نصرت الله تاجیک، دیپلمات ایرانی ممنوع الخروج ایرانی در انگلستان، طی یادداشتی برای گروه راهبرد خبرگزاری دانا به دلایل تاریخی تیرگی روابط ایران و آمریکا پرداخته است. این یادداشت از نظر مخاطبان خبرگزاری دانا می گذرد:
تحولات چند دهه اخیر نظام بین الملل را بدون نقشی که انقلاب اسلامی در صحنه جهانی ایفا کرد و اشغال سفارت آمریکا در ایران که به حق نام انقلاب دوم را از رهبر راحل انقلاب دریافت کرد، قابل تجزیه و تحلیل نیست. لذا برای بررسی اثرات این دو انقلاب بر تحول در ماهیت و ساختار قدرت نظام دو قطبی باید نگاهی به مجموعه شرایط داخلی و بین المللی شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی و سیر روابط بین الملل داشته باشیم. دخالت موثر آمریکا با همکاری انگلیس در سرنگونی دولت ملی مرحوم مصدق که میتوانست پروسه تداوم و تکمیل سیر تطور اجتماعی ایران را که از نهضت مشروطه دارای یکی از قدیمی ترین جنبش های آزادیخواهی مردمی با تمام مشخصات آن در خاورمیانه بود را به سر منزل مقصود برساند، به تاخیر انداخت. این دخالت با سرکوب نیروهای آزادیخواه و مسلمان بدون وابستگی به قدرت دیگر نظام دو قطبی و حاکمیت مجدد رژیم پهلوی باعث تداوم بیست و پنج سال دیگر شاه بر مقدرات مملکت و ایفا نقش ژاندارمی در منطقه و هدر دادن امکانات مادی و معنوی مملکت شد. این سابقه عملکرد بد آمریکا در حمایت مطلق از رژیم پهلوی و استفاده از سفارت این کشور در ایجاد بلوای بیست و هشت مرداد سال 1332 و بازگرداندن شاه به حکومت هیچگاه از اذهان مردم، نخبگان جامعه و مخصوصا مبارزین پاک نشده است.
به دنبال ورود شاه به آمریکا، عدم پاسخ آمریکا به در خواست ایران، برآورد غلط از وضعیت نیروهای داخلی ایران و با توجه به حساسیت افکار عمومی نسبت به نقش مرموزانه آمریکا در به شکست کشاندن نهضت های مردمی این سرنوشت مقدر برای دانشجویان مسلمان بود که در یک حرکت سریع و انقلابی انظار و افکار عمومی ایران و جهان را به سمت حرکت های موذیگرانه آمریکا به عنوان راس نظام سلطه متوجه کنند تا این کشور نتواند بار دیگر نهضت آزادیخواهی ضد استبدادی - استثماری مردم ایران را سرکوب و یا منحرف کند. برای مبارزین ایران جای هیچگونه شکی وجود نداشت که سفارت آمریکا در ایران به عنوان ژاندارم منطقه و یکی از دو ستون اصلی سیاست خارجی و دفاعی آمریکا در منطقه نه تنها صرفا به امور دیپلماتیک مشغول نیست بلکه شواهدی نیز در دخالت های این سفارت در مسایل داخلی ایران و انقلاب دیده شده بود. این حرکت دفاعی می توانست با منفعل ساختن آمریکا هم پیام اصلی آنها به مردم دنیا را در مورد عملکرد آمریکا در قبال مردم و انقلاب و نظام نوپایشان را برساند و هم به بیمه انقلاب بپردازد. لذا در اینجا لازم است چهار نکته دیگر هم به این احساس عمومی اضافه شود تا فضای عینی و ذهنی جامعه نسبت به آمریکا، نظامی با خوی استکباری و خودبرتر بینی در آن زمان به خوبی تصویر شود:
اول رتق وفتق امور داخلی یک ملت تازه انقلاب کرده، رویارویی با مشکلات ناشی از جو و شرایط انقلابی و ساقط کردن یک نظام و تاسیس نظام جایگزین و تفاوت طرز تلقی و تجزیه و تحلیل مسایل سیاست داخلی و خارجی و چگونگی برخورد با آنها و طراحی نحوه برخورد با مسایل از سوی دولت موقت که در صداقت، میهن پرستی و حسن نیت آنها شکی نبود شرایطی را بوجود آورده بود که بخشی از نیروهای سیاسی کشور و از جمله دانشجویان مسلمان را به این تحلیل رسانده بود که در اقدامی نمادین به محاکمه سیاست خارجی آمریکا و دخالت این کشوردر مقدرات داخلی کشورها و نیز صحنه بین الملل بپردازند. زیرا بازهم عدم توازن بین پتانسیل انقلابی و اشتها و طلب مردم با آنچه که دولت موقت و در راس آنها مرحوم مهندس بازرگان عقیده داشت تطابق نمی کرد. البته ایشان این تفاوت را بین سیستم فکری و عملیاتی خودش و رهبر فقید انقلاب می دانست در حالی که موضوع فراتر از دو فرد بود. به اضافه آنکه معمولا در بحث رهبری این یک تئوری اثبات شده است که رهبر و پیرو در یک تبادل دوطرفه اجتماعی قرار دارند. به عبارت دیگر حرکت اشغال لانه جاسوسی که خود آمریکا مسبب بوجود آوردن زمینه های شکلگیری آن بوده ولی یک نیاز اجتماعی تلقی می شود و با دید و عینک کنونی نمی توان به تجزیه و تحلیل شرایط آن زمان و یا منتسب کردن آن به علت و یا علل محدودی دست زد.
واقعیت جامعه ایران در این مقطع نیز اینچنین بود که دو مشی و دو دیدگاه برای حل مسایل ارایه می شد و صرف نظر از قضاوت ارزشی و صحت و سقم هر یک از دو راه حل نقش شخصیت کاریزماتیک رهبر فقید انقلاب بر سیر حوادث و نیز اقبال عمومی مردم به ایشان هرگز قابل کتمان نبود. لذا ملاقات مرحوم بازرگان با برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر رییس جمهور آمریکا در الجزایر نیروهای انقلابی موجود در جامعه را نسبت به نقش آمریکا بیشتر حساس کرد. دانشجویان مسلمان در ابتدا نیز چیزی بیش از ابراز نگرانی خود از تحریکات آمریکا در طرح خودشان نداشتند. البته در پرتو این حرکت امیدوار بودند که اسناد متقنی که بتوانند فرضیه دخالت آمریکا در اوضاع و احوال پس از انقلاب و مشکلاتی که کشور در این مدت نزدیک به یکسال بعد از پیروزی انقلاب با آن مواجه بود و هر روز مشکل تازه ائی در نقطه ائی از مملکت بوجود می آمد را اثبات و تئوریزه کنند. زیرا دخالت آمریکا از سال 1332 تا 1357 حقیقتی اثبات شده بود و نیاز به سند نبود .
البته این نه به معنای دخیل دانستن آمریکا در تمامی سیر تطور و حوادثی که بعد از انقلاب بوجود آمده بود تلقی شد زیرا بعضی از این حوادث ناشی از بستر انقلابی و پتانسیلی بود که در اثر انقلاب در مردم بوجود آمده بود و طبعا نیاز به مدیریت صحیح آنها بود و نه انگشت اتهام به سوی عامل خارجی دراز کردن. اما از طرف دیگر هم آمریکا اهداف و روشهای شفافی را در برخورد با ایران و مخصوصا انقلابیون که نیروهای تاثیر گذار جامعه بودند دنبال نمی کرد. از طرف دیگر نیز از دست دادن ایران برای آمریکا صرفا به عنوان یک متحد و خریدار تسلیحات و حافظ منافع آمریکا در منطقه نبود. ایران کشوری بود که نه تنها با ستون دیگر آمریکا در منطقه یعنی عربستان سعودی و مصر به عنوان متحد و محور سیاست خاورمیانه ائی آمریکا متحد بود بلکه محل تامین نفت رژیم صهیونیستی که به دلیل جو موجود در کشورهای عربی دول اینکشور صدور نفت به آن رژیم را تحریم کرده بودند تلقی می شد.
