به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از ایران سیاست و اخلاق از روزگاران دور با یکدیگر سردوستی و سازگاری نداشتند. شاید بتوان قصور این ارتباط را به نگاه ماکیاولیستی به سیاست نسبت داد. نگاهی که آنقدر مهر دشمنی بین اخلاق و سیاست را به محکمی زد که سیاستمداران را نرم نرم از جرگه اخلاق راند و آنان را به بیاخلاقی متهم کرد. با وجود این بسیاری از اندیشمندان معتقدند اخلاق و سیاست در یک سوءتفاهم تاریخی و بدفهمی از کارکرد هم، با یکدیگر برسرجنگ افتادند.
دکتر هادی خانیکی استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی را میتوان در این
گروه جای داد. دکتر خانیکی معتقد است: «زمانی که انسانها برای سیاست و اخلاق دو
ساحت مجرد و مجزا تعریف کنند، این تصور که اخلاق و سیاست با یکدیگر جمع نمیشوند
خود را بیشتر نشان میدهد. اگر اخلاق از سیاست کنار گذاشته شود نه تنها بنیان
اخلاق فرو میریزد بلکه سیاست و سیاستمدار هم ضرر میکند.» این استاد علوم
ارتباطات میگوید: «سیاستمداران نه تنها باید با اخلاق دوستی نزدیک داشته باشند بلکه
باید با عمل اخلاق مدارانه به رشد اخلاقی جامعه کمک کنند و این وظیفه مهم آنهاست.»
در این راستا، دکتر خانیکی به نکته قابل تاملی اشاره میکند و بر این باور است که
اگر «سیاستورزی اخلاقی» در جامعهای حاکم نباشد از جمله آسیبهایی که در سایه آن
رشد میکند شکلگیری «فرهنگ پنهان» در کنار «فرهنگ رسمی» است. در یک ساعتی که دکتر
خانیکی مهمان تحریریه روزنامه ایران بود، نقش سیاستمداران درتوسعه اخلاقی جامعه و
ارتباط اخلاق و سیاست طی نشستی با او بررسیشد که بخشهایی از این گفتوگو را در
ذیل میخوانید.
لزوم بررسی اخلاق و سیاست در این برهه از زمان چیست؟ آیا اساسا خواسته عمومی
برای پیوند اخلاق و سیاست وجود دارد؟
پاسخ شما در دو محور خلاصه میشود. هر انسان توقع دارد که مدار جامعهاش بر محور
اخلاق حرکت کند و از رذیلتهای اخلاقی فاصله بگیرد. زمانی مساله اخلاق سیاسی در
جامعه به عنوان یک پرسش و دغدغه مطرح میشود که جامعه با بیاخلاقی در سیاست روبهرو
میشود. اما علاوه بر این خواسته فردی که در همه انسانها وجود دارد، زمانی فرا میرسد
که جامعه به سبب شکلگیری این نیاز به این نتیجه میرسد که احتیاج دارد تجلیات
مختلف اخلاق را در بین اجزای مختلف حکومت و رابطه حکومت و شهروندان دیده و حس کند.
بنابراین میتوان گفت خواسته جمعی مشترک شکل میگیرد که خواهان آن است که اخلاق در
حوزه عمومی و حوزه خصوصی حضور داشته باشد و نقش خود را پررنگ و جدی ایفا کند.
دنیای اخلاق از بایدها و نبایدها دم میزند و هدف سیاست نیل به مقصود و رسیدن به
قدرت است. برخی معتقدند که اخلاق و سیاست در عمل جمع اضدادند. با این تعریف، «سیاستورزی
اخلاقی» در کجا باید خودنمایی کند؟
اخلاق در حوزه عمومی باید در نهادهای اجتماعی از جمله نهاد قدرت و سیاست خود را
متبلور کند. رفتار اخلاقی باید در نهاد دولت، رسانهها و نهاد آموزش جلوه بیرونی
داشته باشد. به عنوان مثال وقتی فرد در جایگاه یک مسوول مینشیند باید بیشتر به
ارزشهای اخلاقی پایبند شود نه اینکه پست سیاسی او را به فردی بیاخلاق تبدیل کند.
متاسفانه پیشینه منفی از مفهوم سیاست همیشه وجود داشته است. بسیاری تصور میکنند سیاستمدار
دائما درصدد خدعه و نیرنگ است، دیروز خود را فراموش میکند و درصدد ساختن فردای
خود است، بیآنکه دیگری را ببیند. متأسفانه سیاست در فرهنگ عامه ما مترادف با
خدعه و نیرنگ شده است. سیاستمدار درفرهنگ عامه ما نمیخواهد مشکلی را حل وفصل کند
بلکه میخواهد فقط به هدفی دست پیدا کند و شری را خیر جلوه دهد یا برعکس، حال آنکه
عمل سیاسی که به قصد حل کردن مشکلات مردم و کاستن از مشکلات آنها انجام میشود،
نوعی عمل اخلاقی و خیر عمومی است. این پیشزمینه منفی و نادرست که برعکس معنای سیاست
است تا به امروز ضررهای زیادی آفریده است.
