مصر برای همیشه شرمسار تاریخ خویش شد. مصر هیچگاه نمیتواند دامن خود را از این ننگ و اشتباه بزرگ بزداید. تراژدی قتلعام چهارشنبهی سیاهِ مصر کار مشترک سه کارگردان بزرگ جنایت است: بنیادگرایان دینِ افراطی، دموکراسیخواهانِ پوشالی و چکمهپوشان ناارتشی. مصر برای ما که دموکراسیخواهیم، دینمداریم و متصف به روایت شرقی از قدرت هستیم، آموزههای بسیار دارد. میتوانیم اینروزهای تلخ مصر را ببینیم و برای عبور از بحرانهای متعدد سیاسی و اجتماعیمان عبرت بگیریم.
کودتا بد است حتی اگر سودای دموکراسی در سر داشته باشد. آدمکشهای مصر با شعار دموکراسی، کودتا کردند کودتایی که متاسفانه در شبکههای اجتماعی، بسیار مورد استقبال قرار گرفت. هنوز صدای کف برخی دوستان از لابلای صفحات فیسبوکشان به گوش میرسد. سوگمندانه باید گفت متاسفانه حتی بسیاری از تحلیلگران و یادداشتنویسان رسانههای چپوراستِ ما نیز، از این کودتا به نیکی یاد کردند و تا میتوانستند علیه مرسی سخن گفتند و نوشتند. اما برخی که البته اندک هم بودند، گفتند؛ کودتا کودتا است بد و خوب ندارد. بسیاری بر این سخنِ نیک، خرده گرفتند.
من امشب برای اولین بار، آرزو کردم شاعر باشم تا تراژدی مصر را بسرایم. مصر اکنون زیر چکمههای نظامیان جانمیدهد. چکمهپوشانی که امروز مصر را به غرقاب خون فرو بردند، هرگز و هیچگاه، هیچ نسبتی با دموکراسی نداشته و ندارند. دموکراسی هرگز نمیتواند با گلولههای نفرت تقدیم ملت شود. دموکراسیخواهانی که مرسیِ بد را ساقط کردند، بزرگترین دشمنان دموکراسی بودند.
اخوانالمسلمین خطر بزرگی بود. مصریها این خطر بزرگ را یک سال دیر و دقیقا زمانی که دیگر کرسی ریاست را بهطور قانونی به آنها داده بودند، فهمیدند. آنها بسیار دیر فهمیدند اما خیلی زود و البته خیلی ناشیانه برای جبران اشتباه خود اقدام کردند. آنها باید کمی صبر میکردند تا مرسیِ بد برود و مثلا البرادعیِ خوب جای او را بگیرد. آنها صبر نکردند و شمشمیر را از مرسیِ به السیسی دادند.
برمودای خشونت؛ چکمهپوشان، دموکراسیخواهان و افراطگرایان
مرسی بد بود شکی نیست اما او رییسجمهور بود. السیسی اما خونریز است آدمکشی که متاسفانه با هورای دموکراسیخواهان بالا آمد و جنایت چهارشنبه سیاه را آفرید. یادمان باشد آدمکشها حتی اگر پیراهنی از زیباترین آیههای دموکراسی و مفاد حقوق بشر بپوشند باز قابل اعتماد نیستند. متاسفانه و صد و متاسفانه در کشور ما در همین دانشگاه تهران در میان همین اتوکشیدهها و دموکراسیخواهان، کسانی بودند که با علمکردن بیرق توسعه آمرانه، به ستایش چکمههای رضاخانیسم مشغولاند. چکمه، چکمه است هر دو به جنایت منتهی میشود چه چکمههای میرپنج چه چکمههای السیسی.
