در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
تعداد نظرات: ۱ نظر
کد خبر: ۱۱۶۰۰۴۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۶
یادداشت؛
قدرداني از يك شهيد بزرگوار اگر به قيمت شكستن دل خانواده شهدا و ساير رزمندگان باشد، ارزش كه ندارد هيچ، ضد ارزش و بی اخلاقی هم محسوب می شود.

به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (دانا خبر)، سایت عصر ایران اقدام به انتشار یادداشتی درباره مستند - سریال تلویزیونی آخرین های روزهای زمستان کرده است که سال گذشته از سیما پخش شد و به زندگی شهید حسن باقری می پرداخت. متن این یادداشت در زیر می آید:

آخرین روزهای زمستان مستند-سریال تلویزیونی است كه تلاش دارد دلاوری‌های شهید بزرگوار حسن باقری را در فاصله شروع جنگ تا زمان شهادت ایشان در تاریخ 9/10/61 به نمایش بگذارد.

 كارگردان این سریال محمد حسین مهدویان، تهیه كننده حبیب‌الله والی‌نژاد و برخی از حمایت كننده‌های مالی و معنوی این سریال، موسسه حفظ آثار شهید باقری، موسسه حفظ آثار و نشر دفاع مقدس و صدا و سیمای جمهوری اسلامی هستند.

 هرچند این مجموعه به شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی تقدیم شده؛ اما با «روایت فتح» شهید آوینی تفاوت‌های زیادی دارد و اتفاقا این تفاوت‌ها موجب جذابیت این سریال شده است. برای مثال به جای سكوت و آرامش كارهای آوینی بیشتر از صدا و حركت استفاده شده است و به جای مشاهده روایتی یکنواخت و كم‌هیجان، بیننده با روایتی روان و هیجانی روبرو است.

 اما هدف این مقاله پرداختن به ویژگی‌های ساختاری و تكنیكی سریال، یا مقایسه آن با سایر فیلم‌های مستند دربارة دفاع مقدس و یا حتی صرفا داوری درباره مستندات تاریخی آن نیست. اذعان می کنیم که نویسندگان دانش و توان چنین كاری را هم ندارند. آنچه در حیطه تخصص نویسندگان است، پرداختن به ابعاد آسیب‌شناسانه سریال آن هم از بُعد اجتماعی و با رویكرد جامعه‌شناسانه است. امیدوارم خوانندگان، دست اندركاران این سریال و مسئولان امر اگر احتمالاً نكات درستی را در این آسیب‌شناسی دیدند در راستای اصلاح آن‌ها از هیچ كوششی كوتاهی نكند كه این كمترین حقی است كه شهدا و رزمندگان عزیز بر گردن ما دارند. به‌نظر می‌رسد مهمترین ضعف‌های این سریال به شرح زیر است:

 1- این سریال نقش و جایگاه ارتش را كم‌رنگ و حتی بی‌رنگ كرده‌ است. البته این ضعف در سایر برنامه‌ها نیز دیده می‌شود، بطوریكه اكثر ارتشیان از چنین برخوردهای ناراحت و گله‌مند هستند. دلیل ناراحتی نیز خیلی روشن و ساده است. نخست اینكه در سال‌های اول جنگ هنوز سپاه به اندازة كافی نیرو و تجهیزات سنگین و مهمتر از آن دانش و تجربه جنگ‌های كلاسیك را نداشت.

 دوم اینكه آمار رسمی درباره تعداد شهدای كل دوران دفاع مقدس هم نشان از مشاركت بسیار قوی ارتش در جنگ دارد؛ آمار كل شهدای جنگ تحمیلی به تفكیك شغل به شرح جدول زیر است:


ردیف

شغل

تعداد

1

سپاه پاسداران/کادر

23199

 

سپاه پاسداران/ وظیفه

16738

2

ارتش/کادر

9089

 

ارتش/وظیفه

36965

3

نیروی انتظامی/کادر

2926

 

نیروی انتظامی/وظیفه

5672

4

شغل آزاد

31674

5

دانش آموز

32275

6

دانشجو

2608

7

روحانی

2742

8

بیکار

6128

9

دولتی

26293

10

بسیج ویژه

2329

11

خانه دار

3136

12

کودک

2606

13

غیر ایرانی

4565

 

جمع  /  213255  

 

 همانطور كه مشاهده می‌شود بیشترین تعداد شهدا متعلق به شهدای بسیجی یعنی ردیف 4 تا 10 (100 هزار شهید) و پس از آن سربازان وظیفه ارتش (37 هزار شهید) است.

