به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از خبرآنلاین آنچه در زیر می خوانید متن کامل سخنرانی این استاد علوم سیاسی دانشگاه و مشاور دکتر حسن روحانی است:
چرا امام موسی صدر؟
ما دانشجویان علم سیاست یک رسمی در سطح جهانی داریم و آن این است که علاقه مند هستیم در دوران کاری خود یک شخصیت را انتخاب کنیم و در مورد او کتابی بنویسیم. این مورد را از قدیم حتی از قرن 19 در میان کسانی که در اندیشه سیاسی و در علوم سیاسی هستند می بینید.
من به واسطه تحولاتی که در ایران بعد از دوران انقلاب اسلامی بود، به دنبال فردی می گشتم که دارای ویژگی های خاصی باشد و آن این که با وجود این که متدین است با نظام بین الملل در ستیز نیست. این نظام بین الملل یک بازاری است که در آن همه چیز فروخته می شود و می شود از این بازار به خوبی استفاده کرد به تناسب ظرفیت هایی که یک فرد، یک جامعه و یک کشور دارد.
با این معیار بود که امام موسی صدر را انتخاب کردم. کسی که به درجه اجتهاد رسیده بود و در عین حال با شیعه و سنی و مسیحی و سران کشورهای عربی و رییس کارخانه های آلمان و سران اتحاد جماهیر شوروی تعامل داشت، اثر می گذاشت، اثر می پذیرفت و در معرکه تحولات منطقه ای و بین الملی بود. این برای من به عنوان یک دانشجو ایده آل است که کسی خودش را از مدارهای اثرگذاری منزوی نکند و بتواند ضمن اینکه متدین است و جهان بینی دینی دارد از آن استفاده کند.
امروز فرصتی است که از یک زاویه دیگر زندگی امام موسی صدر را مورد بررسی قرار دهم. طبیعی است که بحث پوپولیسم برمی گردد به یک لایه مسلط در اندیشه و عمل ایرانی، و به همین دلیل است که چون ایشان را متفاوت از دیگران می بینم، علاقه مندم که این بعد از شخصیت ایشان شناخته شود.
تعریف و تاریخ پوپولیسم
پوپولیسم واژه ای است که در آمریکای لاتین متولد شده است و از واژه پوپولاس به معنای مردم می آید. این واژه در مقابل خردگرایی و عقلانیت و نخبه گرایی است. یعنی وقتی در یک جامعه بخواهند تصمیم بگیرند به جای آنکه سراغ خردمندان، بزرگان فکر و جامعه شناسان و متخصصان بروند، با یک روح و حال عمومی تصمیم می گیرند.
پوپولیسم در واقع یک نوع مزاج است. تصمیم گیری بر اساس آنچه امروز، شاید هم دیروز یا فردا می خواهد اتفاق بیافتد. پوپولیسم فاقد دوره زمانی است، نه با گذشته کار دارد نه با آینده، نه با استدلال کار دارد نه با مطالعه بلکه نوعی عوام فریبی است برای راضی کردن مردم یک جامعه برای 3 هفته آینده. در آمریکای لاتین که این پوپولیسم شکل گرفت یک ارتباط تنگاتنگی با دیکتاتوری آنجا دارد، به طوری که در آن منطقه برای این که رهبران سیاسی اقتدارگرا بتوانند حمایت عامه مردم را داشته باشند به پوپولیسم روی آوردند. بنابراین پوپولیسم یک حس زمانه است، یک خواسته مقطعی، یک روحیه مقطعی و یک مزاج کوتاه مدت است.
پوپولیسم معمولا بی ثباتی به همراه دارد، یک دوره زمانی است برای این که گروهی یا شخصی آنچه را در ذهن دارد پیاده کند و مردم را در یک فضای محدود زمانی، مکانی و فلسفی محصور کند تا اینکه بتواند اهداف خود و گروه خاص خود را پیش ببرد. ما در دوران نازیسم در آلمان و ژاپن هم این را داشتیم، وقتی که فضاهای روانی یک جامعه را یک سیستم و یک شخص و یک گروه می توانند تحت انحصار خود قرار دهند و به قدری اغراق می کنند و مسائل را خارج از تناسب قرار می دهند که می توانند روح مردم را تسخیر کنند و قوه استدلالی آنها را به تعطیلی بکشانند.
