در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۶۰۳۷
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۴
زبان هرکس، به تعبیر ‌هایدگر، خانه هستی اوست. به بیان دیگر، زبان هرکس تجربه زیسته یا جهان زیسته اوست. از این‌رو، نمی‌توان به قیاس‌پذیری کامل زبان‌ها امید داشت و زبان را باربر حاملی فرض کرد که مفاهیم و معانی را بی‌دخل و تصرف از یک سرزمین زبانی به سرزمین دیگر زبانی انتقال می‌دهد.

گروه راهبرد خبرگزاری دانا: 14 مرداد ۱۲۸۵، ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، ۲ خرداد ۱۳۷۶ودر نهایت ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ نمادهای تلاش کودک نوپای جامعه مدنی ایران برای بقا در زمین جامعه ایران است. کودک نوپایی که به عقیده بسیاری از فعالان سیاسی و‌ نظریه‌پردازان جامعه مدنی ایران ناقص متولد شده است. به تعبیر کارشناسان برای پایان دادن به این روند یک راه بیشتر وجود ندارد و آن بلوغ جامعه مدنی ایران است؛ اما تعریف جامعه مدنی چیست؟ تعاریف بیشماری از «جامعه مدنی» وجود دارد. تعریف مدرسه اقتصاد لندن که مرکزی برای پژوهش درمورد جامعه مدنی است، این‌گونه است: «جامعه مدنی به بستری از کردارهای مشترک غیرتحمیلی، حول منافع، اهداف، ارزش‌های مشترک گفته می‌شود. در تئوری قالب‌های نهادینه آن با دولت، خانواده، بازار متفاوت است.» هرچند در عمل مرز میان دولت، جامعه مدنی، خانواده و بازار پیچیده، نامشخص و محل مناقشه است. جامعه مدنی عموما شامل طیف متنوعی از فضاها، عاملان و قالب‌های نهادینه است که در درجات مختلف تشریفات، استقلال داخلی و قدرت قرار دارند. جوامع مدنی اغلب به‌وسیله نهادهایی مثل موسسات خیریه ثبت شده، سازمان‌های غیردولتی توسعه انجمن‌های گروه‌ها، سازمان‌های زنان، سازمان‌های عقیده محور، انجمن‌های متخصصین، اتحادیه‌های کارگری، گروه‌های خودیاری، حرکت‌های اجتماعی، انجمن‌های صنفی، ائتلاف‌ها، گروه‌های مدافعین و احزاب پر می‌شوند. اکنون که همه صحبت از تشکیل و تشکل‌یابی احزاب می‌کنند و همایش احزاب به دعوت وزارت کشور چندی پیش برگزار شد چند سوال به وجود می‌آید. اولا آیا در ایران اصلا تحزب وجود داشته است؟ آیا فرهنگ ایرانی با تحزب سازگاری دارد؟ اکنون که همه صحبت از دموکراسی می‌کنند رابطه جامعه مدنی و دموکراسی چگونه تعریف می‌شود؟ آبشخور اولیه ادبیات راجع به پیوند جامعه مدنی و دموکراسی، نوشته‌های ابتدایی لیبرال مثل «ده توکویل» بوده‌اند. هرچند که به روش‌های مهمی توسط نظریه‌پردازان قرن بیست مثل «گابریل آلموند» و «سیدنی وربا» پیشرفت کرده. آنان کسانی بودند که نقش جامعه مدنی را در نظم دموکراتیک حیاتی دانسته‌اند. آنها در این رابطه بحث کرده‌اند که عناصر سیاسی خیلی از نهادهای جامعه مدنی، هوشیاری بیشتر و شهروندی بااطلاع‌تر