به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا از حوادث مهم سال 2013، توافق هسته ای ایران و غرب بود که یک توافق تاریخی نامیده شد و با واکنش های متفاوتی در سراسر جهان روبرو بود. سرنوشت این توافق چه خواهد شد و آیا با وجود تمام مشکلات و موانع می تواند موفقیتی حاصل کند؟ راه حل بحران سوریه چیست و سال 2014 را می توان سال پایان خشونت ها در سوریه نام نهاد؟
پاسخ به این سوالات و پرداختن به اتفاقات مهم دیگر در سال 2013، موضوع گفت وگوی شفقنا، با دکتر مجید تفرشی، تاریخ نگار و پژوهشگر تحولات معاصر است.
مشروح گفت وگوی شفقنا با دکتر تفرشی را در ادامه می خوانید:
در نگاه اول مهمترین اتفاقی که در روابط ایران و غرب در سال 2013 افتاده، توافق هسته ای ایران و غرب است و به نظر من مهم تر از آن برای اولین بار مذاکرات علنی ایران و آمریکا به صورت مشخص و بر سر مسایل مبتلابه ایران و آمریکاست. یعنی در سابق اگر سفرای ایران در عراق با آمریکایی ها مذاکره می کردند بر سر امنیت عراق بود یا در افغانستان بر دکترین امنیت افغانستان و مسایل مربوط به آن بود. شما علاوه بر این اتفاقی که در سال 2013 در رابطه با ایران و غرب افتاده چه موضوع مهم دیگری به ذهن تان می رسد که فکر می کنید قابل پرداختن است؟
قبل از پرداختن به موضوع مذاکرات هستهای، باید به موضوع انتخابات ریاست جمهوری در ایران و پیروزی تاریخی دکتر حسن روحانی پرداخت. پیروزی روحانی غلبه خردگرایی و آینده نگری بر ناکارآمدی و سوء نیت و همچنین نشانه دغدغه عمومی ملت ایران برای غلبه بر هشت سال کابوس انزوا، فشار و سوءمدیریت در امور اقتصادی، سیاسی، راهبردی و فرهنگی در هر دو جبهه داخلی و خارجی بود. این انتخاب البته آغاز راه است و ضمن آن که روحانی و تیم همراهش معجزه گر و معصوم نیستند باید توجه داشت که هنوز کار دشواری برای رسیدن به موقعیتی بهتر برای ایران و ایرانیان وجود دارد.
در مساله روابط ایران و غرب روی سه محور میتوان مانور داد. یکی روابط مستقیم ایران و ایالات متحده است، دوم روابط ایران و بریتانیا و سوم روابط ایران و اتحادیه اروپاست. در مساله آمریکا یک مولفه اصلی مشترک وجود دارد و آن مساله مذاکرات هستهای است و در نهایت توافق اولیهای که در روزهای اخیر در ژنو به دست آمد. ایران پس از سالها موفق شد که موضوع و دستور مذاکرات را صرفا به چالش هستهای محدود و معطوف و از جنگیدن در چند جبهه پرهیز کند.
در توافقنامه ژنو مساله اصلی جزییات تکنیکی توافقنامه نیست، اولا این توافقنامه به نظر من توافقنامهای است که نه تنها آمریکا و نه تنها ایران بلکه همه ناظران معتقدند در شرایط، موقعیت و زمان متفاوت میتوانست بهتر از این باشد. همه بر این اذعان دارند که این یک توافق ایدهآل مطلق نیست، اما در زمان کنونی و با محدودیتهای موجود بهتر از این توافق به دست نمیآمد.