بنابر این پوپولیسم برای دنیای پیچیده امروز یک جریان فکری و سیاسی بسیار خطرناکی است و می تواند مردم یک کشور را هر چند در دوره کوتاهی راضی نگه دارد، اما آینده آنها را تخریب می کند. و باعث می شود که از پیش بینی های منطقی فاصله بگیرند و وارد فضاهایی بشوند که بعضا برگشت ناپذیر هستند.
چرا ما در فرهنگ ایرانی یک لایه خفته و فعال پوپولیستی داریم؟
با این مقدمه واژگانی از مفهوم پوپولیسم وارد یک چهارچوب تحلیلی می شوم که ضمن آنکه پوپولیسم را به لحاظ مفهوم نظری تجزیه و تحلیل می کنم، آن را با زندگی و عمل امام موسی صدر ممزوج می کنم. ضمن آن که علاقه مند هستم بحث کنم که چرا ما در فرهنگ ایرانی یک لایه خفته و بعضا فعال پوپولیستی داریم؟
پوپولیسم در ایران به نظرم دو منبع و دو ریشه تاریخی دارد. 1. فقر اقتصادی، 2. فقر فرهنگی و فکری. اگر سوابق کمونیست های ایران را مطالعه کنید در 80 سال گذشته می بینید که بسیاری از کمونیست های ایرانی از خانواده های بسیار فقیری آمدند از مناطق دورافتاده کشور، و با یک دغدغه و نارضایتی از اوضاع اجتماعی. و در فضاهایی که خلاء وجود دارد به سراغ کمونیسم رفتند تا این که فلسفه و چهار چوب عملی خود را پیدا کنند.
کمونیسم در لهستان مانند کمونیسم در ایران عمل نکرده است. کمونیسم در لهستان تبدیل به یک جریان اجتماعی شد و از آن چهارچوب، تشکل به وجود آمد و با ملی گرایی لهستانی مخلوط شد و در نهایت وقتی شرایط لازم به وجود آمد، به موفقیت لهستانی ها برای ایجاد نظام دموکراتیک و جامعه مدنی انجامید.
اما کمونیسم در ایران با پوپولیسم همراه شد. کمونیست های ایرانی در تاریخ عملکرد خود خیلی به پوپولیسم روی آوردند. برای اینکه ما همیشه دغدغه توزیع نابرابر در ایران داشتیم. ما در طول تاریخ امپراطوری ایرانی به دلیل حاکمیت ظلم و ستم و سرکوب اقوام و جامعه در ایران، همیشه مشکل توزیع امکانات و درآمد داشتیم. اینکه ما ایرانی ها به واژه «عدالت» خیلی علاقه مند هستیم هم یک بعد واقعی دارد و هم یک بعد روانی، به دلیل ظلمی که در بسترهای عمیق این جامعه و تاریخ آن حضور داشته است. کمونیسم نه تنها برای کمونیست های ایرانی یک چهارچوب فلسفه نشد بلکه یک بستری شد برای مبارزه با نظم موجود، وضع موجود و علاقه آنها برای این که امکانات کشور باید بومی بشود و ما باید از جهان فاصله بگیریم و این مبارزه با امپریالیسم از نوع کمونیستی اش آمد در کنار این لایه های پوپولیسیتی چپ ایرانی و به اینجا رسید که در واقع آن نگاه های حتی شاید منطقی سوسیالیستی کمونیست ها در ایران نتوانست پیاده شود و با همان سبک و سیاق احساسی ایرانی این جریان ادامه پیدا کرد.
اما منبع دوم که عرض کردم فقر فرهنگی است، به دلیل این که من اعتقاد دارم ما ایرانی ها به لحاظ فکری خیلی با هم مشکل داریم که با هم تعامل کنیم. یک دلیل این که من سر از کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» درآوردم، این است که در نهایت به این نتیجه رسیدم که مشکل ما ایرانی ها این نیست که افکار متفاوت داریم، این که یک نفر به X اعتقاد دارد دیگری به Y، برای کشوری که این قدر قدمت تاریخی دارد نباید سخت باشد که مردمانش دیدگاه های مختلف را بپذیرند، اما مساله شخص و متکی بودن افراد به آنچه خودشان می خواهند که به نظر من انعکاس تاریخ استبداد و شاهنشاهی در ایران است، این باعث می شود که ایرانی ها نتوانند با هم تعامل کنند و این فقدان تعامل فکری، ریشه شخصیتی و خلقی در میان ایرانیان دارد.