گناه شکلگیری این پیشزمینه منفی به عهده کیست، آیا رفتار دولتمردان این پیش
زمینه منفی را در خرد جمعی ساخته و پرداخته است؟
قطعا رفتار دولتمردان ما از گذشته تا به امروز در ساخت این پیش زمینه منفی بیتاثیر
نبوده است. یکی از ویژگیهای فرهنگ سیاسی ما از گذشته تا به امروز سوءظن و بدبینی
است. این سوءظن شکافی را بین اخلاق و سیاست ایجاد کرده گویی در یک طرف اخلاقی زیستن
ممکن است و از سویی دیگر عملکرد سیاسی به ثمر مینشیند.این تصور جدایی بین اخلاق و
سیاست در بسیاری از فرهنگهای سیاسی دامنگیر شده است. زمانی که انسانها برای سیاست
و اخلاق دو ساحت مجرد و مجزا تعریف کنند، این تصور که اخلاق و سیاست با یکدیگر جمع
نمیشوند خود را بیشتر نشان میدهد. سیاست و اخلاق باید لازم و ملزوم یکدیگر در
نظر گرفته شوند، موضوعی که حتی در توصیه بزرگان دینی ما هم به وفور از آن یاد شده
است. در توصیههای حضرت امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر این نگاه اخلاقمدارانه به
سیاست به راحتی قابل برداشت است. این نوع نگاه به اخلاق سیاسی یک توصیه تزیینی نیست.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) معتقدند اگر اخلاق از سیاست کنار گذاشته شود نه تنها بنیان
اخلاق فرو میریزد بلکه سیاست هم ضرر میکند و سیاستمدار در اداره جامعه خود موفق
نمیشود. بنابراین باید دانست که سیاست و اخلاق در مفهوم خود به هم کمک و یاری میرسانند
و مزاحم و مانع یکدیگر نیستند اگرچه ممکن است این دو کارکردهای متفاوتی داشته
باشند.
چگونه سیاستمداران و مردم میتوانند در رعایت امور اخلاقی بر یکدیگر تاثیر گذارند؟
یکی از وجوه امر اخلاقی شفافیت و دادن حق انتخاب به مردم است. قطعا در جامعهای که
امور، شفاف و واضح است با ساحت اخلاق نزدیکی بیشتری وجود دارد و دولتی که حق
انتخاب را به مردم میدهد، به اخلاق سیاسی متعهدتر است. اگرچه اخلاق در حوزه عمومی
و اخلاق در حوزه خصوصی باهم متفاوت هستند. پایبندی به یک سری ارزشهای پذیرفته شده
اخلاقی، معنای اخلاق خصوصی است و اخلاق در حوزه عمومی به نقش اخلاق در مناسبات
اجتماعی باز میگردد. این همان نکته ظریفی است که اخلاق در حوزه عمومی و اخلاق در
حوزه خصوصی را به یکدیگر مرتبط میکند و پای سیاستمداران را نیز به میدان باز میکند.
وقتی میگوییم جامعهای بیاخلاق شده است یعنی شرایطی به وجود میآید که مناسبات و
روابط سیاسی و اجتماعی راه را برای بیاخلاقی باز میکند و بحران اخلاقی میآفریند.
به عبارت دیگر دور شدن یک جامعه از جاده اخلاقیات بیش از آن که محصول عملکرد افراد
باشد، محصول اختلالها و نادرستیهای مناسبات حکومتی است. پس میبینیم که رفتار
اخلاقی مردم و سیاستمداران به هم نزدیک است. مفهوم فردی اخلاق، باید در جامعه به یک
«تعریف جمعی» برسد در غیر این صورت بسیاری از افرادی که حتی در حوزه فردی به اخلاق
پایبند هستند در حوزه جمعی و در مواجهه با دیگران به اعمال غیر اخلاقی دست میزنند
زیرا اخلاق به صورت عمومی جایگاه و ارزش خود را از دست داده است.
نتیجه این بحرانهای اخلاقی در برخی از سیاسیون چیست؟ آیا این نتایج به افراد هم
تسری پیدا میکند؟
قطعا همین طور است. این روابط نادرست، خود را در دوگانگی رفتار سیاسیون نشان میدهد.
معنای این کلام این است که افراد سیاسی در سپهر علنی اجتماع، خود را به گونهای
نشان میدهند و در حوزه شخصی به گونه دیگری رفتار میکنند. این دوگانگی و نفاق به
زندگی مردم یک کشور هم راه پیدا میکند در نتیجه میبینیم که افراد در خانه به
گونهای دیگر به اخلاق پایبندند و در اجتماع به شیوه دیگر عمل میکنند. در نتیجه
فرهنگ پنهان و فرهنگ رسمی در اثر این فرایند غلط زاده میشود و مردم در دوگانگی و
نفاق دست و پا میزنند.
«سیاستمدار اخلاقی» سامان دادن و جهتدهی امور اخلاقی شهروندان را پیگیری میکند و
تلاش میکند با عملکرد اخلاقی خود، مردم را به سوی اخلاق بکشاند. دروغ نمیگوید و
با عملکرد حساب شده و اخلاقمدارانه معیارهای اخلاق را عملاً کنترل کرده و کاری میکند
که مردم هم دروغ نگویند و به امور اخلاقی احترام بگذارند. این سیاستمدار برای شکل
دادن اخلاق درجامعه از خود شروع میکند.
