اصغرزارع کهنمویی–گروه راهبرد: «فرهنگ» بنیاد جامعه است، بنیادی که به تئوری نیاز دارد. نظریه پردازی فرهنگی آنقدر اهمیت دارد که در جهان امروز، به یک تخصص دانشگاهی تبدیل شده است. اکنون کشورهای پیشرفته، بدو نقشه جامع فرهنگی که محصول تئوری پردازی اندیشمندان است، هیچ نوع تصمیمی در حوزه فرهنگ اتخاذ نمی کنند. در کشور ما اما نظریه پردازی فرهنگی با معضلات بسیار جدی مواجه است. نبود این مهم، باعث مصائب بسیاری در حوزه فرهنگ شده است. ما متاسفانه در این حوزه بسیار نحیف هستیم. ما یا نظریهپردازن داریم و یا به اندک نظریهپردازیهای فرهنگی اهمیتی نمیدهیم. این امر، پاشنه آشیل ناکامی سیاستگذاریهای فرهنگی است. واقعیت این است که ما با بحران نظریهپردازی در حوزه فرهنگ روبهرو هستیم. گروه راهبرد خبرگزاری دانا در اقتراحی ویژه به چند و چون این بحران می پردازد. آنچه میآید دومین گفت وگوی این پرونده است که با حجت الاسلام والمسلمین محسن غرویان انجام شده است. این استاد حوزه علمیه قم در این گفت وگو از ضرورت ایجاد فضای آزاد برای ارائه دیدگاههای نظریهپردازان سخن گفت.
متفکرین ما گرفتار معیشت هستند و مجال اندیشه ندارند
بحث ما درباره بحران نظریه پردازی در حوزه فرهنگ است. خیلی به وجود این بحران معقتد هستند شما چگونه به این مساله نگاه می کنید؟ اگر چنین چیزی داریم، ریشه های این بحران نظریه پردازی کجا است؟ چرا ما به این وضعیت رسیده ایم؟
نظریهپردازی، محصول تفکر است. افرادی می توانند نظریهپردازی کنند که وقت کافی برای اندیشیدن و تفکر داشته باشند. یکی از مشکلاتی که ما در کشور خودمان داریم، این است که متفکر کم داریم، متفکرینی که وقت کافی برای تفکر داشته باشند. همچنین یکی از مشکلات این است که در جامعه ما، ارزش لازم برای تفکر کردن و اندیشیدن داده نمیشود. متفکرین ما برای تامین معاش و زندگی خود آنقدر گرفتاری و اشتغالات متعدد دارندکه مجال اندیشیدن پیدا نمی کنند. نتیجه این مشکلات، این می شود که ما تئوریپرداز و متفکر و کسی که بتواند در عرصههای مختلف نوپردازی بکند، نداریم؛ بخصوص در علوم انسانی این مشکل مضاعف است بخصوص، در حوزههای فلسفه ازجمله فلسفههای مضاف و همچنین جامعهشناسی، حقوق، روانشناسی، تعلیم و تربیت و عالم سیاست. این رشتهها احتایج به تفکرات نو دارد که بسیار کمبود داریم.
باید مدام جهان را رصد کنیم
بخش بزرگی از حوزه علوم انسانی ناظر به تحقیقات خارجیها و بخصوص غربی ها است. نگاه شما به این علوم به اصطلاح علوم انسانی غربی چیست؟
بله نکته مهم این است که مطالعات تطبیقی ما در این بین کم است. ما در این عرصه ها باید دائما رصد کنیم، ببینیم در دنیای امروز چه تئوریها و چه نظریاتی مطرح میشود چون مقولات علوم انسانی دائما در حال تغیر است. انسان و جامعه انسانی در حال تحول است. بنابراین مناسبات انسان با محیط و جامعه دائما نو می شود. اینها ضرورت ایجاد میکند که اساتید و علمای ما دائما ببینند در دنیا چه تئوری ها و نظریات جدیدی مطرح می شود.
همه حقیقت پیش ما نیست
گویا شما به این بخش از علوم انسانی، اعتبار نسبی قائل هستید.
باید بپذیریم همه حقیقت پیش ما نیست. انسان شئون و مناسبات مختلف دارد. اندیشمندان زیادی در دنیا در دانشگاهها و آکادمی های مختلف هستند که مشغول فکر کردن و تحقیق هستند، مقاله و کتاب می نویسند و نظریه های جدید ارائه می کنند. به هر حال ما در این دنیا زندگی می کنیم و دائما باید دیدگاه آنها را رصد کنیم و مطالعه کنیم و بر اساس مبانی فلسفی و فکری و ارزش های دینی و فلسفی خودمان، ما ببینیم که چه حرفی برای گفتن داریم. باید بدانیم سوالاتی آنها که در برابر ما قرار می دهند ما چگونه می توانیم پاسخ بدهیم. این کار احتیاج به افراد، زبده و خبره ای دارد که کارشان تفکر و اندیشه و نظریه پردازی باشد و استعداد این کار را داشته باشند.
