اتحاد آمریکا و رژیم صهیونیستی طی نیم قرن گذشته مهمترین ستون ژئوپولیتیکی خاورمیانه عربی و البته به همان اندازه موتور محرکه نفرت جوامع مسلمان این منطقه از ایالات متحده بوده است. عقد این اتحاد در زمان ریاست جمهوری هری ترومن حداقل به دو دلیل انجام گرفت. اول آنکه از دیدگاه آمریکا رژیم صهیونیستی می توانست در کوران رقابت های اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده شریک قابل اعتمادی برای بلوک غرب باشد اما همانطور که اغلب مورخان خاطرنشان کرده اند این دلیل بعدها به منظور توجیه سیاست های حمایت گرایانه واشنگتن از رژیم صهیونیستی ساخته و پرداخته شده است. دلیل مهمتر را می توان در کتاب خاطرات مارگارت ترومن دختر هری ترومن یافت. « هنگامی که اغلب اعضای وزارت خارجه با به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی توسط آمریکا مخالفت می کردند پدرم پاسخ داد که من آنقدری که رای دهنده یهودی دارم رای دهنده مسلمان ندارم». به رغم این تصمیم افرادی مانند لوی هندرسون دیپلمات با سابقه آمریکایی به خوبی نسبت به عواقب چنین اقدامی آگاه بودند: «در حال حاضر آمریکا از یک موقعیت اخلاقی والا در خاور نزدیک و میانه برخوردار است که قابل مقایسه با جایگاه سایر قدرت های بزرگ نیست. ( با به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی) ما این موقعیت را از دست خواهیم داد و احتمالا تا سال ها به عنوان خاین به اصولی شناخته خواهیم شد که طی جنگ دوم جهانی اعلام کرده ایم.» جورج مارشال وزیر خارجه ترومن نیز به همان اندازه از غلبه مسایل انتخاباتی بر منافع ملی پریشان خاطر بود و این تلاش ترومن را «طفره رفتن برای بردن چند رای که شان رییس جمهور را بطور جدی تحلیل می برد»، نکوهش می کرد. پرسش اساسی اینجاست که واشنگتن تا چه زمانی می تواند به این حمایت یکجانبه ادامه دهد؟ ظهور القاعده و توان گروه های تروریستی در ضربه زدن به ایالات متحده نشان داد که سیاست های امریکا در جوامع مسلمانی که اغلب به نحوه رفتار آمریکا به مثابه یک کشور یاغی، زورگو و بی انصاف می نگرند نمی تواند بدون هزینه باشد. جدای از عواقب نفرت فزاینده مسلمانان از عملکرد ایالات متحده، ادامه این حمایت ها می تواند آمریکا را به جنگ ناخواسته با دشمنان رژیم صهیونیستی نیز بکشاند؛ جنگی که آمریکا لزوما نمی تواند پیروزی را همراه با جایگزین کردن فضای سیاسی مناسب تضمین کند. جنگ عراق به خوبی این دشواری را توضیح می دهد. با وجود اینکه امریکا ظرف مدت کوتاهی قادر به سرنگون کردن صدام حسین شد اما نتوانست مانع از بروز کشمکش های منطقه ای برای نفوذ در عراق و افتادن این کشور در دامن حوزه طبیعی نفوذ ایران شود.
3 دلیل برای منتفی شدن تعهد آمریکا به رژیم صهیونیستی!
