24 نوامبر 2013 به تاریخی تکرارناشدنی در روند مذاکرات هسته ای ایران با 1+5 تبدیل شده است.تیم مذاکره کننده ایرانی به ریاست محمدجواد ظریف در نخستین ماه های خانه تکانی در عالم سیاست داخلی در ایران برای سومین بار از زمان آغاز به کار رسمی خود راهی ژنو شد و در حالی که موفق شده بود توافقنامه ای با عنوان " برنامه اقدام مشترک " را به امضای 6 کشور مذاکره کننده با خود برساند به تهران بازگشت. نخستین گام پرهیاهو از راهی که می رود تا هر روز سخت تر و شکننده تر از دیروز شود. عمر مذاکرات هسته ای ایران با غرب به بیش از 10 سال پیش بازمی گردد و در این فاصله زمانی، طلوع و غروب دولت های متفاوت در دو کشور ایران و امریکا بر فراز و فرودهای مذاکرات بی تاثیر نبوده است.حسن روحانی با شعار اعتدال گرایی در دو عرصه سیاست داخلی و خارجی در حالی عزم خود را برای پایان دادن به بحران ناشی از اختلاف میان ایران و غرب بر سر پرونده هسته ای این کشور جزم کرده است که در کاخ سفید هم رئیس جمهوری با شعار تغییر بر کرسی قدرت نشسته و در واپسین سالهای دومین دور از حضور خود در قدرت به دنبال امتیازی بی سابقه و تاریخی در حوزه سیاست خارجی می گردد. بی شک ایران می تواند برگ برنده ای باشد که نخستین رئیس جمهور سیاه پوست امریکا در کارنامه کاری خود ثبت کند. دکتر ناصر هادیان ، استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران و تحلیلگر مسائل سیاست خارجی در گفتگوی مفصلی با دیپلماسی ایرانی به بررسی ریشه ای علل شکل گیری توافقنامه ژنو، تبعات و دستاوردهای این توافق نامه ، واشکافی ماهیت مخالفان و موافقان آن و دیگر بحث های حاشیه ای پس از امضای برنامه اقدام مشترک پرداخته است:
مذاکرات هسته ای میان ایران و غرب از ده سال پیش تا به امروز ادامه داشته است. با اینهمه به نظر می رسد که این بار در سومین نشست از مجموع نشست های هسته ای تیم جدید با 1+5 اتفاق متفاوتی رخ داد که منجر نیل به توافقنامه ای تاریخی شد. از نظر شما چه عواملی در به توافق رسیدن ایران با 1+5 نقش آفرینی کردند؟
برداشت شخصی من این است که رسیدن به توافق خواسته ای مشترک میان ایران و ایالات متحده بود. علی رغم تمامی مشاجره ها و بحث های طولانی مدتی که در جریان مذاکرات شاهد آن بودیم، حقیقت این است که در بطن داستان هم واشنگتن و هم تهران مایل به رسیدن به یک توافق مشترک بودند. شاید بتوان گفت که علت تطویل مذاکرات تا پاسی از شب نیز همین انگیزه بود که هیچ کدام از طرفین نمی خواستند ژنو را دست خالی و بدون رسیدن به یک توافقنامه مشترک ترک کنند. اکنون پرسش اینجاست که چه مسائلی دو طرف را تا به این اندازه برای رسیدن به یک توافقنامه مشتاق کرده بود؟ چندین فاکتور در این میان دخیل و قابل ذکر است :
نخستین عامل مشوق، حذر از وقوع جنگ است. به باور من در ایران دولتمردان به این نتیجه رسیده بودند که شاید احتمال وقوع جنگ ناچیز باشد اما پذیرش ریسک وقوع آن تقریبا برای ما غیرممکن بود. در این موقعیت ایران نمی توانست سرنوشت این جنگ هرچند غیرمحتمل را به شانس واگذار کند. بنابراین، تلاش برای اجتناب از جنگ مساله بسیار مهمی در تبیین استراتژی های ایران در مذاکرات ژنو به حساب می آمد.
اما از نگاه امریکایی ها جنگ نمی توانست یک راه حل مفید برای پایان دادن به بحران پرونده هسته ای ایران باشد. دولت امریکا به این جمع بندی نهایی رسیده بود که با جنگ با ایران نمی توان به اهداف مدنظر در بحث هسته ای دست یافت. گزینه حمله نظامی علیه ایران تاکنون در اشکال متفاوت طرح شده است از جمله حملات موضعی یا جراحی گونه، حملات گسترده هوایی و یا جنگ تمام عیار.
مساله اینجاست که در هر سه این سناریوها عوامل غیرقابل پیش بینی بسیاری وجود دارد. پیش از آغاز هرگونه تهاجمی هم پرسش های زیادی وجود داشت که دولت امریکا باید به انها پاسخ می داد. پرسش هایی از این دست که در صورت وقوع جنگ آیا ایران از تسلیحاتی کردن برنامه هسته ای خود دست برخواهد داشت؟ پاسخ به این پرسش کاملا منفی است و حتی این احتمال هم وجود داشت که در صورت وقوع جنگ ایران به سمت تسلیحاتی کردن برنامه هسته ای خود پیش برود. بحث دیگر این است که عوامل غیرقابل پیش بینی در جنگ بسیار است. سرریز ناامنی آن در منطقه می تواند آغاز دردسرهای بیشتر باشد. با در نظر گرفتن تمامی این مسائل می توان نتیجه گیری کرد که برای امریکایی ها جنگ یک گزینه غیرمحتمل بود.