برای هر دو طرف؟
بله! به نظرم برای هر دو طرف، زیرا در یک دوره طولانی آمریکا تلاش کرد از ابتدا به طور کلی و کامل برنامه هستهای ایران را متوقف کند. وقتی میگویم به طور کلی، این شامل برنامه صلح آمیز و کاملا غیرنظامی هم میشد. کالین پاول اولین وزیر خارجه جورج بوش پسر بارها عنوان کرده بود که ایران اساسا هیچ گونه نیازی به هیچ گونه فناوری هستهای ندارد. آمریکا از زمان بیل کلینتون و جرج بوش تلاش کرد، ایران را از جهت سیاسی و اقتصادی منزوی کند و کاملا در هم شکسته کند، در برنامه محاصره اقتصادی و سیاسی به موفقیتهایی هم رسید، ولی نتوانست ایران را در هم بشکند. ایران را ضعیف کرد و به دردسر انداخت، ولی نتوانست برنامه هستهای ایران را متوقف کند.
از طرفی ایران هم با شعارهایی سعی می کرد تا تهدیدهای غرب را نادیده بگیرد و قطعنامههای مکرر جامعه بینالمللی علیه ایران را ورق پاره بپندارد، دولت سابق ایران عملا سعی کرد فشارهای غربی را نادیده بگیرد و به مردم بفهماند اینها اثری ندارد ولی در عمل دیدیم که آن تحریمها هم اثر جدی داشتند و دولت قبلی ایران تا چه در این مورد دچار سوءمحاسبه و سوء مدیریت شده بود. به هر روی دو طرف چالش به حالت بن بستی رسیدند که برنامههایشان در برابر هم به نتیجه کامل نرسیده بود. در دو طرف توافق موجود مطلوب است و از این بهتر در شرایط امروز و مقتضیات امروز برای هر دو طرف به دست نمیآمد.
من معتقدم صرفنظر از جزییات و اینکه چه دادیم و چه گرفتیم مساله توافق ژنو یک حادثه مهم تاریخی مثبت برای ایران بود. برای اولین بار بعد از سی و چهار سال ایران، به طور جدی روی نقشه منطقهای و جهانی به عنوان یک بازیگر قدرتمند اصلی و مطرح با شش قدرت بزرگ جهانی وارد مذاکره و گفت وگوی مستقیم شد. این چیزی بود که حکومت سعودی و اسراییل را به شدت ناراحت و ناراضی کرد و بقیه کشورهای منطقه هم کم و بیش دلخوشی نداشتند تا ایران دوباره به نقشه تصمیم گیریها و بازیگری کلان منطقهای و جهانی برگردد. توافقنامه ژنو بار دیگر بعد از 34 سال ایران را به نقشه تصمیم گیری های منطقه ای و جهانی برگرداند. این دستاوردی بسیار ممتاز در سیاست خارجی ایران بود.
وجه دوم قضیه مساله روابط ایران و بریتانیاست که بعد از یک دوره فراز و نشیب از ابتدای انقلاب و به خصوص بعد از حادثه فاجعه بار دو سال پیش حمله به سفارت بریتانیا در تهران که جز ضرر و توهین و خسارت برای ایران نداشت به بهبودی گراییده است. دولت بریتانیا بعد از روی کار آمدن آقای روحانی به این نتیجه رسید که به هر صورت روابطش را با ایران بهبود و مشکلات گذشته را ترمیم بخشد. بنابراین من فکر میکنم دولت ائتلافی فعلی بریتانیا به رهبری دیوید کامرون مصمم است که جای خالی خود را در مناسبات غربی و اروپایی با ایران پر کند. این هم دلایل اقتصادی دارد و هم دلایل استراتژیک و هم به دلیل منافع مشترک دو کشور است.
طبیعی است که در این تغییر تصمیم، دولت بریتانیا نگران منافع ملی ایران نیست و منافع خودش را در نظر گرفته است، ولی منافع بریتانیا و ایران در این بهبود روابط در حال حاضر به هم گره خورده است و به نظر من این حادثه مهمی است که در چند ماه آینده به خصوص بعد از بازگشایی گام به گام سفارتخانهها در دو کشور نتیجهاش را خواهیم دید. یعنی روابط ایران و بریتانیا برای اولین بار بعد از انقلاب به سمتی میرود که یک روابط استوار، پایدار، منصفانه و معقول از هر دو سو نزدیک شود.