حتی در کشوری مانند چین که دموکراسی در آن وجود ندارد، راحت دور هم جمع می شوند حرف هایشان را می گویند به هم گوش می کنند و در نهایت یا بر اساس یک هرم حزبی یا هرم خانوادگی یا هرم اجتماعی به نظری متمایل می شوند تا آن را عمل کنند. اما در فرهنگ ما ایرانی ها، به محض این که با هم نفاوت های فکری و خلقی با هم پیدا می کنیم از هم فاصله می گیریم. این باعث می شود که نتوانیم با هم کار کنیم، حزب تشکیل بدهیم، تشکل ایجاد کنیم، به تفاهم برسیم و اجماع ملی ایجاد کنیم. برای همین است که تاریخ انشعاب در هر آنچه که به نام تحزب در ایران بوده خیلی جدی است.
مدیریت و حکمرانی در ایران چگونه است؟
مسئله پوپولیسم به تصمیم گیری در مدیریت و حکمرانی برمی گردد. ما چگونه تصمیم می گیریم در مدیریت یک سازمان، یک شخص، یک خانواده، یک سیستم و یک کشور در نهایت. چگونه حکمرانی می کنیم.
برای من به عنوان کسی که قدری برای عملکرد امام موسی صدر وقت گذاشت، بسیار جالب بود که ایشان 16 سال فقط کار فکری، عقیدتی و اجتماعی کرد و این نشان دهنده یک منظومه فکری است. شما الان در جامعه خود ما ببینید، ما هزاران ایرانی داریم که ظاهر دینی ولی باطن ضد دین دارند و عملکرد آنها این را نشان می دهد. عملکرد امام موسی صدر نشان می دهد که ایشان برای باورها و اعتقادات وقت گذاشت نه برای ظاهر. این که کسی در آن مقطع این کار را انجام بدهد نشان دهنده این است که نه تنها یک نظم فکری داشته بلکه یک برنامه عملی و اجرایی هم داشته است. به دنبال کادرسازی، و تربیت یک جمع برای اهداف بزرگی که داشته، بوده است.
این را مقایسه کنید با تحولات جامعه ما که هر کسی می تواند راحت از هرم مدیریت در ایران بالا برود. یعنی اگر کسی بتواند خیلی از ظواهر را حفظ کند و یک سری از حرف هایی را هر چند وقت یک بار بزند می تواند خیلی راحت از هرم بالا برود. ظرفیت ها و توانمندی های شخصی خیلی معیار تعیین کننده ای در شخصیت افراد نیست.
خلاف پوپولیسم، مشورت کردن، مبارزه با خودخواهی، تبادل فکر و با استدلال کار کردن است. زندگی امام موسی صدر را که مطالعه می کنید می بینید که ایشان در طی چند روز 2، 3 ساعت هم نمی خوابیدند، مرتب در بین افراد و جریان ها در حال رفت و آمد بودند تا یک موضوع را به اجماع برسانند. در طول زندگی عملی ایشان جلوی چند صد بحران در لبنان گرفته شد به دلیل روح و روان اجماعی که ایشان داشت، یعنی سعی می کرد افراد را به هم نزدیک کند. این درست خلاف پوپولیسم است. پوپولیسم یک مکانیسمی است که از مغز یک نفر نشات می گیرد و بر دیگران حکم زورگویانه اعمال می کند، اما ایشان سعی می کرد همه را به طرف اجماع دعوت کند.
رفتار امام موسی صدر با مخالفانش
امام موسی صدر یک تعبیری دارد درباره مخالفان خودشان که می گوید: من تحمل نخواهم کرد اگر خاری در چشم یکی از مخالفان من باشد. شما عظمت عقلی و روحی این جمله را ببینید. ایشان در عمل هم این حرف را نشان می داد. یعنی با کسانی که مرتب بر علیه ایشان سخن می گفتند، در نهایت اخلاق و احترام برخورد می کرد.
