در چند روزی که گذشت وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری در مورد یکی از بنیادیترین موضوعات و مسایل و مشکلات حوزه علم و تخصص در کشور تحت عنوان «فرار مغزها» سخن گفتند. آماری که ایشان بیان کردند عمق چالشی را که در طول چند دهه گذشته در ایران جاری است، نشان میدهد. هزینهای که برای تربیت یک متخصص در کشور صرف میشود و بیحساب و بیکتاب تربیتشدگان از کشور به خارج رانده میشوند دو بعد چالشی انسانی و اجتماعی است که ابعاد اقتصادی و فنی و سیاسی در کل کشور دارد؛ چالشی انسانی که تاکنون دستاویز برخی سیاستبازان قرار گرفته بود.
سیاستبازانی که نه اهل تخصص بودند و نه قصد داشتند تا جامعه ایرانی بر
اساس تخصص و دانش مدیریت شود. وقتی از سیاستبازی دور میشویم و قصد پیدا
میکنیم کشور را بر اساس دانش و تخصص بومی مدیریت کنیم آنوقت متوجه این
چالش میشویم. این چالش، عمقی بیش از آن دارد که در حد یک خبر به آن توجه
میشود. این چالش راز و رمز ظهور چالشهای مهم دیگری است که در ایران جاری
است. ایران کشوری است که در آن چالشهای انسانی بسیاری جاری و ساری است. من
به چهار چالش انسانی اشاره میکنم.
اولین چالش انسانی «فرار مغزها» و دومی
«کشتهشدن سالانه بیش از ۲۰هزارنفرو صدواندیهزارنفر نیز زخمی در جادهها»
سومین فاجعه «آلودگی زیستمحیطی و هوا،» و چهارمین فاجعه «حضور
سیاستبازان به جای سیاستمداران در برخی حوزههای مدیریتی کشور» است. این
چهار رخداد ناگوار با هم در زمان واحد و شرایط واحد در جریان هستند. در
دولت اعتدال، مرتبطترین وزیر به چالشی جدی توجه کرده است. این توجه ضمن
اینکه در زمان خوبی بوده، ولی در این حدش بسیار ساده و سطحی است. اگر در
همین حد باقی بماند به سیاسیشدن فرار مغزها خواهد انجامید. همانطور که
تاکنون اینگونه بوده است. سه اطلاعی که وزیر علوم در توضیح وضعیت فرار
مغزها ارایه دادهاند نشان از عمق فاجعه بزرگ و فراگیر انسانی اجتماعی است.
این سه اطلاع چه هستند و چه معنایی را در بردارند؟ اول اینکه گفته شده است
در سال حدود ۱۵۰هزارنفر متخصص از کشور خارج میشوند.
دوم اینکه اشاره شده
است هزینه تربیت هر متخصص در کشور یکمیلیوندلار است. سوم اینکه بودجه
دولتی ایران ۱۹۲هزارمیلیاردتومان معادل با ۷۰میلیارددلار است. همانطور که
وزیر محترم هم اشاره کردهاند با یک حساب ساده اینطور میشود: ما هر سال
۱۵۰هزار نفری که هر کدام با هزینه یکمیلیوندلار با احتساب هر دلار
سههزارتومان که میشود ۴۵۰هزارمیلیاردتومان را از دست میدهیم در حالی که
بودجه کشورمان در سال ۱۹۲هزارمیلیاردتومان است. این رقم به چه معناست؟
ارقام چه میگویند؟ ظاهرا میشود ۴۵۰هزارمیلیاردتومان. اینطور نیست؟
یعنی میشود تقریبا کمی کمتر از یک چهارم بودجه کل کشور در سال. جالب است،
نیست؟ کشوری با هزاران مشقت، درآمدی کسب میکند و یک چهارم آن را از طریق
تربیت متخصص بدون کمترین مشکلی از بین میبرد. حدود یک چهارم توانش را در
اختیار کسانی قرار میدهد که قرار بود با آنها رقابت و در بعضی از شرایط
مقابله کند. این یک چهارم بودجه است. در حوزه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی
دیگر کنشگران و بازیگران از مصرف سه چهارم دیگر بودجه هم رضایت ندارند. چون
ما هر روز از پدیدهای تحت عنوان افول اقتصاد ملی و رشد اقتصاد وابسته یاد
میکنیم، از مصرف گرایی یاد میشود، همانطور که اشاره شد از کشته شدن بیش
از ۲۰هزارنفر و نابودشدن ماشین و… خبر میدهیم و هزاران پدیده دیگری که
اصلا در راستای سر و سامان یافتن اقتصاد بومی و ملی نیست. در نتیجه به نظر
میآید
نتایج مترتب بر فاجعههای سهگانه انسانی دیگر هم نشان ازبینرفتن
سرمایههای ملی (انسانی، اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی، فرهنگی و…) است.