مساله سوم مساله روابط ایران با اتحادیه اروپاست که بعد از یک دوره 8ساله ناکارآمدی در دیپلماسی ایران که موفق شد اروپا و آمریکا را برای اولین بار به طورکامل علیه ایران متحد کند، به نظر میرسد که این سیاست ناکارآمد دولت احمدی نژاد جای خود را به یک سیاست جدید می دهد و اتحادیه اروپا صرفنظر از منویات کشور سعودی، اسراییل و حتی آمریکا جداگانه و با توجه به منافع منطقهای و راهبردی خودش به مناسبات با ایران فکر کند.
بنابراین شما در مجموع فکر می کنید بذرهایی که در سال 2013 بین ایران و غرب کاشته شده است، در سال 2014 می تواند ثمرات خوبی را به بار بیاورد؟
بدون تردید همینطور است. البته در حال حاضر مساله مهم برای ایران همانطور که گفتم رفع مشکلات بین ایران و غرب و رفع چالش هستهای و در بقیه زمینه ها با غرب است. یعنی اگر در مسایل مختلف، کاهش تنش ها صورت بگیرد دیگر ایران هم میتواند مشکلاتش را حل کند و همان طور که آقای روحانی خودشان در اول کار گفتند، دیگر مساله روابط بین الملل ایران مساله خواص و نخبگان نیست که مردم عادی کشور با آن کاری نداشته باشند.
اکنون چالشهای بینالمللی ایران به نان شب مردم ما گره خورده است. اگر دولت روحانی بتواند در چالشهای بینالمللی موفق باشد و خلاف رویهای که در 8 سال گذشته بوده است تنش زدایی کند، به نظرم در مسایل داخلی هم موفق میشود. کلید حل مشکلات ایران، حل مساله هستهای و دیگر چالشهای بین المللی ایران است. البته این همه ماجرا نیست ولی بخش مهمی از ماجراست.
آقای تفرشی این زمینهای که شما به آن اشاره میکنید و آینده خوبی را پیشبینی میکنید، دشمنان و مخالفان قسم خوردهای چه در درون آمریکا چه در درون ایران و چه در درون منطقه دارد. در درون آمریکا ما میبینیم حتی آقای اوباما تهدید به وتو کردن مصوبات ضدایرانی کنگره و سنا میکند. با وجود این دشمنان باز هم شما همچنان خوش بین هستید؟
ببینید دشمنان بهبود روابط ایران و غرب سه دسته هستند. یک دسته کسانی هستند که به طور ایدئولوژیک و نظری اساسا معتقدند ایران و غرب نباید به تفاهم برسند. وقتی می گویم دشمنان منظورم دشمنان در ایران و خارج از ایران است که شما هم به درستی فرمودید. آنها معتقدند ایران با غرب یک هژمونی بنیادین و یک جدال ابدی و ازلی دارند و ایران و غرب نباید تحت هیچ شرایطی به توافق برسند. در خارج از ایران عده ای معتقدند وجود نظام کنونی در ایران به هر صورتی مخل منافع غرب است و بدون تغییر رژیم هیچ چیزی عوض نمی شود. در داخل ایران هم عده ای معتقدند ایران همیشه باید با آمریکا و غرب دشمنی بورزد و حیات کشور به این سیاست بسته است. این نگرش مبنای نظری و ایدئولوژیک دارد.
عدهای نیز براساس مصالح سیاسی و رقابتهای حزبی و گروهی خود با این مساله مخالفند، برای مثال در داخل ایران خیلی از اصولگرایان و تندروها مخالف بهبود روابط ایران و غرب نیستند، اما همانطور که در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی هم شاهد بودیم و الان هم تکرار میشود، برخی معتقدند که این کار را باید خودشان انجام دهند، نه دولت حاکم. برای اینکه به تصور آنها بهبود روابط ایران و غرب و به خصوص بهبود روابط ایران و آمریکا اکسیر جاودانگی است و هر که انجام دهد می ماند و آنان نمیخواهند رقیب سیاسی شان که قبلا خاتمی بود و الان روحانیست آن کار را انجام دهد. بنابراین سنگ اندازی میکنند تا زمان بگذرد و فرصت بسوزد و بعد خودشان این کار را انجام دهند، غافل از این که در زمانی که آنها بیایند نه شرایطش مهیا است و نه اساسا مشروعتی برای این کار دارند.
