داوود هرمیداس باوند در گفت و گو با گروه راهبرد خبرگزاری دانا با اشاره به تغییر رفتارهای دیپلماتیک باراک اوباما گفت: این یک اصل تفکیک امور از یکدیگر است و مساله تغییر رویکرد باراک اوباما منطق خاص خود را دارد اوباما در مورد ایران همواره سعی داشته است تا مساله هسته ایران را به یک ترتیبی حل کند منتها همیشه شرایط فرق می کند در مقطع فعلی در نتیجه تحریم ها، ایران در یک بن بست قرار گرفته و به مرحله ای رسیده که مصلحت دیده تا از طریق مذاکرات برون رفتی پدیدار شود.
توافق ایران و غرب یک دستاورد برای اوباما
این استاد روابط بین الملل در ادامه با اشاره به مشکل روابط باراک اوباما و کنگره خاطر نشان کرد: اوباما در مقابل کنگره ایستاده و وی موفق شده تحریم های تصویب شده در مجلس سنا علیه ایران را متوقف بکند و اوباما انتظار را دارد مذاکراتی که در پیش است با موفقیت قرین شود چون این توافق برای سیاست داخلی اوباما هم یک دستاورد است.
منتفع شدن همه کشورها از مذاکره با ایران
باوند با بیان اینکه مساله ایران با کشورهای دیگر متفاوت است؛ گفت: ماهیت مساله هسته ای ایران کاملا با روابط کوبا و سایر کشورها فرق دارد اما باراک اوباما منافع کشور خودش را در نظر می گیرد و هر وقت فرصتی پیش می آید برای آنها امکاناتی مد نظر قرار می گیرد در مورد ایران باید دقت کرد که شورای امنیت قطعنامه صادر کرده است که تحریم ها یک جانبه و مضاعف باشد و الان به هر دلیلی ایران در برابر جامعه بین المللی قرار گرفته است و بنابراین مذاکرات با نمایندگان شورای امنیت است؛ این بحث درست است که آمریکا جایگاه ویژه ای دارد اما سایر کشورهایی که با ایران مذاکره می کنند، منافع دیگری هم دارند و می خواهند این مساله به نحو مطلوبی حل و فصل شود.
دکترین آیزنهاور
استاد روابط بین الملل با اشاره به دکترین های سیاست خارجی ایالات متحده، در مورد سیاست خارجی فعلی واشنگتن گفت: دکترین آیزنهاور مربوط به دوره ای بود که استراتژی Containment اتخاذ شده بود. (Containment همان استراتژی سد نفوذ است که جورج کنان، سفیر ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۴۷ به دولت آمریکا پیشنهاد کرد برای مقابله با خطر توسعه طلبی کمونیستهای اتحاد شوروی، سیاست سد نفوذ را به دور از این کشور به مرحله اجرا گذارد تا با گذشت زمان، نظام کمونیستی فروپاشد. پیمانهای ناتو، سیتو و سنتو بر اساس این راهکار بوجود آمدند) این استراتژی در برهه ای دچار روزنه شد در سال 1956 بحران کانال سوئز به وجود آمد و روسیه موفق شد از دیوار مهار عبور کند و در ساخت سد اسوان در مصر مشارکت کرد و بعد ارتباط های تسلیحاتی برقرار کرد و برای اینکه استراتژی «سد نفوذ» را دور بزند خواست ثابت کند که شوروی و بلوک شرق محال نیستند بلکه کشورهایی که به نحوی ابزار استفاده آنها قرار می گیرند، آنها را هم باید مهار کرد.
باوند افزود: این همان دکترین آیزنهاور بود که به آن proxy war می گفتند یعنی شوروی از طریق عوامل خود برای پیشبرد منافع و اهداف سوسیالیستی خود استفاده می کنند و بعد از آن که مساله «مهار» ابعاد جدیدی پیدا کرد، آمریکایی ها به این باور رسیدند که جاهایی از دنیا که شوروی رسوخ کرده را هم باید کنترل و مهار کرد که به مقضیات آن روز بوده است.