من یک مساله ای را در رابطه با علوم انسانی اینجا عرض کنم. من با بضاعت کمی که در علوم انسانی دارم یک نتیجه گیری کمی در ذهنم هست. فکر می کنم در علوم انسانی کسانی بهتر می توانند عمل کنند که از انسان شناخت بهتری دارند، مستقل از جغرافیا، مستقل از نظام فکری، مستقل از تاریخ و ویژگی هایی که در یک ساختار می تواند باشد. فهم خود انسان خیلی مهم است.
یک بار در نوشته های یک روان شناس خواندم که وقتی یک بیماری را مطالعه می کرد، نوشته بود: «این بیمار خیلی دروغ می گفت و من می خواستم علت این دروغگویی را درمان کنم.» من می فهمیدم او چرا دروغ می گوید. اینکه ما بفهمیم چرا انسان دروغ می گوید، چرا راستگو نیست، چرا خودمحور است، چرا وقتی که یک نفر حتی بعضا شیعیان که در جنوب لبنان بودند و بر علیه امام صدر سخن می گفتند، ایشان باز در حضور خود آن افراد درباره ویژگی های مثبت آنها سخنرانی می کردند. این نشان دهنده این است که ایشان درک می کرد که آنها چرا این کارها را انجام می دهند.
خصلتی که در میان ما ایرانیان بسیار ضعیف است
یکی از ویژگی های امام موسی صدر انصاف ایشان است. انصاف به قول مرحوم دکتر صدیقی، جامعه شناس بزرگ ایران، کالای بسیار کمی است. یک خصلتی است که در میان ایرانیان بسیار ضعیف است. که ما همه وجوه یک نفر را با هم ببینیم. مثلا بگوییم فلانی نقاش بسیار ماهری است اما بی نظم است، ما ایرانی ها این دو را نمی توانیم با هم ببینیم. فلانی بدقول است اما خطاط برجسته ای است و ... این سیاه و سفید بودن ذهن ما ایرانی ها خیلی به ما لطمه می زند، برای همین هم شناخت ما از پدیده ها، شناخت بسیار ناقصی است.
ما وقتی می خواهیم یک نفر را بفهمیم اگر یک ویژگی منفی ببینیم تمام وجود او را نفی می کنیم و یا اگر یک ویژگی مثبت ببینیم دگر هیچ چیز منفی در او نمی بینم. این یک ایراد بزرگ است که باید از جامعه شناسی و روان شناسی مدد بگیریم تا این خصلت را در میان خود اصلاح کنیم.
انسان های جالب آنهایی هستند که تفاوت ها را خوب می بینند و این خصلت امام موسی صدر بود. من وقتی که به تئوری هایی که در یک دوره طولانی دانشجویی و بعد از آن خواندم و در شاخه های مختلف علوم انسانی به آنها رجوع می کردم و بعد زندگی ایشان را می خواندم با خود می گفتم که ایشان کی اینها را خوانده و چگونه به آنها عمل می کند، آیا اینها ذاتی است یا اکتسابی؟ که این قدر با مخالفان و منتقدان خودش با سعه صدر برخورد می کند. این تربیت است؟ خصلت است؟ اصالت خانوادگی است؟ از کجا نشات می گیرد؟
ویژگی های یک رهبر پوپولیستی و یک رهبر ضد پوپولیستی
پوپولیسم یعنی ما در زندگی قاعده نداریم و با قاعده کار نمی کنیم. من هر چه گشتم در عالم دین و دینداری به جز امام موسی صدر کسی را با این جامعیت نیافتم که این قدر ابعاد مختلف دینی در شخصیت او تبلور پیدا کرده باشد. امیدوارم یک فرصتی پیدا کنم در آینده، در یک مقطعی تمام قواعدی که ایشان در زندگی داشت و رعایت می کرد را بتوانم لیست کنم. ایشان در لابه لای یک بحران به مشکل مالی یک خانواده توجه می کرد و به آن رسیدگی می کرد. این نشان از تسلط بر خود و فکر دارد.