چنان که آقای احمدی نژاد در آغاز نخواست انجام دهد و بعد هم خواست و نتوانست. نکته سوم و مهم تر از دو گروه اول گروههای اقتصادی در همه دنیا هستند، یعنی کسانی که منافعشان در گرو وجود تحریمهاست، منافعشان در گرو بدبختی و بیچارگی ملت ایران و منافعشان در قبال این است که به عنوان دلال واسطه یا عوامل پشت صحنه و زیرمیزی و زیرزمینی دور زدن تحریم ها بتوانند در ایران یا خارج از کشور کار کنند. نهادها و افرادی که میلیاردها دلار از قبال تحریم ها سود بردند و میلیاردها دلار ملت ایران را فقیر می کنند. آنها دوست ندارند تحریمهای ضدایرانی پایان یابد و همین طور در قسمت استراتژیک قضیه بحث چندین کشور مهم منطقهای که میخواهند ایران را ضیعف و ذلیل ببینند. به خصوص کشور عربی سعودی و اسراییل که این دو قدرت علاقهمند هستند ایران نتواند تحت هیچ شرایطی با غرب به توافق برسد، برای اینکه میخواهند همچنان خودشان دست بالا را داشته باشند و یک ایران برتر و قوی و باعزت را نمی توانند ببینند. علیرغم همه این موارد من معتقدم که این قدرت ها و این گروه ها و این افراد نمیتوانند موانع زیادی ایجاد کنند.
به خصوص وقتی که بحث بهبود روابط ایران و غرب می شود در داخل کشور و در اروپا کمتر و بیشتر در ایران و آمریکا، مساله گزارش بهبود روابط تبدیل می شود به یک فوتبال سیاسی داخلی. یعنی استفاده ابزاری از آن میشود برای این که انتقام گیری و گروکشی از دولت حاکم بر آن کشور بکنند، هم از دولت اوباما و هم از دولت روحانی. بنابراین رقبای داخلی اوباما و روحانی تلاش می کنند از این مساله استفاده ابزاری بکنند و با سنگ اندازی و بهانه تراشی نگذارند به نتیجه برسد. نظر شخص من این است که علی رغم این مخالفت ها در نهایت با سختی و با موانع بسیار مذاکرات پیش می رود و موفقیت هم به دست می آید.
آقای تفرشی این اطمینان خاطر شما با وجود همه این مشکلات که هر کدام برای برهم زدن یک دنیا کفایت می کند از کجا می آید؟
اطمینان خاطر من از تغییر شرایطی که در ایران، اروپا و آمریکا هست می آید. برخلاف 8 سال پیش، چه در ایران، چه در آمریکا و چه در اروپا، اکثریت خردورزدان و عقلای جامعه، افکار عمومی و رسانههای جمعی مطرح، خواهان جنگ یا تداوم تحریم و فشار زیاد به ایران نیستند. آقای اوباما در سخنرانی خود در چند روز پیش به نکتهای اشاره کرد که بسیار مهم بود. او گفت: من برای این به دنبال مذاکره و رفع تحریم علیه ایران هستم که افکار عمومی و مردم آمریکا براساس نظرسنجیهای موجود این را از من میخواهند. این حرف مهمی بود یعنی نشان داد کسانی که مخالف بهبود روابط ایران و غرب هستند در اقلیت هستند. هم در ایران، هم در آمریکا و هم در اروپا. به نظر من این برگ برندهای است که در دست اوباما و روحانی و رهبران اروپایی است تا این کار را انجام دهند.