دکترین جدید سیاست خارجی آمریکا؛ مذاکره و گفت وگو
این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به تجارب تلخ آمریکا در افغانستان و عراق، گفت: تجارب عراق و افغانستان نافرجامی های مالی و سیاسی زیادی را برای ایالات متحده به جا گذاشته است و همه اینها بعلاوه گذشته دکترین های دیپلماسی قبلی آمریکا، این کشور را به این نتیجه رسانده که باید از طریق گفت وگو مسایل حل شود و بنابراین استراتژی سخت افزاری اگر در کوتاه مدت موفق هم شود پیامدهای زیانبار زیادی داشته است حتی آمریکا در مورد سوریه با این کار قبلا اعلام کرده بودند که اگر بشار اسد از خطوط قرمز عبور کند، آمریکا واکنش نظامی خواهد داشت، ولی بعد وقتی سوریه از خطوط قرمز عبور کرد، آمریکا به هیچ وجه مایل نبود اقدام نظامی انجام دهد.
«ببر کاغذی»
باوند در ادامه با بیان نحوه برخورد آمریکا در قبال بحران سوریه، یادآور شد: بعد که سوریه اعلام کرد می خواهد تسلیحات شیمیایی خود را از بین ببرد، آمریکا خوشحال شد و سعی کرد این خط مشی دیپلماتیک را پیگیری کند حتی اوباما متهم شد که «ببر کاغذی» است و نمی تواند به ادعاهای خود عمل کند و جالب آنکه وزیر امور خارجه انگلستان این نکته را مطرح کرد که به قول و فعل آمریکا و شخص اوباما اعتباری نیست ولی این حرف ها برای اوباما مهم نبود چون روش وی این بود که از طریق دیپلماسی و گفت وگو مسایل را پیش ببرد.
استراتژی جدید آمریکا معطوف به خاور دور است
استاد روابط بین الملل با اشاره به استراتژی جدید ایالات متحده آمریکا، بیان کرد: یک نکته دیگری هم وجود دارد آمریکا الان استراتژی مسلط خود را به خاور دور و آسیای جنوب شرقی سوق داده است و بنابراین باید خاورمیانه را سازماندهی کند و سعی می کند هرچه سریعتر بتواند به مسایل خاورمیانه سامان ببخشد که یکی از این مسایل هم، مساله هسته ای ایران است.
دموکرات ها و جنگ افروزی
باوند با بیان اینکه در دموکرات ها بیشتر از جمهوری خواهان ایالات متحده جنگ افروز بودند، گفت: در جنگ جهانی اول کسی که آمریکا را وارد جنگ کرد، وودرو ویلسون بود که یک دموکرات بود و بعدها در جنگ دوم جهانی رییس جمهور آمریکا بود که وارد جنگ شدند و روزولت هم یک دموکرات بود؛ در جنگ کره آقای ترومن دموکرات رییس جمهور بود؛ در بحران ویتنام کندی و جانسون رییس دولت آمریکا بودند که عضو حزب دموکرات هستند.
وی افزود: اتفاقا در تاریخ آمریکا دموکرات ها به عنوان «حزب جنگ» متهم شده اند و جمهوری خواهان به عنوان «حزب صلح» معرفی شده اند چون در زمان نیکسون مساله ویتنام ساماندهی شد منتها تنها موردی که پیش آمد زمان بوش پدر و بوش پسر بود که حمله به عراق صورت گرفت و در زمان بوش پسر هم که برنامه خاورمیانه و جنگ های عراق و افغانستان پیش آمد ولی از نظر تاریخی به خصوص از آغاز قرن بیستم، تقریبا دموکرات ها بودند که وارد درگیری های گسترده شده اند.
بوش پدر؛ با درایت
این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به سقوط شوروی در زمان بوش پدر گفت: اساسا فروپاشی شوروی در زمان بوش پدر به نفع وی تمام شد و بعد از تجاوز عراق به کویت رخ داد که سازمان ملل ظاهرا وارد عمل شد اما فرماندهی آن را آمریکا بر عهده داشت زمان بوش پدر با این رویدادها مقارن شد یک اقدام دیگر در زمان بوش پدر قضیه پاناما بود که «مانوئل نوریگا» متهم به قاچاق مواد مخدر بود و وقتی خواست اظهار وجود کند، آمریکایی ها با اعزام نیرو وی را بازداشت کردند.
