به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل همشهری دیپلماتیک، از دولت انترناسیونال و بدون مرز القاعده در یک جغرافیای بزرگ برای دو دهه دوام آورده و همچنان به نقش آفرینی در حیات سیاسی جهان ادامه می دهد. ریشه های این ماجرا در کجاست؟ جواب این سوال را در گفت وگو با رسول حعفریان بخوانید.
آیا حضرتعالی افراط گرایی اسلامی از جنسی که در یک دهه اخیر توجه جهانیان را به خود جلب کرده است را پدیدهای نوظهور میدانید؟
دو مساله در دنیای جدید برای اقوام و کشورهای تحت سلطه رخ داده است: یکی بازگشت به باورهای خودی که نتیجه فشار زیاد فرهنگ غربی بود و همه را بر آن داشت تا داشتهای خود را احیا کنند تا از بین نروند و از صحنه حذف نشوند. این مساله شامل حوزه دینداری هم شد. دوم این که در جریان این بازگشت، نوعی افراط رخ داد. عصر بازگشت، با اوجگیری ناسیونالیسم آغاز شد، اما از دهه شصت متوجه متدینین شد. نشانه عمومیت این جریان، همین است که افراطگرایی در میان هندوها، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان دیده میشود. ادبیات انقلابیگری هم که از اوائل قرن بیستم به این سمت رواج یافت، در ایجاد افراط در جهان مؤثر بود.
خواهشمندم به پیشینه اندیشهها و تحرکات افراطی از این دست اشاراتی بفرمایید.
همانطور که اشاره کردم، دو چیز در این تحرکات افراطی نقش مهمی دارد. نخست جریان فکری بازگشت به خویش که بسیاری از اقوام و طوایف برای حفظ هویت خود، در برابر هجوم فرهنگ جدید، دست به افراط زدند تا ثابت کنند هستند، مهماند، و کسی نمیتواند آنها را نابود کند. به علاوه، آنها تحقیر شدند و طبعا برابر آن واکنش نشان دادند و به لحاظ روحی آمادگی ورود به عرصه افراط را داشتند. نکته دوم رواج فرهنگ انقلابیگری است که نوعی خشونت را در سطح جهان ترویج کرد و سبب پدید آمدن ایدئولوژیهای افراطی شد. مدلهای نازیسم و مارکسیسم به شکل جریانهای ناسیونالیستی در جهان اسلام پدید آمد. انعکاس بعدی آن روی برخی از ایدئولوژیهای منتسب به ادیان بود. این پدیده، ویژه قرن بیستم است که نوع خاصی از تقسیم نیروهای سیاسی و اجتماعی در دنیا شکل میگیرد و زمینه نوعی تقابل و جنگ را در شکلهای مختلف پدید میآورد. ایدئولوژی اخوان و اندیشه های افراطی شخص سید قطب نمونه روشنی از این ماجراست.
جنابعالی عوامل برونی ظهور پدیده افراطگرایی اسلامی در عصر ارتباطات، نظیر طراحیهای قدرتهای غیراسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
جریان افراطگرایی مذهبی در دنیای اسلام از دل همین دنیای اسلام پدید آمد و بستر لازم را به لحاظ فکری و سیاسی داشته و دارد. بنابرین نیازی به طراحی خارجی آن نیست. آنچه هست، تلاش برای استفاده از آن در مسیری است که قدرتهای بزرگ در پی آن هستند. زمانی که روسها به افغانستان حمله کردند، یک جریان دینی نیرومند علیه آن پدید آمد که به تدریج هدایت شد و به القاعده رسید. القاعده ضد امریکا بود و الان هم هست، اما قدرتهای جهانی این جریانهای افراطی را که اغلب دچار انشعاب و خودسریهای داخلی میشوند، به گونهای طراحی میکنند که القاعده یا جریانهای مشابه در مسیری که آنان میخواهند حرکت کنند.