سازوکار اجتماعی که در جهان امروز در خود نهاد حکومت بتواند سیاستمدار را کنترل کند
تا او به اخلاق پایبند بماند و مردم نیز در نتیجه رفتار صحیح او به اخلاق بگروند چیست؟
پایبند بودن سیاستمدار به اخلاق دو بخش دارد. بخش نخست این اخلاقی عمل کردن در
حوزه اخلاق فردی تعریف میشود و به تلاش سیاستمدار به کند و کاو درونی خود بر میگردد.
این که وی خود را چگونه موظف کند که به وعدهها و شعارهای خود پایبند بماند، نوعی
ارتباط وی با مساله اخلاق است. بخش دیگر ارتباط سیاستمدار با اخلاق آن است که وی
به وعدههای خود پشت کند و پست سیاسی را فرصتی تلقی کند تا زندگی خود را رشد و ترقی
دهد. باید بدانیم تلاشهای فردی برای اخلاقی عمل کردن کافی نیست، وجه مهمتر آن، این
است که «سیاستورزی اخلاقی» باید در نهادها تعریف شود و به رشد و باروری برسد. در
این شرایط، اخلاقی عمل کردن به یک باور و ارزش در حکومت تبدیل میشود و در نتیجه
همه سیاستمداران خود را به آن پایبند دانسته و موظف به اجرای آن میشوند. نهاد حکومت
در این شرایط سازوکارهایی را برای سنجش اخلاقی در سیاستمدار فراهم میکند تا این
رویکرد اخلاقی عملی وعینی شود.
اخلاق سیاسی در یک جامعه برای باورپذیری و نهادینه شدن، نیاز دارد به تعریفی نهادی
و سازمانی برسد. در گذشته اندرزنامهها، سیاستورزان را به امور اخلاقی تشویق میکردند
ولی حالا سیاستمدار باید خود را روشن و واضح در ارتباط با اخلاق تعریف کند و اخلاقی
عمل کردن را نه یک حسن بلکه یک وظیفه خطیر و اولیه به حساب آورد که هم تدبیرش را
سامان میدهد و هم بر زندگی تک تک افراد جامعه تأثیر میگذارد. سیاستمدار اخلاقمدار
از پا گذاشتن به میدان سیاست نمیهراسد اما وقتی وارد شد، اخلاقی عمل میکند و این
موضوع را نیز به راحتی میتوان در رفتار سیاستمداران مختلف رصد کرد و تمایز آنها
را با یکدیگر مشخص کرد. رسانهها ابزار دیگری هستند که اگر در جامعهای قوی و در
جایگاه خود ظاهر شدند میتوانند به پر شدن شکافی که به ظاهر بین اخلاق و سیاست به
وجود آمده کمک کنند.
در کشور ما سیاستهای رسانهای روشن وجود ندارد و گاه رسانهها وابسته به اشخاص سیاسی
هستند و همین مساله سبب میشود که گاه پاسخگویی در برابر وعدهها به تاخیر بیفتند
نظر شما در اینباره چیست؟
اگر سیاستمدار بتواند به این درک و باور برسد زمانی که مردم به او رای میدهند
دارای خواستههایی هستند که در وعدههای سیاسی او آنها را یافتهاند؛ نگاه خود را
به رسانه تغییر میدهد. در این شرایط سیاستمدار تلاش کرده تا فصل مشترک خواستههای
مردم را پیدا کند و برای تحقق آنها بکوشد. در این نگاه به نقش رسانهها به شکل میانجی
نگریسته میشود و حضور فعال آنها مزاحمت تلقی نمیشود.نقش ارتباطی رسانهها در این
شرایط بین مردم و سیاستمدار به خوبی تبیین میشود. در این شرایط رسانهها هم به
پاسداری از خواست مردم میپردازند و هم با توجه به نقش ارتباطی سالمی که دارند کمبودها
و ناتوانیهای دولت را درک کرده و حتی گاهی در رفع آن کوشیده و به کمک دولت میشتابند.
در گذشته تصور میشد که دولت وظیفه انجام همه کارها را دارد حال آنکه امروزه
معتقدند دولت قدرتمند از دل جامعه قدرتمند بیرون میآید. در این نگاه، نقش رسانهها
نیز کاملا واضح و روشن است.
رسانهها در این شرایط وظیفه بزرگنمایی یا کوچکنمایی ندارند بلکه فقط به تعامل
دولت و مردم کمک میکنند و واقع بینی اختیار میکنند. در این شرایط نرمال و
متعادل، مردم و دولتمردان با ادبیات مشترکی با هم صحبت میکنند و سیاست چیزی نیست که
فقط عدهای از مردم آن را درک کنند و بقیه از آن بیاطلاع باشند. این همان همدلی و
همراهی مردم و سیاسیون است که درسایه سیاست ورزی اخلاقی متولد شده و مردم جامعه را
از نتایج خود بهرهمند میکند.