 در این سریال نقش نیروهای ارتش تنها به سپهبد صیاد شیرازی و سرلشگر حسنی سعدی محدود شده و متاسفانه در برخی صحنه‌ها و دیالوگ‌ها نقش این دو بزرگوار تا حد سیاهی لشگر پایین آورده می‌شود. این درحالی است كه حداقل در اوایل جنگ نقش ارتش به خصوص در طراحی و پشتیبانی عملیات‌ها غیرقابل انكار است.

 یكی از بینندگان این سریال می‌گوید: «درست‏ ‏که‏ ‏شهید‏ ‏باقری‏ ‏در‏ ‏جنگ‏ ‏از‏ ‏خود‏ ‏رشادت‏ ‏زیادی‏ ‏به‏ ‏خرج‏ ‏داد‏ ‏اما‏ ‏باید‏ ‏قبول‏ ‏کرد‏ ‏که‏ ‏کسی‏ ‏که‏ ‏هیچ‏ ‏دوره‏ ‏خاص‏ ‏نظامی‏ ‏ندیده‏ ‏نمیتواند‏ ‏یک‏ ‏عملیات‏ ‏حساس‏ ‏مانند‏ ‏ثامن‌الائمه‏ را‏ ‏طراحی‏ ‏کند‏. متاسفانه‏ ‏نام‏ ‏طراحان‏ ‏اصلی‏ ‏این‏ ‏عملیات‏ ‏و‏ ‏عملیات‏ ‏بیت‏‌‏المقدس‏ ‏که‏ ‏افرادی‏ ‏چون‏ ‏صیاد‏ ‏شیراز‏ی‏ ‏و‏ ‏تیمسار‏ ‏بختیاری‏ ‏و‏ ‏تیمسار‏ ‏شهاب‌‏الدین‏ ‏جوادی‏‏ ‏بوده‏‌‏اند‏‏ اصلا‏ ‏برده‏ ‏نمیشود‏ ‏و‏ ‏نقش‏ ‏یگانهای‏ ‏ارتش‏ ‏نادیده‏ ‏گرفته‏ ‏میشود‏ ‏و‏ ‏‏‏از‏ ‏رشادتهای‏ ‏سرهنگ‏ ‏منوچهر‏ ‏کهتری‏ ‏چیزی‏ ‏گفته‏ ‏نمیشود‏‏. فقط‏ ‏کافی است‏ ‏یک‏ ‏لحظه‏ ‏تصور‏ ‏کنید‏ ‏که‏ ‏اگر‏ ‏هوانیروز‏ و‏ ‏نیروی‏ ‏هوایی‏ ‏و‏ ‏پدافند‏ ‏ارتش‏ ‏در‏ ‏این‏ ‏عملیاتها‏ ‏نبودند‏ ‏‏‏چه‏ ‏سرنوشتی‏ ‏دچار‏ ‏این‏ ‏عملیاتها‏ ‏میشد.»

 البته هیچ عقل سلیمی منكر شهامت و شجاعت بی‌بدیل نیروهای سپاه یا بسیج نیست؛ سخن این است كه برای نشان دادن این شجاعت و شهامت نیازی به تحریف، تقلیل یا تخفیف نقش دیگران نیست.

 شهید باقری متولد 25 اسفند 1334 است. او در زمان شروع جنگ 25 سال سن داشته و 16 ماه بعد یعنی در 27 سالگی به درجه رفیع شهادت رسیده است. باقری تا 25 سالگی تحصیلات و تجربیات مرتبطی با نقشه‌كشی و طراحی عملیات‌های جنگی نداشته است. بنابر این منطقی است كه فكر كنیم در كنار این شهید بزرگوار و نابغه جنگ، افراد دیگری به خصوص از طراحان و مهندسان ارتش نیز حضور داشته‌اند كه متاسفانه در این سریال نام و نشانی از آن‌ها دیده نمی‌شود.