قتلعام امروز بیش و پیش از ارتش متوجه کسانی است که یک ماه پیش بنام دموکراسی و انتقاد و اعتراض، شمشمیر از رو بستند و فقط و فقط به رفتن رییس جمهور قانع شدند بدون اینکه بدانند سرنگونی رییسجمهور قانونی، جوازی برای همه جنایتهای بزرگ بعدی است. آنها مرسیِ رییسجمهور را با مدل کلاسیک کودتا، در دفتر ریاست جمهوری بازداشت و روانه هیچستان کردند و نفهمیدند همین لجبازی و افراطیگری در دموکراسیخواهی تفاوتی با خلیفهگری و سلفیگری اخوانیها نداشت.
قتل عام امروز مصر، ننگ بزرگ افراطگرایان است رهبران افراطی هر دو سوی درگیر به یک اندازه در این کشتار سهم دارند. یک لبه قیچیِ کشتار کسانی بودند که درس افراط به پیروان خود آموختند و آنها را برای ماندن زیر چرخ ارابههای ارتش تهییج کردند و لبه دیگر کسانی بودند که فکر میکردند که دموکراسی را باید از نردبان خون به خانههای خود ببرند. هر دو گروه اگر کمی و تنها کمی خویشتنداری میکردند، چهارشنبه خونین مصر هرگز پیش نمیآمد.
البرادعی، بازنده بزرگ مصر
مصر امروز، مرثیه بزرگی بر دموکراسی است. کسانی که فاجعه مصر را نقطهضعف مدل دموکراتیک اداره کشور میخوانند، سخت در اشتباهاند. رویداد تلخ مصر بهانهای شد برای دشمنان دموکراسی که دموکراسی را بکوبند. دموکراسی فعلا تنها راه است اما باید آن را خوب فهمید. مصریها متاسفانه دموکراسی را با خرید سبزیجات اشتباه گرفتند. شایسته نیست دموکراسی را به بهانه این بدفهمیها و البته افراطها کوبید. شایسته بود مصریها، مرسی را تحمل میکردند. شایسته بود البرداعیِ نوبلیست، بهجای تکیه بر معاونت نخستوزیری، «صلح» را به مردم میآموخت. او باید به آنان میآموخت چگونه میتوان به مرسی اعتراض کرد و چگونه او را وادار به عمل دموکراتیک کرد. رفوزه بزرگ این روزهای مصر، این برنده جایزه صلح نوبل است. او اگر صلحجو بود او اگر «صلح» را میشناخت و اگر صلحطلب بود، باید و باید در این بزنگاه تاریخی، نقشی موثر و برجسته بازی میکرد. البرادعی، بازنده بزرگ مصر است کاش او جور دیگری عمل میکرد.
نیاز مصر به اعتدال
مصر به اعتدال نیاز داشت کالای اساسییی که هرگز کسی حتی البرادعی نیز آن را نفهمید. مصریها چوب افراط را میخورند. آنها سیاست و قدرت را صفر و صد میخواهند. در مصر هرکسی به کاخ قدرت میرسد گلوی دیگری را به قصد کشت میفشارد. حلقه طلایی قدرت مصر را خفه کرد. نه مبارک نه مرسی و نه السیسی و نه البرادعی سوگمندانه باید گفت نه هیچ مصری دیگری، نمیدانند که قدرت را نباید تمامقد خواست قدرت باید توزیع شود تا برای همگان بماند. قدرت این هرزهموجودِ جهان، راهبترینها را چنان تحریک کند که یکشبه راه مستی و پستی را به اوج برسانند.
مصریها باید بیاموزند، قدرت ویرانگر است و مصر هزینه سختی برای این آموزه میدهد. قتلعامِ کلاسیک چهارشنبه خونین، هرگز از تاریخ مصر زدوده نخواهد شد. صدها انسانِ مصری را گلولههای اسرائیل و هیتلر و استالین نکشت اینها را مصریها کشتند همانها که باید تمام تاریخ آینده را شرمسار باشند حتی اگر موجهترین دلیلهای ممکن را بتراشند. مصر امروز شرمسار تاریخ خویشتن شد.