از قضا من معتقدم اگر این مذاکرات به سهولت انجام شود و به سرعت به نتیجه برسد پایداری کمتری خواهد داشت و اگر با موانع بسیار، با دقت نظر بسیار و دستاندازهای بیشتری به نتیجه برسد، میتواند پایدارتر باشد، چون در جزییات آن بیشتر کار شده است و تفاهم عمیق تری حاصل خواهد شد.
یکی از مسایلی که از میراث دولت های گذشته و شرایط گذشته مانده است و همچنان هم وجود دارد و شما هم اشاره کردید، بحث ایران و عربستان است. آیا در سال 2014 می توانیم این چشم انداز را ببینیم که دو کشور مهم خاورمیانه و مسلمان روابط استراتژیک سابق خود را احیا کنند و همچنان به عنوان بازیگران مهم منطقه در کنار هم نقش ایفا کنند نه در مقابل هم؟
در کشور عربی سعودی که من ترجیح می دهم به جای نام نادرست عربستان از آن استفاده کنم و در مورد دلیل آن هم می توانیم بعدا صحبت کنیم، یک گرایش قوی تندرو علیه ایران و نهایتا به دفاع از القاعده و طالبان و سلفی گری وجود دارد و کسانی هستند که به شدت گرایشهای افراطی وهابی و ضدشیعی دارند و نمیتوانند ایران را به عنوان محور و پناهگاه آیین تشیع در جهان ببینند، ولی واقعیت این است که گرایشهای دیگری هم در کشور سعودی وجود دارد. یعنی آن صدا، صدای واحدی در عربستان نیست. یادمان باشد که در زمان 8 سال دوران ریاست جمهوری آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، روابط بسیار مطلوبی بین ایران و عربستان وجود داشت.
یادمان باشد بعد از آن دوره در دوران آقای خاتمی تنها معاهده امنیتی در سطح کلان در تاریخ روابط ایران و سعودی امضا شد که متاسفانه با روی کار آمدن آقای احمدی نژاد اجرایی نشد. بنابراین عناصر بالقوهای برای اینکه ایران روابطش را با عربستان بهبود ببخشد وجود دارد. مساله این است که رهبران سعودی و مسوولان ایران بتوانند به همدیگر بفهمانند قدرتمند شدن هر یک از طرفین لزوما به عنوان تضعیف طرف مقابل نیست. به نظرم با تضعیف مواضع بندر بن سلطان و طرفداران او در بین شاهزادگان ارشد سعودی موازین ایران قویتر خواهد شد. تا جایی که من میدانم، شاهزاده سلمان بن عبدالعزیز ولیعهد کنونی سعودی گرایش جدی ضدایرانی نداشته و تا حدی نیز خواهان بهبود روابط دوجانبه بین تهران و ریاض است.
در شرایط فعلی با توجه به تغییری که آمریکا از نظر انرژی کرد، یعنی آمریکا الان به خاطر پیدا کردن منابع جدیدی نفتی مثل ده سال پیش محتاج نفت سعودی نیست. به نظر میرسد اگر ایران بعد از توافقنامه مقدماتی ژنو به یک تفاهم درازمدت راهبردی با غرب دست پیدا کند، دولت سعودی چارهای جز حمایت و تمکین از آن ندارد. البته ریاض قلبا از این شرایط خوشحال نیست ولی به نظرم میرسد که نمیتواند به صورت یک جانبه و یکسویه با آن مخالفت کند و بهترین گزینه برایش بهبود روابط با ایران خواهد بود و سنگ انداریاش را کم خواهد کرد. باید توجه داشت که اعتراضات کنونی سعودی علیه توافق ایران و غرب، از موضع اقتدار سعودی نبوده و کاملا نشانه ضعف موضع ریاض در این میان است.