 در ادامه چنین رویكردی است که راوی به‌گونه‌ای عملیات طریق‌القدس را روایت می‌كند كه گویی كل رزمندگان فقط شامل نیروهای سرداران رحیم صفوی از شمال؛ عزیز جعفری و مرتضی قربانی از جنوب می‌شده است. این درحالی است كه در جبهه شمال عملیات كه بیشترین پیروزی را داشته علاوه بر نیروهای سپاه، نیروهای ارتش شامل تیپ 3 لشگر زرهی 92؛ تیپ 1 از لشگر پیاده 77 و تیپ‌های 1 و 2 از لشگر 16 زرهی و گردان‌های توپخانه حضور داشته‌اند.به طور حتم نتیجه چنین روایت‌هایی چیزی جز شكسته شدن دل عزیزان ارتشی نیست و با شعار بسیار دقیق و استراتژیک «ارتشی، سپاهی یك لشگر الهی» هم سازگار نیست.

 2. ایراد بسیار مهم دیگر به روایت سریال از نقش یگانهای عملیاتی مربوط می‌شود. راوی در بخش هفتم و در تفسیر و توضیح عملیات طریق‌القدس و نشان دادن نقش نیروها به گونه‌ای عمل می‌كند كه نوعی غیر واقع بینی و شاید بی انصافی در آن دیده می‌شود.حتی اگر در این عملیات بخشی از یگانها و فرماندهان ضعف و قصوری داشته‌اند دلیل بر آن نیست كه راوی مدام از گیجی و سردرگمی و بی‌نظمی آن‌ها بگوید و حكایت گم شدن سردار مرتضی قربانی و غفلت او از دیدن دشمن در نزدیكی پل سابله را با آن آب و تاب بیان كند و داستان به‌خواب رفتنش و پیدا شدنش را با آن وضعیت تمسخر آمیز روایت كند.

بهتر است شرح ماجرا را از كتاب «در كمین گل سرخ» و از زبان شهید صیاد شیرازی بشنویم:«محور جنوب‌، تلاش‌ و پشتوانه‌ای‌ برای‌ عملیات‌ محسوب‌ می‌شد. تلاش‌ اصلی‌ ما از شمال‌ بود و تلاش‌ و پشتیبانی‌ آن‌ها از پایین‌. دشمن‌ سه‌ خاكریز داشت‌. بچه‌ها خاكریزهای‌ اول‌ و دوم‌ را گرفتند ولی‌ در خاكریز سوم‌ بریدند. توان‌ از دست‌ رفت‌ و عصر شد. تا جایی‌ كه‌ كه‌ فرماندهی‌ آن‌ محور را احضار كردیم‌؛ برادرمان‌ عزیز جعفری‌ از سپاه‌ و سركار سرهنگ‌ جمشیدی‌ فرمانده‌ تیپ‌ یكم لشكر 16 زرهی‌. در حین‌ این‌كه‌ برایشان‌ می‌گفتیم‌: اگر امشب تك‌ نكنید، وقت‌ تلف‌ می‌شود، از خستگی‌ و فرسودگی‌ به‌ خواب‌ رفتند. بعد هم‌ كه‌ رفتند، دیده‌ بودند بچه‌های‌ خودشان‌ در خط‌ خوابیده‌اند. عراقی‌ها هم‌ در خط‌ خوابیده‌ بودند. شب‌ دوم‌ در محور پایین‌ یك‌ گلوله‌ هم‌ شلیك‌ نشد. از زور خستگی‌ و فرسودگی‌، دو طرف‌ از پا درآمده‌ بودند.»

حال اینكه چرا در فیلم فقط مرتضی قربانی به خواب می‌رود و اساساً روایت این موضوع به آن شكل چه ضرورتی داشته است؛ پرسشی است كه كارگردان باید پاسخ دهد.

 شنیدن روایت ماجرا از زبان سردار غلامعلی رشید فرمانده عملیات طریق‌القدس نیز جالب است. «بدین ترتیب عقبه دشمن در شمال كرخه بسته شد و در حقیقت رده های دوم و سوم دشمن در عمق دور زده شدند. متاثر از این تاكتیك، 19 قبضه توپ سنگین 152 میلی متری به محاصره رزمندگان اسلام درآمد. فقط فرمانده تیپ موفق به فرار شد و مقر تیپ 26 زرهی كه فرماندهی جبهه شمالی منطقه عملیات را در نزدیكی شهر بستان بر عهده داشت، به تصرف درآمد. البته در این محور نیرویی از سپاه می‌جنگید كه از قوی‌ترین یگانهای سپاه بود. تیپ امام حسین (ع) با كادر قوی و كارآمد چون شهید مصطفی ردانی‌پور، شهید حسین خرازی، شهید عباس كردآبادی، شهید احمد فروغی در دو محور به استعداد 2 تیپ در كنار یك تیپ از ارتش حركت كردند. از درون رمل‌ها، روانه چزابه و بستن عقبه دشمن شدند و توانستند به خوبی و قدرتمندانه عقبه دشمن را ببندند و در ساعت 9 صبح 8 آذر 1360 رزمندگان ما بستان را آزاد كردند.» 