باوند با اشاره به اینکه بوش پدر از همه فضاها استفاده می کرد؛ افزود: در همه مواردی که جرج بوش پدر وارد می شد، به نفع وی تمام شد و وی بعد از پایان جنگ سرد نظم نوین جهانی را اعلام کرد که مولفه های عدم گسترش سلاح های کشتار جمعی، مساله اصلاح در ساختار اقتصادی نظام جهانی و ایجاد سازمان تجارت جهانی، مبارزه با تروریسم بین الملل، اشاعه حقوق بشر و آزادی های اساسی، توقیت سازمان ملل متحد و مدیریت بحران ها بود این ایده هم به دلیل این بود که پایان جنگ سرد، فروپاشی شوروی و وحدت دو آلمان رویداد بسیار مهمی به شمار می رفت.
بوش پسر صلاحیت تصمیم گیری نداشت
باوند با مقایسه سیاست های بوش پدر و بوش پسر گفت: بوش پدر با درایت تر بود ولی خود بوش پسر زیاد صلاحیت تصمیم گیری نداشت و بیشتر تحت تاثیر نظرات مشاورین بود مثلا در مساله افغانستان با جمهوری اسلامی ایران همکاری کرد بعد هنوز همکاری ها شروع نشده بود، ایران را محور شرارت خواند که منطقا از نظر زمانی معقول نبود.
اوباما در حال ترمیم تصویر میراث منفی بوش پسر
این استاد دانشگاه با اشاره به وضعیت فعلی ایالات متحده آمریکا گفت: الان دولت اوباما در حال ترمیم نتایج فرایندهای منفی دولت بوش پسر است و تلاش دارد که نیروهای خود را از افغانستان و عراق خارج کند و اوباما از نظر سیاست خارجی زیاد به جنگ تمایل ندارد و شاید تجارب تلخ عراق و افغانستان باعث شده است که وی از جنگ اجتناب کند.
باوند در ادامه با اشاره به اینکه مساله اقتصادی آمریکا هم در استراتژی آمریکا تاثیرگذار است، گفت: مساله اقتصادی منحنی خاص خودش را دارد و قطعا مساله اقتصادی به عنوان یک بوم تاثیر خاصی در سیاست می گذارد بعضی از روسای جمهور خوش شانس هستند و در شرایط اقتصادی مثبت قرار می گیرند و برخی هم در بدشانسی بحران زمام امور را به دست می گیرند در این شرایط تدبیر لازم است مثلا در بحران 1929- 1933 روزولت دولت رفاهی را به وجود آورد که اصلا یک دولت شبه سوسیالیستی بود و این دولت در جامعه سرمایه داری محافظه کار آمریکایی از شرایط بحرانی استفاده کرد و موفق هم شد.
جاسوسی در سیستم کشورهای سرمایه داری یک مساله عادی است
این استاد دانشگاه با اشاره به افشاگری های ادوارد اسنودن در رابطه با جاسوسی های آمریکا گفت: جاسوسی در سیستم کشورهای سرمایه داری یک مساله عادی است منتها تناسب جاسوسی ها متفاوت است و الان انقلاب اطلاعات رخ داده است و دولت ها از این ابزارها استفاده می کنند حتی در داخل کشورها هم این نوع جاسوسی ها و شنودها رخ می دهد.
وی در پایان گفت: الان با توجه به ناامنی های موجود در جهان کنترل های بیشتری در امور شخصی مردم انجام می شود که خود این امر به دموکراسی کشورها لطمه می زند یعنی موضع گیری هایی که در قبال خطر تروریسم مطرح شده است، باعث به وجود آمدن جامعه شبه پلیسی می شود و به تبع آن به مبانی دموکراسی صدمه وارد می شود حتی گورباچف پیش بینی می کند که جاسوسی های آمریکا ممکن است به شکلی آمریکا را مثل روسیه دچار دگرگونی کند.