تشکیل حرکت محرومین، که یک ویژگی غیر ایرانی و غیر خاورمیانه ای در آن می بینم، ایشان می گفت هر که محروم است سنی، شیعه یا مسیحی باشد در واقع انسان باشد بیاید. نمی خواهم از واژه اومانیسم استفاده کنم چون مبانی آن با اسلام بسیار متفاوت است ولی آن گرایش اومانیستی در شخصیت ایشان بود که بسیار خصلت غیر خاورمیانه ای است. ما همه در جغرافیایی فکری محدودی آدم ها را خوب و بد می کنیم و می گوییم این از ما است یا از ما نیست و حاضر نیستیم ویژگی های مختلف را با هم ببینیم.
پوپولیسم ضد قاعده است، پوپولیسم در نهایت به خواسته های یک فرد یا گروه برمی گردد که بتواند در یک مقطع کوتاه به اهدافش برسد. امام موسی صدر نشان می داد که به صورت یک نقشه ذهنی کار بلند مدت در نظر دارد. شما ببینید کار نظامی را ایشان کی شروع کرد؟ وقتی وارد لبنان شد نرفت سراغ کار نظامی. ایشان سال ها به دنبال بنیان های اجتماعی بود، به دنبال تربیت کادر بود، به دنبال این بود که افراد را از یک نظام سنتی دینی بیرون آورده به یک نظام اعتقادی تبدیل کند بعد به سراغ کارهای سیاسی و نظامی در لبنان رفت.
یکی از ویژگی های یک رهبر پوپولیستی این است که اگر ببیند مردم یک حرف اشتباهی می زنند با آن همراه می شود تا اهداف خود را در قالب آن تعریف کند، چرا که خودمحوری ملاک است. شما می بینید که در داستان بستنی فروش مسیحی در لبنان امام صدر نمی آید خود را با مردم همراه کند و بگوید چون مسیحی است ما از او بستنی نمی خریم. او به معنای پوپولیستی عمل نمی کند، او یک عده ای را جمع می کند و می گوید امشب می خواهیم برویم پیش فلانی بستنی بخوریم. این را با عمل نشان می داد و فکر غلط و روش غلط مردم را با روش و مرام خودش اصلاح می کرد. این نشان می دهد که ایشان پوپولیست نبود.
پوپولیسم یعنی وقتی شما می بینید مردم می خواهند یک پولی بگیرند و برای یک ماه راضی باشند، این کار را انجام دهید. افراد پوپولیستی این را تعمیم می دهند تا یک امتیاز سیاسی بگیرند و کسی فکر نمی کند که آیا این منطقی است که شما به مردم پول بدهید تا قبوضشان را پرداخت کنند؟ یا اینکه به مردم بگوییم ما فضای کسب و کار را اصلاح می کنیم، نظام مالیاتی را اصلاح می کنیم، روابط معقول بین المللی برقرار می کنیم تا شما بیشتر فعالیت کنید که هم برای خودتان خوب است هم برای کشور. یا با آنچه که مردم به آن علاقه مندند به اشتباه همراه می شویم و کلی مصائب برای کشور درست می کنیم.
ما ایرانی ها کجا تربیت عقلی می شویم؟
من به عنوان یک دانشجوی علم سیاست که خیلی فرصت کردم این جهان را ببینم و به خیلی از کشورها سفر کردم، یک سوالی همیشه برایم بوده که ما ایرانی ها کجا تربیت عقلی می شویم؟ در ژاپن بچه ها در کلاس اول دبستان روبروی هم می نشینند یا در میزهای دایره شکل روبروی هم، یعنی از 7 سالگی به یک بچه می گوید که زندگی ات به زندگی دیگران گره خورده و باید تعامل را یاد بگیری. الان ببینید ما اینجا چطور نشسته ایم؟ پشت سر هم یعنی با هم تعامل نداریم از نظر نحوه چینش صندلی ها. آنها آمده اند از نحوه چینش صندلی ها استفاده کردند تا تعامل انسان ها را به آنها یاد دهند.