 جالب است كه در روایت سریال از عملیات طریق‌القدس هیچ نامی از سردار شهید حسین خرازی نیست و فقط از نیروهای شمال به فرماندهی سردار رحیم صفوی صحبت می‌شود. البته این درست است كه صفوی به علت پیشكسوتی به همشهریانش از جمله خرازی، ردانی‌پور، قربانی و احمد كاظمی و سایر بسیجی‌های اصفهانی سر می‌زده و نگران حال آنان بوده است؛ اما خود او درباره این عملیات می‌گوید: «...در عملیات طریق‌القدس برای نخستین بار تا عمق بیش از 20 کیلومتر به سمت دشمن پیشروی صورت گرفت. از سپاه پاسداران سه تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی حسین خرازی، کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی و عاشورا به فرماندهی عزیز جعفری به عنوان گردان‌های خط‌شکن و رزمنده در این عملیات شرکت کردند.

 محسن رضایی هم درباره خاطراتش از شهید خرازی می‌گوید: «حسین خرازی از اولین چهره‌های بزرگواری بود که در جنگ من با او آشنا شدم. در عملیات ثامن‌الائمه که گزارش او را از شهید بزرگوار کلاهدوز، قائم مقام فرماندهی سپاه در فرماندهی عملیات ثامن‌الائمه، شنیده بودم؛ تصمیم گرفتم که اطلاعات بیشتری از ایشان به دست بیاورم و همین تحقیق و آشنایی باعث شد که حسین خرازی به عنوان یکی از سه فرمانده عملیات طریق القدس، آزاد‌سازی شهرستان‌های بستان و مناطق اطراف هویزه، به عنوان یکی از فرماندهان سه تیپ سپاه که تازه در همین عملیات تاسیس شده بودند، قرار بگیرد. ایشان فرمانده یک تیپ شد. آقای عزیز جعفری که الان فرمانده کل سپاه پاسداران است و آقای مرتضی قربانی هر کدام فرمانده یک تیپ شدند. تیپی که ایشان راه اندازی و فرماندهی کرد، تیپ امام حسین (ع) بود. در آن عملیات بیشترین موفقیت را تیپ ایشان توانست کسب کند و قابلیت، لیاقت و شایستگی‌های خودش را در آن عملیات توانست نشان دهد. بعد از آن، پاتک‌هایی که در چزابه شروع شد. ایشان و شهید ردانی‌پور که همکار ایشان بود، وقتی من به تنگه چزابه رفتم و آتش‌های دشمن را مشاهده کردم، دیدم که شهید خرازی، شهید ردانی‌پور را در آنجا مستقر کرده و او به خوبی جبهه را اداره می‌کند.»

 

 اینكه چرا كارگردان محترم رحیم صفوی را دیده؛ اما حسین خرازی را ندیده و كوچكترین اشاره‌ای به او نمی‌كند تاسف‌آور است؟ آیا ضرورتی دارد كه برای تقدیر از شهیدی از كنار شهید دیگری بگذریم؟ اگر قرار باشد هر موسسه‌ای به دلخواه خود تاریخ جنگ را به گونه‌ای خاص روایت كند؛ تا جایی که واقعیت در روایت بیان شده نادیده گرفته شود، واقعیت دفاع مقدس تحریف نمی‌شود و دل مردم و به خصوص خانواده شهدا نمی‌شكند؟ باید توجه داشت که بخشی از تاریخ دفاع مقدس را این سریال‌ها می‌سازند و عامه مردم از این طریق با تاریخ جنگ تحمیلی آشنا می‌شوند. بنابراین باید امانت‌دارانه روایت کرد.

