به گزارشگروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از فرارو تیرگی مناسبات میان جمهوری اسلامی ایران وایالات متحده آمریکا و تداوم آن طی سالیان متوالی سبب شده هر بار در خصوص تغییر شرایط و بهبود مناسبات، چه در سطح مقامات دو کشور و چه در سطح کارشناسان سخن به میان آمده، تاکید بر وجود دیوار بلند بی اعتمادی و پیچیدگی و دراز بودن راه، برای بازگشت شرایط به وضع عادی شود.
پرسش هایی که از این رهگذر مطرح می شود نخست در ارتباط با میزان صحت مدعای فوق یعنی طویل و پیچیده بودن ایجاد رابطه مجدد میان دو کشور و در پرسش دوم ناظر بر علت و چرایی موضع مورد اشاره و در نهایت مرتبط با بررسی احتمال وقوع فرض مذکور است.
آنچه در ادامه از نظر خواهد گذشت تلاشی برای توضیح و تببینی نزدیک به واقعیت از این موضوع به منظور روشن شدن زوایای مبهم مساله خواهد بود. در پایان مبحث نیز ضمن اشاره به اقدامات دولت یازدهم و اتفاقاتی که اخیرا در مناسبات میان دو کشور رخ داده است، میزان منطبق بودن اقدامات دولت با مباحث طرح شده جهت رفع موانع در روابط دو کشور مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
مساله اصلی در مناسبات ایران و آمریکا چیست؟
به نظر می رسد مساله اساسی و حائز اهمیت در ارتباط با مناسبات میان ایران و آمریکا این است که سطح منازعه میان دو کشور تبدیل به منازعه هویتی شده است. به عبارت دیگر مشکل و تنگای اصلی در ارتباط با مناسبات مذکور این است که تعارض میان دو بازیگر در حد منازعات کلامی و حتی تا سطح منازعات کنشی و رفتارهای تقابلی محدود نشده است، بلکه رودررویی تا سطح تعارضات هویتی ارتقا یافته است. دلیل هم همچنان که پیداست تداوم دعواهای کلامی و رفتاری طی سالیان متوالی بوده تا آنجا که موضوع را به یک مساله هویتی تبدیل کرده است.
هویت جمهوری اسلامی مبتنی بر آنچه از مفاد قانون اساسی نیز قابل درک است نظامی مبتنی بر مردم سالاری دینی است. ناگفته پیداست که نظام مردم سالاری دینی با قرائت متداول در دیگر دموکراسی ها به خصوص لیبرال- دموکراسی انطباق کامل ندارد. زیرا در نظام مردم سالاری دینی علاوه بر قدرت و اراده ی مردم برای تصمیم گیری، بر مشروعیت آن مبتنی بر قواعد اسلامی و ناظر بر وجود مجتهدی که این قواعد را در حد تعالی درک کند، تکیه شده است.
از سوی دیگر هویت ایالات متحده نیز مبتنی بر نظام لیبرال-دموکراسی شکل گرفته است. در این نوع هویت بازیگر خاصه زمانی که مدعی داشتن قدرت هژمونی نیز باشد، خواهد کوشید ارزش ها و معیارهای لیبرال را به سایر کشورها اشاعه دهد و آنها را برای داشتن چنین ارزش هایی ترغیب کند. چنین بازیگری تلاش می کند در عرصه اقتصادی با طرح الگوها و شیوه های نظام سرمایه داری به ارزش های ناشی از آن مشروعیت دهد و زمینه تداوم آن را فراهم آورد. در زمینه فرهنگی نیز ارزش های لیبرال مبتنی بر نمادهایی چون مک دونالد و هالیوود را پیگیری خواهد کرد و در زمینه سیاسی نیز شیوه حکومت های غیر دینی را مورد پسند قرار می دهد. این امر به کمک انواع شیوه های تبلیغاتی بگونه ای خواهد بود که ضمن مشروعیت زدایی از ارزش های سنتی مناطق مختلف، نسبت به ارزش های خود که ارزش های لیبرال می باشند مشروعیت دهی کند و همزمان این نکته را القا کند که این ارزش ها آزمون پس داده و دارای کارآمدی بیشتر هستند پس لاجرم می بایست یه عنوان ارزش های برتر جایگزین شوند.
