خانم یورک، برخی روشنفکران اعتقاد چندانی به اثر بخشی شبکه های اجتماعی ندارند و اثرات آن را مبالغه آمیزتر از واقعیت می دانند. نظر شما چیست؟
من با کمال احترام اين قبيل روشنفكران مخالف هستم، میتوانم بگویم که ایشان زمان زیادی را به عنوان یک کاربر شبکه های اجتماعی صرف نمیکنند. من شک دارم بتوانیم درباره این فرض اساسی که شبکههای اجتماعی تنها وسیله ای است که از طریق آن میتوان مردم را سازماندهی کرد به توافق برسیم. من فکر می کنم که شبکههای اجتماعی پیشرفت بزرگی در سرعت شکلگیری جنبش ایجاد کردهاند: اگر شما به سرعت اولیه اعتراض 25 ژانویه در مصر نگاه کنید خواهید دید که روند اعتراض و شکلگیری جنبش به شدت توسط تکنولوژی هدایت میشد و مردم با عضو شدن و تایید صفحات مربوط به جنبش در شبکههای اجتماعی و پیشنهاد کردن عضویت در آنها به دوستان خود به جنبش و اعتراض سرعت بخشیدند. این گسترش سریع اطلاعات امکان نداشت که قبلا اتفاق بیافتد.
یک مثال دیگر اینکه به رغم بایکوت، تحریم و مجازات، جنبش فلسطینی ها در فلسطین قادر شده با استفاده از اینترنت با فلسطینی ها در خارج از کشور و همچنین متحدان خود را در سراسر جهان مرتبط شود؛ امکانی که پیشترها اصلا قابل دسترسی نبود. این امر منجر به ارتباط و همبستگی بیشتر میان کسانی که در داخل و خارج مطابق اهداف این جنبش فعالیت میکنند، شده است.
شما مطالعات بسیاری بر تاثیر شبکه های اجتماعی در خاورمیانه به ویژه در سه سال اخیر پس از بهار عرب داشته اید. آیا به نظر شما این شبکه ها توانسته اند یا می توانند نقشی در نزدیک شدن کشورها به ارزش های دموکراتیک در امر سیاسی ایفا کنند؟
به نکته خوبی اشاره کردید. این مسئله قطعا می تواند نقطه ضعف هم باشد، و برخی جنبش سازیهای سریع می تواند مردم را به سمت اتخاذ تصمیمات سیاسیای هدایت کند که اتخاذ آن تصمیم نیاز به تامل بیشتر از این داشته باشد. در عین حال در همان زمان میتواند تعداد بیشتری از مردم را درگیر سیاست و دستخوش امواج متلاطم بکند که درباره آنچه مطلوب و مهم میدانند صحبت کنند و تعداد بیشتری را به صحنه بیاورند.
آیا شبکه های اجتماعی بر نهادهای سنتی دموکراسی تاثیر خواهد گذاشت و از تاثیر گذاری آن ها بر تحولات سیاسی می کاهد؟
من باور دارم که شبکه های اجتماعی و اینترنت، صرفا وسیله ای هستند که از طریق آن ارتباط برقرار می کنیم، و بنابراین من فکر نمی کنم که آنها سهم بیشتری نسبت به مطبوعات چاپی یا تلفن در دموکراسی ها داشته باشند. موضوع مهم این است که «پیامی» وجود دارد که از طریق آن ارتباط میان انسانها برقرار می شود. همچنین، به رغم اینکه به آزادی بیان باور زیادی دارم، من نیز به مقدار زیادی اثرات مخرب شبکه های اجتماعی در خاورمیانه را دیدهام. از شبکههای اجتماعی به منظور درخواست برای گسترش تبلیغ خشونت برخی از گروه ها استفاده شده است، و برخی وقتها هم توسط برخی دولتها برای تبلیغ و پروپاگاندا استفاده می شود.
برای من جذاب این است که ببینم چگونه اینترنت به از بین رفتن آن چیزی که جامعه شناسان به آن «جهالت چند وجهی» میگویند، کمک میکند که به معنی این است که تقریبا 80 درصد جمعیت با آن همراه هستند. نمونه این را در مصر دیدیم، وقتی که تعداد زیادی از مردم از مبارک نفرت داشتند اما رسانهها هرگز قادر به بحث درباره این موضوع نبودند. همیشه وبلاگ وجود دارد اما آنها به خوبی متصل به یکدیگر نیستند و در این میان فیس بوک محملی شد برای برقراری ارتباط میان مردم. در ایالات متحده، این اتفاق با حزب تی پارتی و افزایش سریع ارتباطها رخ داد. در ایالات متحده جالب این است که هر چند مطبوعاتی که آزاد نامیده می شود و رسانههای جریان اصلی خبررسانی هستند، متعلق به شرکت ها و دولت است اما رسانههای مستقل که کوچکتر هستند، توانستند نقش بیشتری ایفا کنند. شبکه های اجتماعی به گردهم آمدن مردم کمک می کنند که لازمه دموکراسی مستقیم است. البته من باور ندارم که آنها می توانند در حال حاضر دموکراسی مستقیم را در ساختارهای موجود در حکومت ایجاد کنند.