 در قسمت بعدی سریال همین بلا به سر تیپ 7 ولی‌عصر(ع) دزفول می‌آید. روایت فیلم كه این تیپ كار خودش را بلد نبوده و به اهداف از پیش تعیین شده نرسیده و نیروهای تیپ محمد رسول الله را دچار مشكل كرده به اندازه‌ای یكطرفه و غیرمنصفانه است كه برخی از مسئولان آن زمان تیپ مذكور را وادار به واكنش می‌كند. حبیب سعیدفر، جانشین اطلاعات تیپ7 دزفول در اعتراض به تحریفات این سریال می‌گوید: «روزهای قبل از عملیات بود. من جانشین اطلاعات تیپ 7 ولی‌عصر بودم. حسن باقری از نحوه شناسایی‌ها ناراحت بود و رفته بود پیش احمد سوداگر، حاج احمد گفته بود مسئول شناسایی‌ها آقای سعیدفر است. حسن باقری آمد و خیلی عصبانی به من گفت چرا شناسایی‌هایتان را تمام نمی‌کنید؟ بچه‌های لشکر 27 تمام کرده‌اند. گفتم ما شیوه خودمان را داریم. اینجا با منطقه کردستان فرق می‌کند. دشمن روی دشت تسلط دارد. نمی‌شود به شیوه کردستان عمل کرد، مواضعمان لو می‌رود، ما اینها را تجربه کرده‌ایم. درحالی که باقری قانع نمی‌شد گفت شیوه شما برای شناسایی چیست؟

 گفتم ما هر شب فقط بخشی از کار را شناسایی می‌کنیم. مثلا امشب 30 درصد فرداشب 60 درصد و شب دیگر 100 درصد. اما دو شب قبل از عملیات به هیچ وجه شناسایی نمی‌کنیم. حسن گفت آمدیم عراق در این دو شب مواضعش را تغییر داد. گفتم یک شب قبل از عملیات تعداد محدودی می‌رویم فقط مواضعمان را چک می‌کنیم.

 آن روز دعوا با حسن باقری تمام شد و حسن قانع نشد. من هم به حسن گفتم ما شیوه بچه‌های تیپ27 محمد رسول الله را قبول نداریم. آنها با نحوه عملکردشان مواضع ما را لو می‌دهند و دشمن از تحرکات ما با خبر می‌شود. من به حسن گفتم این کار را نکنید بچه‌ها را به کشتن می‌دهید. دشمن متوجه تحرکات نیروهای اطلاعات عملیات تیپ 27 محمد روسول الله شده بود و هیچ واکنشی از خود نشان نداده بود. به همین خاطر مواضع خودی لو رفته بود و نیروی‌های تیپ 27 متوجه نشده بودند.

 عراق شب عملیات سر خاکریزش تیربار کاشته بود و بچه‌های اطلاعات تیپ 27 متوجه نشده بودند. لذا روز عملیات یک گردان از تیپ 27 که در سمت چپ محور عملیات عمل می‌کرد توسط همان تیربار در سطح دشت زمینگیر شد و تقریبا تمام گردان منهدم شده بود. لذا عراقی‌ها از خلاء ناشی از این تلفات استفاده کرده و از سمت چپ به نیروهای تیپ 7 ولیعصر حمله می‌کند طوری که ما مجبور شدیم موقتا 2 کیلومتر عقب نشینی کنیم. اما نهایتا دوباره حمله کردیم و خودمان را سر جاده اهواز خرمشهر رساندیم. نیروهای اطلاعات تیپ 27 از همان ابتدا شناسایی خود را تمام کرده بودند و هر شب نیروهای عمل کننده را جهت توجیه روی جاده می‌بردند که این موجب لو رفتن معابر می‌شد. این موضوع را ما به حسن باقری تذکر دادیم ولی عدم آشنایی با اصول حرفه‌ای اطلاعات و شناسایی در دشت موجب لو رفتن معابر سمت چپ تیپ 7 دزفول شده بود. نتیجه این نوع عملکرد را مصرانه به حسن باقری تذکر میدادم ولی به نظر می‌رسید خود حسن هم تحت تاثیر بچه‌های تهران بود. به همین خاطر در صبح عملیات با ملاقاتی که در کنار جاده با حسن داشتم، نتیجه نحوه‌ی غلط شناسایی بچه‌های تیپ 27 را به او نشان دادم. یک گردان از تیپ 27 تهران که بنا بود با تیپ 7 دزفول الحاق کند تماماً زمین‌گیر شدند و دلیل آن چیزی نبود جز شناسایی غلط و تیربارهای دشمن و نه دیر رسیدن بچه‌های تیپ 7 دزفول. اساساً نرسیدن تیپ 7 دزفول به هیچ وجه واقعیت ندارد و نحوه عملکرد بچه‌های تهران موجب این اتفاق شد.»