را به وجود می‌آورد. کسانی که به گزینه‌های بهتری در انتخابات رای می‌دهند، در سیاست مشارکت می‌کنند و در نتیجه دولت را پاسخگوتر نگاه می‌دارند. اخیرا «رابرت پوتنام» حتی درباره حیاتی بودن نهادهای غیرسیاسی جامعه مدنی برای دموکراسی بحث کرده‌است. این به‌خاطر آن است که این سازمان‌ها سرمایه اجتماعی (ارزش‌های مشترک و مورد اطمینان) را می‌سازند. این سرمایه اجتماعی به جو سیاسی منتقل شده و از طریق تسهیل درک به‌هم‌پیوستگی جامعه و منافع آن، به همبسته نگه‌داشتن جامعه کمک می‌کنند. آرمان برای پاسخ به سوالات خود به سراغ دکتر محمدرضا تاجیک رفته است. رسانه‌ها از او به عنوان یکی از تئوریسین‌های دولت اصلاحات یاد می‌کنند. محمدرضا تاجیک بعد از فراغت از تحصیل در مقطع لیسانس، تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس علوم سیاسی دانشگاه آزاد و فوق‌لیسانس روابط بین‌الملل دانشگاه تهران را پی می‌گیرد. هرچند از تز فوق‌لیسانس روابط بین‌الملل در دانشگاه تهران با عنوان «دکترین‌های امنیت ملی» دفاع می‌کند و دفاع از پایان‌نامه فوق لیسانس علوم سیاسی‌اش را که در زمینه جنبش‌های جدید اجتماعی بوده را ناتمام می‌گذارد و به انگلستان سفر می‌کند تا تحصیلات خودش را ادامه دهد و در پایان‌نامه «دکترین‌های امنیت ملی»، رویکردهای جدید را در عرصه امنیت ملی مورد بررسی قرار می‌دهد و به نقد رویکردهای سنتی و توسعه محور در این عرصه می‌پردازد و سعی می‌کند با توجه به رویکردهای پلورالیستی در عرصه امنیت ملی، یک تئوری خاصی متناسب با جامعه ایرانی ارائه دهد. در دانشگاه اسکس انگلستان هم تحصیل در رشته نوین «تحلیل گفتمان» را آغاز می‌کند و پایان‌نامه مقطع فوق‌لیسانس‌اش را در دانشگاه آزاد اسلامی تکمیل می‌کند و آن را ارائه می‌دهد. بلافاصله پس از دفاع از پایان‌نامه فوق‌لیسانس یعنی در سال ۱۳۷۲ تحصیل در مقطع دکترای تحلیل گفتمان در سیاست را در همان دانشگاه آغاز می‌کند و در سال ۱۳۷۴ با دفاع کردن از تز دکترایش که عنوان «دگربودگی و هویت» را برخود داشته فارغ‌التحصیل می‌شود و ۱۷ روز قبل از برگزاری جشن فارغ‌التحصیلی به علت میزان علاقه‌ای که به کشور خودش دارد به ایران برمی‌گردد و بازگشت سریع به ایران را بر حضور در مراسم جشن فارغ‌التحصیلی ترجیح می‌دهد. او با تحصیل در رشته تحلیل گفتمان در سیاست، تمایل پیدا می‌کند از منظر گفتمانی جدیدی به تحلیل شرایط جدید جامعه بپردازد. اگرچه در ابتدا انتخاب این رشته جدید، برای او ثقیل بود ولی با صرف حدود ۱۴-۱۳ ساعت در شبانه‌روز می‌کوشد ادبیات این رشته نوین را درک کند. اکنون و در سال ۹۲ کوشیده‌ایم گفتمان احزاب ایرانی و فعالان سیاسی ایران را از منظر و دیدگاه او درک کنیم؛ مشروح گفت‌وگوی آرمان با دکتر محمدرضا تاجیک، استاد دانشگاه شهید بهشتی در ذیل آمده است:

همان‌طور که استحضار دارید بخشی از فعالان سیاسی ایران به‌واسطه بازشدن فضا درصدد هستند که احزاب فراگیر اصلاح‌طلب و اصولگرا را تشکیل دهند. اینجا چند سوال مطرح است؟ اول اینکه آیا در ایران چیزی تحت عنوان حزب با توجه به تعریف معمول آن در علوم سیاسی تاکنون تشکیل شده است؟ دوم اینکه اگر تشکیل نشده چرا فعالان سیاسی ایران برای تشکیل حزب فراگیر اقدام کرده‌اند؟ با توجه به فرهنگ ایرانی آیا امکان تشکیل حزب در شرایط فعلی وجود دارد؟ و در نهایت این سوال مطرح می‌شود که چرا فرهنگ ایرانی امکان تشکل‌یابی را برای جامعه ایرانی تاکنون فراهم نکرده است؟

نخست بگویم در زمانه و جامعه ما عینیت بخشیدن به ایده احزاب فراگیر نه ممکن است و نه مطلوب. فصل و زمان احزاب فراگیرِ‌ سالار حقیقت و آوانگارد به‌سر آمده است. در عصر پساجامعه (جامعه به مثابه یک کلیت و تمامیت) و نیز، در عصر پساسیاست و پساایدئولوژی و پساهویتِ امروز- که جامعه ما نیز به‌رغم صورت پوپولیستی آن از استلزامات و تاثیرات این عصر چندان مصون نیست – دیگر نمی‌توان به احزاب فراگیر اندیشید. در شرایطی که بازیگران سیاسیِ جمعی ما، کماکان در دوران صغارت بازی حزبی به‌سر می‌برند، بازی این بازیگران، هنوز در کوران یک نظم نمادین (زبانی) سیاسی و یک فرهنگ سیاسی توسعه‌یافته به بالندگی نرسیده است و این بازیگران هنوز قواعد و آموزه‌های بازی «در خود» و «با خود» را نیاموخته‌اند، نمی‌توان انتظار کنشِ جمعی و سیاسی پیچیده‌تر و حرفه‌ای‌تری همچون ایجاد زنجیره هم‌ارزی و زنجیره تمایزها (تحت لوای یک حزب فراگیر) را داشت. تجربه یک سده بازی حزبی در جامعه ایرانی به ما می‌گوید که بسیاری از احزاب ما، به‌دلایلی که در مصاحبه‌های قبلی به آنها اشاره کرده‌ام، بیش و پیش از آنکه یک «حزب» (به‌معنای دقیق کلمه) باشند، یک «پاتوق» و «محفل» و «هیات» – با حداقل چسبندگی و پیوستگی میان اعضا – بوده‌اند. اگرچه چنین حال و احوالی را نباید دستاویز تحقیر و تعطیل احزاب قرار داد، بلکه باید شرایطی برای بلوغ و بالندگی آنان فراهم آورد.

آیا در اندیشه دینی و فرهنگ سیاسی ما جایی برای تحزب وجود دارد؟

بستگی دارد که از کدامین منظر و قرائت سخن می‌گوییم. از یک منظر، «جامعه دینی یک حزب تمام» است، از منظری دیگر، «جامعه دینی نه یک حزب، که هفتاد و دو حزب ناتمام» است، از منظر سوم، هر انسان دیندار یک حزب تمام است، در نگاه چهارم، تصور این است که اندیشه دینی نسبت به تحزب ساکت و صامت است، در رویکرد پنجم، اندیشه دینی با تحزب به شیوه غربی سر سازگاری ندارد، از منظر ششم، تحزب امر سیاسی و ریشه غربی دارد و مربوط به ساحتِ سیاسی جامعه است، و نباید در جامعه ما سراغی از حزب و تحزب گرفت، در خوانش هفتم، دین و سیاست در هم مدغم هستند و دین نیز از خاصیت انطباق با شرایط زمان و مکان برخوردار است، لذا نمی‌توان دین و اندیشه دینی را در تخالف و تضاد با حزب تعریف کرد. اما درمورد متغیر دیگر پرسش شما، یعنی فرهنگ سیاسی، باید بگویم که در جامعه ما بازی حزبی قبل از فرهنگ سیاسی تجربه شد. به بیان دیگر، در جامعه ایرانی نهال تحزب بر زمین فرهنگ سیاسی خوب نرویید، و انسان ایرانی قبل از آن‌که چنین زمینی را تمهید کند، تلاش کرد از درخت تناور حزب بالا برود، و چون راه و رسم بالا رفتن نیز نمی‌دانست، خود و درخت را به صد ابتری و بدتری گرفتار کرد.