فضای نظریهپردازی رامطلوب نیست
با این اوصاف، شما فضای نظریهپردازی در کشور ما چگونه ارزیابی می کنید؟
در مجموع من خیلی فضای نظریهپردازی را در کشور خیلی مطلوب نمی بینم ولی فکر می کنم ما هرچه رو به آینده برویم تحولات جهانی و امواج فکری جهانی در ما هم تاثیر خواهد کرد و ما را وادار می کند که ببینیم ما چقدر می توانیم در ایجاد این امواج فکری جهان تاثیرگذار باشیم. در این صورت است که وادار به تئوری پردازی می شویم.
نیازمند قرائت جامعتر و فراگیرتر از تشیع و اصول انقلاب هستیم
حاجآقا، ما وقتی در حوزه فرهنگ صحیت میکنیم، با دو مولفه کلی مواجه میشویم؛ یکی بحث اصول انقلاب اسلامی و مذهب تشیع است و دیگری بحث ناسیونالیسم ایرانی است. من دو سوال ناظر به این دو بحث دارم. سوال نخست اینکه، آیا شما فکر نمیکنید که ارائه قرائتهای افراطی که از مذهب تشیع و انقلاب اسلامی، موجب بحران در حوزه نظریه پردازی نمی شود؟
منظور شما از قرائت های افراطی چیست؟
اینکه اینقدر این دایره انقلاب اسلامی و مذهب تشیع تنگتر میشود که بسیاری از اصحاب فرهنگ و اندیشه دینی در خارج از این دایره قرار میگیرند. این مساله مدیون قرائت مجرد از اسلام است. در حالی که به نظر می رسد شخصیتی مثل امام خمینی دایره را خیلی گسترده در نظر گرفته بودند بهطوری که گروه های متنوعی در این دایره قرار گرفته اند.
من هم با این گفته شما موافق هستم. مذهب تشیع در هر عصری توسط متفکرین عصر تفسیر میشود. در زمان ما هم تفسیرها از مکتب تشیع مختلف است. هیچکس نمیتواند بگوید ما الان تفسیر واحد از تشیع داریم یا نظریات مختلفی در تفسیر اصول انقلاب اسلامی نداریم. این مساله درباره دیدگاه های امام هم صادق است یعنی تحلیل ها و قرائتهای مختلف از اندیشه امام است. اگر ما بخواهیم تحول گسترده و جدیدی را شاهد باشیم باید سراغ متفکرینی برویم که با دید جهانیتر، وسیعتر و بازتری به مسائل مینگرند میتوانند قرائت جامعتر و فراگیرتری از تشیع و اصول انقلاب اسلامی ارائه کنند. من معتقدم ما چنین متفکرین و افرادی را داریم و آنها میتوانند قرائت بینالمللیتر، بازتر و فراگیرتری از اصول تشیع و انقلاب اسلامی بیان بکنند که این قرائتهای فراگیر، میتوانند نقشه راه ما در آینده باشند.
امروزه قرائتهای افراطی از ناسیونالیسم جواب نمیدهند باید جهانی فکر کنیم
در حوزه فرهنگ ملی، یک سری قرائت های افراطی و حتی نازیستی از ملیت وجود دارد. ملت ایران و ناسیونالیسم ایرانی طوری تفسیر می شود که بیشباهت به قرائت هیتلری از ناسیونالیسم نیست. این مساله، قبل انقلاب خیلی پررنگ بوده و الان کمتر از دوران پهلوی است اما هنوز هم کمابیش وجود دارد. این قرائت افراطی چقدر در ایجاد بحران نظریهپردازی موثر بوده است؟و برای عبور از این تئوری خطرناک فاشیستی چه باید کرد؟
من فکر میکنم دنیا به سمتی پیش می رود که تاکید روی عناصر ملی و ناسیونالیستی فایده چندانی ندارد و خیلی هم مورد توجه قرار نمیگیرد.امروزه ارتباطات بسیار سریع شده و روابط گستردهایشکل گرفته است. اطلاعات با حجم بالا و در زمان اندک بهراحتی رد و بدل می شود. ما امروز باید جهانی فکر کنیم و مطالبی که مطرح می کنیم، مطالب انسانی و جهانی باشند.نباید خیلی روی ناسیونالیسم و ملیگرایی تاکید کنیم. به نظر من،امروزه قرائتهای افراطی از ناسیونالیسم جواب نمیدهند. در دهکده جهانی، باید حرفهایی بزنیم که همه عقول انسان در روی زمین به آن گوش بدهند و همه انسان به آن توجه کنند. اگر بخواهیم روی عناصر ملی تاکید کنیم، نتیجهاش چیزی جز نزاع و کشمکشنخواهد بود، چون ملتهای دیگر هم چنین تمایلاتی را دارند. این تمایلاتی افراطی به زدوخورد میانجامد. در عالم علم و اندیشه تاکید بر عناصر ملی، وجه منطقی درستی ندارد.