 مجددا تاکید می‌شود که هدف این مقاله آن نیست كه نشان دهد حق با این تیپ است یا با آن گردان. همانطور که در سطور بالا بیان شد تفاوت اصلی این گونه مستند با گونه‌های دیگر در بیان امانت‌دارانه از واقعیت است. برای ماندن در گونه مستند ضروری بود تا كارگردان محترم همانطور كه با سردار محسن رضایی و سردار رحیم صفوی مصاحبه كرده و نظر آن‌ها را جویا شده، نظر فرماندهان دیگر حاضر در همان عملیات‌ها مانند مرتضی قربانی یا حبیب سعیدفر را هم جویا می‌شد.(برای آگاهی دقیقتر از این عملیات نگاه كنید به: «نبرد طریق‌القدس» نوشته امیر رزاق‌زاده)

 3. آخرین آسیب به نحوة شخصیت‌پردازی و اسطوره‌سازی این سریال برمی‌گردد. قدردانی از یك شهید بزرگوار اگر به قیمت شكستن دل خانوادة شهدا و دل سایر سربازان باشد، ارزش كه ندارد هیچ، ضد ارزش و بی‌اخلاقی هم محسوب می‌شود. متاسفانه روایت كارگردان سریال از عملیات‌ها بیشتر به فیلم‌های هالیودی شبیه است. براساس روایت فیلم در بیشتر عملیات‌ها نیروها سردرگم، ناامید، خسته و حتی تنبل هستند؛ اما با حضور فیزیكی سردار باقری ناگهان همگی نظم و سروسامان می‌گیرند و به هوش می‌آیند. راوی؛ منطقة عملیاتی را با پراكندگی‌ هزاران نفر در منطقه‌ای گسترده آن هم زیر آتش شدید دشمن با محیط مدرسه و كم كاری چند معلم و شلوغی چند كلاس درس اشتباه گرفته و می‌خواهد با دادن نقش مدیر یكه‌تاز به شهید باقری، سرو ته داستان را هم بیاورد.

 این چه روایتی است كه به خواننده القاء می‌كند پیروزی در عملیات‌های موفق مانند طریق‌القدس فقط بخاطر رشادت‌های شهید باقری و گوش دادن به فرمان‌های او و عدم پیروزی در عملیات ناموفق مانند عملیات رمضان؛ به‌دلیل كم‌كاری فرماندهان گردان و گوش نكردن به نصیحت‌های شهید باقری است؟

 متاسفانه این نوع قهرمان‌پروری با سخنان برادر شهید باقری كامل می‌شود و ایشان به دفعات از برق نگاه و عصبانیت سردار و داد زدن او بر سر دیگران و سكوت مطلق دیگران حكایت می‌كند. كارگردان فیلم آقای مهدویان در مصاحبه‌ای با افتخار می‌گوید: پدری تعریف می‌کرد پسرش پس از مستند آخرین روزهای زمستان، عکسهای خواننده‎‎های راک را از دیوار اتاقش کنده بود و یک عکس تمامقد از حسن باقری پیدا کرده بود و زیرش هم به فینگلیش نوشته بود «عشق من، سلطان حسن باقری» 

 این قهرمان‌پروری هالیودی در بخش‌های مختلف فیلم دیده می‌شود. برای مثال عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر به گونه‌ای روایت می‌شود كه گویی سردار باقری خرمشهر را آزاد كرده است. همین پروژه در فضای اینترنت و توسط گروهی با نام مستعار «گردان وبلاگی كمیل» نیز دنبال می‌شود. این گروه مجازی در وبلاگی با نام «سردار شهید حسن باقری» مطلبی با عنوان «فاتح بزرگ خرمشهر» منتشر می‌كنند كه در آن آمده است: «اینگونه بود كه در ساعت 13:50 دقیقه روز سوم خرداد ماه یكهزار و سیصد و شصت و یك، سرانجام پس از چند روز نبرد سخت، خرمشهر شهر لاله‌های خونین به دست پرتوان رزمندگان مخلص و جان بر كف اسلام فتح شد و آنها با آب و جارو كردن مسجد جامع نماز شكر را در آن به جای آوردند.