دومین عامل مشوق؛ تحریم است. درست است که ما در حال حاضر امار دقیقی در این خصوص در اختیار نداریم، اما برداشت کلی این است که تحریم ها تا حدودی موثر و کارساز بوده است. هیچ کس نمی داند که در روزهایی که تیم هسته ای ایران در ژنو بر سر میز مذاکره نشسته بود وضعیت اقتصادی کشور در چه شرایطی بوده است و البته که ضرورتی هم به علنی کردن آن از سوی دولت وجود ندارد. با اینهمه می توان حدس زد که تحریم ها تا اندازه ای کارساز و موثر بوده است.
نکته جالب اینجاست که آمریکایی ها در بحث تحریم به این نتیجه رسیده بودند که اهرم تحریم ها هم نمی تواند واشنگتن را به هدف مدنظر خود در پرونده هسته ای ایران برساند. تحریم هایی که تاکنون بر ایران تحمیل شده قطعا تاثیرگذار است اما به هیچ وجه وارد فاز فلج کنندگی اقتصاد ایران و تبدیل شدن به مانعی بر سر راه پیشرفت های هسته ای تهران نشده است. با وجود تمام تحریم هایی که صورت گرفته است در حال حاضر ایران قریب به 19 هزار سانتریفیوژ نصب شده دارد و البته که بخش اعظمی از این دستاوردها در سالهای تحریم به دست آمده است. بنابراین تحریم های بیشتر هم نمی توانست نقش بازدارنده را بازی کند. در این شرایط دولت امریکا به این نتیجه رسیده بود که تحریم ها لازم اما ناکافی است.
سومین عامل هم اتفاقی است که من عنوان "Momentum" یا "لحظه تاریخی" را به آن می دهم. در ایران در چند ماه گذشته انتخاباتی رخ داد که نتیجه آن برای بسیاری غیرقابل پیش بینی بود. این انتخابات ایجاد کننده این "لحظه تاریخی" بود که برخی حرکت های جدید را ممکن ساخت. در نتیجه این انتخابات، دولتی در ایران بر روی کارآمد که مذاکره با آن برای غربی ها آسان تر شد. نکته قابل توجه اینجاست که دریافتی که غرب از دولت و کارگزاران پیشین ایران داشت به گونه ای بود که مطالبه های 1+5 از ایران بر سر میز مذاکره را به شدت بالا می برد. در ان زمان اگر ایران با 1+5 مذاکره ای هم داشت این نظام جمهوری اسلامی ایران بود که باید هزینه این مذاکره را تمام و کمال پرداخت می کرد. امروز این هزینه میان دولت و نظام تقسیم می شود و بخش اعظمی از این هزینه را دولت حسن روحانی بر عهده می گیرد. در این دولت چهره برجسته ای چون محمدجواد ظریف که وجه بین المللی دارد سر میز مذاکره نشسته است و بر همین اساس می توان بخشی از هزینه این مذاکره را بر گردن دولت انداخت. در دوره قبل مذاکره کنندگان ایران چهره های حرفه ای نبودند و امکان تقسیم این تقصیر میان دولت و نظام وجود نداشت.
این لحظه تاریخی فرصتی تاریخی هم برای امریکایی ها ایجاد کرده است. امروز امریکا در برابر خود چهره ای اعتدال گرا مانند روحانی را دارد و فردی مانند ظریف را در قامت سکاندار وزارت امور خارجه ایران که با زبان و گفتمان سیاسی شناخته شده در غرب بر سر میز مذاکره نشسته است. بنابراین مذاکره با این تیم برای کاخ سفیدنشین ها کم هزینه تر است. فرصت طلایی روبه روی ایران و امریکا قرار گرفت و مساله اینجاست که هر دو طرف هم به این نتیجه رسیده اند که باید از این فرصت مغتنم استفاده کرد و شاید بر همین اساس است که می بینیم هم در ایران و هم در امریکا هر دو طرف از این اصطلاح که" این پنجره برای همیشه بازنخواهد بود" استفاده می کنند. البته مجموعه ای از عوامل بین المللی، منطقه ای و داخلی دیگر نیز در رسیدن به این توافق مؤثر بوده اند که در این بحث کوتاه امکان باز کردن آن وجود ندارد.
شما از مصلحت گرایی تهران و واشنگتن برای نیل به توافق با توجه به مجموع شرایطی که شمردید سخن می گوئید. اما ظاهرا این توافقنامه با توجه به فضای داخلی موجود در هر دو کشور و وجود برخی مخالفان چندان هم عاری از ریسک نبوده است ؟
بله. با توجه به مجموعه عواملی که گفتم می توان نتیجه گیری کرد که هر دو طرف سرسختانه این توافق را می خواستند، اما در این مرحله باید توجه داشت که دولت های دو طرف ریسک های فراوانی را پذیرفته اند. خصوصا اگر این نکته را در نظر بگیریم که به گفته دوست و همکارم جناب آقای دکتر مصباحی، سیستم پاداش دهی خاصی در هر دو طرف وجود دارد که به روابط خصمانه پاداش می دهد. اگر در مجلس شورای اسلامی ایران یک نماینده از امریکا انتقاد کند با تبعات منفی روبه رو نخواهد شد، اما اگر فردی از بهبود رابطه سخن بگوید قطعا هزینه پرداخت خواهد کرد. در کنگره امریکا نیز دقیقا همین وضعیت حاکم است. خصومت سه دهه ای میان ایران و امریکا، باعث ایجاد ساختار اقتصادی و سیاسی ای شده است که عده ای از حفظ این ساختار منتفع می شوند و خواهان حفظ شرایط موجود هستند. به عنوان نمونه تغییر قراردادهای اقتصادی بیشماری که با هند و چین در این سالها منعقد شده است می تواند به زیان بسیاری از کسانی تمام شود که بر روی حفظ این ساختار سرمایه گذاری کرده اند.