متاسفانه حرف تازهای برای دنیای امروز نداریم
آقای غرویان، وقتی اندیشمندان ما درباره شکست یا ضعف برنامههای فرهنگی سخن میگویند عمدتا از سه عامل یاد میکنند؛ نخست اینکه میگویند ما در عرصه اجرا و برنامهریزی سیاستهای فرهنگی، دچار ضعف هستیم؛یعنی مجریان فرهنگی ما نمی توانند همین برنامههای ضعیف را اجرا کنند. عده ای هم به تهاجم فرهنگی دشمناشاره میکنند و عدهای دیگر بحران نظریهپردازی را مطرح میکنند. نگاه شما چیست؟ این بحران فرهنگی و شخصیتی که بخصوص در میان نسل جوان وجود دارد به کدامیک از این سه بیشتر بستگی داریم؟
من به هر سه اینها سهم قائل هستم اما از آنجا همیشه به مباحث زیربنایی اهمیت میدهم، اولویت را به نظریهپردازی میدهم. ضعف اساسی ما در حوزه نظریه پردازی است. متاسفانه ما حرف نو برای دنیای امروز و انسان امروز نداریم یا کم داریم. تکرار مکررات میکنیم. حرفهای مکرر را مدام مطرح میکنیم. یک حرف تازه با توجه به مقتضیات زمان و مکان نداریم. گاهی اصلا انسان امروز را با انسان چهارصد سال قبل یکی میدانیم. ما همان نسخههایی که برای آن انسان می پیچیدهاند دوباره تکرار می کنیم. به نظر من این رویکرد درست نیست. امام صادق میفرماید؛«شما عالم زمان خودتان باشید.» اینکه میگویند اجتهاد باید پویا باشد و مناسب زمان و مکان باشد مجتهد باید شرایط جدید را لحاظ کند، به همین معنا است. ما معتقد هستیم انسان باید از مجتهد حی تقلید کنیم این بدان معنی است که مرجع دینی انسان باید فردی باشد که در زمان حاضر مسائل زمان را درک کندحتی به نظر من باید کسی باشد که 50 سال آینده انسان و جهان ببیند. این نوع افراد باید راهبری نسل جوان ما را بر عهده بگیرند. من فکر می کنم در اسلام و در اصول دینی ما هم این ظرفیت ها وجود دارد که ما اسلام را براساس شرایط زمان تفسیر کنیم.
باید نظریهپردازان بتوانند در فضای آزاد نظریات خود را مطرح کنند
برای عبور از این بحران چه باید کرد؟ قطعا یکی این است که ما باید نظریهپردازها را تقویت کنیم. من سوالم بیشتر ناظر به حوزه عمل است. آیا شما موافق هستید که نظریهپردازها مدیریت حوزه اجرا را بر عهده بگیرند؟ یا مشاور مجریان بشوند؟
اگر مجریان فرهنگی توانایی نظریهپردازی داشته باشند، چه بهتر. ولی عملا اینطوری نیست ما خیلی هم نباید ایدهآلیستی فکر کنیم. ما باید واقعیت های جامعه را نگاه کنیم. ولی مجریان فرهنگی مثلا وزیر یا معاونان وزارتخانههای ارشاد و آموزش و پورش و علوم تحقیقات، باید سراغ نظریه پردازها بروند و آنها را تکریم کنند و به حرف و جایگاه آنها بها بدهند. باید از آنها برای تصمیمهای مختلف، بهره گیری کرد. همچنین باید مجامع و کرسی ها و کنگره های متنوعی راه انداخت تا نظریهپردازها باید بتوانند در آن مجامع علمی سخن بگویند. نکته مهم اینکه، باید فضای باز و آزادی برای نظریه پردازی فراهم بشود تا نظریهپردازان بتوانند نظریات خود را مطرح کنند و برنامه های فرهنگی را نقد کنند. خود این نظریهها هم باید نقد بشوند. این حرکت می تواند در رفع بحران نظریهپردازی سازنده باشد.