اختلاف و تضاد میان هویت های یادشده با توجه به توضیح اجمالی که در مورد این دو هویت از نظر گذشت، مشهود است. در عین حال نمی توان ادعا کرد که هرگز زیست مشترکی در نظام بین الملل میان این دو برقرار نخواهد شد. زیرا به عنوان نمونه می بینیم کشوری کمونیستی چین هر چند با هویتی تعدیل یافته در کنار سایر بازیگران نظام بین الملل حضور می یابد و از سوی دیگر ایالات متحده را می بینیم که کشورهایی چون عربستان که در داخل کمترین ملاحظات در ارتباط با معیارهای لیبرال را رعایت نمی کنند، به عنوان متحدان ردیف اول خود در منطقه برمی گزینند.
بنابراین آنچه در ارتباط با معضل هویتی میان ایران و آمریکا قابل اذعان است، صرفا داشتن دو هویت متضاد لیبرال- دموکراسی و مردم سالاری دینی نیست. بلکه مشکل از آنجا ناشی می شود که دو کشور در تعریفی که از هویت خود طی سالیان اخیر بدست داده اند، بازیگر مقابل را به عنوان «دیگری» خود لحاظ داشته اند. یعنی دشمنی و داشتن رفتار منازعه آمیز با کشور دیگر را به عنوان بخشی از هویت خود تعریف کرده اند.
ایران به دنبال انقلاب سال 1357 خورشیدی با این درک که ایالات متحده به عنوان متحد رژیم پیشین ایران از روی کارآمدن یک حکومت اسلامی در ایران خشنود نیست و به دنبال چندین اتفاق که این برداشت جلوه ای پررنگ تر در میان انقلابون ایران گرفت، آمریکا را به عنوان دشمن شماره یک خود تلقی کرد و به تدریج ضدیت با آمریکا به عنوان بخشی از هویت اسلامی و انقلابی نظام جمهوری اسلامی باوری عمومی یافت.
در سوی دیگر ایالات متحده که پس از فروپاشی کمونیسم در شوروی برای تعریف «دیگری» خود دچار مشکل شده بود، این بار اسلام را به عنوان «دیگری» و معضل بعدی خود طرح کرد. هرچند وقوع حوادث یازده سپتامبر این باور را در میان آمریکایی ها بیش ار پیش تقویت کرد؛ لیک از همان آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی و نظر به حمایت و قیمومیتی که جمهوری اسلامی میان سایر گروههای اسلام گرا در منطقه داشت، نوک پیکان این اسلام ستیزی به سمت ایران نشانه رفت. حتی وقوع حوادث یازده سپتامبر که به اذعان مقامات آمریکایی، ایرانی ها هیچ نقشی در آن نداشتند نیز نتوانست از این تقابل بکاهد، بلکه حتی جمهوری اسلامی ایران در نزد دولتمردان آمریکا در زمره محور شرارت تلقی شد.
حل منازعه چگونه میسر است؟
بنا به آنچه از نظر گذشت مسیری که تا کنون طی شده تا منازعه میان دو بازیگرماهیت هویتی به خود بگیرد، ابتدا با منازعات کلامی و آنگاه تداوم آن و سپس ظهور منازعات رفتاری به عنوان پیامدِ وجود و تداوم منازعات کلامی و در نهایت بروز منازعه هویتی به عنوان پیامدِ وجود و تداوم منازعه رفتاری، شکل یافته است.
از این جهت هرگونه نسخه برای حل منازعه میان دو بازیگر مستلزم لحاظ چند نکته است:
نخست آنکه برای نیل به هدف مذکور دو بزیگر ابتدا می بایست در سطح کلامی و گفتمانی نسبت به تعدیل و بعضا تغییر مواضع خود اقدام نمایند.
دیگر آنکه در مرحله دوم دو بازیگر می بایست رفتارها و کنش های خود در قبال یکدیگر را اصلاح نمایند. در این مرحله هر بازیگر به فراخور تعدیل کنشی که از سوی طرف مقابل می بیند، واکنش خود را اصلاح خواهد کرد و این فرایند کنش و اندر کنش تا جایی که مرحله سوم آغاز شود می بایست تداوم داشته باشد.