علاوه بر گروه های داخلی کشورهایی هم در منطقه مانند عربستان و اسرائیل هستند که به ساختار خصومت میان تهران – واشنگتن عادت کرده اند. هرگونه تغییر در معادلاتی که به مدت سه دهه ثابت بوده است می تواند همه را نگران و البته دچار تردید کند. رابطه خصومت آمیز میان تهران و واشنگتن در این سالها به نوعی حس آرامش را به برخی متحدان امریکا و مخالفان ایران در منطقه داده است و امروز هرگونه تغییر در این وضعیت می تواند برهم زننده این حس آرامش باشد. بنابراین می بینیم که دو دولت ایران و امریکا با این شرایط تن به چه ریسکی در امضای این توافقنامه داده اند. تهران و واشنگتن در این مقطع زمانی به شرایطی رسیده اند که نمی توانند این واقعیت های موجود را نادیده بگیرند.
امضای توافقنامه ژنو 3 علاوه بر تاثیری که بر پرونده هسته ای ایران داشت، نوعی دستاورد سیاسی و استراتژیک هم برای ایران به حساب می آید. به نظرشما تبعات مستقیم و غیرمستقیم این مذاکره میان ایران و غرب به چه مسائلی محدود می شود؟
ابتدا باید عرض کنم که من در گفتگوی دیگری به تحلیل متن قرارداد خواهم پرداخت و در نتیجه در پاسخ به این پرسش به تحلیل متن برنامه اقدام مشترک نمی پردازم. اخیرا دو تن از وزرای امور خارجه سابق ایالات متحده هنری کسینجر و جرج شولتز که هر دو هم جمهوری خواه هستند سرمقاله ای نوشتند که از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود. این دو مقام امریکایی از منظر ابرقدرتی واشنگتن به این توافق نامه نگاه کرده و نگاه تلخ و بدبینانه ای را مورد بررسی و موشکافی قرار می دهند. البته نویسندگان این مقاله مخالفتی با امضای این توافقنامه نکرده اند، اما آن را به صورت مشروط می پذیرند و سه راهکار مهم هم ارائه داده اند. بحثی که این دو نفر مطرح می کنند این است که اگر قرار باشد کشوری با قدرت متوسط مانند ایران بتواند بر روند کنوانسیون ها، رژیم های حقوقی، قطعنامه ها و ساختار سیاسی کلی سازمان ملل که تحت تاثیر هژمونی امریکا است، تاثیر گذار باشد و به نوعی ساختار این سازمان را به چالش بکشد، در آینده امریکا چگونه می تواند هژمونی خود در سطح بین المللی را حفظ کند؟ جوهره بحث چهره هایی چون کسینجر و شولتز این است که با این توافقنامه در حقیقت قطعنامه های سازمان ملل زیر سوال رفت. بنابراین، می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که این توافقنامه دستاورد بزرگی برای ایران است.
در نگاه جامع به این توافقنامه باید اذعان داشت که این مساله دستاورد استراتژیک فوق العاده ای برای ایران به شمار می آید. در این توافقنامه برنامه غنی سازی ایران تا 5 درصد عملا به رسمیت شناخته شده است و این در حالی است که در قطعنامه های سازمان ملل تاکید شده بود که تمامی برنامه های غنی سازی ایران باید متوقف شود. لذا در متن این قرارداد هم می بینیم که طرف غربی واژگانی را وارد کرده است تا به نوعی از بی ارزش شدن کامل قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران جلوگیری کند.
از دیگر تبعات این توافقنامه می توان به تعویق افتادن سناریوهایی چون جنگ و تشدید تحریم ها سخن گفت. یکی دیگر از تبعات مثبت این توافقنامه کمک آن به غیرامنیتی سازی کردن (desecuritization) پرونده ایران است. این توافقنامه اولیه به روند غیرامنیتی سازی کردن پرونده ایران و حرکت ان در مسیر عادی سازی چه در بعد هسته ای و چه در سایر مسائل کمک شایانی می کند. البته چنین مساله ای در هیچ کجای این توافقنامه به چشم نمی خورد، اما این دستاورد جزء تبعات خواسته و یا ناخواسته این توافقنامه برای ایران است. بازگشت پرونده ایران به مسیر عادی می تواند نخستین گام در مسیر غیرامنیتی کردن این مورد هم باشد. این بدان معنا است که در توافقنامه نهایی شرایط ایران باید به وضعیت نرمال و عادی بازگشته باشد. در حال حاضر در سطح بین المللی کشورهای بسیاری هستند که با هم اختلاف نظر دارند، اما مورد انها امنیتی نشده است. زمانی که شما یک کشور را امنیتی می کنید هرگونه ارتباط گیری با این کشور پرهزینه خواهد شد. بنابراین دستگاه دیپلماسی ما باید خارج کردن پرونده هسته ای ایران از شکل و شمایل امنیتی را در راس جهت گیری های خود قرار دهد. بی شک تاثیر این اتفاق بر تحولات منطقه ای بسیار چشمگیر خواهد بود. در حال حاضر کشورهای منطقه به نگاه امنیتی به پرونده ایران عادت کرده اند اما در صورت بازگشت شرایط ایران به وضعیت نرمال ما شاهد شکل گیری ارتباط های جدید خواهیم بود. اگر شما وزن ملی ایران بر اساس شرایط استراتژیک و جغرافیای آن را در نظر بگیرید می بینید که این پتانسیل در حال حاضر در حالت بالقوه قرار دارد و با غیرامنیتی سازی شدن پرونده ایران، امکان بالفعل شدن این ظرفیت ها افزایش پیدا خواهد کرد. این اتفاق بر ائتلاف ها، منازعات و دسته بندی هایی که در منطقه شکل می گیرد تاثیرگذار خواهد بود.
