قرارداد کرسنت از آن دست قراردادهایی است که بیش از هر قرارداد دیگری، دستمایه موضعگیریها و گروکشیهای سیاسی و هیاهوهای جناحی شده است.
بگومگوهای مربوط به این قرارداد، گاهی آن قدر رنگ و بوی سیاسی و حال و هوای عوامانه به خود گرفت که جنبههای کارشناسی آن رنگ باخت.
نفت، صنعتی به شدت «سرمایه بر»، بسیار تخصصی و درعین حال سیاسی است. اما تبدیل کردن این صنعت به عرصه ماجراجوییهای سیاسی و عوامپسندانه، پیامدهای ناگوار و هزینههای جبران ناشدنی به بار میآورد.
برای ارایه هرگونه تحلیل درباره قراردادهایگازی, باید دو نکته اساسی را مد نظر داشت. نخست، درک درست از باتنا (BATNA) است که در هر مذاکرهای و در هر زمینهای، کاربرد دارد. دوم؛ در نظر گرفتن ویژگی های منحصر به فرد بازار گازطبیعی است.
باتنا واژه ای است که از سرواژه های Best Alternative To a Negotiated Agreement، به معنای «بهترین بدیل توافق مطلوب در مذاکره»، ساخته شده است. باتنا، معیاری است که طرفین مذاکره را از پذیرش توافق نامطلوب یا رد توافق مطلوب باز میدارد.
در واقع هر توافقی در مذاکره باید با محک باتنا سنجیده شود. اگر توافق حاصل شده بهتر از باتنا باشد باید آن را پذیرفت در غیر این صورت باید آن قدر به مذاکره ادامه داد که یا به توافقی رسید که دست کم به اندازه باتنا مطلوبیت داشته باشد و یا از مذاکره کنار کشید.
از این رو، نه تنها دانستن باتناهای خود، در هر مذاکرهای ضروری است بلکه آگاهی داشتن از باتناهای طرف مقابل نیز، برای پیشبرد درست و موفقیت آمیز مذاکره لازم است.
برای تحلیل درست بودن یا نبودن روال تصمیمگیری درباره فروش گازهای همراه نفت میدان سلمان به شرکت اماراتی کرسنت، میبایست این شاخص، بررسی و تحلیل شود.
گازهای همراه نفت این میدان در آن زمان سوزانده میشد و علاوه بر هدر رفتن آن، به محیط زیست منطقه نیز آسیب وارد میکرد. ایران میتوانست تصمیم بگیرد که از محل این میدان در مرزهای آبی امارات، خط لولهای احداث کند و گاز تولیدی را برای مصرف داخلی به درون کشور انتقال دهد.
در این صورت باید خطلولهای به طول چند صد کیلومتر ساخته میشد تا گازهای همراه نفت، به شبکه مصرف داخل کشور انتقال یابد. هزینههای ساخت این خطلوله، زمان اجرای این پروژه و ارزش بازاری گازی که به داخل انتقال مییابد، باید به دقت محاسبه شده و در جدول مقایسهای اولویتهای تخصیص سرمایههای محدود برای تامین نیازهای نامحدود، قرار میگرفت تا برنامه ریزان و سیاستگذاران در باره آن تصمیم بگیرند.
انتخاب دیگر آن بود که این گاز را جمعآوری کرده و در همان محل به فروش برسانند. سوال اینست که این گاز برای چه کسی ارزش خرید دارد؟ اصلا میتوان برای چنین کالایی مشتری پیدا کرد؟!
از قرار معلوم برای این گاز مشتری پر و پا قرصی وجود داشته که برای انتقال آن به شبکه خطلوله خود، به ساخت تنها چندکیلومتر خطلوله نیاز داشته است. طبیعی است که هزینههای انتقال آن به این شرکت در مقایسه با هزینههای انتقال آن به شبکه خطلوله داخلی بسیار ناچیز بوده است.