آیا اکنون میتوان تعاریف جامع و مانعی از کلیدواژههای سلفی و وهابی و تکفیری که این روزها به ترمهای پرکاربرد رسانهای بدل شدهاند ارایه داد؟
این مفاهیم یک وجه مشترک دارند که تمرکز روی باورهای احمد بن حنبل (م 241) و ابن تیمیه (م 728) و محمد بن عبدالوهاب (م 1206) است. این باورها به نوعی تمرکز روی اسلام نخستین دارد و ناخواسته تعریفی را از اسلام ارایه میدهد که با اسلام تاریخی متفاوت است. با این حال، نوعی جریان روشنفکری سلفی هم در مصر که روی اسلام اولیه تاکید داشت، به مرور به این جریان پیوست. این جریان که ترکیبی از نوگرایی مذهبی از نوع سید قطب و مودودی است، با یک جریان سنتگرای سلفی پیوند خورد و توانست موج جدید افراطگرایی را پدید آورد. اما همه اینها به معنای این نیست که سلفیگری یا وهابیت یک پدیده ثابت است. هم تحولات درونی آنها، هم تحولات بیرونی در جهان اسلام و هم الزاماتی که نظام بینالملل بر آنان تحمیل میکند، سبب تغییراتی در آنها می شود. اکنون سلفیه سعودی با سلفیه جهادی با سلفیه مصریِ پایبند به نظام انتخابات [حزب نور]، سه جریان معمول در میان سلفیهاست. با این حال مهمترین وجه مشترک آنها، نوعی اسلامگرایی افراطی، داشتن باورهای تکفیری، و رفتارهای خشن است که در بیشتر آنان شاهد هستیم.
نظر شما درباره کانونهای تولید اندیشه و محتوای مشوق افراطگرایی چیست؟ نقش الازهر را در این میان چگونه ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر به طور خاص نمیتوان نقطه معینی را کانون تولید اندیشههای افراطی دانست، چرا که در بسیاری از جوامع سنتی سنی به صورت گسترده، این قبیل اندیشهها تولید میشود. در واقع، شروع این حرکت از سعودی به خصوص از منطقه قصیم و مدینه بود، اما به دلیل ارتباط سعودی با کشورهای مختلف که در جریان تربیت طلبههای علوم دینی صورت میگیرد، این افکار و افراد به بیرون از سعودی رفتند. شبهقاره کانون دوم این قبیل اندیشههاست که برخی از مناطق آن از بیش از دویست سال پیش تحت تاثیر افکار وهابی بود. در این اواخر، مدارس دینی پاکستان یکی از مراکز تولید افکار و افراد افراطی است. با این حال باز هم تاکید میکنم، در حال حاضر در بسیاری از جوامع سنی این قبیل افکار پذیرفته شده و مدام در حال تولید است. اما الازهر که از قدیم به منزله یک مرکز علمی پذیرفتهشده برای تسنن رسمی شناخته میشد، در حال حاضر سلطه چندانی روی افکار و اندیشههای سنی در جهان اسلام ندارد. دلیل این امر هم این است که تسلط مرجعیت واحد در تسنن، از قدیم ضعیف بوده و در این دوره، ضعیفتر شده و مراجع میانی و متوسط رهبری را در دست گرفتهاند. با این حال، تمامی این مطالب به این معنا نیست که دنیای سنی زیر سلطه تفکر افراطی درآمده، بلکه یکی از دلایل اصلی حیات آنها پولهای سعودی و کشورهای وابسته است که به طور مرتب به این جریان تزریق میشود. قطع شدن این کمکها میتواند تاثیر زیادی در تضعیف این جریان داشته باشد. نباید فراموش کرد که تسنن سنتی همچنان، زاویه اختلافش با وهابیت، جدی است و به خصوص در شمال افریقا، نفوذ این جریان سلفی، بسیار محدود است.