البته مسایلی مثل مساله عراق و بحرین به خاطر ماهیت شیعی ماجرا و دخالتها و کارشکنیهای سلفیها و تندروهای وهابی و سنی همچنان خواهد بود، ولی به نظر میرسد که آنها هم تا حدی کمتر خواهد شد و تحریک و فشار سعودی در درازمدت علیه ایران کاهش پیدا خواهد کرد. اگر ایران بتواند با غرب به یک تفاهم بنیادین و راهبردی دست پیدا کند که من امیدوارم این اتفاق بیفتد، موضع سعودی از اسراییل جدا خواهد شد یعنی کشور عربی سعودی تا حد زیادی می تواند به یک تعقل و یک بالندگی ناگزیر برسد و شرایط خودش را تغییر دهد.
سوریه همچنان در کانون تحولات و توجهات کشورها قرار دارد، به نظر می رسد زمزمه هایی هم مبنی بر اینکه غرب کم کم مصالحه با بشار اسد را به جای حمایت از مخالفین بشار اسد روی میز آورد، به گوش می رسد. با این حال در آستانه کنفرانس ژنو2 همچنان موضوع دعوت یا عدم دعوت از ایران مورد بحث است. برخی مخالفند و برخی موافق. صرفنظر از اینکه در کنفرانس ژنو 2 چه خواهد گذشت، پیش بینی شما درباره آینده سوریه چه خواهد بود؟ آیا همان تز ایران که در سال 2014 انتخابات بدون بشار اسد برگزار شود به کرسی خواهد نشست یا نه تحولات دیگری برای این کشور عربی در راه است؟
قبل از اینکه مستقیما به سوال شما جواب دهم، باید بگویم روند تحولات سوریه در یک سال اخیر تا حد زیادی روابط ایران و غرب را هم شکل داد. وقتی کشورهای عربی نتوانستند ایده خود را بفروشند و ثابت کنند میشود در سوریه، با یک حرکت مسلحانه و جنگ داخلی و به رهبری نیروهای سلفی حکومت بشار اسد را سرنگون کرد و دولت سوریه نیز نتوانست مخالفانش را منکوب و نابود کند، عملا غرب به این نتیجه رسید که ایجاد ناامنی در کشوری مثل سوریه و حتی ایران لزوما شرایط را به نفع غرب رقم نخواهد زد و چه بسا شرایط را بدتر خواهد کرد حتی اگر از جهت منافع کشورهای غربی هم نگاه کنیم؛ بنابراین بخشی از تصمیم جدی برای بهبود روابط غرب با ایران به خصوص در مورد آمریکا و بریتانیا به تجربه سوریه هم برمی گردد و این خیلی مهم است.
از سوی دیگر، ایران هم توانست نشان دهد سرنگونی بشار اسد به سادگی ممکن نیست و به فرض امکان چه تبعاتی میتواند برای غرب در روی کار آمدن گروه های تندروی سلفی داشته باشد که لزوما توافقی هم با منافع راهبردی غرب ندارند. این موارد باعث شده که سوریه به یک مساله مهم سرنوشت ساز و تعیین کننده تبدیل شود. به نظر من چه بخواهیم چه نخواهیم دولت بشار اسد نشان داده است که به این سادگی قابل سرنگونی نیست و در واقع با یک توازن قوای بین مخالفین و موافقین در سال 2013 مواجه بودیم که نتیجهاش این شده که بحران سوریه راه حل نظامی نداشته باشد یعنی مواضع سرسختی که دولت اوباما و دولت کامرون و دیگر کشورهای غربی 2 سال پیش داشتند، عملا وجود خارجی ندارد و به این نتیجه رسیدند که راه حل سیاسی باید باشد.
وقتی به دنبال راه حل سیاسی میرویم ناگزیر راه حل سیاسی یعنی سنجش آرای مردم و صندوق رای. حال این صندوق رای میتواند انتخابات ریاست جمهوری باشد یا میتواند رفراندوم و همه پرسی باشد یا میتواند مراجعه به آراء سازمان های بینالمللی باشد. در هر صورت این شرایط رژیم یا تغییر نظام از طریق براندازی در دستور کشورهای غربی نیست، ولو اینکه حکومت سعودی همچنان به آن علاقه مند باشد و دیگر کشورهای عرب هم بخواهند تحریک کنند ولی نتیجتا این راهی بوده است که پیموده شده و تجربه نشان داده که عملی و شدنی نیست.