در کلاس اول دبستان در ژاپن یک روز بچه ها سر کلاس می آیند و می بینند که تمام صندلی ها به هم ریخته، در و دیوار را گوجه فرنگی زدند همه جا آب ریخته، معلم وارد کلاس می شود و می پرسد بچه ها چرا کلاس ما اینطوری شده است؟ بچه ها هم همه در و دیوار را نگاه می کنند. معلم می گوید من از در بیرون می روم دو ساعت دیگر بر می گردم، شما کلاستان را که جزوی از زندگیتان است مرتب کنید بعد مقداری وسایل نظافت و پاک کننده هم آنجا می گذارد برای بچه ها. در را می بندند و با دوربین بچه ها را مطالعه می کنند که ببینند چه کسی اینجا مدیر است؟ چه کسی بیشتر از همه انرژی می گذارد ؟ چه کسی همه را جمع می کند؟ چه کسی فقط کارگر است؟ چه کسی یک گوشه می نشیند و ناهار ساعت 12 ظهرش را ساعت 8 صبح می خورد؟ بعد برای هر کسی یک پرونده می گذارند که هر کسی چه توانایی ها و ویژگی هایی دارد، چون می خواهند انسان تربیت کنند و قوه عقلانی را تحریک کنند که فکر کند.
فقط این نیست که معلم بیاید یک سری داده ها بدهد، بچه ها حفظ کنند و سه ماه بعد امتحان بدهند، این نظام آموزشی ما است.
تربیت عقلی در خانواده ما که بسیار ضعیف است نمی گوییم نیست، در مدرسه که خیلی جایگاه ندارد، در صحنه عمومی و رسانه ها هم که نیست. بنابراین خیلی طبیعی است که من غریزی، احساسی و پوپولیستی تربیت بشوم. صدا و سیما هم که چقدر به این جریان کمک می کند، می رود از یک لبو فروش می پرسد نظر شما درباره برنامه هسته ای چیست؟، این خیلی اثر می گذارد. یا یک راننده تاکسی که از 5 صبح تا 12 شب باید در این خیابان ها بدود تا هزینه 3 بچه دانشجویش را درآورد، سر چهارراه از او می پرسند که نظر شما درباره برنامه هسته ای و مذاکرات ژنو چیست؟ او چه دانشی دارد که یک واکنش منطقی به این سوال بدهد. صدا و سیما اصالتا یک نهاد پوپولیستی است و کمک می کند به جلوگیری از رشد عقلی و استدلالی جامعه. پس ما کجا یاد می گیریم که آدم های منطقی بشویم؟
من این روزها متنی را می نویسم که کار خیلی سختی هم هست، اسمش را گذاشته ام « 30 ویژگی یک انسان منطقی و عقلایی»، دایم خط می زنم و می پرسم و با دوستانم مشورت می کنم تا این ویژگی ها را دریابم.
بین واژگان خیلی تفاوت است. عقل با هوش خیلی متفاوت است. ما یک هوش تحصیلی داریم که ایرانی ها جزو بهترین های دنیا هستند اما یک هوش اجتماعی داریم که ایرانی ها خیلی در آن ضعیف هستند. این کاری بود که امام موسی صدر هم با اخلاق، هم با تربیت اش انجام داد. هوش اجتماعی ما ایرانی ها پوپولیستی است. یعنی وقتی دو نفر تصادف می کنند همه دور آن ماشین جمع می شویم، نه تنها جمع می شویم بلکه اظهارنظر هم می کنیم و قضاوت کارشناسی می کنیم. اما هوش اجتماعی یعنی جایگاه من در این جامعه چیست؟ من کجاها حق ورود دارم؟ کجا حق ندارم وارد شوم و اظهار نظر کنم؟
فاصله بین فکر و عمل در رهبران دینی و امام موسی صدر
یکی از برجسته ترین و مهمترین ویژگی های امام موسی صدر این است که فاصله بین فکر و عمل ایشان خیلی کم است؛ نمی خواهم بگویم یکی است چون نمی خواهم مطلق صحبت کنم. برای اینکه وقتی شما عملکرد ایشان را می بینید و این وقایع را کنار هم می گذارید می بینید که چقدر با نظام عقیدتی ایشان و آنچه که من و شما به عنوان ایرانی و مسلمان در متون دینی خوانده ایم تناسب دارد. خیلی نزدیک است.