چه عواملی را در به ثمر نشستن تبلیغات افراطگرایی چه در مناطق محروم و عقبمانده و چه در مراکز پیشرفته جهانی موثر میدانید؟
بحث سلفیها بحث فقیر و غنی نیست، بحث آنها این نیست که یک عدهای محروم هستند و باید شکمشان سیر شود. چنان که بحث آنها آزادی و استقلال هم نیست. بحث آنها مساله جهاد با دشمن است. البته تعریف دشمن در این جمله و تعیین مصادیق آن متفاوت است. این که مساله اصلی سلفیها، جهاد است، به دلیل این است که زاد و بوم آن در افغانستان بوده، آن هم زمانی که جنگ علیه روسها در جریان بوده است. بعد از آن سعودی بوده که مرکز تسلط امریکا در منطقه و محل پایگاههای امریکا در این کشور است. دولتی که وابسته به امریکاست. در چنین شرایطی القاعده و سلفیه جهادی رشد کرده و از دایره یک اعتقاد به یک ایدئولوژی سیاسی تبدیل شده است. بعدا هم در یمن یا هر نقطه دیگر، هدفش مبارزه با خارجیها و وابستگان به خارجیها بوده است. سعودی ها با فشار امنیتی و احتمالا قول و قرارهای زیاد با سران القاعده، توانستند آنها را قانع کنند تا در سعودی دست به اقدامی نزنند. اما حرکت آنها حتی در مناطق تحت سلطه روس یا چین هم، همین بحث بوده است. نفوذ سلفیگری در اروپا بیشتر برای کمک به سلفیهای جهادی عرب یا افغانی و غیره بوده است نه اینکه در آن جا مسالهای وجود داشته است. در مجموع، پیدایش سلفیگری، در چهارچوب این شرایط بوده و تا وقتی که تسلط غرب و نوع مداخلات آن به همین شکل ادامه داشته باشد، القاعده، فلسفه وجودی خواهد داشت، هرچند افراط بیش از حد در آن، آنرا دچار بحران خواهد کرد.
شما هم موافقید با این باور که عصر ارتباطات به کمک تبلیغ پیام افراطگرایان مذهبی آمده است؟
وقتی جریانی به صورت موج فکری درآمد، بحث وسائل ارتباطی، برای آن یک بحث حاشیهای است و نباید به آن نقش محوری داد. این ارتباطات برای همه وجود دارد، اما مهم آن است که جریانی به صورت موج درآید. موج شدن هم بستگی به عوامل فکری و اجتماعی و اقتصادی دارد. سلفیه طی چند قرن کار فکری کرده، و در بستری که از باور تبدیل به ایدئولوژی شده، نیازمند عوامل خاصی بوده که تسلط امریکا بر سرنوشت دنیا مهمترین عامل بوده است. صد البته پول نفت هم موثر بوده است. اگر سعودی پولی نداشت، امکان اینچنین حمایت همهجانبه دولتی یا ملتی از سلفیه جهادی وجود نداشت و امکان اینکه طی پنجاه سال هزاران طلبه علوم دینی به دانشگاه مدینه بروند و از آنجا به مثابه یک کارخانه تولید سلفی جهادی استفاده کنند وجود نداشت.
یکی از مسایلی که اخیرا جنابعالی بدان پرداختهاید پیامدهای نگارش صدها کتاب در باره جهاد توسط سلفیها است، خواهشمندم برخی از نکات مهم درباره نوشتههایی جدید سلفیها که از منظر فوقالذکر مورد توجه قرار دادهاید را تشریح فرمایید.
یکی از نتایح بسیار مهم نوشتههای جهادی جدید بیان این اصل بوده است که جهاد انفرادی بیمعناست، و از قدیم هم این شرط بوده است که جهاد باید به اذن ولی امر و حاکم و خلیفه باشد. آنها این پرسش را طرح کردند که حالا که حکام همه فاسد و دستنشانده غرب هستند و خلیفه و امیر مشروعی وجود ندارد که اذن جهاد دهد، پس چه باید کرد؟ نتیجه بحث این شد که باید سازمانهایی تشکیل داد که امیر و رهبری داشته باشد و در نقش امام شرعی اجازه جهاد صادر کند. در این آثار توصیه شده بود که هر کسی میتواند در گوشه و کنار تشکیلات جهادی درست کند تا در نهایت به یک نقطه برسد و امیر واحدی داشته باشد، مانند آنچه امروز تحت عنوان حکومت اسلامی شام و عراق (داعش) در سوریه فعالیت دارد. نباید از نظر دور داشت که القاعده در اصل برای جانشینی آل سعود درست شده بود و زودتر از همه هم آنجا فعالیتش را آغاز کرد که به همان نحو که پیشتر اشاره کردم، فعالیتش علیه دولت سعودی متوقف شد.
