به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا سیدجلال دهقانی فیروزآبادی طی یادداشتی در تابناک به 10 الزامی پرداخته که به نظر وی بایسته های مذاکرات هسته ای قلمداد می شود.
مذاکرات هستهای ایران
و گروه ۱+۵ در صدر موضوعات سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و به
اولویت نخست دیپلماسی کشور تبدیل شده است. مدیریت و هدایت موفق مذاکرات هستهای در
راستای تامین منافع ملی که بر حسب تحقق حقوق هستهای کشور مبنی بر استفاده صلحآمیز
از انرژی هستهای تعریف میشود، مستلزم الزامات گوناگونی است. مهمترین الزامات
موفقیت دیپلماسی و مذاکرات هستهای کشور را بدین ترتیب میتوان تلخیص و تبیین کرد:
نخستین الزام،موفقیت در
مذاکرات هستهای، عزم و اراده ملی برای تامین حقوق هستهای کشور به صورت مسالمتآمیز
و دیپلماتیک است، به گونهای که همه ارکان، نهادها و کارگزاریهای نظام بر پایه
یک برنامه و راهبرد مدون و تقسیم کار مشخص در جهت حل و فصل دیپلماتیک پرونده هستهای
تلاش کنند.
الزام دوم،مذاکرات
هستهای موفق وحدت گفتمانی در سطح نظام است. تکثر و تلون گفتمان هستهای به تشتت
رفتاری در سیاست خارجی میانجامد که دیپلماسی و مذاکرات هستهای را به شکست میکشاند،
چون گفتمانها تنها در سطح نظری نمیمانند، بلکه به رفتارها و رویههای عملی شکل
نیز میدهند.
سومین
الزاممذاکرات هستهای موفق، اجماع ملی درباره ضرورت
و ارزش راهبردی انرژی هستهای، از یک سو و لزوم مذاکرات برای تامین آن، از سوی
دیگر است؛ هرچند نوعی اجماع ملی درباره ضرورت تعقیب و تامین حقوق هستهای کشور
شکل گرفته است، ولی تقویت و تعمیق آن در اوضاع کنونی که مذاکره کنندگان هستهای در
وین و ژنو به مذاکره میپردازند، ضرورت و اهمیت بیشتری دارد، به گونهای که باید
این اجماع ملی را عملاً به نمایش گذاشت. افزون بر این، به رغم دیدگاههای گوناگون
و متعارضی که در مورد شیوه و چگونگی مدیریت و هدایت آن وجود دارد، باید اجماع ملی
درباره اصل راهکار دیپلماتیک و مذاکرات هستهای را تحکیم و تشدید کرد.
چهارمین الزام،مذاکرات
هستهای موفقیتآمیز روحیه ملی است. در ادبیات روابط بینالملل، روحیه ملی به دو
صورت تعریف میشود؛ در معنای نخست، روحیه ملی عبارت است از میزان حمایت و پشتیبانی
ملت و عموم مردم از سیاستها و اقدامات دولت؛ بنابراین، روحیه ملی در حوزه مذاکرات
هستهای یعنی میزان حمایت ملت ایران از دیپلماسی هستهای دولت و مذاکرات جاری در
ژنو. روحیه ملی به مفهوم دوم به معنای میزان آمادگی افراد، گروهها، احزاب و جناحهای
سیاسی برای گذشتن از منافع خود به نفع منافع ملی است.
در اوضاع کنونی که کشور در کوران مذاکرات هستهای
است، روحیه ملی به هر دو معنای آن اهمیت و ضرورت حیاتی دارد، چون روحیه ملی، موجب
افزایش روحیه خودباوری مذاکره کنندگان برای دفاع اصولی از منافع ملی کشور میشود.
پنجمین الزام،موفقیت در
مذاکرات هستهای، فهم ملی و درک مشترک از مساله و پرونده هستهای، شرایط داخلی و
وضعیت منطقهای و جهانی است، به گونهای که فهم و درک واحد در سطح ملی در مورد
موضوعات سهگانه پیش گفته، پیششرط و پیشنیاز اجماع و روحیه ملی در مذاکرات هستهای
است، چون اگر فهم و درک مشترکی از موضوع و ماهیت پرونده و مذاکرات هستهای وجود
نداشته باشد، شکلگیری اجماع و روحیه ملی نیز ناممکن خواهد بود. فراتر از این،
شناخت و برداشت مشترک از محیط عملیاتی مذاکرات در سطوح منطقهای و بینالمللی نیز
یک ضرروت و الزام اجتناب ناپذیر است.