لازمه رسیدن به تحزب دموکراسی است. برخی محققین معتقدند برداشت فرهنگ ایرانی از دموکراسی با غرب متفاوت است. آیا فرهنگ ایرانی با دموکراسی به‌معنای غربی آن سازگاری دارد؟

زبان هرکس، به تعبیر ‌هایدگر، خانه هستی اوست. به بیان دیگر، زبان هرکس تجربه زیسته یا جهان زیسته اوست. از این‌رو، نمی‌توان به قیاس‌پذیری کامل زبان‌ها امید داشت و زبان را باربر حاملی فرض کرد که مفاهیم و معانی را بی‌دخل و تصرف از یک سرزمین زبانی به سرزمین دیگر زبانی انتقال می‌دهد. با این بیان می‌خواهم‌بگویم مفاهیم زمینه‌پرورده هستند، لذا نمی‌توان در بسترهای مختلف گفتمانی مصداقی واحد و یگانه برای آنان قائل شد. از این منظر، بدیهی است که نمی‌توان مفهوم دموکراسی را از یک بستر و زمینه سکولار (غربی) جدا کرد و آن را عینا (با حفظ اصالت معنایی و مفهومی) در یک بستر و زمینه دینی (ایران امروز) حک کرد. تجربه تاریخی به ما می‌گوید که هر نوع تلاشی در این راستا، جز به ستیزش و تقابل «متن» و «زمینه» نینجامیده است. پاسخ قسمت سوم پرسش شما به نوعی در پاسخ پرسش قبلی مستتر است، لذا از اطناب کلام پرهیز می‌کنم.

برخی از فعالان سیاسی از شما به عنوان یکی از تئوریسین‌های اصلاحات نام می‌برند. به نظر شما گفتمان اصلاحات چه تعریفی از تحزب دارد؟ و چه تعریفی از حزب فراگیر؟ این بحث حزب فراگیر به‌معنای بازگشت به نظام تک‌حزبی یا دوحزبی است. آیا یک آسیب به جامعه مدنی محسوب می‌شود یا روند معمول حرکت جامعه مدنی است؟

به‌نظرم تعریف مالوف و مرسومی که از مفهوم «حزب» در گفتمان اصلاح‌طلبی وجود دارد، تفاوتی با تعریف آن در ادبیات مدرن سیاسی غربی ندارد، اگرچه آنچه به این نام در پراتیک سیاسی تجربه می‌شود با این تعریف مدرن فاصله دارد. اما تعریف من از یک حزب فراگیر، زنجیره‌ای از هویت متمایز و متکثر سیاسی– با چاشنی به رسمیت شناختن این تمایز و تکثر– و نوعی قاعده‌مندی در پراکندگی است. با این بیان می‌خواهم بگویم که لازمه ایجاد یک حزب فراگیر، پذیرش نوعی «ادغام حذفی» یا «حذف ادغامی» (حذف تفاوت‌ها از رهگذر ادغام آنان در یک پیکره واحد تشکیلاتی) نیست، بلکه ایجاد نوعی جغرافیای مشترک گفتمانی در میانه خرده‌گفتمان‌های گوناگون است. اگر در این تعریف با من موافق باشید، نه‌تنها می‌توانیم مطمئن شویم که چنین حزب فراگیری ره به نظام تک‌حزبی، دوحزبی نمی‌برد، بلکه می‌توانیم آن را نماد و نمود مدنیتی به بلوغ رسیده بدانیم. اما آنچه در آن تردید ندارم فقدان همین «مدنیت بالغ» است. لذا در شرایط کنونی ایجاد چنین حزب فراگیری را جز به‌صورت تاکتیکی و جز برای نیل به اهداف مرحله‌ای و جزئی میسر و مناسب نمی‌دانم.