این در سیره امام موسی صدر نشان دهنده این است که ایشان معتقد بود نه تنها باید به صحنه اجتماعی بیاید بلکه معتقد بود که باید درست عمل کند. ایشان یک تعبیری دارد که می گوید دین نباید در قرنطیه باشد، اصلا دین برای تغییر آمده است. اگر من کل سیره امام موسی صدر را بخواهم در یک واژه خلاصه کنم، می گویم تغییر. ایشان دنبال تغییر بود. و برای تغییر صرفا از سخنرانی استفاده نمی کرد، ساختار می ساخت و خودش سعی می کرد درست عمل کند. وقتی ایشان در آن برف سنگین لبنان سراغ خانواده ای می خواست برود تا گره ای را از زندگیشان باز کند، ماشینش را جلوتر پارک می کرد و چند صد متر پیاده می رفت. این چه اثر مهمی می گذارد در نگاه آن افراد و نگاهشان به دین؟ اگر ما در این یکی دو قرن اخیر دنبال مصلحان اجتماعی بگردیم چند نفر را پیدا می کنیم که متدین بودند و عملکردشان هم به دین نزدیک بوده است؟
امام موسی صدر می توانست یک پوپولیست باشد و یک مسکن مهر درجنوب لبنان راه بیاندازد
امام موسی صدر می توانست یک پوپولیست باشد و یک مسکن مهر در جنوب لبنان راه بیاندازد و همه را راضی کند. کارها را به صورت پوپولیستی و غیر حرفه ای پیش ببرد. اما ایشان بنیادی عمل می کرد، سفرهای زیادی به آفریقا می کرد برای اینکه از شیعیان لبنانی که در آنجا کار می کردند کمک بگیرد برای پروژه های بزرگی که در لبنان درنظر داشتند.
یکی از ویژگی های پوپولیسم نپذیرفتن تفاوت هاست. پوپولیسم همه را یکسان می بیند. انسان ها را در یک چهارچوب مشترک می بیند. شما در عملکرد امام موسی صدر می بینید، هر فردی، هر طایفه ای و هر گروهی در منظومه فکری ایشان یک جایگاه خاصی دارد. و ایشان روش های متفاوت با افراد متفاوت استفاده می کردند که این خیلی حضور ذهن می خواهد. اوج متدولوژی در علوم انسانی این است که شما هر چیزی را خاص ببینید و تعمیم نبندید، ایشان در نظام فکری اش همین گونه عمل می کرد، اما پوپولیست ها خیلی تعمیم می بندند، بدون اینکه تفاوت ها را ببینند.
پوپولیست ها با چه روش هایی عمل می کنند؟/ امام موسی صدر چگونه عمل می کرد؟
پوپولیست ها به روش اعتقادی ندارند. شما اگر جزئیات سفر امام موسی صدر به اروپا را بخوانید، که آن زمان در آن شرایط آقای دکتر طباطبایی برنامه ریزی می کردند که ایشان به عنوان یک عالم دین؛ یک مصلح اجتماعی برود و از یک کارخانه دیدن کند و با آنها دیالوگ برقرار کند. ایشان جمله ای دارد که می گویند علم پایه های خداشناسی را تقویت می کند و به این اعتقاد داشتند و در عملکرد خودشان هم می بینیم.
امام موسی صدر برای مردم احترام قائل بود، به فکر مردم بود، برای مشکلات مردم برنامه ریزی می کرد، گره های زندگی بسیاری را باز می کرد، سفر می کرد تا منابعی را به دست بیاورد تا برای مشکلاتشان هزینه کند؛ اما وقتی به حوزه فکر و برنامه ریزی می رسید با بهترین ها مشورت می کرد این مرز بین کسی است که پوپولیست است با کسی که پوپولیست نیست. کسانی که نزدیک ایشان بودند، همه اجماع نظر دارند که برای هر تصمیمی با ده ها نفر مشورت می کرد و یک موضوعی را مدت ها در ذهن نگه می داشت تا به یک جمع بندی برسد و عمل کند.