آموزه نخست؛ پرهیز از عجله و خشونت در دموکراسیخواهی
مصر برای ما سه آموزه بزرگ دارد. نخست اینکه دموکراسی هرگز از مسیر خشونت نمیگذرد. هیچ راهی از جهنم به بهشت باز نیست. دموکراسی قرص ندارد و نمیتوان یکشبه و بدون تمرین و ممارست و آزمون و خطا بدان دست یافت. دموکراسی تلاشی برای همیشه و مسیری برای خوبشدنِ مکرر است. دموکراسی پروژه نیست، پروسهای بسیار طولانی است. دموکراسی، صبر و تحمل و مدارا میخواهد اما مصریها حوصله نکردند. آنها باید مرسی را بیرحمانه نقد میکردند و تمام دوران ریاستجمهوری او را معترض میشدند اما هرگز نباید شعار «ارحل» مینوشتند آنها زمانی از راه دموکراسی متحرف شدند که بهجای اینکه به مرسی بگویند؛ «باش اما خوب باش»، به او گفتند: «ارحل». کشتار چهارشنبه دقیقا از زمانی شروع شد که معترضانِ بهجای نهادهای قانونی، به رییسجمهورِ قانونی کشور گفتند: ارحل و ندانستند که «ارحل» آغازِ پایانِ انقلابی بود که سودای دموکراسی داشت.
آموزه دوم، پرهیز از توسعهی آمرانه
آموزه دوم اینکه شعلههای آتشِ آمریت و بیعدالتی نمیتواند ما را به دموکراسی بکشاند. آنان که برای رضاخانیسم و توسعه آمرانه کف میزنند همینک مصر را ببینند. مصر فردای تئوری توسعهی آمرانه است. مصر فردای حضور نظامیان در قدرت است. مصر را ببینیم و از مصر بودن بهراسیم. چگونه میتوان با سرایش چکمه به دموکراسی رسید؟ مشروعیت حضور چکمهپوشان در سیاست، رمز بزرگ کشتار مصر است. اگر همان روزی که ارتش به حمایت از معترضان، به مرسی اولتیماتوم 24ساعته داد، دموکراسیخواهان ارتش را به خویشتنداری و ماندن در پادگانها فرامیخواندند و نظامیان را از ورود به منازعات سیاسی برحذر میکردند، قتلعام چهارشنبه رخ نمینمایاند. این یک حقیقت مسلم است، نظامیان برای سیاست ساخته نشدهاند.
آموزه سوم؛ پرهیز از افراطگرایی مذهبی
و مصر فرجام افراطگرایی دینی است باید از افراط مذهبی پرهیز کرد. این سومین و بزرگترین آموزه مصر برای ما است. توصیههای مکرر ائمه به اعتدال و راه وسطی نشان میدهد که اسلام، مکتب اعتدال است. چهارده قرن، دینورزی در جهان اسلام نشان میدهد که تنها فرقهها و نحلههایی مورد وثوقِ خرد جمعی مسلمین واقع شدهاند که راه اعتدال رفتهاند. افراطیون اخوانالمسلمین دو اشتباه خیلی بزرگ کردند نخستین اشتباه، تلاش عریان آنها برای نهادینهکردن اندیشههای افراطی خود با وضع قوانین خلاف اعتدال و دموکراسی بود. دومین اشتباه، پافشاری بر مواضع افراطی خود و فرستادن جوانان مصر زیر پای چکمهپوشان بود. آنها که با جوانان مصر پیمان خون بستند هرگز در راه میانه اسلامی قرار ندارند. حتی امام حسین نیز، با یاران خود پیمان خون نبست. پیمان خون، پیمان جاهلی است. پیمان خونِ اخوانالمسلمین، قطعا یکی از عوامل کشتار چهارشنبه سیاه بود. آنها باید مسجد رابعه العدویه را تحویل میدادند و از کشتار جلوگیری میکردند و این اقدام، هرگز به معنی محافظهکاری نیست. اخوانیها بدون رابعه العدویه نیز، میتوانستند به حیات سیاسی خود ادامه دهند پیمان خون و پرهیز از هر نوع گفتگو، همه راهها را به کشتار منتهی کرد.
استاد ای ول دارید.
مطلبتون حرف نداشت