تامین نفت آمریکا و متحدینش و برگرداندن وجه دریافتی از این محل به کمپانی های غربی در ازای خرید تسلیحات و کالاهای ساخته شده بهترین الگوی برای تاسی سایرین به روش شاه بود. تداوم مسابقه تسلیحاتی و سرازیر کردن دلارهای نفتی به صنایع غربی بهشت سرمایه گذاران غربی بود و از دست دادن این شرایط خیلی برای آمریکا و غرب راحت نبوده، نیست و نخواهد بود. آمریکا که به مدت دو و نیم دهه توانسته بود با استفاده از قانون کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی که از همان زمان تصویب مورد اعتراض رهبر فقید انقلاب قرار گرفته بود بر مقدرات ایران حاکم شود. بر اساس این قانون، كلیه افراد ارتش آمریكا و وابستگان آنان كه در ایران اقامتداشتند، در برابر قوانین ایران از مصونیت كامل دیپلماتیک برخوردار بوده و در صورتارتكاب جرم، از شمول قوانین ایران معاف بودند و دادگاههای ایران حق بازخواست آنان را نداشتند. از طرف دیگر خوی ابرقدرتی اش نیز اجازه نمی داد که چنین تحقیر شود و لذا در طول این مدت بجای رسیدگی به ریشه مشکلات صرفا به حرکت های زیگزاکی روش های نرم و سخت اقدام کرد که بی نتیجه بوده است. پروسه دور تکراری که سی و چهار سال دائما تکرار شده است بدون آنکه حداقل نخبگان آمریکایی لحظه ای از قالب مسایل سیاسی خارج شوند و به کنه و ماهیت مسایل وارد و از تکرار این دور باطل جلوگیری کنند.
دوم آنکه اصولا اهمیت استراتژیک و موقعیت ژئوپلیتیک هیچ نقطه ای به خودی خود باعث ایجاد روند نقشیابی و یا نقش پذیری در صحنه معادلات جهانی نبوده و نخواهد بود و این نکته در مورد ایران هم صدق می کند. به همین علت است که متاسفانه در طول چند قرن منتهی به انقلاب اسلامی ایران نتوانسته نه تنها واجد چنین نقشی باشد بلکه حداقل بر مقدرات خویش حاکم باشد. الا آنکه در دوران شاه حداکثر توانست نقش یک دولت دست نشانده آمریکا و یک کشور حائل را با اهداف مالیخولیائی بازی کند.
سوم، این امر نیز به نوبه خود هم نفرت از آمریکا را در میان مردم توسعه داد و نهادینه شد و هم از طرف دیگر این فقدان ایفای نقش واقعی و عدم تطابق موقعیت استراتژیک و ژئو پلیتیکی ایران با چنین نقشی باعث بوجود آمدن یک تحلیل استراتژیک از وزن انقلاب اسلامی در منطقه و جهان شد که می توانست ساختار قدرت بین المللی را که شالوده آن از سالهای قبل میرفت که سست شود به نفع نیروهای تاثیر گذارنده جدید بهم بزند. لذا نیروهای سیاسی ایران و مخصوصا قشر بالنده آنان دانشجویان همواره عنصر تاثیر گذاری در معادلات سیاسی داخلی ایران در غیاب احزاب رسمی و قوی در چند دهه اخیر بودند توانستند با تحلیل درست شرایط از یک تجربه تاریخی به خوبی استفاده کنند.
و اما نکته چهارم و آخر اینکه این حرکت در حقیقت تسری و سوار کردن موقعیت ژئو پلیتکی ایران بر بستر روابط بین الملل و ارایه تصویر درستی از موقعیت استراتژیک ایران در صحنه قدرت و معادلات جهانی بود و این تنها راه حلی بود که می توانستند به صورت واقعی به شعارهای اصلی انقلاب یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی وفادار مانده و به آن جامه عمل بپوشانند. با درک درست این عوامل توسط نخبگان و سیاستمداران آمریکائی و توجه به توانمندی ایران در ایفای نقش مسوولانه برقراری صلح و امنیت منطقه ائی و جهانی از یک طرف و ارسال پیامهای شفاف و بدون تناقض از طرف دیگر میتوان به طراحی زمینه های صحیح تعامل دو کشور در سیستم نظام بین الملل دست زد.