پوپولیست ها کسانی هستند که با دانشگاه و متن کاری ندارند. با نخبگان فکری کاری ندارند، با نظر کارشناسی کاری ندارند. شما می بینید امام موسی صدر بعد از اینکه مسائل مردم را حل می کرد از جنوب لبنان حرکت می کرد می رفت در کلیسا سخنران می کرد، در دانشگاه لبنان سخنران می کرد و با همه گروه ها ارتباط داشت.
تفکر دینی اصالتا ضد پوپولیسم است
اگر این نظام فکری را مبنا قرار دهید می بینید که یک فرد خودش یک حکومت بود، یعنی هم مسائل اقتصادی و هم نظام را دنبالش بود، هم فکر می کرد، هم مشورت می کرد، هم تصمیم می گرفت. ما ایرانی ها چقدر طول کشید بعد از انقلاب بفهمیم که باید با دنیا ارتباط برقرار کنیم، الان می رویم پادشاهان کشورهای کوچک دنیا را به ایران می آوریم که بعضی ها حتی وسیله نقلیه هم ندارند و از اینجا باید هواپیما برایشان بفرستیم. در حالی که 20 سال پیش هیچکدام از اینها را قبول نمی کردیم و دایره فکری خودمان را خیلی کوچک گرفته بودیم. حدود 45 سال پیش امام موسی صدر با پادشاهان حوزه خلیج فارس تعامل داشتند. واقعیت را قبول می کردند که این شخص پادشاه کویت یا عربستان است، و من برای این که مسائلم را پیش ببرم باید با اینها تعامل داشته باشم. شما این را در مقابل این تفکر ببینید که می گوید ما نباید با این دنیا ارتباط داشته باشیم و مجموعه ای از القاب را برای نظام بین الملل می گذارد که عموما هم غیر واقعی هستند، این بعد از شخصیت فکری امام موسی صدر که واقع بین بود و در آن مدار اهداف خود را پیش می برد خیلی منحصر به فرد است. این نشان دهنده این است که امام موسی صدر نمونه یک عقلانیت است، عقلانیت نه تنها عرفی بلکه دینی. که بسیاری از کارهای بزرگ را در این چهار چوب می توانست انجام دهد.
امام موسی صدر خیلی به تغییر علاقه داشت. پوپولیست ها خیلی به تغییر علاقه مند نیستند. پوپولیست ها به دنبال حفظ وضع موجود و بهره برداری از امکانات برای منافع فردی و گروهی خود هستند. امام موسی صدر به دنبال تغییر بود و برای این کار هم تربیت می کرد هم ساختار می ساخت.
من معتقدم که تفکر دینی اصالتا ضد پوپولیسم است. پوپولیسم نشات گرفته از استبداد تاریخی ایران و سنت های انباشته شده در تاریخ ایران است. پوپولیسم و بی توجهی به خرد و فکر و برنامه ریزی و آینده نگری باعث می شود که شما آینده را از دست بدهید و از گذشته درس های لازم را عبرت نگیرید.
پوپولیسم چهارچوب های منطقی تصمیم گیری را مختل می کند و مردم را برای یک دوره کوتاه مدت راضی نگه می دارد و منابع را تلف می کند. و از این زاویه است که وقتی ما مجموعه ای از عملکرد ها و سخنرانی ها و ویژگی های امام موسی صدر را می بینیم که در دوره خودش در دهه 30 شمسی در 1338 که با لبنان می رود، چقدر خوب جهان را می فهمد و برنامه ریزی می کند و قدم به قدم به دنبال اهداف عالی خودش حرکت می کند.
بنابراین نه تنها نظام فکری امام موسی صدر را پروسه محور و عقل محور می بینیم، بلکه می بینیم که ایشان برای تحقق هر امری با برنامه ریزی های انباشتی حرکت می کرد. این وجوه فکری امام موسی صدر برای من دانشجوی سیاست که جهان IT محور را مطالعه کرده ام خیلی جذاب است چون هیچکدام از این ادبیات آن موقع نبوده است. اینکه یک فردی با دانش اقتصاد دانشگاه تهران در اوایل دهه 30 شمسی بتواند این نظم فکری را داشته و این گونه عمل کند در عصر خودش بسیار قابل اهمیت است و در همه دوره ها نیز می تواند الگو باشد.