در سال گذشته اتفاق دیگری که افتاد و به نظر من آنچنان که باید و شاید متناسب با اهمیت آن به آن پرداخته نشد، ملاقات مسعود بارزانی با رجب طیب اردوغان در ترکیه و در استان دیار بکر بود. این نشان می داد کردهای عراق رفته رفته خود را از حوزه عربی جدا می کنند و به حوزه نوعثمانی گری ها نزدیک می کنند. تبعات آن ملاقات را در آینده برای کردها به خصوص با توجه به فعل و انفعالاتی که در جامعه آنها اتفاق می افتد چگونه می بینید؟
من شاید دقیقا به این نتیجهای که شما به آن می رسید نرسیده باشم، ولی میخواهم بگویم که در هر دو سوی ماجرا هم در ترکیه و هم در بین نیروهای بارزانی و کردستان عراق یک بازنگری و تجدید نظر طلبی وجود دارد و بعد از سال ها انکار حتی وجود پدیدهای به نام اقلیت کرد در ترکیه، به هرحال ترکیه الان به شرایطی رسیده که حاضر میشود با رهبر بزرگترین منطقه کردنشین جهان در کردستان عراق مذاکره کند، کسانی که هویت کردی خواهانه به نام آنها عجین شده است بنابراین این ملاقات فی نفسه به نظر من قبل از این که بخواهیم به هر نوع نتیجهگیری برسیم نشان دهنده تجدید نظر طلبی و بازنگری در سیاستهای دوطرف ماجرا نسبت به یکدیگر است.
یعنی آن منازعه جویی مسالمت ناپذیر کردی و آن انکار و نادیده گرفتن هویت کردی اول از طرف کردستان عراق و دوم از طرف ترکیه عملا جای خود را به یک تعقل و یک مفاهمه داده است. این حادثه بسیار مهمی است که نتیجه درس تجربه و سیلی روزگار است. بحث دوم قضیه این است که همانطور که شما گفتید دولت اقلیم کردستان عراق طبیعتا با توجه به شرایطی که در ترکیه پیش آمده است و نرمشی که ترکیه نشان داده به این نتیجه رسیده که بازی کردن با کارت اعراب در برابر ترکها یا اگر قدیمیتر بگوییم عثمانیها، دیگر کارآیی خود را از دست داده و با تفاهم با ترکیه شاید بهتر می توان به خواستههای خود که همان خودمختاری و شاید تشکیل دولت مستقل کردستان عراق است، دست پیدا کنند.
فکر می کنید انتخاب پاپ جدید چه تغییراتی را به همراه دارد؟
انتخاب پاپ جدید در واتیکان به نظر من یکی از حادثه های مهم جهان در سال 2013 بود. برای اولین بار انتخاب رهبر کاتولیک های جهان از بین کشورهای بزرگ غربی خارج شد و با انتخاب پاپ برزیلی که بسیار هم علاقه مند به حقوق محرومین و اکثریت خاموش و در عین حال مستمند و ضعیف نگه داشته شده کاتولیک های جهان هستند حادثه مهمی رخ داد که تا همین الان هم نتایج آن را دیدیم. پاپ فرانسیس توانسته است تا حد زیادی تغییرات وسیعی را در جامعه کاتولیک جهان و ساز و کار دولت واتیکان ایجاد کند و به نظر میرسد که انتخاب این پاپ آگاهانه بوده است و برای پوست اندازی مذهب کاتولیک و تاثیری که در جهت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی تا به حال بخشی از آن را دیدیم، بوده و حالا در آینده اگر این پاپ بتواند به رهبری خودش ادامه دهد این تاثیر را بیشتر، گستردهتر و عمیقتر خواهیم دید.