خبرگزاری دانا–گروه راهبرد: «فرهنگ» بنیاد جامعه است، بنیادی که به تئوری نیاز دارد. نظریه پردازی فرهنگی آنقدر اهمیت دارد که در جهان امروز، به یک تخصص دانشگاهی تبدیل شده است. اکنون کشورهای پیشرفته، بدون نقشه جامع فرهنگی که محصول تئوری پردازی اندیشمندان است، هیچ نوع تصمیمی در حوزه فرهنگ اتخاذ نمی کنند. در کشور ما اما نظریه پردازی فرهنگی با معضلات بسیار جدی مواجه است. نبود این مهم، باعث مصائب بسیاری در حوزه فرهنگ شده است. ما متاسفانه در این حوزه بسیار نحیف هستیم. ما یا نظریه پرداز نداریم و یا به اندک نظریه پردازی های فرهنگی اهمیتی نمی دهیم. این امر، پاشنه آشیل ناکامی سیاستگزاری های فرهنگی است. واقعیت این است که ما با بحران نظریه پردازی در حوزه فرهنگ روبه رو هستیم. گروه راهبرد خبرگزاری دانا در اقتراحی ویژه به چند و چون این بحران می پردازد. آنچه میآید سومین گفتگوی این پرونده است که با دکتر سیدمحمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت دهم انجام شده است. وی در این گفتگو، اصالت را در بحران های فرهنگی نه به ضعف حوزه نظری که به ضعف در حوزه مدیریت فرهنگی و عرصه عمل می دهد. وی درخصوص نگاه امنیتی به فرهنگ که برخی اعتقاد دارند در دولت دهم جاری بوده، اظهار می دارد: «باید دستگاه های امنیتی در خدمت فرهنگ باشند.» درباره مساله مکتب ایرانی نیز که توسط معاون دولت دهم مطرح شد، می گوید: «بهنظر من طرح موضوع مکتب ایرانی هم مناسب و به مصلحت نبود.» وی خصوص تنوع فرهنگی و مساله آموزش زبان های قومی نیز می گوید: «تنوع فرهنگی یک فرصت است و بههیچوجه تهدید محسوب نمیشود.»
فرهنگ، امری پیچیده است
موضوع مهمی در باب سیاستگذاری فرهنگی وجود دارد که اخیرا رگههایی از آن به صورت خیلی کوتاه مطرح شده است. به نظر میرسد ما با بحران نظریهپردازی مواجهایم. ما مجریان فرهنگی خوبی داریم اما در حوزه نظریهپردازی مسئله داریم. به عنوان اولین سؤال میخواهم بپرسم که اساسا نظریهپردازی در حوزه فرهنگ چیست؟ و ما در این حوزه چهکار کردهایم؟ و چه مشکلاتی داریم؟
ابتدا از طرح این مباحث تشکر میکنم چون هر مقدار که به این موضوعات اهمیت داده شود، نتایج بهتری بههمراه دارد. مجالی فراهم میشود که آسیبشناسی داشته باشیم و ببینیم که آیا در بخش نظری بیشتر با مشکل مواجه هستیم یا در زمینه اجرا و عمل؟ و آیا اسناد بالادستی کفایت میکند که کارهای فرهنگی صورت گیرد؟ یا برنامه و اسناد به اندازه کافی داریم ولی در عمل اقدامات مؤثری صورت نگرفته است؟ آیا میزان اقدامات کم است یا فعالیتهای زیادی صورت میگیرد اما پراکنده است و همافزایی وجود ندارد؟ اینها مسائلی است که باید بررسی شود و اینکه آیا صرفا اقداماتی که در سالیان بعد از انقلاب داشتیم کفایت میکند؟
باید توجه داشت که مباحث فرهنگی از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است. یعنی همیشه ظاهر و روشن نیست که دشمن چه اهدافی را دنبال میکند. در گذشته مثلا در کشوری مانند ایران فرقههای جعلی درست میکردند و اختلافافکنی میکردند. برای نمونه فرقهای به نام بابیه یا بهاییت مولود حضور و نفوذ انگلیسیها در ایران است. یعنی کارهایی را انجام میدادند که نقش ملموسی در آنها داشتند. اما امروزه اقدامات آنها به این سادگی نیست، خیلی دقیقتر عمل میکنند و با استفاده از شیوهها و شگردهای گوناگون میکوشند که دست خود را رو نکنند. لذا کنکاش پیرامون مباحث فرهنگی ضرورت دارد و میتواند برای ترسیم دقیقتر مسیر آینده مفید باشد.
در اینکه در مکتب اسلام در همه امور، مبانی متقن و مستحکم داریم و ضعف و خللی در این زمینه وجود ندارد، شکی نیست. اما اینکه آیا بررسی کافی در منابع و احادیث داشتهایم و بهره بردهایم؟ باید گفت در این خصوص کمکاری شده است. باید یک حلقههای واسطی بین اسلامشناسان و صاحبنظران و کسانی که در عرصه اجرا هستند بهوجود بیاید. بهنظر میرسد این ارتباطات به میزان لازم برقرار نشده است، برای نمونه در زمینه داستان میتوان از منابع و میراث ارزشمند اسلامی بیش از این بهره برد. قرآن پر از قصهها و حکایتهای تاریخی است ولی تا اینکه این مضامین در دست یک هنرمند قرار بگیرد اقداماتی لازم است تا آن را به فهم هنرمند و مذاق او نزدیک سازد. یا در متون کهن و فرهنگ ایرانی رویدادهای بسیاری داریم که بهنظر میرسد به اندازه کافی در خصوص استفاده از آنها کار نشده است. مثلا در حوزه طنز از گنجینه ادبیات فارسی میتوان بهرههای فراوان برد.
یکبار به آقای مهران مدیری هنرمند توانمند کشور گفتم شما که استعداد فراوان در جذب مخاطب دارید و آثارتان با استقبال مردم مواجه میشود خوب است که از منابع قدیمی و اصیل بیشتر استفاده کنید. برخی بزرگان و علما اهل طنز و مطایبه بودهاند و آثار مکتوب هم از آنان باقی مانده است، از جمله محدث بزرگ آیتالله سید نعمتالله جزایری کتابی به نام «زهرالربیع» دارند که یکبار مقام معظم رهبری به آن اشاره فرمودند. چرا از این منابع استفاده نمیکنیم؟ مراجعه و استفاده از این حکایات و نکات دلنشین میتواند بر غنای کار بیفزاید.
اما اینکه صرفا مباحث نظری در محافل مطرح و در کتابها گردآوری شود و بعد در قفسه کتابخانهها بایگانی گردد، نتیجه و ارزش چندانی ندارد. طرح موضوعات پایهای و انجام اقدامات عملی باید به موازات هم باشد. خوشبختانه یکسری اسناد بالادستی آماده شده که قابل بهرهبرداری است. در سند چشمانداز و در قانون اساسی به فرهنگ اشاراتی شده است. در شورای انقلاب فرهنگی هم بعضی از اسناد آماده شده است، مثل سند مهندسی فرهنگی کشور که میتواند به حرکت، هدایت و همافزایی دستگاههای فرهنگی کمک کند. یا بحث پیوست فرهنگی اگر عملیاتی شود میتواند خیلی از کمبودها را جبران کند.
