به گزارش خبرنگار گروه آموزش خبرگزاری دانا (دانا خبر)، در تابستان سال 2011، یک روانشناس اجتماعی هلندی، در معرض از دست دادن شغل خود بود. نام او دریک استپال بود. وی به تقلبی عجیب متهم شده بود: بیش از 10 سال او دادههایی برای بیش از 55 آزمایش جعل کرده بود که برخی از آنها اساس پایان نامههای دکترایی بود که او راهنمای آنها بود.
استاپل محققی بود که بر روی پدیده «تلقین» کار میکرد و به بررسی رفتارهای میپرداخت که فرد پس از انتقال اطلاعات جدید از خود بروز میداد. او علاقهمند بود تا اثرات را بر مقوله خود-ارزیابی بررسی کند: پایان نامه دکترای خود وی در این باب بود که آیا تمرکز بر اطلاعات خاص موجب هم ذات پنداری در فرد میشود و یا حس تقابل ایجاد میکند.
به عنوان مثال، از افراد خواسته شده به ایده انتزاعی «هوش» بیندیشند و مشاهده کرد که افراد خود و دیگران را دارای آن مقوله میدانند و با فکر کردن به مفهوم هوش خود را باهوش میپندارند. در مقابل، از افراد خواسته شد تا به تصور چیزی ملموس مانند «انیشتین» بیندیشند که این امر موجب شد فرد خود و دیگران را از وادی هوش و نبوغ بسی دور بداند.
تاثیر این دادهها را بر تکنیکهای متقاعد کردن نمیتوان دست کم گرفت. همه افردی که میخواهند مبلغین و مشوقین خوبی باشند باید مبنای موفقیت و یا شکست خود را بر اساس این گونه اطلاعات بدانند.
شروع ماجرا
حقیقت از این قرار است که است اپل سه سال پس از دریافت دکترا ، واقعا آزمایش کرد و در چارچوب قواعد بازی کرد. تا اینکه در روند آزمایشاتش به یک نقطه حساس رسید؛ زمانی که مقوله جذابیت را آزمایش میکرد. او میخواست ثابت کند که چگونه میزان جذابیت افرادی که خود را به زیبایی نزدیک میدانند تحت تاثیر قرار میگیرد. آزمایش این گونه طراحی شده بود که چهره افراد بر روی صفحه نمایش و در عرض یک دهم ثانیه در کنار چهرههای دیگران پخش میشد.
فرضیه است اپل این بود که برای کسانی که چهره خود را در میان چهرههای معمولی میدیدند، در ارزیابی خود را جذاب تر میپنداشتند و برای کسانی که چهرههای جذاب پخش میشد حس ناخوشایند نازیبا بودن ایجاد میشد و خود را پایین تر از معمول میدانستند. زمانی که فرضیه وی شکست خورد او شروع به سرهم بندی اعداد کرد. وی زمان و تلاش زیادی برای این مطالعه سرمایه گذاری کرده بود و نمیخواست آن را رها کند.
سر هم بندی او مخفی ماند
سرهم بندی او مخفی ماند و نتایج وی در مجله شخصیت و روانشناسی اجتماعی در سال 2004 منتشر شد. آن مقاله باعث شد احساس و حرفهی است اپل اوج بگیرد.
جنون موفقیت/ اعتیاد تقلب
اکنون که وی در مورد آن جعلها سخن میگوید به طور طبیعی جانبدارانه و مشکوک صحبت میکند. با این حال وی حال و روز خود را در آن زمان عجیب توصیف میکند. او رفتار خود را به یک معتاد تشبیه کرده است که او را به انجام اعمال تقلب به طور فزاینده ای جسورانه تحریک کرده، مانند یک معتاد به دنبال دستیابی به لایه های بالاتری از تجربه بوده است.
او گفت: من فکر نمیکردم که قرار است پایانی وجود داشته باشد. هیچ دکمه توقفی وجود نداشت. مغز من گیر کرده بود. در حال انفجار بود. تنها راه همان بود.
وقتی با تقلب رییس دانشگاه می شوی
حتی پس از آن که رییس دانشگاه تیلبورگ شد، است اپل نتوانست در مقابل سحر انگیزی جعل آزمایش مقاومت کند. سحر ماجرا به نظر میرسد پاداش آشکار موفقیت وی بود و البته در یک چشم انداز تیره تر ریسک پذیری برای تقلب.
او به قدر کفایت تحسین شده بود؛ البته با فریب همکاران خود. جای تعجب نیست که پس از آن که مقاله منتشر شد، نسخههای غیر رسمی و آزاد به سرعت آنلاین شدند.
قربانیان خیانت علمی
پاسخ معقول و منطقی به خسارات مادی این فریب چیست؟ قربانیان است اپل در انتظار دریافت سود از غائله ای که علیه وی به راه انداختهاند نیستند. هم اکنون چند تن از دانشجویان دکترای وی که هنوز در انتظار داوری پایان نامهاند به دلیل انکه پایان نامه دکترای آنها بر اساس دادهها ادعایی نوشته شده ممکن است دفاع آنها لغو شود.
آنچه بسیار قابل توجه است زمینه علمی تقلب استاپل است. در مورد صداقت دانشمندان علوم اجتماعی شبهه بو جود آمده و در درون رشته به نظر میرسد بازبینیهای دقیق تری برای تضمین صحت روش محققین در شرف شکل گیری است.