ایران در مذاکرات هسته ای با 6 قدرت جهانی وارد مذاکره و مباحثه می شود اما عملا از منظر بسیاری از ناظران بیرونی این توافق اولیه میان تهران – واشنگتن است که می تواند به توافق نهایی هسته ای هم منتهی شود. آیا می توان یکی از ثمره های مذاکرات هسته ای را تنش زدایی از رابطه ایران – امریکا هم دانست؟
بله. یکی دیگر از تبعات این توافقنامه می تواند سرریز مثبت آن بر روابط تهران – واشنگتن باشد. در حال حاضر نمایندگان ایران و امریکا به منظور بحث در خصوص پرونده هسته ای دور هم می نشینند و گفتگوهای طولانی را به سرانجام می رسانند که خود این روند فی نفسه می تواند در تنش زدایی از رابطه دوجانبه موثر باشد. حقیقت این است که به انحصار دراوردن امتیاز مذاکره با ایران و پایان دادن به رابطه خصومت امیز با این کشور برای هر رئیس جمهوری در امریکا بسیار وسوسه انگیز است. برای هرکدام از روسای جمهور امریکا بیان این جمله که "این من بودم که توانستم رابطه با ایران را عادی کنم" امتیاز بزرگی است. آنچه که در تاریخ سیاسی امریکا در حوزه اصلاحات داخلی به نام اوباما سند خورده و باقی خواهد ماند مساله بیمه خدمات درمانی است و شاید مابه ازای خارجی آن برای اوباما حل مساله هسته ای ایران باشد. بر همین اساس من تعجب نخواهم کرد اگر اوباما برای کسب افتخار عادی سازی رابطه با ایران، حاضر به اعطای امتیازهای ببیشتر شود.
پس از امضای این توافقنامه امریکایی ها ادعا کردند که مفاد آن به شاکله کلی تحریم ها علیه ایران ضربه ای وارد نخواهد کرد. این در حالی است که ما در چند روز اخیر شاهد وضع تحریم هایی علیه ایران توسط وزارت خزانه داری امریکا هم بوده ایم. آیا این توافقنامه بالواقع تاثیری بر وضعیت تحریم های ایران نداشته است ؟
باید گفت که متزلزل شدن بنیادهای تحریم یکی از تبعات این توافقتامه است. نمی توان ادعا کرد که با این توافقنامه شاکله کلی ساختار تحریم علیه ایران برهم ریخت اما می توان گفت که برخی کشورها و کمپانی ها در حال حاضر در حالت دورخیز برای زمانی که تمام تحریم ها لغو شده و بتوانند آزادانه با تهران معامله کنند، قرار گرفته اند. با این توافقنامه امکان متزلزل شدن بنیان های تحریم فراهم شد و البته تمام تلاش امریکا از فردای امضای این توافقنامه هم در راستای ممانعت از متزلزل شدن این تحریم ها بود. بنابراین دور جدیدی از اجرای تحریم های گذشته علیه برخی شرکت ها و کمپانی های معامله کننده با ایران آغاز شد و این تقلایی برای حفظ ساختار کلی تحریم ها بود. این حرکت اخیر وزارت خزانه داری امریکا دو هدف را دنبال می کرد: اطمینان خاطر دادن به نمایندگان کنگره مبنی بر راسخ بودن واشنگتن در حفظ شاکله تحریم ها علیه تهران و البته هشداری به کمپانی های بین المللی که گمان می کنند با این توافقنامه می توانند به معامله آسان با ایران فکر کنند.
به نظر می رسد که در بحث مذاکره میان ایران و امریکا تنها تماس ها در قالب کانال های رسمی نیست که نقش آفرینی می کند بلکه ما شاهد برخی ارتباط گیری های پنهان هم هستیم. شما فرآیند شکل گیری این مذاکرات و نیل به توافقنامه نهایی را چگونه ارزیابی می کنید؟
ما در روند مذاکرات چه در تیم قبلی و چه در دولت و تیم هسته ای جدید، مذاکرات رسمی داشتیم که متمرکز بود بر بده و بستان هایی که قرار است در قرارداد نهایی منعکس شود. این مذاکرات رسمی و آشکار را دیپلماسی رسمی (Track 1) می خوانیم که شامل مباحث و مذاکراتی است که از قبل جریان داشته و ادامه هم دارد. یک سری از مذاکرات در قالب دیپلماسی رسمی هم وجود داشت که پنهان بود.
در این میان فرآیند دیگری هم وجود دارد که آن را دیپلماسی نیمه رسمی (Track one and a half) می خوانیم. در این فرآیند برخی چهره های دولتی در کنار چهره های غیردولتی مواضعی را مورد بحث و بررسی قرار داده اند.
یک فرایند دیگر هم دیپلماسی مردمی (Track 2) نام دارد که در این بخش شرکت ها و چهره های خصوصی مانند اتاق های فکر و دیپلمات های سابق در گیر کار بوده اند و بخشی از کار را این قبیل چهره ها پیش برده اند.
