به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا، عماد افروغ در مقدمه بازنشر مقاله سال ۷۳ خود نوشته است:
در سایت فردا مطلبی با عنوان «نگاهی که می گوید مردم عوام اند نه شهروند» در نقد یکی از مشاوران رئیس جمهور توجهم را جلب کرد. با مطالعه این مطلب به یاد یادداشتی افتادم که در فروردین ۱۳۷۳ با عنوان « آیا ما عقب مانده ایم» در روزنامه سلام از سوی نگارنده به چاپ رسید. فرصت را مغتنم شمرده و این یادداشت را تقدیم خوانندگان ارجمند می کنم. با این کار سه هدف عمده را دنبال می کنم:
۱. توجه و تنبه نسبت به ادامه نگرش تئوریک و سیاست های توسعه ای و اقتصادی آن سال ها، حداقل در بخشی از بدنه دولت در شرایط کنونی،
۲. آشنایی مخاطبان جوان با فضای سیاسی و اقتصادی آن سال ها
۳. پاسخ به کسانی که فرمالیستی و عوام فریبانه و به دور از منطق محتوا و با تمسک رندانه و سوفسطایی مسلک به درج یک یادداشت و بدون اشاره به محتوای آن، ضمن بی حرمتی به دیگران، بنده را متهم به گرایشی خاص و بعضاً تغییر موضع در سال های بعد کرده اند.
هدف سوم، در راستای اخلاقی شدن جامعه برایم مهم تر است، چون هم پرده از مواضع گذشته و کماکان بنده بر می دارد و هم چهره بد اخلاقان هتاک را بر ملا می کند:
« در میز گردی که ظاهرا در مورد علم، تکنولوژی و توسعه بود و در تاریخ ۱۴ /۱/ ۷۳ از شبکه اول سراسری ایران پخش گردید، یکی از مدعوین به نام آقای دکتر رضا منصوری، اظهار داشت که ما در همه چیز عقب مانده ایم، از تولید تخم مرغ گرفته تا تعداد کشتی گیر و اقلام دیگر. قطع نظر از اشارات مفید این میزگرد، نکته ای که در خصوص پارادایم حاکم بر ذهنیت آقای منصوری و شماری از متکفلان و متولیان توسعه در کشور قابل توجه است، که شاید خود به آن عنایت نداشته باشند، یکی الگوی کمّی و بیشینه سازی توسعه اقتصادی است( بیشتر، بهتر است)، یکی گرایش و باور آنان نسبت به الگوی نوسازی رشد اقتصادی[ تأکید بر فرهنگ توسعه به تاسی از غرب و به طور خاص آمریکا و غفلت از توسعه فرهنگی و یا به عبارتی توسعه اقتصادی سازگار با فرهنگ و نه بالعکس] و دیگری خلط تغییر با پیشرفت است. امروزه الگوی بیشینه سازی توسعه اقتصادی جای خود را به الگوی بهینه سازی توسعه، یعنی نرخ مناسب رشد برای یک جامعه داده است. بدین معنا که الگویی را باید دنبال نمود که با توجه به برآورد سود و هزینه بیشترین کارایی با کمترین هزینه را داشته باشد، این هزینه ها صرفا اقتصادی نبوده و هزینه های محیطی، اجتماعی و روانی را نیز در بر می گیرد. منتقدین رشد اقتصادی در غرب علاوه بر اشاره به ره آوردهای مثبت آن، هزینه های چندی را برشمرده اند که در نتیجه توجه به این هزینه، به تعبیر دنیس گابور « مهم ترین و ضروری ترین مساله تکنولوژی امروز، رفوی خسارت ها و شرارت هایی است که توسط تکنولوژی دیروز ایجاد شده است.» [ در ادامه به هزینه های اقتصادی و محیطی، هزینه های اجتماعی، و هزینه های روان شناختی و به نقل از گابور در کتاب تغییرات اجتماعی اشاره شده است که برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آن خودداری می شود.]