لذا این متقاضی به سبب مزیت نسبی ناشی از در اختیار داشتن شبکه خطلوله در نزدیکی میدان سلمان، مشتری بالقوهای برای گازهای همراه نفت میدان سلمان به شمار میآمده است. سوال بعدی این است که این گاز به چه قیمتی باید فروخته شود؟ برای پاسخ به این پرسش، شناخت ویژگیهای بازار گاز ضروری است.
به کاربردن واژه "بازار بینالمللی گازطبیعی" که گاه و بیگاه از سوی منتقدان به قرارد کرسنت، مبنای نظردهی قرار میگیرد، از لحاظ کارشناسی به همان اندازه بیمعنا است که عبارت «پدر بی فرزند».
بازار گاز، بر خلاف بازار نفت، منطقهای است نه بینالمللی. هم اکنون هر میلیون Btu گازطبیعی در آمریکا کمتر از 4 دلار معامله میشود در حالی که همین مقدار گاز در ژاپن بیش از 16 دلار به فروش میرسد.
آیا میتوان ادعا کرد که فروشندگان گاز در امریکا، منابع گازی کشور را به چوب حراج زدهاند؟! قانون ظروف مرتبط آب که در بازار نفت به کار برده میشود و مصداق دارد، در مورد بازار گاز به هیچ روی قابل تعمیم نیست. محدویتهای تولید و انتقال گازطبیعی سبب شده است این ماده هیدروکربوری، در هر منطقهای متناسب با «باتنا»های خریدار و فروشنده، به قیمتهای متفاوت فروخته شود.
هم اکنون قیمت هر میلیون Btu گازطبیعی در هنریهاب آمریکا سه دلار و 60 سنت، در بریتانیا نزدیک به 10، در مرز آلمان 12، در چین 10، در کره جنوبی 13 و در ژاپن 16 دلار به فروش میرود. هیچ کارشناسی هم ادعا نمیکند که گاز در آمریکا به سبب خیانت تصمیمگیران، ارزان فروخته میشود یا در ژاپن بهسبب خیانت مدیران، گران خریداری میشود.
در سال گذشته از مجموع 3 تریلیون متر مکعب گازتولید شده در جهان، اندکی بیش از 1 تریلیون متر مکعب از آن بین کشورها تجارت شده است. از این میان 705 میلیارد متر مکعب از طریق خط لوله و 327 میلیارد متر مکعب به صورت مایع شده (LNG) به فروش رفته است. ماهیت قراردادهای گازی، چه خطلوله چه به صورت مایع شده، بهگونهای است که در قالب قراردادهای بلندمدت 20 تا 25 ساله و البته بر پایه فرمول، به فروش میرسد. کمتر از 2 درصد آن به صورت قراردادهای فروش تکمحموله در بازار، عرضه میشود. از این رو، این بازار به هیچ روی ماهیت بینالمللی ندارد و قیمت آن متناسب با شرایط منطقهای و شرایط خاص گاز مورد مذاکره، به فروش گذارده میشود. به عنوان نمونه، زمانی که روسیه تنها خریدار گازطبیعی ترکمنستان بود، ایران در خرید گاز از این کشور دست بالا را داشت و گاز وارداتی از ترکمنستان را به قیمتی پایینتر از گاز صادراتی به ترکیه خریداری میکرد.
بعد که راه صادرات گاز ترکمنستان به چین هم باز شد, ترکمنستان در میانه زمستان, گاز صادراتی به ایران را قطع کرد و تا قیمتهای بهتری نگرفت، به انتقال گاز به ایران مبادرت نورزید. هم اکنون ترکمنستان در مذاکره در مقابل ایران دست بالا را دارد و ایران نمیتواند هر قیمتی را به او بقبولاند چون جانشینهای بیشتری برای فروش گاز دارد.
حاصل کلام اینکه هرگونه اظهار نظر در خصوص چند و چون فروشگازهمراه نفت میدان سلمان به شرکت کرسنت میبایست با توجه به معیارها و شاخصهای کارشناسی صورت بگیرد. این ادعا که قیمت آن از قیمتهای بینالمللی پایینتر است, از اساس اشتباه است.