به نظر می رسد که در داخل ایالات متحده ما شاهد مخالفت های جدی از سوی چهره هایی خارج از سیستم دولتی این کشور با توافقنامه انجام گرفته هستیم. مخالفان توافق با ایران به چه مسائلی برای بیان این انتقادها استدلال می کنند؟
مخالفان توافق با ایران در امریکا از چند نگاه متفاوت با این روند مخالفت می کنند:
١- رویکرد حامیان اسرائیل
طرفداران اسرائیل که از نفوذ بسیاری در سیاست های خاورمیانه ای واشنگتن برخوردار هستند با حساسیت زیاد برنامه هسته ای ایران را تحت نظر دارند. دو واقعه بسیار مهم در نزد حامیان این رویکرد در خاورمیانه اتفاق افتاده و یا در شرف وقوع می باشد: جابجایی یک ناموازنه منطقه ای و یک موازنه زیر منطقه ای. بر اثر حملات آمریکا به افغانستان و عراق دو دشمن ایران به دو کشور دوست ایران تبدیل شدند و موازنه قدرت پیشین در زیر منطقه خلیج فارس به یک ناموازنه تبدیل شده است. قدرت ایران در این زیر منطقه بلامنازع تلقی شده و یا حداقل دریافت بسیاری از تصمیم گیران، نخبگان و مردم منطقه چنین می باشد. شایان توجه است که «دریافت» (Perception) قدرت و تهدید چنانچه متفاوت از «واقعیت» قدرت و تهدید باشد (اگر امکان تفکیک متصور باشد) از واقعیت در ماتریس محاسبات استراتژیک مهمتر قلمداد می گردد. یک ناموازنه نیز در حال تبدیل شدن به یک موازنه قدرت در سطح منطقه خاورمیانه می باشد. تا پیش از آشکار شدن برنامه هسته ای ایران، قدرت اسرائیل در منطقه بلامنازع تلقی می شد و این کشور به مانند یک ابرقدرت در منطقه، رفتار می نمود. این ناموازنه در حال حاضر با دریافت هسته ای شدن ایران در سطح منطقه در حال تغییر است. به عبارت دیگر در سطح منطقه یک موازنه در حال شکل گیری است، که با استقبال بسیاری از مردم منطقه که برای سالیان زیاد مورد تحقیر اسرائیل بوده اند، مواجه می باشد.
اگر چه «واقعیت» این است که اسرائیل دارای مجهزترین تسلیحات متعارف نظامی در منطقه است، کشوری صاحب تسلیحات هسته ای محسوب می شود، از ظرفیت نابود کردن کشور مهاجم هسته ای برخوردار است (Second Strike Capability)، و از حمایت بی انتهای کشورهای غربی به ویژه آمریکا بهره مند می باشد ولی به خوبی آگاه است که دریافت از واقعیت مهمتر از خود واقعیت بوده و آنچه غالباً در معادله و موازنه قدرت دخیل می باشد و راهنمای عمل و تدوین استراتژی قرار می گیرد، دریافت از واقعیت می باشد. بنابراین هیچ کدام از این تحولات خوشایند اسرائیل و نیروهای طرفدار اسرائیل در واشنگتن نبوده و آنان درصدد هستند که با ابزارها و اهرم های قدرت خود سیاست واشنگتن را تحت تأثیر قرار داده و تحقق تحولات مذکور را متوقف نموده و یا به تأخیر بیاندازند. البته اشاره فوق به هیچ وجه دلالت بر این امر ندارد که آمریکا منافع خاص خود و دریافت های ویژه خود از منطقه، ایران و برنامه هسته ای ایران را ندارد و یا اسرائیل و طرفداران آن تنها نیرو یا مهمترین نیرو در شکل دهی به سیاست آمریکا در قبال ایران هستند.
٢- حامیان منع گسترش سلاح های هسته ای
برای این گروه مهمترین ملاحظه، عدم گسترش سلاح های هسته ای می باشد و هر کشوری که به این سو تمایل داشته و یا تصور آنها چنین باشد برای آنها خطر محسوب می گردد. آنها داشتن سلاح های هسته ای را برای جهان خطرناک توصیف کرده و به دنبال حذف آن از کره زمین می باشند. آنها معتقدند که کشورهای دارنده سلاح های هسته ای می باید طبق قواعد خاصی کنترل شده و در آینده نیز به تدریج خلع سلاح هسته ای گردند و کشورهای دیگر نیز با تشویق، تهدید و تطمیع از حرکت به سوی هسته ای شدن منصرف گردند. بنابراین آنها چون تصور می کنند که ایران به دنبال تسلیحات هسته ای است، نگران هستند. دلیل دیگر نگرانی آنها این است که یک کشور دیگر به کشورهای هسته ای افزوده شده و هم اینکه این امر موجبات مسابقه تسلیحات هسته ای در منطقه را به وجود می آورد و باعث می شود که دیگران نیز صاحب این تسلیحات بشوند و در نتیجه کنترل و حذف این سلاح ها از کره زمین سخت تر شود. این گروه غنی سازی را گامی در جهت تسلیحاتی شدن برنامه هسته ای ایران می دانند و لذا بسیار پرتوان در صحنه سیاسی واشنگتن و متحدانش تلاش می کنند تا مانع از تسلیحاتی شدن برنامه هسته ای ایران گردند.
٣- رویکرد حامیان قدرت هژمونیک آمریکا
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، استراتژی کلان آمریکا حفظ قدرت هژمونیک از طریق افزایش قدرت خود و جلوگیری از ظهور قدرت های هژمونیک منطقه ای ناهماهنگ با این کشور بوده است. با روی کار آمدن محافظه کاران جدید در آمریکا، استفاده از زور در مقایسه با تهدید استفاده از زور برای دستیابی به اهداف نه تنها مباح قلمداد گردید بلکه در مواردی تجویز نیز شد. در بعد نرم افزاری و هنجاری هم آمریکا به دنبال تأسیس رژیم های حقوقی و نهادهای جدید بین المللی و منطقه ای بود که به استقرار هرچه بیشتر قدرت هژمونیک این کشور منتهی گردد. در جهان آنارشیک که قدرت فائقه ای در آن وجود ندارد و توزیع قدرت و قطب بندی ها دچار تحول اساسی شده بسیاری از کشورها به سیاست دنباله روی((Bandwagoning روی آورده و کمتر کشوری تمایل یا توان موازنه سازی (Balancing) با قدرت آمریکا را در خود می دید.