سوم آنکه مرحله آخر در اصلاح رابطه همچنان که از نظر گذشت با تداوم اصلاح متقابل رفتارها مسیر است و در این مرحله است که تعدیل در هویت ها بگونه ای رخ می دهد که از آن پس هر بازیگر، دیگر بازیگرمقابل را به عنوان «دیگری» خود نمی شناسد. اگر اصلاح مناسبات تا این مرحله تداوم نیابد هر زمان ممکن است وضعیت به حال سابق برگردد، ولی چنانچه تعدیل در هویت ها را شاهد باشیم می توان نسبت به شکل گیری زمینه های گسترده برای همکاری نیز خوش بین بود.
پس اصلاح مناسبات می بایست نمودار ذیل را تا رسیدن به نقطه ی قابل اتکا طی کند:
تغییر در کلام و گفتمان ---------- >تغییر در رفتارها و کنش ها ---------> تعدیل در هویت ها
چهارم آنکه گذار از هر یک از مراحل سه گانه فوق برای رسیدن به مرحله بعد همچنان که پیش از این گفته شد و در اینجا برای تاکید بیشتر تکرار می گردد تنها در صورتی میسر است که اقدام در آن مرحله تداوم داشته و برای دفعات متعدد تکرار شود. به عنوان نمونه به صرف یک یا حتی چند مورد تغییر در عرصه گفتمانی و کلامی نمی توان انتظار داشت که مرحله بعدی یعنی تغییر در رفتارها و کنش ها محقق شود.
دست آخر اینکه، همچنان که طی این مسیر مستلزم گذشت زمان است، مستلزم داشتن اراده ی طرفین و داشتن نگاه خوش بینانه به ماجراست. اگر چه این نگاه خوشبینانه نباید و نمی بایست طرفین را از لحاظ داشتن احتیاط ها و ملاحظات بر حذر دارد، لیک چنانچه به صرف واقعیات عرصه بین المللی به مسایل نگریسته شود، حل مشکل اینچنینی با نگاه بدبینانه ی واقع گرایی همراه خواهد بود که هیچ گاه راه حلی برای آن ترسیم نخواهد شد.
ارزیابی اقدامات دولت یازدهم پیرامون حل منازعه
دولت حسن روحانی که با شعار ایجاد تعامل سازنده با دنیا به روی کار آمد، سعی نمود با حفظ اصول و مبانی اساسی جمهوری اسلامی ایران و پایبندی به استراتژی های کلان نظام، در عرصه ی تاکتیک ها و روش ها تغییراتی را به وجود آورد. دولت یازدهم با استفاده از فرصت سفر رییس جمهور به مقرر سازمان ملل در نیویورک کوشید همگام با مشاهده برخی تغییرات در لحن طرف مقابل برای عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی ایران فرصت سازی کند. به تعبیری دیگر پس از آنکه رهبری انقلاب با طرح گفتمان «نرمش قهرمانانه» پیش از سفر رییس جمهور به نیویورک اذعان کردند که روش های درست در عرصه دیپلماسی مورد تایید ایشان است، دولت با فراست نسبت به اینکه اولین گام در عرصه تغییر مناسبات میان دو کشور تغییر در لحن و گفتمان کلامی حاکم می باشد، کوشید در این عرصه گام های موثری بردارد.
به عنوان نمونه پیش از سفر به نیویورک دکتر روحانی در یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست با مخاطب قرار دادن سران کشورهای عمدتا غربی و به خصوص ایالات متحده نوشت: «به همتايان خودم توصيه ميکنم از فرصتي که انتخابات اخير ايران فراهم کرده، استفاده کنند. به آنها توصيه ميکنم از اختياري که مردم براي تعامل محتاطانه به من دادهاند، استفاده کنند و به تلاشهاي دولت من براي به جريان انداختن گفتماني سازنده، صادقانه پاسخ دهند.»
وی همچنین طی سخنانی در مجمع عمومی سازمان ملل بیان داشت: «ايران به دنبال تعامل سازنده بر اساس احترام متقابل و منافع مشترك با ديگر كشورهاست و در اين چارچوب در پي افزايش تنش با ايالات متحده امريکا نيز نيست. من سخنان امروز پرزيدنت اوباما را با دقت دنبال کردم، در صورت عزم سياسي رهبران امريکا و خودداري از دنبال کردن منافع گروههاي فشار جنگ طلب، ميتوان به چارچوبي براي مديريت اختلافات رسيد.»