در اغلب این آثار جهادی، خشونت به شدیدترین وجه ترویج شد و گفته شد که میتوان با هر نوع وسیلهای دشمن را که میتواند «امریکا، اذناب او در بلاد اسلامی، صوفیان بیدین، شیعیان کافر، و حتی لائیکهای غربگرا» باشند از صحنه روزگار محو کرد. در این نگاه، حتی استفاده از سلاح شیمیانی و هستهای هم توصیه شد و گفته شد که بر اساس متون، استفاده از هر نوع سلاح کشتار جمعی مجاز است. انفجارهای انتحاری که در نقاط مورد نظر، حتی معابد و قهوهخانهها و مساجد و بقعههای مشایخ صوفی صورت میگیرد، گاه به مرگ صدها نفر میانجامد. پشتوانه تئوریک این اقدامات همین رسالهها هستند.
در این کتابها، از اقدامات فدایی یا انتحاری با تعبیر «عملیات استشهادی» و با ستایش یاد شده و همه آنها مجاز شمرده شدند. حتی به فقیهانی از سعودی که به این مبانی حمله میکردند، انتقادهای شدید شد، کسانی که میگفتند کار انتحاری خلاف آیه لاتتقلوا انفسکم است. البته در دوره نخست، این رسالهها مطالب فراوانی علیه سعودیها داشت، اما به تدریج سعودی توانست سوار بر موج القاعده شده و نه تنها امنیت سعودی را از دست آنها خلاص و تأمین کند، بلکه از آنها به منزله اهرمی برای ایجاد فشار بر امریکا و روسیه و سایر دولت ها استفاده کند.
پدیده نقشآفرینی روز به فزونی زنان در عملیات انتحاری نیز چندی است که توجهات زیادی را به خود جلب کرده است.
رواج کار جهاد در جهان وهابی و سلفی سبب شد تا پای زنان نیز به این مجموعه باز شده و از تشویقهای اولیه برای حضور در پشت جبهه جنگ با استناد به برخی از وقایع صدر اسلام، کار به حضور آنان در صحنههای جدیتر هم کشیده شود و شرایطی که اکنون شاهد آن هستیم پدید آید، وضعیتی که صدای برخی از مفتیهای سعودی را هم درآورده است.
شما به عناصر هدف در حملات افراطگرایان اشاره فرمودید، در ردهبندی دشمنان در قاموس افراطگرایان تکفیری، شیعیان، سنیهای میانهرو، مسیحیان، نظامهای سیاسی مختلف، در چه جایگاهی قرار دارند؟
این مساله منطقه به منطقه تفاوت دارد، اما به لحاظ سنتی، شیعیان، از قدیمالایام به منزله یک دشمن سنتی برای آنان بودهاند. ابن تیمیه در اینباره بسیار نوشته و بعدها در آثار وهابیها نیز و تاریخ آنها، شیعیان همیشه یک مشکل اساسی بودهاند. با اینحال، همانطور که گفتم، کلیت سلفیه جهادی علیه امریکا شکل گرفت و هر کجا که از مبارزه با آن منحرف میشود، به نوعی از مسیر اصلی خارج شده است. بنابرین وقتی القاعده عراق در محیط این کشور، عوض مبارزه با امریکا، به مبارزه با شیعه روی میآورد، تا حدی مورد انتقاد مرکزیت القاعده قرار میگیرد. یکی از بسترهایی که قدرتهای جهانی، جریان سلفیه جهادی را مدیریت کردند همین بود که آنها را از رویایی با خود، به رویارویی با شیعیان و بقیه اهل سنت کشاندند.