بطور کلی سه دلیل عمده برای دست کشیدن آمریکا از حمایت بی چون و چرا از رژیم صهیونیستی وجود دارد:
1) نخست تغییر محور سیاست خارجی آمریکا از اوراسیا به آسیای پاسیفیک. علت این تغییر جهت عاقلانه، به دگرگونی در منابع تهدید جایگاه آمریکا در نظام جهانی باز می گردد. اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی بزرگترین قدرت بری زمان خودش بود که می توانست مستقیماً با غلبه بر هارتلند اوراسیایی، ریملند اروپای غربی، آسیای شرقی و آسیای جنوب غربی را تهدید کند. بنابراین، برقراری موازنه نظامی و ایدئولوژیکی هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می داد که ناخواسته باید بر اساس تمرکز بر توزیع قدرت در اوراسیا تعریف می شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اوراسیا یک خلا قدرت کم نظیر را تجربه کرد. اگرچه روسیه همچنان قدرت بزرگی به شمار می رود اما قدرت نظامی روسیه به یک سوم توان نظامی اتحاد جماهیر شوروی و قدرت اقتصادی آن به یک دوم کاهش پیدا کرد. حتی با گذر از این دوره بحرانی، اکنون روسیه نه تنها با نارسایی های اقتصادی و سیاسی خود دست و پنجه نرم می کند بلکه با وجود کشمکش های قومی و کشورهای تازه تاسیس آسیای مرکزی و قفقاز که به شدت در برابر میراث برجای مانده از اتحاد شوروی آسیب پذیر بودند، در محیط امنیتی ناپایداری سر می کند و از آنجایی که رهبران روسیه برای فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی خود به تجارت بین المللی که به عنوان رویکرد جدید روسیه نیز انتخاب شده وابسته است، تهدیدی برای غرب و به ویژه ایالات متحده محسوب نمی شود. با عبور از عصر تقلای ژئوپولیتیکی برای سلطه بر اوراسیا، هیچ قدرتی به اندازه چین از انگیزه و توان لازم برای به چالش کشیدن برتری آمریکا که به مدت بیش از نیم قرن تداوم داشته، برخوردار نیست. نه تنها پیش بینی های اقتصادی از فائق امدن اقتصادی چین به امریکا تا سال 2020 حکایت دارد بلکه همزمان افزایش توان نظامی چین و نفوذ فرامنطقه ای آن احتمالاً چرخه انتقال قدرت را به کار انداخته است. اما به وضوح این کشمکش بالقوه بر آسیای پاسیفیک تمرکز دارد نه بر اوراسیا.
2) بیداری سیاسی آنگونه که شایع شده، پدیده ای تازه و محدود به کشورهای عربی بر ضد دیکتاتورهای سنتی نیست. تازه نیست، زیرا تاریخ مشحون از حرکت و اراده ناگهانی ملت ها مانند انقلاب میجی در ژاپن عصر توکوگاوا، انقلاب فرانسه، جنگ استقلال آمریکا، نبرد افغان ها و هند علیه استعمار بریتانیا،جنگ استقلال الجزایر، تلاش مدنی علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی،انقلاب اسلامی ایران و ده ها مورد دیگر در جهت رد استعمار، استبداد داخلی و عقب ماندگی است و همچنین محدود نیست. زیرا هرکسی با مشاهده رویدادهایی مانند تظاهرات ضد جنگ در اروپا و آسیای خاوری تا جنبش وال استریت در آمریکا و فعالیت های بشردوستانه و طرفدار محیط زیست در قطب جنوب می تواند استنباط کند که همه این وقایع از نوعی آگاهی فزاینده شهروندان جهان نسبت به حق تعیین سرنوشت و جایگاه کرامت انسانی در راهبری ملت های جهان خبر می دهد.
3) کاهش تعهدات بین المللی امریکا با سیاست های مداخله جویانه در گوشه کنار جهان، سراسر در تناقض است. اکنون بسیاری از ناظران بر این اعتقادند که ایالات متحده در حال از دست دادن جایگاه ابرقدرتی خویش و در نتیجه موقعیت خدشه ناپذیرش در کنترل امور جهانی است. مطابق با پیش بینی اقتصاددانان موسسه گلدمن ساچ، اقتصاد چین در سال 2027 بر اساس GDP از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت. بانک جهانی نیز پیش بینی می کند که دلار امریکا تا سال 2025 موقعیت برتر خود را از دست خواهد داد و احتمالا در کنار یورو و یوآن یک سیستم چند پولی را به عنوان جایگزین نظام مالی کنونی با مرکزیت دلار تشکیل خواهد داد. برهم خوردن موازنه تجاری آمریکا هنگامی آشکار شد که در سال 2010 کسری بودجه 470 میلیارد دلاری آمریکا با مازاد 305 میلیارد دلاری چین، تعادل اقتصاد جهانی را به سود چین تغییر داد. ایالات متحده با بیش از 14 تریلیون دلار بدهی خارجی در سال 2011 که 90 درصد از تولید ناخالص داخلی آن محسوب می شود، به بزرگترین کشور بدهکار دنیا تبدیل شد. بدون تردید این اقتصاد تحلیل رفته نمی تواند محرک نقش مشابه بین المللی باشد که آمریکا در فردای جنگ دوم جهانی ایفا کرد.
