به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا در جلسه گردهمایی ورودیهای جدید بنیاد ملی نخبگان که شامل نفرات برتر آزمون سراسری سال 1392 دانشگاهها و برگزیدگان المپیادی دانشآموزی سال 1391 میشد، دکتر کریم مجتهدی در محل تالار خواجه نصیر طوسی سخنرانیای درباره «مفهوم نخبگی و جایگاه نخبگان در جامعه» ارایه کرد که متن آن را در اختیار گروه اندیشه ایران گذاشت.
از آنجایی که در این نشست برگزیدگان المپیادهای دانشآموزی با والدین خود شرکت کردهبودند، مجتهدی بخشی از سخن خود را به «تعامل میان نسلها» اختصاص داد که متن این سخنرانی تقدیم خوانندگان میشود.
یکی از مشکلات همه جوامع امکان برقراری تعامل و گفتوگوی سالم و زنده میان دو نسل است و این مساله محدود و منحصر به جامعه ما نمیشود.
در بعضی از آثار مشهور ادبی دنیا، به اختلاف نسلها اشاره شده که در اینجا به ذکر دو کتاب اکتفا میکنم. آن دو کتاب از آثار ادبیات روسی است: یکی از داستایفسکی؛ «برادران کارامازوف» و دیگری از تورگنیف؛ «پدران و پسران».
همانطور که میدانیم، این دو کتاب شهرت جهانی دارند و ترجمه فارسی آنها نیز موجود است. در این دو اثر به نحو کاملا متفاوت، رابطه نسل پدران و فرزندان مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است. داستایفسکی در کتاب «برادران کارامازوف» میخواهد به نحوی نشان دهد که در نیمه دوم قرن نوزدهم، بیشتر پدران هستند که روح انسانی خود را ضایع کرده و خودمحور، حریص و پولپرست شدهاند و فرزندان برعکس یا در نوعی بحران و بلاتکلیفی به سر میبرند و یا به نحوی سعی دارند با رجوع به سنتهای عرفانی و دینی گذشته کشور خود، حتیالمقدور امکاناتی برای رفع بحران و به دست آوردن سلامت جامعه فراهم آورند.
در رمان دوم یعنی اثر تورگنیف، شرایط کاملا متفاوت تحلیل شده است. این بار پدران نجیب و دلسوز دانسته میشوند و با توسل به امکانات خود که البته محدود و ناکافی است، سعی دارند فرزندان خود را در مقابل خطرات احتمالی که گاهی بشدت دیده میشود، حفظ کنند و به نحوی آینده آنها را تضمین نمایند.
اگر ما درست این دو اثر ادبی را تحلیل کنیم، خواهیم دید که حق نه با داستایفسکی است و نه با تورگنیف. به معنایی، آن دو نویسنده بزرگ در موضعگیری و نتایج خود اشتباه میکنند. چه در واقع و به نحو بالفعل، والدین و فرزندان در هر جامعهای به نسل واحدی تعلق دارند و در هر صورت مسائل اصلی و زیربنایی آنها نه فقط به یکدیگر مربوط است، بلکه کاملا بر هم منطبق میشود.
امروزه در جهان غرب تفکیک نحوه زندگی این دو نسل گاهی صرفا یک شگرد و برنامهریزی خاصی است که بیشتر جنبه سیاسی و حتی اقتصادی دارد. آنها با افراط گویی درباره سلایق جوانان و به نحوی با سواستفاده از سادهدلی آنها، برای کالاهای مصرفی خود مشتری جمع میکنند و یا بهرهبرداریهای خاصی از موقعیت میکنند. در هر صورت مسلما نه «جوانی» به خودی خود فضیلت و نه «کهنسالی»، صرفا رذیلت است و برعکس. اصل نیروی یادگیری، آگاهی و خودآگاهی است. در واقع آنچه صرفا فضیلت است همین همت یادگیری و از رهگذر آن رسیدن به ارتقای علمی، فرهنگی و روحی است و این، جوان و پیر ندارد؛ هیچ کس در هیچ سن از یادگیری و آگاهی بینیاز نیست و به ناچار باید زگهواره تا گور، به این مطلب توجه داشته باشد.