حادثه یازدهم سپتامبر و دو جنگ آمریکا و متحدانش با افغانستان و عراق و عدم تلقی پیروزی آمریکا در ذهن جهانیان، این تصور را ایجاد کرده است که قدرت آمریکا رو به افول بوده و در باور بسیاری از سیاست گذاران، تصمیم گیران، نخبگان و افکار عمومی جهانی، آمریکا دیگر قدرت بلامنازع نمی باشد. لذا محافظه کاران جدید و دیگر حامیان آنها معتقدند که امکان و یا تمایل موازنه سازی به وسیله قدرت های دیگر افزایش یافته و در صورتی که آمریکا مناقشات خود را به نحو مطلوبی به انجام نرساند، به قدرت هژمونیک آن خدشه جدی وارد می شود. حل و فصل مناسب مسئله هسته ای ایران در این چارچوب ارزیابی گردیده و برای این گروه از اهمیت استرتژیک برخوردار می باشد. هسته ای شدن ایران از دیدگاه این گروه به اقتدار و هژمونی آمریکا در جهان ضربه زده و دوستان و متحدان منطقه ای آمریکا را تضعیف می نماید. علاوه بر این، احتمال دستیابی گروه های افراطی به تسلیحات هسته ای زیاد گردیده و این امر هژمونی آمریکا را بیش از پیش دچار آسیب می سازد.
وزن نیروهای موافق با این توافقنامه در دو کشور چگونه است؟ آیا می توان به نقش آفرینی بیشتر این گروه در برابر مخالفان هرگونه توافق امیدوار بود؟
در مقابل طیف هایی که در بالا به آن اشاره کردم هستند چهره هایی که موافق توافقنامه انجام گرفته با ایران بوده و از آن حمایت هم می کنند. دولت امریکا، بسیاری از اتاق های فکر، دیپلمات ها، نظامیان و سیاستمداران بازنشسته، و جریان های مخالف جنگ از امضای این توافقنامه خرسند هستند. موافقان این توافقنامه اعتقاد دارند که نه تنها خطر یک جنگ دیگر دفع، بلکه احتمال بهبود رابطه افزایش یافته است.
باید توجه داشت که ما در کنگره شاهد چنین رویکردی نخواهیم بود و بحث جاری در کنگره متفاوت است. در این نهاد لابی اسرائیل و مخالفان توافقنامه از قدرت بالایی برخوردار هستند و بنابراین تمام تلاش خود را به کار خواهند گرفت که در توافقنامه نهایی ایران را به سمت حذف کامل فرایندغنی سازی کشانده و یا کلا توافقی صورت نگیرد. این استراتژی همان هدفی است که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل دنبال می کند و اصرار دارد که عدم توافق با ایران بهتر از توافق بد با این کشور است.
البته این مساله در داخل ایران هم مصداق دارد و ما در داخل کشور هم جریان هایی را داریم که مخالف هرگونه توافق با غرب هستند. نیروهایی که بنا به دلیل تسویه حساب های سیاسی و منافع کوتاه مدت خود به شمارش امتیازهای داده و گرفته شده خواهند پرداخت و سرسختانه اعتقاد دارند که تمام مطالبات حداکثری ایران جامه تحقق پوشیده و دشمن باید سر تسلیم در برابر ما پایین آورد. این گروه ها هرگونه محدودیت پذیری در برنامه هسته ای ایران را شکست تعریف و تلقی می کنند. با اینهمه من در مجموع خوش بین هستم و اعتقاد دارم که مخالفان امروز، فردا با تصمیم نظام در این خصوص همراهی خواهند کرد. البته در خصوص توان دولت امریکا برای ایفای تعهدات خودشان تا این اندازه خوش بین نیستم و اعتقاد دارم که لابی اسرائیل و گروه های دیگری که به آنها اشاره شد، در این کشور بسیار تأثیرگذار بوده و تمام تلاش خود را برای محدودسازی هرچه بیشتر برنامه هسته ای ایران به کار خواهند گرفت. حتی در شرایطی که مانند این توافقنامه ایران امکان غنی سازی اورانیوم هم داشته باشد باز نیروهای فشار در امریکا تلاش خواهند کرد که تا از طریق کاستن از میزان خلوص این اورانیوم (زیر پنج درصد) و یا کاهش تعداد سانتریفیوژها و جلوگیری هرگونه پیشرفت در این زمینه، به نوعی بر محدودیت های اعمال شده بیفزایند. آنها همچنین به دنبال تقویت و تشدید نظام راستی آزمایی و تعطیلی تاسیسات فردو و اراک هستند.
به نظر شما امروز حل مساله هسته ای تصمیم نظام است یا حل مساله هسته ای با چاشنی تنش زدایی از رابطه تهران – واشنگتن ؟
به نظر من اکثریت قریب به اتفاق چهره های حاضر در نظام و سیستم سیاسی کشور با امر تنش زدایی از رابطه میان تهران – واشنگتن مخالفتی ندارند اما نمی توان این تنش زدایی را هدف اولیه خواند. هدف اولیه نظام در حال حاضر حل پرونده هسته ای ایران است.