اگر یکبار دیگر به نوع ظهور و بروز چهار رخداد ناگوار، اشاره کنیم خواهیم
فهمید که بنیادیترین چالش در ایران «فرار مغزها» است. این چالش در زمانی
در کشور ظهور کرده است که ما بیشترین نیاز را به متخصص و نیروی فکری و
تربیتشده داریم. همه گفته و میگویند که ساختن کشور با نیروی متخصص بومی
ممکن است. در این شرایط است که ما با چالش بزرگ خروج نخبگان و مغزها از
کشور روبهرو شدهایم. زمانی که بیشترین نیاز را به نخبگان داریم آنوقت
نخبگان از کشور خارج میشوند. چرا؟ این را باید مسوولان مربوطه پاسخ دهند.
کسانی که مسوول سازماندهی نیروی انسانی کشور هستند؛ کسانی که مسوول تربیت
نیروی متخصص هستند؛ کسانی که مسوول بودجهریزی و ارزیابی عملکرد دستگاههای
اجرایی هستند؛ کسانی که در حوزه اندیشه و فکر مشغول کار هستند. در زمانی
که به مغز و متخصص و صاحب دانش داخلی نیاز داشتیم جریانی چالشی تحت
عنوان«فرارمغزها» ظهور کرد. این چالش، خود، اساس فعالسازی زمینههای ظهور
چالشهای سهگانه دیگر شد. وقتی متخصص تربیتشده در داخل جایی برای زندگی
در کشور نمییابد و احساس میکند که دانش و تخصصی که در اختیار دارد مورد
استفاده قرار نمیگیرد و در مقابل تقاضای جهانی کار برایش هست، خارجشدن از
کشور را پیشه میکند و زمینه بروز چالشهای دیگر که من از سه نوع آن یاد
کردم، فراهم میشود. فقدان متخصص است که فاجعه مرگ ۲۰هزارنفر در سال در
کشور را ممکن میکند. فقدان متخصص تربیتشده داخلی است که زمینه ظهور فاجعه
زیستمحیطی آلودگی هوا در کشور را فراهم میکند. فقدان متخصص تربیتشده و
کاردان است که زمینه فعالسازی حضور سیاستبازان تا سیاستمداران و متخصصان
حوزهها را در ایران فراهم ساخته و ایران را در معرض فاجعه خاصی که از آن
با عنوان «فاجعه سیاستبازی» یاد کردم قرار داده است.
در این زمینه باید کاری کرد. من برای سروساماندادن این امور در اولین اقدام پیشنهاد میکنم در حوزه ریاستجمهوری دو معاونت دیگر افزون بر معاونتهای جاری تحت عنوان«معاونت حفاظت از سرمایه انسانی» برای سروساماندادن چالش فرار مغزها و«معاونت حیات» برای سروساماندادن فاجعه تصادفات که میتوان از آن تحت عنوان«فاجعه مرگ» یاد کرد، تشکیل شود. در ضمن هر یک از وزارتخانهها و سازمانهایی که با تربیت نیروی انسانی درگیر هستند به بازنگری سیاستهای جاریشان اقدام کرده و سازمانهای اجرایی در بهکارگیری نیروی متخصص تجدیدنظر کنند. البته اقدامهای دیگری هم بهلحاظ فرهنگی لازم است تا تجلیل از متخصص و صاحب فن و دانش و در نهایت دفاع از علم و تخصص در کشور صورت گیرد.
منبع: روزنامه شرق