متاسفانه اظهارنظرهای مخالفان این قرارداد با نوعی ماجراجویی و شعارگرایی همراه شده و بیشتر به رویدادهای حواشی این قرارداد پرداخته میشود تا به اصل قرارداد. هم از این رو، امکان بررسی دقیق و کارشناسانه این قرارداد در فضایی آرام و به دور از هیاهو، دشوار شده است. بدتر اینکه سیاسیکاریها و حاشیهپردازیهای مربوط به این قرارداد، اصل کار را متوقف کرد.
نتیجه آن شد که از یک سو، گازی که میتوانست به یک شرکت خارجی تحویل داده شده و مبلغی از او دریافت شود، همچنان میسوزد و دودش به چشم مردم میرود. از سوی دیگر، در محاکم بینالمللی از ایران شکایت و پروندهای گشوده شده است که بهدستدادن پاسخ قانعکننده از سوی ایران در قبال اتهام
های وارده، چندان آسان نیست.
برخی از شنیدهها حکایت از آن دارد که برای تبریهشدن در آن دادگاه بین المللی، راهکاری پیشنهاد شده که بر اساس آن میبایست در داخل کشور بگیر و ببندهایی، هرچند نمایشی، انجام گیرد که شاید کمترین زیان آن، چوب حراج زدن به آبروی برخی از مدیران کارآزموده و کاربلد کشور بوده است. به این ترتیب، زیان بر زیان بار میشود و سنگینی آن بار، در نهایت بر دوش مردم نهاده می شود.
به هر تقدیر قرارداد کرسنت املای نوشته شدهای است که با ماجراجویی و حاشیهپردازی، میتوان هزار ایراد غیرکارشناسی بر آن وارد ساخت و با متهم کردن متولیان آن به خیانت، خود را مدافع حق و حقوق ملت جا زد و با ژست یک قهرمان در رسانهها ظاهر شد.
در حالی که در بخش دیگری از صنعت نفت، به سبب بیدرایتی و بیتصمیمی و بی تحرکی و بی تجربگی مدیران وقت، تا به حال یک میلیارد بشکه نفت از لایه نفتی میدان مشترک پارسجنوبی توسط قطر، برداشت شده بی آنکه ایران بتواند یک بشکه نفت از آن برداشت کند.
به زودی تولید نفت قطر از این لایه نفتی از مرز 500 هزار بشکه در روز میگذرد، بی آنکه از سوی مدعیان تخلف در قرارداد کرسنت، بر ضد بی عملی مدیران وقت، اعتراضی شنیده شود. گازهای همراه نفت میدان سلمان همچنان به هدر میرود اما گروهی مشتاقانه با برجسته کردن رویدادهای حواشی این قرارداد که سال ها بعد از عقد قرارداد کشف شده است، از اجرای این قرارداد بینالمللی جلوگیری کردند.
اینان ژست قهرمانی و مردم دوستی به خود گرفتند و به عنوان تنها گروه مدافع منافع ملی عرض اندام کردند. حال آنکه در عمل، نه تنها موجبات دلسردی مدیران این صنعت را به وجود آوردند, بلکه با اقدامهای خود، سبب شدهاند که این گاز همچنان دود شود و بر باد رود. در تحلیل فعالیتهای صنعت نفت باید از نگاه ماجراجویانه و پیگیری منافع گروهی و جناحی به شدت پرهیز کرد.
سادهانگاری فعالیتهای صنعت نفت و حاشیهپردازی در این صنعت، زیانهای فراوانی را بر دوش مردم بار میکند و هزینههای آشکار و نهانی به همراه دارد که گاه جبران ناشدنی است. تجربه کرسنت را با تمام حواشی آن به خاطر بسپاریم و یادمان باشد که گاز میدان سلمان همچنان میسوزد و دودش به چشم مردم میرود.