در عرصه عمل، توان حرفه ای نداریم
یعنی شما می گویید در حوزه نظر، وضعمان خوب است؟
نه، هم باید نگاهی به بحثهای نظری و تئوریک داشت و هم در کنار آن نگاهی به اقدامات اجرایی انداخت. یعنی صرف برخورداری از مباحث تئوریک و نظری کافی نیست. خوشبختانه مقام معظم رهبری که به مسائل فرهنگی و هنری کاملا اشراف دارند، پیشگام و طلایهدار اقدامات ارزشمند در این خصوص هستند. مثلا مدتی درس خارج فقه ایشان به بحث موسیقی اختصاص داشت که جمعبندی و نتیجه این درسها کاربردی و مفید است و میتواند راهنمای عمل باشد. اگر دیگر فقها و بزرگان نیز به مسائل مستحدثه و مواردی که محل اشکال و ابهام است بپردازند بسیار کارساز و گرهگشا خواهد بود. وقتی مبانی و احکام فقهی معلوم باشد، و چارچوب نظری مباحث (در حوزه سینما، تئاتر، موسیقی و...)، اهداف و اولویتها مشخص شود بهتر میتوان به سراغ اشکالات حوزه اجرا رفت. مثلا یکی از اشکالات اولیه حوزه اجرا که به ذهن میرسد پراکندگی و تعدد دستگاههای فرهنگی است. باید ببینیم که به چه میزان این تکثر اجتنابناپذیر است و نقاط قوت و ضعف این وضعیت چیست؟ باید مورد به مورد و مرحله به مرحله این مسائل و شبهات و اشکالات را مطرح و تصمیمگیری کرد. مشکل فرهنگ فقط فقدان نظریهپردازی نیست. یعنی بیش از آنکه در تئوری و نظریه مشکل داشته باشیم، در صحنه عمل با مشکل، ضعف و کمبود مواجهایم. وگرنه بعد از گذشت بیش از سه دهه معلوم است چه محصولی و با چه معیارها و ویژگیهایی مورد تائید و نیاز نظام است، در حال حاضر نمونههای فراوانی داریم. اگر سالهای اول انقلاب بعضی میگفتند الگوی مناسبی نداریم و نمیدانیم یک اثر با چه ویژگیهایی باید ساخته شود قابل قبول بود. اما درحالحاضر غالب این امور مشخص است و بحث مبنایی وجود ندارد. مسئله مهم عدم اعتقاد و باور برخی افراد است. مثلا عدهای بحث تهاجم فرهنگی را قبول ندارند و زمانیکه مقام معظم رهبری این موضوع را مطرح کردند، آنها گفتند که فرهنگ غرب با ما در تعامل و تبادل است و اصلا تهاجم وجود ندارد بلکه توهم است. یا برخی باور دارند ولی در عمل توان حرفهای ندارند که محصولی فرهنگی در طراز جمهوری اسلامی تولید کنند. یعنی بیش از مسئله مبانی فکری و نظری در عمل و اجرا مشکل داریم.
پیوند بین اهل فکر و اهل عمل ضروری است
اما الان شرایط فرق کرده و مانند اوایل انقلاب نیست. مسائل فرهنگی پیچیده تر شده و نیاز به اندیشه جدی دارد.
ما نیاز به شناخت زمان و شرایط داریم. باید بدانیم که دشمن از چه شیوهها و شگردهایی استفاده میکند. در عرصه جهانی دائما تحولاتی رخ میدهد و با پدیدههای نو مواجه هستیم. نمیتوانیم در یک مرحله متوقف شویم و آیندهنگری نکنیم. باید بتوانیم ابزارها و رخدادهای جدید را دقیق بشناسیم و بعد براساس اینکه گزینههای مختلف انتخاب برای مردم وجود دارد، بتوانیم محصولی ارائه بدهیم که از جاذبه و غنای کافی برخوردار باشد و پیام مناسب را هم منتقل نماید.
اگر در اوایل انقلاب در کشور دو شبکه تلویزیونی با چند ساعت پخش در شبانهروز کافی بهنظر میرسید اینک شرایط جهانی کاملا تغییر کرده است و نیازها افزون شده است. مهم این است که بتوانیم خودمان را با شرایط زمان وفق بدهیم تا بدخواهان نتوانند تفوق پیدا کنند و افکار عمومی را تحتتأثیر تبلیغات فریبنده خود قرار دهند. مثلا در حال حاضر در تمامی رسانهها از شبکههای تلویزیونی ماهوارهای تا شبکههای اجتماعی اعتقادات و باورهای ما را زیر سؤال میبرند که پاسخگویی و روشنگری متناسب با خود را میطلبد. حاصل یک کار پژوهشی در یک مقطع زمانی محدود مجموعهای مفصل حاوی بیش از ۵۰۰ صفحه مملو از ابهامات و شبههافکنی توسط این رسانهها است، از مباحث اعتقادی تا احکام و آداب در آن یافت میشود. اگر میخواهیم کار فکری و مبنایی هم بکنیم، بهنظر من باید ناظر به اینگونه موارد و پاسخگوی نیاز روز جامعه و جوانان باشد. در مقابل پمپاژ شبهات، جوابهای قانعکننده و مستدل مورد نیاز است، همان تعبیر «دلایل قوی باید و معنوی، نه رگهای گردن به حجت قوی». البته جواب دادن هم بهمعنای منفعل شدن نیست، بلکه فرصتی است که بتوانیم دیدگاههای خود را هم مطرح کنیم و اساس تفکر مهاجم را زیر سؤال ببریم. علمای بزرگ هم در گذشته از این فرصتها به بهترین وجه استفاده میکردند. مثلا شیخ آقابزرگ تهرانی کتاب گرانسنگ «الذریعه» را نوشته است در جایی که مخالفان طرح کردند که تشیع اصلا عالمان درخور توجهی نداشته است. شیخ بزرگوار این موضوع را دستمایه ارائه کتابی سترگ قرار داده است که عظمت مکتب تشیع و کثرت عالمان و اندیشمندان و کتابهای ارزنده آنان را به پیروان اهلبیت (ع) و دیگران معرفی کند. این حرکت و مجاهدت بهمعنای انفعال نیست بلکه اغتنام فرصت است که برتریهای یک مکتب ارائه گردد و دیگران را مجذوب خود سازد.
در برههای از زمان که امثال کسروی اعتقادت شیعه را زیرسؤال میبردند و کتاب «اسرار هزارساله» توسط حکمی نوشته میشود، در شرایطی که گردباد شبهات عدهای را مردد و متزلزل ساخته و حتی این اشکالات به محافل طلاب و روحانیون کشیده شده است امام خمینی (قدسسره) درس خارج خود را در حوزه تعطیل میکند و کتاب «کشف اسرار» را مینویسد که به سؤالات و اشکالات پاسخ متقن میدهد، آن هم نه پاسخی که صرفا حالت انفعالی دارد، بلکه هم پاسخ است و هم ابعاد دیگر اسلام و امتیازات مکتب اهلبیت (ع) مطرح میشود. یعنی ما هم باید ناظر به مسائل روز ارائه دهنده آثار منطقی و اقناعی باشیم نه اینکه صرفا در صدد دفاع برآییم.