برخی معتقدند که ما در ایران جامعه مدنی به‌معنای واقعی نداریم. بیشتر یک جامعه هیجانی و متغیر در ایران وجود دارد؛ این بحث را قبول دارید؟ اگر شما معتقدید که جامعه مدنی در ایران شکل گرفته و وجود دارد، پس چرا تحزب و تشکل مانند غرب در آن وجود ندارد؟ چرا رسانه‌های مستقل در آن کمتر نسبت به دیگر کشورها وجود دارد؟

معتقدم روزی روزگاری در تاریخ اکنون ما، چیزی به نام جامعه مدنی در دامانِ نه‌چندان نرم و لطیفِ جامعه ایرانی تولدی سزارینی، شش ماهه، ناقص و معیوب داشته‌است. بدیهی است آن بستر زمخت و این تولد ناجور، هیچ‌گاه امکان رشدی موزون و طبیعی به چنین پدیده‌ای نداده است. افزون بر این‌دو، همان‌گونه که حزب سیاسی را مقدم و مرجح بر فرهنگ سیاسی طلب کردیم، جامعه مدنی را نیز مقدم و مرجح بر انسان (حامل و عامل) مدنی طلب کردیم. به بیان دیگر، تلاش کردیم جامعه مدنیِ را بدون انسانِ مدنی تجربه کنیم که البته تجربه موفقی از کار درنیامد و جز بر بی‌ریختی جامعه مدنی تازه و ناقص تولدیافته ما نیفزود. بدیهی است نمی‌توان از ذات نایافته از هستی‌بخش، انتظار هستی‌بخشی داشت و از یک جامعه مدنی فقیر و صغیر انتظار فراهم آوردن بستری برای رویش و پیدایش پیچیده‌ترین و مدنی‌ترین کنش جمعی سیاسی‌ای که تاکنون بشر تجربه کرده است را داشت.

پس باید این‌گونه تصور کرد که افکار عمومی هم در ایران در حد انتظار جامعیت کامل را ندارد؟ به نظر شما افکار عمومی در ایران اصلا وجود دارد؟

چنانچه بپذیریم که افکار عمومی از یک‌سو، عبارتست از بیانِ انتظارات و آمال مردم از دولت و درکی که از آن دارند و از سوی دیگر، عبارتست از آن‌چیزی که سیاستمداران دنبال می‌کنند، از آن متاثر می‌شوند و در مقابل آن پاسخگو هستند، آن‌گاه می‌توان گفت نوعی از افکار عمومی همواره در ایران وجود داشته است. در زمانه ما هم رسانه‌های ارتباط جمعی و هم ارتباط میان‌فردی در تقویت یا در سمت و سوگیری افکار عمومی جامعه ما بسیار موثر بوده‌اند. اگرچه به نظر می‌رسد، تاثیر ارتباطات میان‌فردی به‌طور فزآینده‌ای در حال پیشی گرفتن بر تاثیرات رسانه‌های ارتباط جمعی هستند، اما کماکان رسانه‌ها تاثیر مثبت و بسزایی بر «ادراکات گزینشی» و افکار عمومی مردم دارند. به‌رغم مسیر ناهمواری که بر سر راه افکار عمومی در جامعه امروز ما قرار دارد، من سخت به آینده‌ و تاثیرگذاری ژرف و گسترده آن امیدوارم.

ارسال نظر