نقض حقوق بشر توسط رژیم صهیونیستی و سکوت معنادار آمریکا
گذشته از سه دلیل عمده، ماهیت رژیم صهیونیستی به ویژه گسترش طلبی آن که واکنشی است به روحیه پارانویایی در برابر همسایگانش، این رژیم را نه تنها برای کشورهای منطقه بلکه برای متحدانش نیز غیرقابل پیش بینی ساخته است. از نگاه رهبران رژیم صهیونیستی ، تنها با دست یافتن به «اسراییل بزرگ تر» (Eretz Yisrael) است که یهودیان ساکن سرزمین های اشغالی می توانند امنیت را در داخل کشور خود با محدود نگه داشتن حق بازگشت آوارگان فلسطینی به دست آورند و رژیم صهیونیستی را به منزله یک کشور یهودی واقعیت ببخشند. جدای از این واقعیت آمریکا با حمایت بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی خود را در برابر ماجراجویی های یک رژیم ایدئولوژیک بی حفاظ گذاشته است. افرایم اسنه (Ephraim Sneh) ژنرال بازنشسته در نیروی دفاعی رژیم صهیونیستی و معاون وزارت دفاع در میان سال های 2006 و 2007 ماهیت گسترش طلبانه رژیم صهیونیستی را ناخواسته طی مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ 10 جولای 2011 اینگونه افشا می کند: «باور ندارم که صلح پایدار در منطقه بدون اینکه اسراییل نیرومندترین قدرت نظامی از تهران تا کازابلانکا باقی بماند، میسر باشد». روحیه گسترش طلبانه رژیم صهیونیستی نه تنها این رژیم بلکه ایالات متحده را نیز به عنوان اصلی ترین حامی آن در معرض ماجراجویی هایی قرار می دهد که لزوماً کنترلی بر نتایج آن وجود ندارد.برای قدرت بزرگی مانند ایالات متحده که منافع متفاوتی با گذشته دارد و به جای درگیر شدن در کانون غیراستراتژیک خاورمیانه باید در حاشیه از موازنه های منطقه ای حمایت کند، چنین سیاستی به غایت غیرضروری و البته برای منافع یک ابرقدرت در حال پوست اندازی به کلی ویرانگر است. قدرت های بزرگ در طول تاریخ نتوانسته اند جریان جابه جایی قدرت در نظام جهانی را متوقف کنند اما برخی از آنها مانند روم در قرن دوم میلادی یا بریتانیا در قرن بیستم به طرز حیرت آوری موفق شدند افول خود را به تعویق بیاندازند. در سوی دیگر قدرت های بزرگی مانند امپراتوری هابزبورگ در قرن شانزدهم، سوئد در قرن هفدهم و فرانسه در قرن هیجدهم که بصورت طنز آلودی موفق شدند دشمنانشان را بر علیه خودشان متحد کنند، زودتر از آنچه انتظار می رفت، مقام خود را به عنوان قدرت های بزرگ از دست دادند. سرنوشت ایالات متحده بستگی به درس هایی دارد از که از تاریخ آموخته است. در این پازل ژئوپولیتیکی، خاتمه دادن به حمایت بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی می تواند به باقی ماندن آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگی که کمتر مورد تنفر جهانیان است، یاری برساند و دست کم تضمین کند که افول آمریکا از خاورمیانه آغاز نخواهد شد.
منبع: دیپلماسی ایرانی- با اندکی تلخیص