امروز در عرصه فرهنگی و سیاسی غرب مدعی است که شما حقوق بشر و یا حقوق زنان را نقض میکنید! درعینحال که باید حقوق زنان را در اسلام بهخوبی تبیین کنیم لازم است مبانی فکری و رفتاری و کارنامه نقض حقوق بشر در گذشته و حال کشورهای غربی را به چالش بکشیم. این رویکرد مستلزم انجام تحقیقات و اقدامات گسترده است. البته اینجا نقش هنرمندان هم برجسته است. معمولا کتابها و آثار مکتوب کمتر توسط عموم مردم مورد استفاده قرار میگیرد، بلکه این هنرمندان هستند که با بهرهگیری از پژوهشهای انجام شده در قالبهای پرجاذبه هنری میتوانند محتوای مناسب را عرضه کنند و به رسالت آگاهی افزایی و روشنگری خود عمل نمایند.
یکی از کارهای ضروری ایجاد پیوند بین اهل فکر از یک سو و اهل هنر و اجرا از سوی دیگر است. یعنی اندیشمندان و صاحبنظران را بایستی با دو گروه مرتبط کرد، یک عده مدیران و گروه دیگر اهل قلم و هنر، این ارتباط فکری میتواند به غنای کار آنها بیفزاید و از پشتوانه قابل اتکایی برخوردار سازد. نباید انتظار داشت بهطور مثال یک فیلمنامهنویس بهتنهایی تحقیقات مفصلی را روی یک موضوع بدیع انجام بدهد بلکه گروههای فکری باید این مسیر را هموار سازند. هنرمندان و خالقان آثار هنری هم باید به این باور برسند که در روزگاری بهسر نمیبریم که یک نفر به تنهایی هم محقق، هم فیلمنامهنویس، هم کارگردان و هم تهیهکننده باشد. اثری میتواند ماندگار و نقشآفرین باشد که یک اقدام جمعی پشتوانه آن باشد.
پس شما در حوزه فرهنگی گره را در حوزه عمل میدانید نه در حوزه نظر؟
نه نمیخواهم نفی کنم. میخواهم بگویم در مواردی هم که مبانی نظری شفاف و روشن است، باز در اجرا میلنگیم. یعنی در برخی موارد ابهاماتی وجود دارد. مثلا معلوم نیست محدوده موسیقی مجاز چیست؟ در اینجا نیاز به پژوهش و کار نظری است تا چارچوب بحث مشخص شود. ولی در بعضی موارد مبانی، موازین و پایهها مشخص هست اما میبینیم که به آنها پایبندی نیست. در واقع به امور مسلمی که در شمار محکمات هستند هم گاهی اوقات عمل نمیشود یا برخی در مورد آنها تردید ایجاد میکنند. مثلا همین بحث دفاع مقدس را در نظر بگیرید. این بحث روشنی است که باید در این زمینه کار شود و آثار هنری فراوان تولید گردد، ولی بعضیها بعد از جنگ طوری برخورد کردند که انگار در این زمینه کار کردن مورد نیاز نیست و پرونده را مختومه اعلام کردند، درحالیکه میتوانیم به مقدار قابل توجهی از این گنجینه پایانناپذیر و پر خیر و برکت استفاده کنیم و از این طریق بسیاری از کمالات انسانی را ترویج کنیم. بله جنگ نظامی پایان دارد اما نیاز به فداکاری، ایثار، گذشت، سختکوشی، شجاعت، سبقت در نیکیها و دیگر خصال ارزنده همواره مورد نیاز جامعه است. خلاصه گاهی اوقات عدهای که نمیخواهند در موضوعات ارزشی اثری تولید کنند بهانههای مختلف از جمله ضعف مبانی نظری را مطرح میکنند. درست است که در این خصوص ضعفهایی وجود دارد و باید همیشه از پشتوانه فکری روزآمد و قوی برخوردار باشیم، اما از داشتههای موثق و زلال خود هم استفاده کافی بهعمل نمیآوریم.
همین مدعیان میهنپرستی و ملیت و ایرانیت چه خیانتهایی که به ایران و ایرانیها نکردند!
به اسناد بالادستی اشاره کردید. همه اینها یک واژه را تداعی میکند و من میخواهم در این رابطه سؤالی را طرح کنم. یعنی در زمینه سیاستگذاری فرهنگی. ما در این زمینه مبنا را چه چیزی باید قرار بدهیم؟ به نظر میرسد دو عامل مهم در سیاستگذاری فرهنگی مهم است. یکی بحث فرهنگ تشیع و دومی فرهنگ ایرانی است. میخواهم به این دو مسئله بپردازیم. گاهی به نظر میرسد هم در حوزه فرهنگ ایرانی و هم در حوزه فرهنگ شیعی برخی روایتهای افراطی (به خصوص در حوزه فرهنگ ایرانی) وجود دارد که این سیاستگذاریها را تحت تأثیر قرار میدهد. مثلا در برخی از این سیاستگذاریها به یکباره فرهنگ باستانگرایی به صورت جدی مطرح میشود که این مسئله در دوران پهلوی خیلی شدید بوده و در دوران جمهوری اسلامی هم کمابیش دیده میشود. سؤال این است که در سیاستگذاری فرهنگی این افراطگراییها چگونه باید مهار شوند؟
اگر روند طبیعی را ملاحظه کنیم، این دوگانگی وجود ندارد. یعنی فرهنگ ایرانی با مکتب اهلبیت (ع) همراه و سازگار شده است و چالش یا دوگانگی وجود ندارد و این دو فرهنگ در یک مسیر و به سوی اهداف متعالی هستند. اسلام که آیین فطری و موافق طبع پاک بشری است از یک غنائی برخوردار است که مردم ایران آن را با آغوش باز پذیرفتهاند. بعضی کوشیدهاند تا ورود اسلام به ایران را پردهای از نمایش خشونت و تهاجم بیرحمانه جلوه دهند، با این غرض به کتابت تاریخ پرداختند که اعراب به ایران تاختند، جور و ستم کردند، کتابها را سوزاندند و توصیفاتی از این قبیل را با آب و تاب نوشتند. درحالیکه چنین نگارشی با حقیقت فاصله دارد. غالب مردم ایران در مواجهه با اسلام با طیب خاطر آئین ناب محمدی را پذیرفتند. با سابقه طولانی تمدن و فرهنگ ایرانزمین، ایرانیان مردم ضعیفی نبودند که یارای مقابله نداشته باشند ولی چون حقانیت و جامعیت اسلام را یافتند خاضع شدند و در بین مذاهب مختلف، مکتب اهلبیت (ع) را انتخاب کردند که با عدالت سازگاری داشت و محور حکومت در آن امام معصوم بود. لذا در طول تاریخ دوگانگی وجود نداشته است مگر اینکه عدهای به آن دامن زده باشند. برخی سعی میکنند با ایجاد فاصله بین فرهنگ ایرانی و اسلامی برای خود راه و رهروانی درست کنند و منافع خاص خود را دنبال میکنند. دستاندرکاران رژیم پهلوی هم که اعتقادی به اسلام نداشتند ارزشهای ملی و ایرانی را در باستانگرایی متمرکز ساختند و تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی را پررنگ مطرح و آن را به اجبار تحمیل کردند. یا از سراسر دنیا سلاطین و رؤسا را دعوت کردند و جشن به اصطلاح هنر شیراز را با آن افتضاحات برپا کردند همه بهخاطر این بود که فاصله خود را با اسلام و پیوند با قبل از اسلام را نشان دهند. قلم به مزدهای پهلوی در آثار مکتوب و تبیین و تحلیلهای تاریخی سعی کردند دوران قبل از اسلام را در اوج شکوه و اقتدار و تمدن بیبدیل ترسیم کنند و دوران بعد از اسلام را دوران سکوت و ایستایی و در یک کلمه تیره و تار نشان بدهند. بعد از انقلاب هم وابستگان دربار در خارج از کشور این خط را ادامه دادند، در نوشتههای خود 14 قرن بعد از اسلام را دوره تاریکی و انحطاط و دوره باستان را دوره عظمت و فر ایرانزمین قلمداد کردند. اما در ایران بعد از انقلاب شاهد روند طبیعی و برخورد منطقی بودیم. ما هم به مسلمان بودن و هم به ایرانی بودن خود افتخار کردیم. جوانان برومند این مرز و بوم در دوران جنگ تحمیلی در دفاع از کشور بهترین و بالاترین سرمایه یعنی جان خود را تقدیم کردند درحالیکه همین مدعیان میهنپرستی و ملیت و ایرانیت چه خیانتهایی که به ایران و ایرانیها نکردند! با این تجربه خطیر و ملموس تاریخ معاصر، این ایرانی مسلمان است که میتواند با عزت و سربلندی ادعا کند از تمدن و فرهنگ ایرانی دفاع کرده و میکند نه آنان که سر در آخور بدخواهان و دشمنان این کشور دارند.