حال برگردیم به مساله اصلی، یعنی نخبگان و نخبه بودن. وقتی که میگوییم فلان کس نخبه است، منظور ما چیست؟ آیا منظور این است که او توسط گروه صالحی به عنوان نخبه انتخاب شده است؟ این جواب البته لازم است ولی به تنهایی نه کافی و نه قانعکننده است: نخبه بودن در واقع یعنی مسوول بودن. حتی وقتی که جامعهای، شخصی را به عنوان نخبه میشناسد، نه فقط باری از دوش او برداشته نمیشود، بلکه برعکس بار سنگین مسوولیت بر او تحمیل میشود. نخبه باید بدون چشمداشت و پاداش، خادم علم و فرهنگ آن جامعه باشد. او عمیقا مسوول شناخته میشود، فرض بر این است که لیاقت مسوول بودن در او تشخیص داده شده است. مسوولیت بر خلاف تصور عادی مردم، مقام، منزلت و شغل خاصی که جامعه در اختیار شخص قرار میدهد، نیست. هیچکس از این لحاظ فخرفروشی نمیتواند بکند، برعکس باید گفت که نفس مسوولیت است که هزینه دارد و باید از خود مایه گذاشت. مسوولیت موقعی واقعی است که شخص حکم وجدان خود را شنوا باشد. در واقع در یک کلام، مسوولیت واقعی، همان نفس وجدان اخلاقی است: یعنی آنچه بنا به گفته کانت، مبتنی بر کلیت، ضرورت و انسانیت است. وقتی که میگوییم فلان کس شخصیت دارد و یک فرد معتبری است، منظور ما چیست؟ آیا آن شخص مقام دارد، پول دارد، نفوذ دارد و اموری از این قبیل؟ نه اصلا اینطور نیست بلکه ما میخواهیم بگوییم او صالح، درستکار و خدمتگزار است. شخصیت داشتن در واقع همان مسوولیتپذیری است، یعنی از وجدان اخلاقی خود آگاه بودن آن هم نه فقط در مقابل دیگران، نه حتی برای اینکه شخص محترمی در جامعه تلقی شود. حکم وجدان اخلاقی تام و مستقل است، شیله پیله بر نمیدارد. با ترساندن و مرعوب ساختن دیگران نمیتوان صاحب شخصیت بود. اینها چیزهایی است که جوانان ما باید یاد بگیرند.
دانشجویان برتر و دانشآموزان برگزیده که نخبه نامیده میشوند در واقع فقط احتمالا دارای استعداد برتری بودهاند و بدون همت، کار و کوشش به درجه نخبگی نخواهند رسید. تازه اول شروع فعالیت برای رسیدن به آن درجه است.
حق انحصاری جوانان، همین فراهم آوردن امکان یادگیری برای آینده آنهاست. حق یادگیری همانقدر اهمیت دارد که حق زندگی. اگر همین حق را برای جوانان قبول داشته باشیم، آنها مسوولیتپذیر خواهند بود و بدون توقع غیرلازم برای ایران و آینده آن فعال خواهند شد. جوان نخبه یعنی جوانی که به مرتبهای از رشد رسیده که به فکر آینده خود و وطن خود باشد، زیرا ایرانی بودن به شماره شناسنامه، نمایه کد ملی، شماره گذرنامه، تاریخ روادید و غیره نیازمند نیست: ایرانی، آن کسی است که اراده و همت میکند تا در تمام شرایط ـ اعم از مساعد یا غیر مساعد ـ همان ایرانی باقی بماند، امید به آینده ایران، امید و اتکا به اراده و همت جوانان این مملکت است، زیرا حتی امید، بدون همت یک مفهوم واهی و بیمحتواست.