خبر فتح خرمشهر در ساعت 16:30 دقیقه همان روز از رادیو جمهوری اسلامی پخش گردید و سراسر میهن اسلامی غرق شادی و سرور و تبریك با شربت و شیرینی میان مردم گردید. نام سردار بزرگ اسلام «حسن باقری» تا ابد به عنوان فاتح بزرگ خرمشهر در تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در ثبت است.» 

 در این سریال علاوه بر حذف خرازی از عملیات طریق‌القدس، سردار شهید احمد كاظمی هم از عملیات بیت‌المقدس حذف می‌شود. سردار قالیباف در یادآوری آن دوران می‌گوید: «خاطرم هست در منطقه اهواز مستقر بودیم. من اولین باری که رفتم آبادان، فعال‌ترین جبهة آن جا فیاضیه بود؛ جایی که اگر عراقی‌ها یک تنه حمله می‌کردند آن جا را می‌گرفتند؛ می‌توانستند محاصره را کامل کنند و موجب سقوط آبادان شوند. وقتی که رفتم آن جا، دیدم یک تعداد از بچه‌های اصفهان آن جا مستقر و برای اولین بار مرتضی قربانی را دیدم و هم چنین احمد کاظمی را که از فعال‌ترین نیروها بود. کم کم ارتباط ما درگلف بیش‌تر شد. در گلف احمد کاظمی، حاج آقا اسدی، حسن باقری، آقای صفار، رستمی و خیلی از بچه‌های دیگر رفت و آمد می‌کردند. می‌توانم بگویم اوج دوستی‌ام با احمد بعد از عملیات ثامن الائمه(ع) بود که جبهه‌ها مدیریت خوبی پیدا کرد. یگان‌ها سر و سامانی گرفتند.

 ویژگی‌های احمد کاظمی در هر عملیات با شهید خرازی و شهید باکری در روحیه، نوع تصمیم‌گیری و نوع طراحی‌شان بود؛ مثلاً در آزادسازی خرمشهر انصافاً باید گفت احمد بین فرماندهان، مهم‌ترین نقش را داشت. احمد کاظمی بود که از محور دژ بالای شلمچه عمل کرد و از سمت پل عرایض، پل نو و شهرک ولیعصر(ع) عقبة عراقی‌ها را به طرف شلمچه و به عراق بست. اگر بگوییم احمد فاتح خرمشهر بود، هرگز حرف گزافی نگفته‌ایم و حق احمد است. یا در عملیات فتح المبین؛ دور بزرگی به طول سی کیلومتر پشت دشمن زد و توپخانه‌های‌شان را محاصره کرد. یادر عملیات والفجر چهار همین طور.» 

 در پایان بر دو نکته باید تاكید كرد:

نخست؛ اساسا میان قهرمان واقعی و قهرمان هالیودی تفاوت‌های بسیاری است. رزمندگان ایرانی از جنس مردم بودند و قهرمانی‌شان از این بابت نبود که توانایی نابود کردن دشمن را یک تنه (مانند رمبو) داشتند. رزمندگان ما ریشه در واقعیت تاریخ ایران و مردم دارند. قهرمانند به دلیل نوع کنش‌هایشان و نه صرفا نتیجه کنش‌هایشان. برای مثال مرحوم تختی نامش ماندگار نشد بدین خاطر که در تمام مسابقات پیروز میدان بود بلکه بخاطر منش و کردارش پهلوان ایران ماند. تمام رزمندگان ما بخاطر عادی بودنشان و مردمی ماندشان در تاریخ ماندگار هستند و نه بخاطر فرا انسانی بودنشان. شهید باقری درست به همین دلیل ماندگار است و نه آن گونه که این مجموعه از وی یاد می‌کند. آسیب آن است که رزمندگان را از صورت واقعی و مردمی‌شان به صورت اسطوره‌ای و شکست ناپذیری تحویل نماییم. ما هیچ نیازی به قهرمانان فرا انسانی نداریم چرا که از واقعیت فاصله دارند. بنابراین اشکال کانونی این مستند در روایت قهرمان‌گرایانه است.