شیوه منطقی و مشی درست استاد مطهری در اثر ماندگار «خدمات متقابل اسلام و ایران» بهترین الگو در این زمینه است. اسلام فرهنگ ایرانی را اعتلا بخشید و ایرانیان بافرهنگ نیز منشأ آثار و خدمات ارزنده در معرفی و توسعه اسلام شدند. برمبنای تفکر شهید مطهری فرهنگ اسلام و ایران در کنار هم هستند نه اینکه در تقابل و مانعهالجمع باشند. البته فرهنگ اصیل ایرانی با اسلام قابل جمع است نه آن فرهنگی که آمیخته با خرافات و موهومات است، و منظور از اسلام هم حقایق نابی است که در مکتب حیاتبخش اهلبیت (ع) تبلور یافته است و فطرت پاک بشری خواهان آن است نه اسلامی که تکفیریها و وهابیون خشکمغز معرفی میکنند که انزجار دیگران را بههمراه دارد.
موضوع مکتب ایرانی، مناسب و به مصلحت نبود
بر این مبنا نظر شما در مورد طرح موضوع مکتب ایرانی چیست؟
امروز فرهنگ اسلام و ایران با هم عجین شده و جداییناپذیر هستند. بهنظر من طرح مکتب ایرانی نیز در سالهای اخیر چون شائبه تقابل با مکتب و ارزشهای اسلامی را بههمراه داشت درست نبود و موجب اختلافنظر و دستهبندیها شد و مطرحکنندگان نتوانستند بهگونهای آن را تبیین کنند که مورد اقبال علماء و خواص جامعه و به تبع آن مردم قرار گیرد. با وجود اینکه صاحبان این ایده گفتند منظور از مکتب ایرانی همان مکتب علوی و حسینی است و ما میخواهیم از اسلام طالبان و القاعده راه خود را جدا کنیم ولی در فضایی که ایجاد شده بود گوش کسی به این حرفها و تبیینها بدهکار نبود. لذا وقتی فرد یا افرادی نمیتوانند منظور خود را بیان کنند و ابعاد موضوع را توضیح دهند چرا باید به طرح چنین مسئله اختلافبرانگیزی بپردازند؟! در دوره موسوم به اصلاحات هم ایده جامعه مدنی را مطرح کردند که شبههآفرین بود. بسیاری از متدینین جامعه نگران شدند که این ایده سوغات غرب است و آغازی بر فاصله گرفتن از ارزشهای اسلامی است هرچند که بعدها گفتند این جامعه مدنی مبتنی بر مدینه النبی است ولی دیگر کسی باور نکرد. چون نوع رفتار متفاوت بود و توجیهگر و مروج آن کسانی بودند که امروز در اروپا در دامان غرب هستند. بنابراین بهنظر من طرح موضوع مکتب ایرانی هم مناسب و به مصلحت نبود ولو اینکه بپذیریم طرحکنندگان حسنظن داشتند. صرفنظر از اینکه عدهای کاملا بدبین بودند و نیت خیری در آن نمیدیدند. بهترین اسلوب، خطمشی امام و رهبر فرزانه انقلاب است که به هر دو مقوله بها میدهند. هم بر آرمانها و ارزشهای اسلامی تأکید دارند و هم بر مؤلفههای فرهنگ ایرانی مثل زبان، ادب و هنر ایرانی پافشاری میورزند. اهتمامی که رهبر عزیز انقلاب به شعر و ادب فارسی دارند بیبدیل و افتخارآفرین است. هم خود اهل ذوق و شعر هستند هم مشوق شاعران که تقویتکنندگان زبان فارسی هستند.
تنوع فرهنگی بههیچوجه تهدید محسوب نمیشود
به زبان فارسی اشاره کردید که نکات خیلی مهمی دارد. ما وقتی به ایران نگاه میکنیم، میبینیم ایران یک تنوع زیستی و فرهنگی خیلی جدیای دارد. شما وزیر فرهنگ بودید و در دانشکده الهیات هم استاد هستید و از هر جهت هم به لحاظ کارهای فکری و هم به لحاظ کسی که کارهای اجرایی و مدیریتی کردهاید، این سؤال باید از شما پرسیده شود. نگاهتان به تنوع فرهنگی در ایران چگونه است؟ مثلا مقام معظم رهبری روی گسترش زبان فارسی تأکیدات زیادی دارند. آیا درباره دیگر زبانها هم اینقدر تأکید داریم که مثلا ترکی و کردی هم گسترش داده شود؟
تنوع فرهنگی یک فرصت است و بههیچوجه تهدید محسوب نمیشود. در قرآن یادآوری شده که خداوند انسانها را مختلف آفرید و این یک نعمتی الهی است. این تنوع یک ویژگیهایی دارد و جاذبههایی ایجاد میکند و رنگینکمان زیبا و شگفتانگیزی را جلوهگر میسازد که همگان را تحتتأثیر خود قرار میدهد. شایسته و سزاوار است که آداب و سنتهای پسندیده مناطق گوناگون ایران را حفظ کنیم و نگذاریم به فراموشی سپرده شوند. برمبنای این باور اقدامات متعددی را ساماندهی کردیم. مثلا برگزاری هفتههای هنری استانها را در تهران داشتیم و به همکاران استانی توصیه و تأکید میکردیم که فرهنگ، هنر، آداب و ویژگیهای متمایز مختص به خود را ارائه دهید، نه آنچه را که برگرفته از تهران است که چهبسا بخشی از آن هم تحت تأثیر فرهنگ وارداتی غرب است.