الزام ششم،مذاکرات
هستهای موفق، عقلانیت متوازن است که لازمه منطق هستهای واحد برای مدیریت و هدایت
دیپلماسی هستهای کنشگر و کنشمند است. از این رو، از یک سو، باید در دیپلماسی و
مذاکرات هستهای عقلانیت ارتباطی، استدلالی را در کنار عقلانیت ابزاری به صورت
بهینه به کار بست. از سوی دیگر، همه کارگزاریهای ذینفع و ذی نفوذ در مذاکرات هستهای
در سطوح نظام، باید در مورد عقلانیت فراگیر و متوازن به وحدت نظر برسند، چون
عقلانیتهای متعارض و نامتوازن به منطقهای هستهای متفاوت و متعارضی میانجامد
که رفتارها و رویههای متعارضی را ایجاب میکند که ناکامی به بار میآورد.
هفتمین الزام،موفقیت در
مذاکرات هستهای، درک و برداشت واحد از منافع و اهداف و مقدورات و محظورات ملی
خود، از یک سو، و کشورهای طرف مذاکره، از سوی دیگر است، چون در سطح ملی، باید
تعریف و تلقی واحدی از منافع و اهداف ملی کشور باشد تا مذاکرهکنندگان بتوانند با
اقتدار و اطمینان آن را تعقیب و تامین کنند. همچنین، درک واحد از مقدورات و
محظورات ملی برای پیگیری واقعبینانه و مقتدرانه حقوق هستهای ملت ضرورت دارد. بنا
بر همین منطق شناخت و درک واحد از منافع، اهداف، مقدورات و مخطورات طرفهای مذاکره
کننده نیز یک الزام گریزناپذیر است.
الزام هشتم،ساختار
واحد تصمیمگیری هستهای در سطح ملی است. وحدت ساختاری البته به معنای نفی تکثر
دیدگاهها، تنوع سلایق و تعدد کارگزاریها در تصمیمسازی و تصمیمگیری هستهای
نیست، بلکه به معنای آن است که این دیدگاهها و سلایق و کارگزاریها باید بر مبنای
گفتمان واحد و در چهارچوب یک ساختار واحد به وحدت نظر، تصمیم و هدف برسند، زیرا
اجماع ملی در ساختارهای موازی و پراکنده حاصل نمیشود.
نهمین الزام،راهبرد هستهای مدون و متوازنی است که در آن نقشه
جامع هستهای کشور ترسیم و روشن شده باشد، به گونهای که در چهارچوب این راهبرد و
نقشه راه، از یک سو، مراحل دیپلماسی هستهای و سناریوهای گوناگون آن تبیین شده
باشد؛ از سوی دیگر، وظایف و کارکرد هر یک از کارگزاریها نیز تعریف و تعیین شده
باشد.
سرانجامدهمین الزامموفقیت در مذاکرات هستهای، افزایش اقتدار ملی از طریق استفاده
بهینه از منابع داخلی قدرت است، چون قدرت ملی، پیشنیاز و پشتوانه دیپلماسی مقتدر
و کارآمد است، به ویژه ارتقای سرمایه اجتماعی و اعتماد ملی به نظام و دولت از ارزش
و اهمیت راهبردی برخوردار است. هر گونه تزلزل در اعتماد و امید ملی، مذاکرت و
دیپلماسی هستهای را تضعیف میکند. همان گونه که تولید انتظارات بیش از حد از
مذاکرات هستهای نیز عقلانی و منطقی نیست، زیرا به رغم خوشبینی به این مذاکرات به
هیچ وجه نمیتوان موفقیت مطلق آن را پیشاپیش تضمین کرد. انتظار عقلانی از مذاکرات
هستهای، موفقیت و منفعت نسبی است، نه دستاورد مطلق.