این تغییر گفتمانی در لحن رییس دولت ایران به گونه ای بود که باعث شد که اوباما برای دیدار با وی تقاضای ملاقات کند. موضوعی که از دیدگاه رییس جمهور عملی زودهنگام تعبیر شد و انجام آن منوط به چگونگی پیشرفت منازعه مورد اختلاف شد. با این وجود گفتمان تعامل سازنده که از سوی رییس جمهور در نیویورک پی گیری شد سبب شد بار دیگر رییس جمهور آمریکا و این بار با برقراری تماس تلفنی حسن نیت ایران را در تغییر لحن خود پاسخ دهد. در آن گفت وگو رییس جمهور کوشید ضمن طرح مساله هسته ای، زمینه را برای ورود طرفین به فاز دوم تعاملات یعنی تغییر رفتارها و کنش ها آماده کند و طرف مقابل را برای تغییر در رفتار نادرست خود در اعمال تحریم ها ترغیب نماید. در عین حال رییس جمهور چه در آن گفت وگو و چه در سایر گفت وگوها، سخنرانی ها و ملاقات های خود کوشید تا آمادگی تهران را برای تغییر در کنش خویش به گونه ای که نگرانی جامعه بین المللی برطرف شود را مشروط به انجام واکنش مناسب از سوی طرف مقابل را مورد تاکید قرار دهد.
علی رغم اینکه رییس جمهور ایران سعی کرد با لحن متفاوت و البته گفتمانی که پایبندی بر اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را مورد تاکید قرار می دهد همراه با حسن نیت کامل این تغییر کلامی را مورد تاکید قرار دهد، گروه های تندرو در داخل آمریکا و همچنین سران رژیم صهیونیستی کوشیدند این تغییر گفتمانی را کم اهمیت جلوه دهند.
در واقع صهیونیست ها و تندروهای آمریکایی که از ایجاد مناسبات میان تهران و واشنگتن احساس خطر کردند، با علم به اینکه تغییر در عرصه گفتمانی و کلامی و آنگاه تداوم آن در گفتمان دو کشور می تواند زمینه ساز شکل گیری مرحله دوم تعاملات یعنی تغییر در رفتارها شود، سعی کردند اینگونه وانمود کنند که این تغییرات در مرحله کلام باقی خواهد ماند و در عرصه عمل محقق نخواهد شد.
به دیگر سخنان از آنجا که تداوم این تغییر لحن در بین مقامات دو کشور می تواند زمینه را برای رسیدن به فاز دوم تعاملات آماده سازد، آنها کوشیدند با سخنان خود و ایجاد فضای بدگمانی میان طرفین مانع از ادامه این تغییر لحن شوند؛ زیرا این تداوم به صورت اجتناب ناپذیری می تواند زمینه را برای تغییر رفتار و آنگاه تعدیل هویت فراهم آورد که هرگز مطلوب آنان نخواهد بود.
با این اوصاف تعدیل در هویت ها بگونه ای که دو بازیگر طرف مقابل را «دیگری» خود تصور ننمایند، علاوه بر پنج نکته ذکر شده در بالا بستگی به بازی سایر بازیگران بین المللی نیز دارد. اعتماد گام به گام طرفین به یکدیگر در این عرصه می تواند سوء نیت های بازیگرانی چون رژیم صهیونیستی را نقش بر آب کند.
در این میان البته بازیگران صاحب نفوذ دیگری چون اروپائیان نیز اثرگذار هستند. در خصوص این بازیگران اگر چه برخی تحلیل ها اشاره به این دارند که با بهبود روابط میان این دو بازیگر ابتکار عمل از دست اروپائیان خارج خواهد شد و بنابراین آنها مایل به چنین اتفاقی نیستند، ولی با کمی تعمق سطحی بودن چنین تحلیلی آشکار می شود. زیرا اروپائیان با توجه به تغییر لحنی که در میان طرفین منازعه حاصل گردیده است، خوش بین به آینده مناسبات میان این دو هستند ومی کوشند در سایه ی این ماجرا حل مساله پرونده هسته ای ایران را دنبال کنند. چون تعدیل مواضع واشنگتن نسبت به تهران از یکسو سبب خواهد شد آنان از ایجاد یک رویارویی بحران افزای نظامی خلاصی یابند و از سوی دیگر باعث می شود از بازار ایران که برای چندین سال است از آن بی نصیب هستند، بار دیگر بهره مند شوند.