مهم این است که دارای یک میراث گرانبها، فرهنگ غنی و پیشینه پرافتخاری هستیم که با تکیه بر این داشتهها نهتنها میتوانیم پاسخگوی نیازهای جامعه ایران باشیم بلکه با ارائه آن در سطح جهانی، دیگران را هم شیفته این فرهنگ درخشان سازیم، همانطور که ادبیات و شعر نامآوران ایرانی چون حافظ، سعدی، مولانا و خیام مورد توجه اندیشمندان جهان قرار گرفته است. یکبار در تالار وحدت در جمع هنرمندان تئاتر گفتم درعینحال که از دستاورد اندیشمندان دنیا بهره میگیریم ولی باید به داشتههای خودمان بیشتر اهمیت دهیم. چرا باید عدهای فقط از متون امثال شکسپیر استفاده کنند درحالیکه این همه حکایتها و افسانهها در فرهنگ ما وجود دارد؟ اگر آثار غربی را بازتولید و به اروپاییها نشان بدهیم، چه جاذبهای برای آنها دارد؟ درحالیکه اگر شما یک ایده متفاوت را در قالبی متمایز ارائه کردید، جلب توجه میکند.
تنوع فرهنگی کشور ما میتواند دستمایه آثار فاخر و ماندگار باشد. یک نمونه آداب، هنرها، صنایعدستی و موسیقی محلی در مناطق گوناگون ایران است. سعی ما بر این بود که رویکرد تمرکززدایی از تهران و کلانشهرها را جدی بگیریم. همایشها و جشنوارهها در خود استانها و شهرستانها برگزار شود و حتی موقعیتی را فراهم کردیم که برنامههای استانی در خارج از ایران ارائه شود. مثلا هنرمندان بوشهری در قطر برنامه اجرا کردند که هم برای مردم قطر جالب بود هم تجربه خوبی برای هنرمندان بوشهری محسوب میشد. یا هنرمندان استان خراسان شمالی در ترکمنستان و هنرمندان اردبیل و آذربایجان در جمهوری آذربایجان برنامه اجرا کردند. یعنی نیروهایی که در استانها بودند و به آنها کمتوجهی میشد بیش از گذشته مشارکت پیدا کردند و موجبات دلگرمی آنها فراهم شد.
تنوع زبانی باید حفظ شود
در مورد آموزش زبانهای قومی چطور؟
در مورد زبان هم به همین صورت بود. درعینحال که باید زبان فارسی را در کشور اصل بدانیم و از آن حمایت کنیم، ولی نباید زبانها، لهجهها و گویشهای محلی را نادیده بگیریم. این مظاهر فرهنگ پیشینهای دارند که سرمایه و میراث گرانبهای ما محسوب میشود و با تکیه بر آن میتوان هویت خود را حفظ کرد و در برابر تهاجم فرهنگی مقاومت نمود. سعی کردیم در برنامههای مختلف این زبانها را هم مورد توجه قرار بدهیم. مثلا در جشنواره امام رضا (ع)، در بخش شعر صرفا به شعر فارسی بسنده نکردیم بلکه در خوزستان شعر عربی از بخشهای اصلی جشنواره بود. جشنواره شعر کردی را در کردستان و آذری را در آذربایجان برگزار میکردیم. یا در جشنواره خلیج فارس، بخش اشعار آذری، عربی و کردی را هم داشتیم. تقویت این زبانها به غنای فرهنگی ما میافزاید و اگر ما در این زمینه کار نکنیم دیگران داعیهدار میشوند. مثلا در روز جهانی زبان مادری، عدهای فرصتطلب با جریحهدار کردن عواطف و احساسات و دامن زدن به اختلافات قومی سوءاستفاده خود را انجام میدهند، و بهگونهای جلوه میدهند که مسئولان کشور با گسترش زبان آذری یا کردی مخالفند! بههرحال بر این باور بودیم که این تنوع زبانی باید حفظ شود و به زبان فارسی که پیونددهنده و وجه اشتراک همه اقوام است اهتمام ورزیده شود. نهتنها تقویت و گسترش زبانهای بومی بلکه گویش و لهجهها هم مورد نظر است. ما در سفر به هر خطه و شهری توصیه میکردیم که نخبگان آن دیار تاریخ فرهنگ و آداب خود را به رشته تحریر درآورند. اگر به این تنوع که عامل کشش و گیرایی است بهای کافی ندهیم در واقع بخشی از جاذبههای فرهنگی کشور را از دست میدهیم.
انتظار داریم در آینده این فعالیتها پیگیری شود و با واقعنگری و لحاظ کردن قابلیتها، ظرفیتها، زمینههای تاریخی و مزیتهای هر استان و شهرستان برنامههای فرهنگی و هنری سازماندهی شود.
سال گذشته یکی از نمایندههای اصولگرای مجلس گفت که ما باید روز جهانی مادری را در تقویم خودمان بیاوریم. اخیرا هم وزیر آموزش و پرورش فعلی گفت که تدریس زبانهای محلی در مدارس از اولویتهای من است. سؤال من این است که آیا برای این زبانها صرف برگزاری چندتا جشنواره کفایت میکند؟ و یا این زبانها باید در مدارس هم تدریس شوند؟
این موضوع در قانون اساسی مشخص شده است و نوع نگاهی که باید به اقلیتهای دینی و قومی داشته باشیم روشن است. ما هم وقتی در وزارت علوم مسئولیت داشتیم یکی از بحثهایمان این بود که در دانشگاهها رشته و زبانهای کردی و آذری مورد توجه قرار گیرد. یا مثلا واحدهای اختیاری برای زبانهای محلی گذاشته شود تا علاقهمندان آشنایی و احاطه پیدا کنند، همانطور که در دانشگاهها زبانهای مختلف از جمله انگلیسی و فرانسوی تدریس میشود و این جای بحث ندارد.
اما نکتهای که من میخواهم به آن اشاره کنم مربوط به دوره ابتدایی است. در دبستان برای دانشآموزانی که زبان مادری آنها غیر فارسی است باید بر آموزش زبان فارسی جدیت و اهتمام ویژهای صورت گیرد تا تمام ایرانیان زبان ملی خود را بهخوبی فراگیرند. اگر در چنین مناطقی شبکههای استانی صداوسیما دائم به زبان محلی برنامه پخش کنند و پدر و مادر و بستگان دانشآموز هم با زبان بومی با او تکلم کنند و در مدرسه هم کمتوجهی به زبان فارسی صورت گیرد چگونه چنین دانشآموزی به زبان ملی تسلط پیدا کند؟ درحالیکه زبان فارسی پیونددهنده بین مردم ایران است، همانطور که اسلام پیوندی وثیق بین ایرانیان ایجاد کرده است.