مشاهده می شود که رشد اقتصادی در غرب با تمام نتایج و آثار مثبتش، توام با هزینه هایی بوده و می باشد و این گونه نیست که این رشد در همه زمینه ها( محیطی، اجتماعی، روانی، فرهنگی، سیاسی و...) محقق شده باشد. در واقع یک رابطه مبتنی بر هزینه( trade- off) بین زمینه های گوناگون حاکم است. رشد در یک زمینه الزاماً به معنای رشد در سایر زمینه ها نیست. لذا نباید به طور مطلق اظهار داشت که «ما در همه چیز عقب مانده ایم» و آنها در همه چیز پیشرفته اند، باید به این هزینه ها نیز توجه داشت. البته اگر دورنما و غایت کارمان توسعه جامع یعنی توسعه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، آنگاه به این سادگی به ورطه یکسویه نگری نمی غلطیم. به عبارت دیگر، اگر دورنمای تلاشمان را توسعه جامع بگیریم و توجه به درهم تنیدگی اهداف توسعه و وسایل دستیابی به این اهداف داشته باشیم، آن وقت واقعیت توسعه پیچیده تر و بغرنج تر می شود و به این راحتی نمی توانیم با ساده انگاری مفرط از این پیچیدگی ها رد شویم. از سوی دیگر، کجا منطقا این بحث تمام شده است که ما باید از الگوی توسعه یافتگی تکاملی نوسازی پیروی نماییم و دنباله رو غرب باشیم. و اگر بحث پیروی و دنباله روی در کار نیست و صرفاً مقایسه در کار است باید پایه منطقی صحیحی برای این تمثل و مقایسه ارایه نمود.
امروزه در اثر نقدهای وارد بر رویکرد نوسازی گرایش صریحی مبنی بر ماهیت اساسا ایدئولوژیک و سیاسی توسعه ایجاد شده است. توسعه مفهومی با استلزامات و دلالت های منطقی متفاوت بوده و بستگی به دیدگاه استفاده کننده دارد. دیگر دوران تئوری ها و تعمیم های عام مدرنیستی و پوزیتیویستی به سر آمده است، به گونه ای که گریک کالبون اظهار می دارد که هر نظریه ای باید به لحاظ فرهنگی حساس و به لحاظ تاریخی خاص باشد. به عبارت دیگر در زمینه توسعه باید با پرهیز از مطلق انگاری های دیدگاه نوسازی، توجه داشت که توسعه یک مقوله ارزشی و ایدئولوژیک است که با متن و زمینه تاریخی و اجتماعی یک ملت پیوندی ناگسستنی دارد. امروزه ضمن توجه به ماهیت ایدئولوژیک توسعه عنوان می شود که توسعه را باید کسانی تعریف کنند که زندگیشان باید بهبود یابد و نه متخصصان فن و سیاستمداران. این دو نکته، یعنی توجه به ماهیت ایدئولوژیک و فرهنگی و تاریخی توسعه و توجه به خواست های مردمی ما را به جستجوی الگوی توسعه متناسب با نیازها، ارزش ها و هنجارهای جامعه فرا می خواند. الگویی که به این سادگی ها تن به مقایسه و تمثل نمی دهد، آنهم مقایسه ای که مبتنی بر قبول پیش فرضهای رویکرد نوسازی باشد. مقایسه ای که تنها ثمره اش تحقیر و نومیدی فرهنگی است و کجا تحقیر و نومیدی فرهنگی منشا حرکت شده که ایران دومی آن باشد؟
این بدان معنا نیست که امید کاذب در مردم بدمیم، یا اینکه ما کشوری پیشرفته ایم و هیچگونه عقب ماندگی نداریم و بدین معنا هم نیست که پای هیچگونه مقایسه ای به میان نیاید، بلکه برعکس اعتقاد ما این است که ابتدا باید با توجه به مشارکت افراد و گروه های اجتماعی در مراکز گونانون جمعیتی کشور، نکات قوت و ضعف، موجودی ها و موانع و تنگناهای جامعه خود را با توجه به حساسیت های فرهنگی و ارزشی شناسایی نماییم و آنگاه پای مقایسه را پیش کشیم. نکته آخر در مورد علم و تکنولوژی این است که قبل از آنکه دست اندر کاران بتوانند علم و تکنولوژی را ایجاد نمایند باید نیاز به علم و تکنولوژی جوانه زند و این وقتی است که گروه های اجتماعی و مناطق جغرافیایی و جمعیتی احساس مشارکت و رقابت داشته باشند. به سخن دیگر در فرایند تصمیم گیری ها مشارکت فعال داشته باشند...»