در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۳۴۶۲
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۵
آنچه جیمی کارتر آغاز کرد را باراک اوباما پایان می دهد. واشنگتن در حال پایین آوردن پرده تلاش نظامی سی و چند ساله خود برای منطبق کردن جهان اسلام با منافع و انتظارات آمریکا است. تنها مساله زمان است.

به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا، فرارو به نقل از واشنگتن پست نوشت: در سال 1980 زمانی که دکترین کارتر اعلام شد وی با درکی مبهم از آنچه ممکن است در ادامه رخ دهد، عمل کرد. با این حال شرایط – سرنگونی رژیم شاه در ایران، حمله شوروی به افغانستان- وی را مجبور به نشان دادن واکنش کرد. و اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم سروصداهای سیاسی داخلی ناشی از این وقایع رئیس جمهوری وقت آمریکا را مجبور کرد در آستانه انتخابات دور دوم، نمایشی از انجام کاری (هرکاری) را ارائه کند. آنچه در ادامه رخ داد نظامی شدن دراز مدت سیاست آمریکا در سراسر این منطقه بود.

 

حال اوباما بدون هیچ هیاهویی در حال لغو موثر دکترین کارتر است. حضور نظامی آمریکا در منطقه رو به کاهش است. زمانیکه وی در سخنرانی دومین مراسم تحلیف خود گفت «امنیت باثبات و صلح پایدار نیازمند جنگ دائمی نیست»، نه تنها سخنانی پیش پا افتاده را احیا می کرد بلکه حماقت و بیهودگی سرمایه گذاری که نیروهای آمریکا را درگیر کرده بود را تصدیق می کرد. این سرمایه گذاری که خون و پول هنگفتی صرف آن شد و دستاورد چندانی برای آمریکایی ها نداشت، حال رو به پایان است.

 

اوباما نیز مانند کارتر در سال 1980، گزینه های جایگزین چندانی ندارد. خشم، نگرانی و سرافکندگی گسترده در داخل، کارتر را مجبور کرد ملت را آماده جنگ برای خاورمیانه ای بزرگتر کند. کارتر برای جانشینانش پنتاگونی را به ارث گذاشت که گرفتار تقویت توانایی خود برای قدرت نمایی در هر نقطه ای از مصر تا پاکستان بود.

 

این میراث، توهمی به این شکل ایجاد کرد که قدرت نظامی و استقرار نیروهای حرفه ای شرایط را درست خواهد کرد. امروز اما در پی جنگ ها و شبه جنگ های رخ داده، توهم پیشین رفع شده و همین امر مانع از آن می شود که اوباما اقداماتی جدید را آغاز کند.

 

ناامیدی های نظامی پی در پی که البته همه ناشی از اقدامات اوباما نبوده اند، باعث شده اند که وی نتواند از امتیازات ویژه خود به عنوان فرمانده کل قوا استفاده کند. وی به جای آنکه تصمیم گیرنده باشد، تصمیماتی که دیگران می گیرند را تصویب می کند. برای مثال در عقب نشینی از تهدید حمله آمریکا به سوریه، رییس جمهوری همان چیزی را تصدیق کرد که افکار عمومی و کنگره (اگر نخواهیم به پارلمان انگلیس اشاره کنیم) پیشتر مشخص کرده بودند: حمایت از ماجراجویی نظامی بیشتر، برای آزاد و آرام کردن مسلمانان از بین رفته است. آمریکایی هنوز ادعا می کنند که عاشق ارتش هستند اما آنها تمایل خود به جنگ را از دست داده اند.

 

 هیچیک از این مطالب بیانگر آن نیست که جنگ آمریکا برای خاورمیانه ای بزرگتر پایان یافته است. حملات هواپیماهای بدون سرنشین که امضای نظامی دولت اوباما را دارند، همچنان انجام می شوند. با این حال حملات موشکی چه پاکستان را هدف قرار داده باشند و چه افغانستان، یمن یا سومالی را، هیچ اهداف استراتژیک کلان تری را هدایت نمی کنند. شاید بتوان گفت این اقدمات دفاعی در جهت ایجاد فضایی برای خروج بدنه اصلی ارتش آمریکا از منطقه هستند.

 

این محدودسازی بدون خطر نخواهد بود. چراکه با کاهش ابعاد جنگ آمریکا برای خاورمیانه ای بزرگتر، جهان اسلام در شرایطی بدتر از سال 1980 قرار خواهد گرفت. در سال 1979 شکست رژیم ایران انگیزه بسیاری برای راه اندازی جنگ آمریکا برای خاورمیانه ای بزرگتر ایجاد کرد. سرنگونی شاه باعث شد ایالات متحده یک مرید نامشروع در خاورمیانه را از دست بدهد؛ مریدی که جایگزینش نظامی بود که از شیطان بزرگ نفرت داشت.

 

در آن دوره، ابعاد این شکست سیاسی واشنگتن را مبهوت کرده بود. این شکست شاید بدتر از ازدست دادن چین، 30 سال قبل از آن بود. البته آنچه که پذیرش این شکست را برای آمریکا سخت می کرد این فرض بود که چین «از گام نخست از این جهت برای ما بود که از دستش بدهیم». کنار گذاشته شدن این فرض از سوی آمریکا، انجام معاملات تجاری با چین را به یک امکان تبدیل کرد. ریچارد نیکسون با پذیرش شکست چین، این شکست را دست کم در کوتاه مدت، به یک مزیت تبدیل کرد.

 

در مورد ایران امروز هم می توان رویکردی مشابه اتخاذ کرد. می توان پذیرفت که آمریکا ایران را که هرگز به مدار ایالات متحده بازنخواهد گشت، از دست داده و این شکست را به مزیتی برای این کشور تبدیل کند.

 

خروج از بدبختی های آمریکا در خاورمیانه از طریق دریچه ای که سردرش نوشته شده «تهران» امکان پذیر است. پایان دادن به جنگ برای خاورمیانه ای بزرگتر بدین معنا نخواهد بود که مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این بخش از جهان ناگهان از بین خواهند رفت. اینها دیگر مشکلاتی نخواهند بود که از آمریکا انتظار برود حل شان کند. در این صورت، رئیس جمهوری که کار خود را با خوشبینی و امید آغاز کرد اما چنین یاسی را به وجود آورد، باز هم می تواند دستاوردی قابل توجه داشته باشد.  

ارسال نظر