در دوران کودکی زبان مادری به کودکان در خانواده آموزش داده میشود و بهخوبی آن را فرا میگیرند لذا در مدرسه باید روی زبان فارسی تمرکز باشد. البته در سطوح بالاتر مثلا دانشگاه اگر رشتههای زبان محلی راهاندازی شود یا واحدهایی برای مشتاقان ارائه گردد مناسب است. این نکته را هم باید مدنظر داشت که چهبسا عدهای میخواهند از این سوژه استفاده ابزاری کنند. یعنی خودشان را حامی فرهنگهای قومی قلمداد کنند و بیشتر پایگاه مردمی خودشان را توسعه دهند. این نگاه هم به نظر من سیاسی است. ما باید آنچه را که مقدور و معقول و مطابق منافع ملی است مدنظر قرار دهیم. درعینحال که زبان فارسی را تقویت میکنیم نباید این زبانها هم آسیب ببینند و به فراموشی سپرده نشوند چون بخشی از فرهنگ و میراث ما به این زبانها گره خورده است.
نباید نگاه امنیتی به فرهنگ داشت
بهطور کلی از نظر شما نگاه امنیتی به فرهنگ چه معایبی دارد؟ ما متأسفانه در برخی از حوزهها میبینیم که به هر دلیلی گاهی خواسته یا ناخواسته در نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ گیر میافتیم. مثلا در حوزه مطبوعات و سینما و یا همین بحث زبان که شما مطرح کردید برخوردهایی صورت میگیرد. برخی می گویند این نگاه، در دولت سابق حضور داشته است.
نهتنها در عرصه فرهنگ و هنر باید نگاه مثبت و غیرامنیتی داشته باشیم بلکه در حوزههای دیگر مثل اقتصاد و سیاست و... باید نگاه فرهنگی را حاکم کنیم و الا نتیجه لازم را بدست نمیآوریم هرچند که خدمات گسترده و فراوانی ارائه دهیم و کشوری مرفه و توسعهیافته از جهت مادی بسازیم. اگر اعتقادات و فکر و اندیشه مردم در مسیر الهی قرار نگیرد همه زحمتها بههدر میرود و نتیجهای عاید نمیشود. لذا حتی مدیران اقتصادی هم باید نگاه فرهنگی داشته باشند تا بتوانند از فرهنگ اصیل اسلامی صیانت کنند و الا گاهی اوقات ناخواسته در مسیر منافع بدخواهان نظام اسلامی قرار میگیرند که آسیبهای جبرانناپذیری به فرهنگ و اعتقادات جامعه وارد میشود. مثلا وقتی تکنولوژی جدیدی را به ارمغان میآورند و در دسترس مردم قرار میدهند، تبعات ناخوشایند فرهنگی آن را لحاظ نمیکنند در نتیجه آسیبهایی هم وارد میشود.
به این خاطر پروژههای مهم صنعتی، عمرانی، سیاسی و... باید یک پیوست فرهنگی داشته باشند. مثلا وقتی ابزارهایی مثل تلفن تصویری مورد استفاده قرار میگیرد باید برای آن یک پیوست فرهنگی هم تدارک دید تا ضرر و زیانی بههمراه نداشته باشد. یا وقتی انبوهسازی مسکن صورت میگیرد باید در شهرکهای جدید امکانات فرهنگی از نظر سختافزار و نرمافزار تأمین شود. پس همواره به رویکرد و نگاه فرهنگی نیاز داریم ولو اینکه مدیران در رشتههای دیگر باشند. متأسفانه از اول انقلاب این کمتوجهی صورت گرفته و فرهنگ در حاشیه سیاست و اقتصاد تعریف شده است نه اینکه در متن باشد و چون چتری بر دیگر حوزهها سایهگستر شود!
نکته قابلتوجه دیگر این است که ضمن تأکید بر نگاه فرهنگی و غیرامنیتی در حوزه فرهنگ و هنر، این تصور به ذهن نرسد که با سادهلوحی و سطحینگری پشتصحنه برخی پدیدهها و برنامههای هنری و ارتباطات با خارج و جریانات ساماندهی شده را نبینیم و به بهانه نگاه غیرامنیتی عرصه را برای جولان دادن آنان فراهم سازیم.
بدون تردید غربیها در حال طراحی برنامههایی هستند که عناصر تأثیرگذار، نخبه و هنرمندان کشور را بهنحوی جذب کنند. حتی گاهی اوقات که یک استاد و دانشمند و یا دانشجو به خارج از کشور میرود برای او برنامه دارند. یا ارتباطاتی که در داخل کشور دارند و از طرق مختلف با افراد تماس برقرار میکنند که اینها را تحت تأثیر افکار خود و مجذوب فرهنگ خود سازند. مثلا به شخصی سفارش ساخت یک مستند میدهند و از همین مسائل عادی که حساسیتبرانگیز نیست شروع میکنند. اما بهتدریج و آرام و در مواردی غیرقابل درک جهتدهی خود را شروع میکنند. بعد دورههای آموزشی برای او میگذارند و چهبسا زمانی فرد متوجه شود که کاملا در مسیر اهداف آنها قرار گرفته باشد و امکان بازگشت و تصحیح مسیر برایش دشوار باشد. لذا گاهی نیاز داریم که نهادهای اطلاعاتی کمک کنند و مانع از دستیابی دشمن به اهداف خود گردند. هشدار بهموقع به مدیران و اهالی فرهنگ و هنر قطعا کارساز و مفید خواهد بود نه اینکه بگذاریم نیروهای مؤثر در دام بدخواهان قرار گیرند.
دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی باید در خدمت نظام فرهنگی باشند
اگر منشأ جرایانات فرهنگی ناصواب در داخل کشور باشد کمتر آسیبپذیر هستیم ولی برخی از جریانهای فرهنگی به خارج از کشور وصل هستند. مثلا همین عرفانهای کاذب و نوظهوری که قارچگونه میرویند. در نگاه اول شاید این تصور بهوجود بیاید که اینها هرکدام دارای مکتب و مرام فکری خاص هستند و تکثر دارند و حتی گاهی با هم تضاد دارند و یکدیگر را خنثی میکنند و نمیتوانند یک منشأ داشته باشند. اما مهم این است که این گرایشها و نحلهها تنوعی را ایجاد کردهاند که هر کسی با هر ذوق و سلیقهای را مجذوب سازند. همینکه فرد از صراط مستقیمی که نظام تبیین کرده، خارج شد هدف آنها تحقق یافته است. حال که آنها با برنامه آمدهاند و میخواهند جوانهای ما را جذب کنند، ما هم باید با برنامه و زیرک باشیم. بلافاصله بعد از انقلاب دهها روزنامه و نشریه جنجالی و موجآفرین راهاندازی و در شمارگان وسیع در دسترس مردم بهویژه جوانان قرار گرفت و مشخص بود که درصدد ترویج افکار خاصی هستند. مثلا حزب توده معلوم بود که از طرف شوروی حمایت میشود و یا پشتوانه برخی طیفها، نظام سرمایهداری غرب بود. برایناساس نمیتوان چنین تحرکات و تحریکاتی را با حسنظن حمل بر صحت کرد و از عقبه و پشتوانه آنها غافل بود.