در بحث فرهنگ بهره گیری از شبکه های اجتماعی، چه تفاوت هایی میان کاربران آن در خاورمیانه با غرب و ایالات متحده می بینید؟ چه چیزهایی از یکدیگر آموخته اند؟
من فکر می کنم بزرگترین تفاوت این است که شبکه های اجتماعی خاورمیانه همواره بیشتر از شبکههای اجتماعی آمریکا سیاسی هستند. وقتی برای اولین بار آمریکایی ها به فیس بوک پیوستند، آن را به عنوان یک شبکه اجتماعی برای دانشجویان به قصد پیدا کردن دوستان و گذاشتن قرار ملاقات استفاده کردند. اگر چه فیس بوک خیلی زود نسبت به کاربرد اولیهاش رشد کرد اما آمریکایی ها در ابتدا آن را به عنوان یک ابزار برای سازماندهی سیاسی نمی دیدند، در حالی که فیس بوک در کشورهای خاصی در خاورمیانه محبوب شد و مردم از توانایی آن برای گسترش سریع اطلاعات آگاه بودند.
دلیل دیگری که این اتفاق افتاده است این است که خاورمیانه فاقد مطبوعات آزاد است. بدین معنی است که مردم آن کشورها تشنه یک پلتفرم هستند که در آن افکار و ایده هایشان منتشر شود. در واقع، اگر شما به کشورهایی در خاورمیانه و شمال آفریقا که تا حدودی از مطبوعات آزاد برخوردارند (مانند مراکش و لبنان) نگاه کنید، می بینید که در این کشورها از فیس بوک برای سازماندهی سیاسی استفاده نمی شود.
چرا در میان جنبش های اجتماعی که ابزار اصلی شان شبکه های اجتماعی هستند ما عموما با فقدان رهبران فرهمند سیاسی یا اجتماعی روبرو هستیم؟
واقعا نمی دانم. خودم در این مورد کنجکاو هستم. من تعجب میکنم اگر ماهیت واقعی ما به عنوان انسان است این است: که زمانی که رومیها ساختارها را برپا کردند در غرب، ما مردمی بودیم که واقعا یک جامعه آنارشیک را ترجیح می دادیم. اما واقعا نمی دانم که این درست است یا خیر.
جنبش های اجتماعی درگیر در شبکه های اجتماعی نشان دادند قدرت قابل توجهی در به چالش کشیدن سیستم های غیر دموکراتیک و حتی بر انداختن حاکمان غیر دموکراتیک دارند. مثال مصر و تونس وجود دارد. اما نکته قابل توجه این است که این دست شبکه های اجتماعی نمی توانند در انتخابات تاثیرگذار باشند؛ یعنی انگار شبکه های اجتماعی برای تظاهرات خیلی تاثیرگذار هستند اما برای انتخابات نه. آیا شما چنین تصوری دارید؟
باز هم من فکر نمی کنم دلیل آن شبکه های اجتماعی باشد. اگر یک گروه از مردم هرگز در یک دموکراسی زندگی نکردهاند اما حقوق بشر را نقض شده دیده اند، در نهایت آنها به اندازه کافی قدرت خواهند گرفت و به پا می خیزند و اعتراض می کنند. اما اینکه آیا آنها در واقع می تواند به حفظ یک دموکراسی بپردازند، سوال متفاوت است. منظورم این است که در ایالات متحده تحت یک دموکراسی برای چند صد سال زندگی کرده ایم و همچنین نگهداری از آن کار بسیار سختی بوده است. چیزی که تلاش می کنم بگویم این است که من فکر نمی کنم که یکی از ویژگی های شبکه های اجتماعی این است که نشان دهد که دموکراسی شکست خورده است.
در مورد سوریه، در ماه های اول فعالین شبکه های اجتماعی بسیار مشتاق و موفق در شکل دادن به تظاهرات مسالمت آمیز بودند، خیلی از بلاگرها مانند رزان قزاوی انجا بودند تا مردم را به سمت اصول دموکراتیک هدایت کنند، اما آنچه امروز در سوریه می بینیم خون و جنگ است. صفحه "سوریه انقلاب 2011″ ، بیش از 200 هزار عضو داشت. آنها الان کجا هستند؟ چرا نتوانستند مانع بروز خشونت و جنگ داخلی شوند؟ آیا اعضای شبکه های اجتماعی هم به گروه های مسلح پیوستند؟
شما را ارجاع می دهم به آنچه درباره اینترنت در سوریه اتفاق افتاد. اولین اتفاق این بود که فیس بوک در سوریه سانسور شد و لذا تعداد صفحات مربوط به سوریه کمتر شدند. یکی دیگر اینکه به دلیل جنگ و تخریب زیرساختهای فیزیکی و دستکاری دولت، دسترسی به اینترنت کمتر از قبل شده است. حتی کافه های اینترنتی نیز که همچنان فعالیت می کنند تحت قانون افزایش نظارت بر استفاده از اینترنت و بسیاری قانون های محدود کننده دیگر قرار دارند و حتی مردم می گویند که مشاهده اخبار سیاسی ممنوع است. بسیاری از رهبران اولیه جنبش اینترنتی، کشور را ترک کرده اند. مضاف بر این، کشور سوریه همیشه به لحاظ استفاده و دسترسی به اینترنت آماری پایین و نزدیک به 18 داشته است. بنابراین دسترسی به اینترنت تنها برای طبقه متوسط و نخبگان فراهم بوده است. این افراد نیز اولین کسانی بودند که از سوریه فرار کردند. من فکر می کنم که در اینترنت نمایندگان مردم سوریه وجود ندارند چرا که دسترسیشان بسیار محدود است.