 برای روشن‌تر شدن موضوع فرض کنید همین موسسه بخواهد با محوریت شهید خرازی یا کاظمی یا سردار قربانی از عملیات آزادسازی بستان و خرمشهر بگوید، آن وقت مخاطب با دو واقعیت کاملا مجزا روبرو می‌شود که هر یک از روایت‌ها دارای قهرمانی فراانسانی است ولی نمی‌تواند تک تک این روایت‌ها را با واقعیت تطبیق و پیوند دهد. لازمه روایت قهرمانانه، ارایه یک قهرمان اسطوره‌ای یا هالیودی و در ذیل آن رزمندگانی غیر اسطوره‌ای است که معمولا اشتباه می‌کنند. به بیان دیگر با این سبک از روایت مستندگونه، فقط یک مجموعه را می‌توانید ارایه کنید. مجموعه‌ای که از واقعیت رخ داده، فاصله دارد. اما در روایت واقعیت‌گرایانه همه عناصر در یک بسامد عادی حاضر هستند و راوی می‌تواند از زاویه هر یک از عناصر روایت را ارایه کند و مخاطب نیز با پی‌گیری روایت از زاویه‌های مبتنی بر عناصر مختلف از واقعیت رخ داده فاصله نمی‌گیرد.

 خلاصه آن که در این مجموعه، واقعیت در جاهایی نادیده یا تحریف شده است. علت این تحریف یا نادیده انگاشتن باز می‌گردد به روایت قهرمانانه از شخصیت اصلی مستند. روشن است این نوع از روایت باوجود جذابیت فراوان برای نسل جوان، که البته در جنگ حضور نداشته است، آسیب‌زاست.

 دوم؛ پرسش این است كه با كم‌رنگ كردن نقش ارتش و نقش بخشی از نیروهای سپاه چه عایدمان می ‌شود؟ اگر قرار است فاتح بزرگ خرمشهر شهید بزرگوار حسن باقری باشد؛ پس تكلیف دل شكستة سایر خانوادة شهدا چه می‌شود؟ تكلیف شهدای استان كرمانشاه، مركزی، سمنان و... كه سر قبر خیلی‌هاشون نوشته شده «عملیات بیت‌المقدس» چه می‌شود؟ اگر اصفهانی‌ها با 27 درصد شهدای كل این عملیات به درستی نگفته‌اند و نخواهند گفت خرمشهر را ما آزاد كردیم؛ دلیل بر این نیست كه كسان دیگری مستقیم و غیرمستقیم چنین ادعایی بكنند. تمام كسانی كه به جبهه رفته‌اند با خدا معامله كرده‌اند و البته ما را تا ابد شرمنده و مدیون خود كرده‌اند. اینكه امروز كسی مدعی سهم آنان شود كار پسندیده‌ای نیست و باید هرچه زودتر جلوی چنین آسیب‌هایی گرفته‌شود. 

 به‌راستی اگر شهید باقری زنده بود دربارة این سریال چه می‌گفت؟ شهید سردار باقری همرزم شهیدانی مانند شهید سردار قربانعلی عرب، قائم مقام لشگر 14 امام حسین (ع) است. برادر این شهید بزرگوار می‌گوید: «در منطقه بودم که خبر مجروح شدن قربانعلی را برایم آوردند. خود را به بیمارستان رساندم و چند روزی کنارش ماندم...در یکی از روزها استاندار اصفهان همراه هیأتی برای عیادت از او به بیمارستان آمدند و در مورد حماسه آفرینی‌ها و فداکاری‌های قربانعلی صحبت کردند و او را مورد تکریم و تمجید قرار دادند. پس از رفتن آنها، دیدم که چشمان قربانعلی پر از اشک شده و او به شدت گریه می‌کند. پرسیدم: چرا گریه می‌کنی؟ مگر فراموش کردی که گریه برای بخیه‌هایت مضر است؟ پاسخ داد: من با چشم خود شهادت و رشادت رزمندگان را در شب عملیات دیده‌ام و بسیاری از آنها در کنار خودم به شهادت رسیدند. کار اصلی بر دوش آنهاست آن وقت نام و افتخارش را به من می‌دهند. آخر فردای قیامت چگونه جواب شهدا را بدهم؟!» 

 شهدا فقط متعلق به خانواده و شهر خود نیستند آن‌ها متعلق به همه هستند و همه مدیون آن‌ها هستیم. خدا كند كه با رفتن زمستان پیش آن‌ها رو سیاه نشویم.

نظام بهرام کمیلی - محمدرضا خطیبی نژاد


ارسال نظر
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۲:۵۱
0
0
متنی بسیار جالب با دلایل مستند