در شرایطی که در معرض هجمه همهجانبه فرهنگی هستیم نمیتوانیم سادهاندیش باشیم. حتما باید دستگاه اطلاعاتی کمک کند. برخی از روز اول برای هنرمندان ما دام گذاشتند. کسی مثل مخملباف که روزگاری انقلابی دوآتشه بود و حتی وقتی میخواست به دوربین دست بزند و فیلمبرداری را شروع کند با وضو این کار را انجام میداد و اینقدر وانمود کرد که به اعتقادات و حتی مستحبات و آداب پایبند است، بعد همین آدم به جایی میرسد که به اسرائیل میرود و در آنجا با صهیونیستها و بهاییها همدل و همراه میشود و به این شاهکار (!) افتخار هم میکند. البته خصلتهای افراد بدون شک در لغزش و انحراف و بیراهه رفتن آنها مؤثر است ولی از طراحی دشمن هم نباید غافل شد.
پس دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی باید در خدمت نظام فرهنگی باشند و پشتصحنه برخی از این جریانها را یادآوری کنند. همچنین گاهی اوقات باید روشنگری کرد که چرا غربیها اینهمه سرمایهگذاری میکنند و مثلا شبکههای تلویزیونی فارسیزبان را یکی بعد از دیگری با هزینههای فراوان راهاندازی میکنند. چگونه است که در بسیاری از کشورها حتی در اروپا دسترسی به شبکههای مختلف تلویزیونی یا فضای مجازی برای خانوادهها هزینه قابل اعتنایی دارد ولی در ایران بدون محدودیت به ثمن بخس این برنامهها در دسترس همگان است؟ آیا هدفی جز تغییر باورها و رفتارها و شیوه و اسلوب زندگی ایرانیان مدنظر است؟
رویکرد گزارش احمد شهید، سیاسی است نه حقوقی
آقای دکتر؛ بخش بزرگی از گزارش اخیر احمد شهید ناظر به مسائل فرهنگی (مطبوعات و مذاهب و سینما و...) است. این گزارش مطرح میکند که ایران از معدود کشورهایی است که به شدت آزادی بیان را تهدید کرده و آمار زندانیان سیاسی و مطبوعاتی که در دوران آقای احمدینژاد روانه زندان شدند، زیاد است. این ایده ناظر به بحث شماست. من این سؤال را از این بعد مطرح میکنم که شما از این بحث دفاع کنید که برخورد ما باید چگونه باشد؟
تاکنون غالب گزارشهای حقوق بشر علیه ایران مغرضانه و جانبدارانه بوده است. در منطقه کشورهایی هنوز با سیستم استبدادی، دیکتاتوری و پادشاهی اداره میشوند و محدودیتهای گستردهای در این کشورها وجود دارد. حتی در بعضی کشورهایی که بهظاهر جمهوری هستند هم این محدودیتها وجود دارد و آزادی معنا و مفهومی ندارد و آراء مردم در سرنوشت آنها دخیل نیست. امیران و پادشاهان ظالمانه و خودسرانه عمل میکنند و کسی هم به سراغ آنها نمیرود! چون حکمرانان این کشورها با اراده و منافع غرب هماهنگ هستند. پس معلوم است که در رابطه با ایران یک رویکرد کاملا سیاسی و نه حقوقی وجود دارد. مدعیان حقوق بشر موارد فراوان نقض حقوق بشر در کشورهای خودشان و دیگر نقاط دنیا دارند و اگر کسی خلاف مصالح آنها اقدامی کند، برخورد شدید و بیرحمانه میکنند.
در کشور ما یکسری از فعالان حوزه فرهنگ، هنر و رسانه گاه در حوزههای امنیتی مرتکب تخلفاتی میشوند که ارتباطی با فعالیت فرهنگی، هنری و رسانهای ندارد. مثلا در فتنه سال 88 کسانی در آشوبها و اردوکشی خیابانی فعال بودند، دستگیری چنین افرادی ربطی به فعالیت هنری آنها ندارد. یا اینکه در عرصه هنر و فرهنگ موازین و چارچوبهایی داریم که هنرمندان باید خطوط قرمز را رعایت کنند. اگر کسی بخواهد مروج فرهنگ ابتذال و بیبند و باری شود، به او چنین اجازهای داده نمیشود. یا یک سینماگر بخواهد فیلمهایی بسازد که به اعتقادات و اخلاق جامعه آسیب برساند، طبیعی است که اجازه داده نمیشود. در نظام اسلامی ترویج فساد، لاابالیگری، فحشاء، همجنسگرایی و اموری از این قبیل خلاف قانون محسوب میشود. در بعضی کشورهای دیگر هم با شدت و ضعف مقرراتی دارند. التزام به قانون را نمیتوان نقض حقوق بشر و تحدید آزادی قلمداد کرد.
رویکرد کشورهای غربی نسبت به ما روشن است. مثلا در داستان کوی دانشگاه در سال 78، یا فتنه سال 88 شاهد بودیم که اینها آتشافروز معرکه بودند و جهتدهی میکردند و مثلا شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی قبل از انتخابات ۸۸ فعال شد تا به تحریک عوامل خود در ایران و مدیریت افکار عمومی بپردازد. پس ما در یک جنگ تمام عیار فرهنگی هستیم، اگر در این نبرد نرم کسی دانسته یا ندانسته به دشمن خدمت میکند و اهداف او را در تولید محصولات جهتدار تأمین کند معلوم است که در شمار ستون پنجم تلقی میشود و با او برخورد میشود. تازه غالبا این برخوردها با اغماض صورت میگیرد. البته ما سعی کردیم این افراد را هم جذب کنیم و حتی گاهی مورد انتقاد شدید دوستان متعهد و انقلابی قرار گرفتیم. مثلا بعضی از کسانی که در فتنه ۸۸ حضور داشتند در جشنوارههای ارشاد جایزه هم گرفتند، اگرچه بعضی از آنها بعد از دریافت جایزه باز نیشی به نظام میزدند و عقدهگشایی میکردند! این رفتار نشانگر نهایت رأفت نظام اسلامی است که در غرب هم با مخالفان و معترضان چنین برخوردی نمیکنند چه رسد به کسانیکه درصدد براندازی هستند.
در مورد مطبوعات نهایت چشمپوشی و اغماض صورت میگرفت
یعنی شما می گویید در این سال ها، در کنار سیاستهای دفع، سیاستهای جذب و حمایتی هم بوده است؟
بعضی از کسانی که پرونده و سابقه مجرمانه داشتند با آنها هم با رأفت و اغماض برخورد شد و سعی بر این بود که این افراد به حوزههای اصلی خود یعنی هنر و یا سینما برگردند و محدودیتی ایجاد نشود. یادم هست در اعطای درجه هنری که معادل دکترا است یک خانم عکاس واکنش تند و افراطی داشت که انگار اصلا نظام اسلامی را قبول ندارد. رسانههای بیگانه هم روی نامه وی مانور دادند ولی اتفاقی رخ نداد و بعدها هم نمایشگاه عکس برپا کرد. آیا تعامل نشان حلم و بردباری مسئولان نیست؟ در این قضیه چه حقی تضییع شده که عدهای داد و فریاد برآورند که نظام اسلامی با خشونت برخورد میکند؟!