بر اساس " برنامه اقدام مشترک " ایران می تواند تا 5 درصد برنامه غنی سازی خود را ادامه دهد. به نظر شما در گام نهایی هم حق غنی سازی ایران لحاظ خواهد شد ؟
بحث در خصوص حق غنی سازی ایران یک بحث حقوقی – فنی است. برخی از تحلیل گران اینگونه بحث می کنند که در هر توافقی یک سری حقوق و وظایف برای طرفین مشخص می شود. مانند اینکه مثلا شما حق تولید انرژی صلح امیز هسته ای را بر اساس ان پی تی دارید و در مقابل آن تکالیفی هم دارید. در مثالی ساده تر می توان به بحث اعطای حق رانندگی به شهروندان سخن گفت. شما با در اختیار داشتن گواهینامه رانندگی حق رانندگی دارید و در این حق رانندگی قطعا حق ترمز گرفتن هم لحاظ شده است؛ هرچند در هیچ کجای گواهینامه به حق شما برای ترمز گرفتن اشاره هم نشده باشد، اما این مفروض شماست. در خصوص بحث غنی سازی هم اکثریت قریب به اتفاق تحلیل گران این تفسیر را پذیرفته و اینگونه استدلال می کنند که زمانی که بر اساس ان پی تی برخورداری از انرژی هسته ای به یک کشور داده شده است، کشور فوق می تواند تمام پروسه های این تولید و دستیابی را شخصا پیاده کند. بنابراین نیازی نیست که ما از دیگران مکرراً بخواهیم که حق غنی سازی ما را به رسمیت بشناسند. این حق پیش از این در زمان ورود ما به ان پی تی به رسمیت شناخته شده است.
زمانی که آقای روحانی در مقام تجزیه و تحلیل دستاوردهای توافقنامه هسته ای قرار می گیرند تاکید می کنند که حقوق هسته ای ایران به رسمیت شناخته شده است. آقای ظریف نیز در جامه وزیر امور خارجه اینگونه استدلال می کنند که با برنامه غنی سازی ایران موافقت شده است. آقای جان کری وزیر امور خارجه امریکا هم تاکید می کند که هیچ گزاره ای در متن برنامه اقدام مشترک نیست که حق غنی سازی ایران را به رسمیت شناخته باشد. نکته جالب اینجاست که هر سه این افراد حقیقت را بیان می کنند، زیرا حق غنی سازی پیش از این و در متن ان پی تی مفروض گرفته شده است.
به نظر من ورود ایران به این بحث از ابتدا اشتباه بود. ایران نباید در پرونده هسته ای خود را وارد یک مشاجره حقوقی کند. چرا ایران باید اصرار داشته باشد که جمله " ما حق غنی سازی شما را به رسمیت شناختیم" را از زبان طرف مقابل بشنود؟ به نظر من این اصرار ایران از موضع ضعف است. این موضع گیری در حقیقت بیانگر نقطه قوت ایران نیست. زمانی که ما احساس ضعف می کنیم از ضرورت احترام متقابل سخن می گوئیم و اصرار داریم که طرف مقابل باید در مورد ما احترام و انصاف به خرج دهد. سوال اینجاست که آیا ایران در عرصه بین الملل احساس کمبود خاصی می کند؟ به نظر من پیگیری این قبیل مطالبه ها نشان دهنده قوت یک ملت نیست. آیا اسرائیل که این میزان سانتریفیوژ و برنامه تسلیحاتی هسته ای دارد به دنبال به رسمیت شناخته شدن این برنامه است؟
آنچه که ما به دنبال آن هستیم این است که با قرائت متعارف از ان پی تی ایران بتواند تعداد دلخواه سانتریفیوژ و میزان خلوص غنی سازی را در اختیار داشته باشد. اما در حال حاضر و بر اساس این توافقنامه ایران یک سری محدودیت ها در برنامه هسته ای را می پذیرد. زمانی که شما وارد یک توافقنامه می شوید مجبور به چشم پوشی از برخی حقوق خود هستید. به عنوان نمونه زمانی که شما وارد یک جامعه می شوید و عضویت در این جامعه را می پذیرید در حقیقت وارد یک توافقنامه شده اید که بر اساس آن از برخی حقوق خود چشم پوشی می کنید تا مثلا در ازای آن به امنیت برسید.
البته دو بخش دیگر با عناوین شفاف سازی و راستی آزمایی هم باقی می ماند. در تمام این سه مرحله ایران برای اعتمادسازی همکاری هایی می کند که از جمله می توان به پذیرش احتمالی پروتکل الحاقی اشاره کرد. به نظر من، از آنجا که ایران به دنبال تسلیحات هسته ای نیست باید در مسیر تقویت نظام های راستی آزمایی حرکت کند. این بدان معناست که ایران باید سردمدار تقویت نظام های راستی آزمایی چه از منظر قوانین و چه از منظر کاربردی و اجرایی باشد. ایرانی که می گوید به دنبال تسلیحات هسته ای نیست باید با تقویت سیستم های راستی آزمایی در سطح بین المللی، از عدم تعقیب تسلیحات هسته ای توسط سایر کشورها مطمئن شود.
اما ایران در ازای محدودیت هایی که می پذیرد باید امتیازهایی هم دریافت کند. غربی ها ادعا می کنند که رفع تحریم ها مابه ازایی است که در اختیار ایران قرار خواهد گرفت. اما این امتیاز کافی نیست و باید مشوق هایی که ده سال پیش سه کشور اروپایی بر روی میز قرار داده و سپس برداشتند مجددا مطرح و عملی شود.
در این میان خط قرمزهایی هم مطرح است که هرگز نباید بر سر آن حتی معامله ای هم صورت بگیرد، به عنوان نمونه چون ایران به توانایی قانونمند معتقد است نمی توان از تعطیل شدن فردو سخن گفت. ایران بر سر پیشرفت سانتریفیوژها معامله نمی کند. غنی سازی با تعداد سانتریفیوژی که متخصصان تعیین می کنند در داخل خاک ایران و در فردو باید ادامه پیدا کند.
