نپرداختهاند و تحت تاثیر عواطف قوی انسانی از جمله حسادت، عاطفه، غرور، تعصب، غم و هزاران متغیر دیگر بودهاند.
ضرورت تحول در نظام آموزشی رشته تاریخ
در وهله اول نگرش مسئولان و برنامهریزان آموزشی نسبت به درس تاریخ باید تغییر کند. همانطور که اشاره کردم نباید از اساتید غیرمتخصص در این رشته استفاده کرد، در این صورت نسل بعدی دانشآموختگان از مهارت و تخصص کافی برخوردار نخواهند. در حال حاضر دانشگاههای ما با کمبود استاد متخصص روبرو هستند به همین دلیل به استفاده از اساتید غیرمتخصص رو میآورند. بنابراین باید بکوشیم اساتید متخصص و کاربلدی تربیت کنیم که بتوانند پا جای پای اساتید قدیمی و باتجربه این رشته بگذارند. برنامهریزان آموزشی باید توجه داشته باشند تاریخ نقش مهمی در شکلگیری هویت جامعه دارد، بنابراین باید به شکلی کاملا جدی و تخصصی به آن نگاه کرد. شیوه نوین باید جایگزین روشهای سنتی شوند. بر اساس تئوریهای «جان دیویی» آموزگار یا استاد باید با کمک فعالیتهای فوق برنامه، دانشجو را به حرکت واداشته و با ایجاد روحیه پرسشگری در وی، نیروی خلاقیت وی را باور سازد. جای خالی چنین اندیشههایی در سیستم آموزش آکادمیک کشور به ویژه در رشتهای چون تاریخ به شدت احساس میشود.