در دانشگاهها هم همین روال است، یعنی اصل بر مدارا و تحمل است ولی معنایش این نیست که هیچ خط قرمزی وجود نداشته باشد و افراد از هر جهت مصونیت داشته باشند و در برابر رفتار مجرمانه آنان اقدامی صورت نگیرد. همینطور که علم و هنر قداست دارد صاحبان آن هم باید حافظ این قداست باشند تا جایگاهشان مصون بماند. اما اگر در جهت اهداف نظام سلطه گام برداشتند طبیعی است که برخورد قانونی با آنها صورت میگیرد.
یا در مورد مطبوعات نهایت چشمپوشی و اغماض صورت میگرفت. در فتنه 88 بعضی از نشریات دقیقا در خط فتنه حرکت میکردند و با طرح دروغ تقلب در انتخابات به حیثیت کشور لطمه زدند. یعنی با تمام توان در جهت ایجاد بلوا و آشوب و براندازی حرکت میکردند. اتخاذ این خط مشی دیگر نامش کار فرهنگی و رسانهای سالم نبود بلکه مقابله با یک نظام مردمی بود. حامیان داخلی و خارجی این اقدامات مذبوحانه هم معلوم بود، از سلطنتطلبان و معاندان و منافقان تا کشورهای مرتجع عربی و عبری و غربی به فرماندهی شیطان بزرگ که آتشبیار معرکه بود، لذا نظام اسلام هم مقتدرانه برخورد کرد و معلوم بود که باید با اینها برخورد شود.
بخشی از گزارشهای حقوق بشری هم اغراق و بزرگنمایی است. خیلی از آمارهایی که ارائه میشود مبنایش گزارش منافقین است که با واقعیات تطابق ندارد. ما در همین دوره 4 ساله مجوز بیش از 2 هزار نشریه و ۲۵ خبرگزاری را صادر کردیم و صدها پایگاههای خبری به ثبت رساندیم، در این گزارشها به این توسعه و تکثر پرداخته نمیشود، کافی است در بین چند هزار نشریه با 10 نشریه برخورد شود، این همه هیاهو و جنجال راه میاندازند که البته بعضی افراد در داخل هم به این فضاسازی علیه نظام کمک میکنند!
این نکته را هم در نظر داشته باشیم که در مواردی به خاطر نسبت ناروا و افتراء، این رسانهها شاکی خصوصی دارند، یعنی اگر هیئت نظارت هم اقدام نکند از طریق محکمه وارد میشوند و با مجرم برخورد میکنند.
متاسفانه کالاهای فرهنگی در شمار کالاهای اساسی قلمداد نمی شود
آخرین سؤالم را مطرح میکنم. خیلی از نظریهپردازها میگویند که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود. در صحبتهای شما و خیلی از آقایان بحث جنگ نرم مطرح است. ما در این جنگ نرم فرهنگی چند چند هستیم؟ چقدر موفق شدهایم و چقدر باید کار کنیم؟
اگر آن آرمانها و اهداف بلند نظام را در نظر بگیریم که امام فرمودند انقلاب ما باید به جهان صادر شود، راهی طولانی پیش رو داریم هرچند که فعالیتهای فراوانی در این ۳۵ سال انجام دادهایم. در اثر این مساعی علاقهمندیهای زیادی در منطقه و جهان و حتی در حیاط خلوت آمریکا یعنی آمریکای لاتین به امام و انقلاب بهوجود آمده است. اما بههرحال توقعات و انتظارت بیش از این است.
دشمن بعد از دوران جنگ، سرمایهگذاری کلانی در زمینه فرهنگ و هنر و رسانه کرد، البته در دوران دفاع مقدس هم تبلیغاتی در جهت جنگ روانی داشتند، ولی بعد از جنگ تمرکز اصلیشان روی پایههای اعتقادی و فرهنگ شد و میخواستند اعتقادات جامعه ایرانی را متزلزل و تضعیف کنند. براساس سرمایهگذاری گستردهای که انجام دادند و از همه ابزارهای پرجاذبه مادی و جنسی استفاده کردند، میتوان گفت در مجموع نتوانستند به اهداف خود برسند اگرچه آسیبهایی وارد کردند.
این حجم سنگین عملیات در هر کشوری غیر از ایران بود تاکنون دهها انقلاب رنگی و مخملی صورت گرفته بود. اینکه مردم ما ایستادگی کردند، بخشی بهخاطر این است که از فکر و اندیشه و بصیرت بالایی برخوردارند. نمیخواهم بگویم ناکامی دشمن فقط نتیجه کار فرهنگی در داخل کشور است اما بالاخره مجموعه اقدامات تبلیغی، تربیتی، رسانهای و فرهنگی تأثیرگذار بود. البته شکی نیست اثرگذارترین اقدام فرهنگی، روشنگریهای رهبر حکیم انقلاب است که تاکنون مردم را در صحنه نگه داشته و نقشههای دشمن را نقش بر آب ساخته است.
مجموع کارهایی که توسط نهادهای گوناگون صورت گرفته باعث شده که بتوانیم از دستاوردهای نظام صیانت کنیم. البته آسیبهایی هم دیدهایم. مثلا برنامههای تلویزیونی شبکههای ماهوارهای در مواردی تأثیرگذار بوده و سبک زندگی و نوع تعامل افراد را تحتالشعاع قرار داده است. این وضعیت مستلزم جدیت و اهتمام بیشتری است. اگر میخواهیم جریانسازی فرهنگی کنیم، باید حرکت گستردهای انجام بدهیم. اگر میخواهیم از فرهنگ خودمان دفاع کنیم باید فرهنگ غرب را به چالش بکشیم. در این زمینه همایشهایی را تحت عنوان «هالیوودیسم و صهیونیسم در سینما» و جشنواره «افق نو» را برگزار کردیم تا چالشها و لایههای پنهان و سیاه نظام سلطه را از منظر اندیشمندان و هنرمندان غربی تبیین کنیم.
در عرصه جهانی باید فعالیتهای گستردهتری داشته باشیم. در هر کشوری که سفارت ج.ا.ا دایر است باید رایزنی فرهنگی هم فعال باشد. یعنی کار سیاسی صرف کافی نیست و باید در کنار آن فعالیت فرهنگی هم وجود داشته باشد. متأسفانه هرگاه مشکلات و کمبودهای اعتباری رخ مینمایاند اولین جایی که ذبح میشود، فرهنگ است. اگر یارانهای در نظر گرفته میشود معمولا شامل کالاهای اساسی یعنی مایحتاج روزمره مردم میشود و کالاهای فرهنگی در شمار کالاهای اساسی قلمداد نمیگردد و از این قبیل کماعتناییها، که امیدواریم با توجه به تأکید فراوان رهبر فرزانه انقلاب مسئولان اجرایی و تقنینی بیش از گذشته به مقوله فرهنگ و هنر بها دهند تا موجبات رونق این حوزه را فراهم سازند.