بخشی از تحریم هایی که امروز ایران بار آن را بر دوش می کشد تحریم هایی است که به واسطه مسائلی جز پرونده هسته ای بر این کشور تحمیل شده است. آیا با لغو تحریم های هسته ای می توان به از میان برداشته شدن سایر تحریم ها هم امیدوار بود؟
به نظر من تمامی تحریم هایی که پس از 2006 وضع شد اعم از تحریم های هسته ای و غیرهسته ای باید لغو شود. تحریم هایی که پیش از 2006 بر ایران تحمیل شده محل منازعه در پرونده هسته ای نیست. اما تحریم هایی که پس از 2006 بر ایران تحمیل شده باید لغو شوند.
شما در ابتدای مصاحبه از عواملی سخن گفتید که به نوعی نقش انگیزه مشترک میان ایران و امریکا برای رسیدن به توافقنامه مشترک را بازی کردند. آیا اکنون که ایران و غرب گام نخست را برداشته اند همان عوامل از ظرفیت کافی برای زنده نگاه داشتن توافقنامه برخوردار هستند؟
می توان گفت که در زمان امضای این توافقنامه، لحظه ایی تاریخی شکل گرفت که تمام شرایط را به سمت امضای توافقنامه برد. حضور شش وزیر امور خارجه در ژنو و هیاهوی رسانه ای دست به دست هم داد و منجر به امضای این توافقنامه در آن زمان خاص شد. اکنون با عبور از آن شرایط، فرصت برای بسیج نیروهای مخالف مهیا شده است. ما هم در ایران و هم در واشنگتن شاهد فشارهای گروه های مخالف و انتقادهای آنها از امتیازهای داده شده و ما به ازاهای گرفته شده هستیم. باید پذیرفت که تداوم این توافقنامه ساده نیست. البته من شخصا امیدوار هستم، اما نمی توان امور را در این مرحله حساس به شانس واگذار کرد. دولتمردان دو کشور باید تلاش خود را برای تبدیل این توافقنامه به موافقتنامه نهایی به کار گیرند. هم منفعت ایران و هم منفعت شش کشور مذاکره کننده با ایران در به ثمر نشستن این توافقنامه است. در این مسیر نباید یک یا دو امتیاز داده شده را مورد موشکافی و نقد جدی قرار داد، چرا که دستاوردهای این توافقنامه به اندازه ای پررنگ، گسترده و استراتژیک است که نباید آن را با بزرگنمایی یک یا دو مورد از جزئیات از بین برد.
از تبعات خوب این توافقنامه و دستاوردهای آن صحبت کردیم اگر بخواهید بدترین سناریوی پیش روی این اقدام مشترک ایران و غرب را پیش بینی کنید به چه سرنوشتی اشاره خواهید کرد؟
بر هم خوردن این توافقنامه می تواند بدترین سناریوی ممکن باشد. در این صورت ایران به سمت پیشرفت در برنامه هسته ای خود گام خواهد برداشت که عملیاتی کردن سانتریفیوژهای نصب شده یکی از این گام ها خواهد بود و طرف مقابل هم بر شدت تحریم ها خواهد افزود. البته احتمالا پس از یک دوره یک ساله از آغاز این روند باز هم دوطرف با هم سر میز مذاکره خواهند نشست.
آیا در این صورت ایران به خروج از ان پی تی فکر خواهد کرد؟
شاید در مرحله آخر و یا در زمانی که امریکایی ها به عملیات نظامی روی بیاورند ایران هم به گزینه خروج از ان پی تی فکر کند، اما در غیراین صورت بعید می دانم که تهران در این مسیر گام بردارد. البته در صورتی که امریکا به هرکدام از گزینه های جنگ تمام عیار، حملات گسترده هوایی یا حملات موضعی روی بیاورد قطعا ایران از ان پی تی خارج خواهد شد.
پس از انعقاد این توافقنامه هم تیم مذاکره کننده ایرانی و هم طرف امریکایی در گفتگوهای متفاوت برای مجاب کردن مخالفان این قرارداد و کسانی که به طرف مقابل بی اعتماد هستند بر برگشت پذیر بودن مفاد برنامه اقدام مشترک تاکید داشتند. به نظر شما بازگشت به شرایط پیش از توافق برای ایران سخت تر است یا 1+5 ؟
شکست این توافقنامه و برگشت به حالت پیش از توافق هم برای تهران و هم برای طرف 1+5 سخت است. مساله اینجاست که هم چین و روسیه و هم طرف غربی اصرار بر به ثمرنشستن این توافق دارند. بنابراین یکی از استدلال های جان کری و باراک اوباما در متوقف کردن تلاش های کنگره برای تصویب تحریم های بیشتر این بود که این حرکت می تواند به بی اعتبار شدن امریکا در میان دوستان اروپایی و چین و روسیه منتهی شود. مصداق این نگرانی را هم در موضع گیری های وزیر امور خارجه روسیه نسبت به تحریم هایی که وزارت خزانه داری امریکا بر پاره ای از شرکت ها به تازگی تحمیل کرد، شاهد بودیم. چه بسا که موضع روسیه از ایران هم تند و تیزتر بود. اگر امریکا در مسیر تصویب تحریم های بیشتر در کنگره گام بردارد بی شک ساختار تحریم هایی که تا به امروز بر ایران تحمیل شده است متزلزل خواهد شد. بر اساس روح توافقنامه ژنو که به امضای 5 وزیر امور خارجه روسیه، چین،المان، انگلیس و فرانسه رسیده است، تصویب تحریم های بیشتر ممنوع است. در شرایطی که امریکا تحریم های جدید را تصویب کند، بی شک با واکنش تند 5 عضو دیگر حاضر در مذاکرات روبه رو خواهد شد.