جهان در آستانه تغییر بزرگ
در دهه گذشته، ترکیه و برزیل بسیار بهعنوان ستارگان عملکرد اقتصادی مورد تجلیل قرار گرفتهاند. با این حال، در سهماهه گذشته، هر دو کشور با تظاهرات بزرگی فلج شدهاند که بیانگر نارضایتی عمیق از عملکرد دولتهاست. چه خبر است؟ آیا کشورهای بیشتری تغییرات اجتماعی مشابهی را تجربه خواهند کرد؟
موضوعی که رویدادهای اخیر ترکیه و برزیل را به یکدیگر و به همان اندازه به بهار عربی و ادامه تظاهرات در چین پیوند میدهد، خیزش طبقه متوسط تازه جهانی است. این در همهجا سر برآورده؛ طبقه متوسط مدرنی که جوش و خروش سیاسی را باعث میشود اما به ندرت به تنهایی قادر به ایجاد تغییرات سیاسی ماندگار بوده است.
در ترکیه و برزیل، مانند تونس و مصر، تظاهرات سیاسی نه از سوی فقرا که از سوی جوانانی با سطح بالاتری از میانگین تحصیلات و درآمد رهبری شدهاند. اقتصاددانان و تحلیلگران تجارت میل دارند وضعیت طبقه متوسط را به سادگی با الفاظ پولی تعریف کنند و این افراد را در صورتی طبقه متوسط بنامند که در میانه توزیع درآمد کشورشان قرار گیرند. اما وضعیت طبقه متوسط به گونه بهتری با تحصیلات، شغل و مالکیت داراییها تعریف میشود؛ مسایلی که بسیار بیشتر در پیشبینی رفتار سیاسی تعیینکنندهاند. سطح بالاتر تحصیلات با نسبتدادن بیشتر مردم به دموکراسی وابسته است. مردم طبقه متوسط نهفقط امنیت برای خانوادههایشان که فرصتهایی برای خودشان میخواهند. در حالی که فقرا روز به روز برای بقا تقلا میکنند، مردم طبقه متوسط بسیار بیشتر محتمل است که برای تعیین مسیر در فعالیت سیاسی درگیر شوند.
این نیروی محرک در بهار عربی آشکار بود؛ جایی که خیزشهای تغییردهنده رژیم از سوی دههاهزار جوان بهنسبت تحصیلکرده هدایت میشد. هیچیک از اینها پدیدهای تازه نیست. انقلابهای فرانسه، روسیه و چین هم همه از سوی افراد ناراضی طبقه متوسط رهبری میشدند، حتی اگر در نهایتِ راه توسط روستاییان، کارگران و فقرا تحتتاثیر قرار گرفتند.
«بهار خلقها»ی 1848 واقعا شاهد تبدیل نارضایتی تمام اروپا به انقلاب بود؛ محصول مستقیم رشد طبقههای متوسط اروپا در دهههای پیش از آن. در حالی که تظاهرات، خیزشها و گهگاه انقلابها از سوی اعضای جدید طبقه متوسط هدایت میشوند، بهندرت بدون کمک در شکلدادن تغییرات سیاسی درازمدت موفق میشوند. این به آن علت است که طبقه متوسط بهندرت نمایندگی چیزی بیش از یک اقلیت در کشورهای در حال توسعه را دارد و خود از درون چنددسته است. جنبشهای آنان بهندرت باعث تغییرات سیاسی بادوام میشود، مگر آنکه آنها بتوانند با دیگر بخشهای جامعه ائتلافی تشکیل دهند.
تظاهرکنندگان در تونس یا در میدان تحریر قاهره، در سازماندهی احزاب سیاسی که بتوانند در انتخابات سراسری رقابت کنند، موفق نبودند. در ترکیه این گروه نهتنها با سرکوب محکم نخستوزیری با اهداف اتوریته که با مشکلاتی در پیوند خوردن با دیگر طبقات اجتماعی روبهروست که در روسیه، اوکراین و دیگر جاها جنبشهای مشابه را آزار داده است. موقعیت برزیل تا حدودی متفاوت است. تظاهرکنندگان آنجا با سرکوب محکمی از دولت دیلما روسف روبهرو نخواهند شد. چالش بیشتر اجتناب از همکاری درازمدت از سوی افراد فاسد و مورد حمایت است. رشد اقتصاد جهان که از دهه 1970 روی داده مقر اجتماعی را در گرداگرد دنیا ترمیم کرده است.
طبقات متوسط در کشورهای به اصطلاح «بازارهای نوظهور» بیش از هر زمانی بزرگتر، ثروتمندتر، تحصیلکردهتر و وابستهتر به فناوریاند. این اشارات مهمی برای چین دارد که جمعیت طبقه متوسطش حالا به صدهامیلیون نفر میرسد. اینها مردمی هستند که با سینا ویبو-توییتر چینی- ارتباط میگیرند و معتاد آشکارکردن و شکایت از خودبینی و دورنگی دولت و الیت حزب شدهاند. آنها جامعهای آزادتر میخواهند گرچه روشن نیست که آیا در کوتاهمدت لزوما دموکراسی «هر نفر یک رای» را میخواهند یا خیر. چین سالانه شش تا هفتمیلیون فارغالتحصیل دانشگاه تربیت میکند که دورنمای شغلیشان از والدینشان در طبقه کارگر تاریکتر است.
اگر بناست شکاف تهدیدکنندهای میان انتظارات به سرعت روبهرشد و واقعیات ناامیدکننده وجود داشته باشد، چین است که این را در چند سال آینده شاهد خواهد بود، اتفاقی که ثبات کشور را هم درگیر خواهد کرد. آنجا هم مانند دیگر بخشهای جهان در حال توسعه، خیز طبقه متوسط جدید زمینهساز پدیدهای است که موسسان ناییم از «کارنگی اندومنت» آن را «پایان قدرت» توصیف میکنند. طبقات متوسط در خطوط مقدم مخالفت با سوءاستفاده از قدرت بودهاند، چه در رژیمهای اتوریته و چه در رژیمهای دموکراتیک. چالش برای آنها تبدیل جنبشهای اعتراضی به تغییرات سیاسی ماندگاری است که به شکل نهادها و سیاستهای تازه بیان شوند. در آمریکای لاتین، شیلی عملکردی عالی در رابطه با رشد اقتصادی و کارآمدی سیستم سیاسی دموکراتیکاش داشته با وجود این، شیلی هم در سالهای اخیر انفجار تظاهراتی را از سوی دانشجویانی که دست روی نواقص سیستم آموزش عمومی کشور گذاشته بودند شاهد بوده است. طبقه متوسط جدید، تنها چالشی برای رژیمهای اتوریته یا دموکراسیهای تازه نیست.
هیچ دموکراسی مسلمی نباید باور داشته باشد که میتواند آسوده باشد، تنها به این دلیل که انتخابات برگزار میکند و رهبرانی دارد که در نظرسنجیها عملکرد خوبی دارند. ایالات متحده و اروپا رشد کند و مداوما نرخ بالای بیکاری را تجربه میکنند. هیچ سیاستمداری در ایالات متحده و اروپا نباید خشنودانه به رویدادهای خیابانهای استانبول و سائوپائولو نگاه کند. فکر اینکه «اینها در اینجا رخ نخواهد داد» اشتباهی سخت خواهد بود.
منبع: والاستریت ژورنال
منبع: والاستریت ژورنال