در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۷۰۳۶
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۱
استقلال‌طلبی علم و فکر تا بدان‌جاست که ایدئولوژی را نیز برنمی‌تابد، دلیل مدعای خود را کشورهای شرقی‌ و ایدئولوژیکی می‌دانم که سال‌ها برای ایدئولوژیک کردن دانشگاه‌هایشان کوشیده‌اند و ضمن گرفتن نتایج عکس از این تلاش‌ها، فروپاشی ایدئولوژی‌شان را به نظاره نشسته‌اند.

گروه راهبرد خبرگزاری دانا: در دنیای اطلاعات اعتبار جوامع را ظرفیت‌های علمی تعیین می‌کند. از این رو جوامع برای کسب وجهه خود می‌کوشند تا با بسترسازی نهاد‌های علمی و رفع مشکلات احتمالی، توسعه خود را تضمین کنند. مشکلاتی را که امروز در جامعه علمی مطرح می‌شود، می‌توان در دو بعد درونی (فقدان نقد) و بیرونی؛ (گره خوردگی با سیاست)، تقسیم‌بندی کرد. این در حالی است که اخیرا رییس جمهوری هم در نوزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی، به «خطرات زیرزمینی شدن نقد» اشاره کرد و آن را مانعی برای اعتلای فکری برشمرد. از این رو برآن شدیم تا نخست سیاسی‌شدن علم را به عنوان بعدی بیرونی و سپس نبود فضای انتقادی را که به اعتقاد برخی از تحلیل‌گران اجتماعی در نتیجه اختلاط با سیاست ایجاد می‌شود، با دکتر سید مصطفی محقق داماد به بحث بگذاریم. وی استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی و عضو فرهنگستان علوم ایران است و سال‌هاست به عنوان یک استاد مجتهد در حوزه و دانشگاه تدریس می‌کند. حاصل این گپ و گفت توسط ایران پیش روی شماست.

از جمله مشکلات جامعه علمی، گره‌خوردگی ساحت علم با سیاست است. کما این‌که نمونه آن را در سیاستگذاری علم طی 8 سال گذشته‌ شاهد بوده‌ایم. تا چه حد ساحت علم می‌تواند از معادلات قدرت متأثر باشد؟ و آیا اساسا علم سیاست‌بردار است؟

قطعا پیشرفت دانش و دانشگاه در سایه استقلال و آزادی میسر می‌شود و آزادی به معنای رهایی از قید و بند و فشار سیاسی ضامن این پیشرفت است. از آنجا که علم تقیدپذیر نیست و نمی‌توان برای آن چارچوب تعریف کرد، به افراد هم نمی‌توان امر کرد که چه بدان و چه ندان.

استقلال‌طلبی علم و فکر تا بدان‌جاست که ایدئولوژی را نیز برنمی‌تابد، دلیل مدعای خود را کشورهای شرقی‌ و ایدئولوژیکی می‌دانم که سال‌ها برای ایدئولوژیک کردن دانشگاه‌هایشان کوشیده‌اند و ضمن گرفتن نتایج عکس از این تلاش‌ها، فروپاشی ایدئولوژی‌شان را به نظاره نشسته‌اند.

براساس تاریخ ادبیات اسلامی قرن چهارم و پنجم «قرن طلایی‌اسلامی» نامیده می‌شود و درباره این دو قرن عرب‌ها و بویژه کشورهای غربی بسیار نوشته‌اند، اگر غرب گاهی اعتراف می‌کند که مدیون دانش اسلامی است، بی‌راه نمی‌گوید چرا که در آن دو قرن ابن سینا، فارابی و شیخ طوسی سربرمی‌آورند و علومی همچون فقه، کلام و فلسفه ظهور می‌کنند. با این حال اگر بگوییم پس از آن دو قرن به دوران انحطاط دانش و فکر اسلامی وارد می‌شویم، گزاف نگفته‌ایم. عامل اصلی پیشرفت در آن دو قرن چیزی جز آزادی نیست.

از آنجا که نمی‌توان دانشگاه را از سیاست جدا کرد و فضای آکادمیک خواه ناخواه با سیاست گره می‌خورد چه کنیم تا علم برای ما اولویت بیشتری داشته باشد؟

حقیقت این است که سیاسی بودن مراکزعلمی نباید به تخریب و مزاحمت در مسیر مدیریت کشور رهنمون شود. چرا که ما از این قضیه خاطره خوشی نداریم. سیاست علمی باید به سمت اندیشه‌ورزی سوق داده شود، در واقع این زمان است که می‌توان از دانشگاه به عنوان بهترین مکان تولید علم و به‌عنوان فضایی اثرگذار یاد کرد، بنابراین به نظر من از آنجا که سیاست خواه ناخواه با علم پیوند می‌خورد، شایسته است که سیاست‌مان را علمی کنیم، نه این که علم را سیاسی کنیم. به واقع نقص عمده کشور ما ضعف در مدیریت علمی است.

آزادی فکر از مناسبات قدرت چگونه میسر می‌شود؟

نهادینه‌شدن فرهنگ «نقد» این دستاورد را برای ما خواهد داشت. وقتی عقاید و آرا آزادانه ابراز شوند، به تدریج فرهنگ نقد در جامعه جاری خواهد شد. کما‌این‌که نمونه آن را می‌توان در همان دوران طلایی اسلام دید، در آن زمان، آزادی تا بدان‌جا بود که افرادی مانند زکریای رازی کتاب‌هایی در نقد دین می‌نویسند و افرادی به او پاسخ می‌دهند. حتی گفت‌و‌گو با او به تلخگویی می‌کشد. مثلا به خاطر دارم ابن سینا در یک جا از کتاب شفا، پس از پاسخ دادن به وی با تعبیر تندی می‌گوید، که آری کسی که تمام عمرش را در آزمایش ادرار صرف کرده بیش از این نمی‌فهمد!! ولی هیچ کس جان او را به مخاطره نمی‌اندازد، او آزاد می‌نویسد و ابن سینا هم آزاد نقد می‌کند. بنابراین آزادی فکر از مناسبات قدرت و در نتیجه نهادینه‌شدن فرهنگ نقد در جامعه، نه تنها تهدیدی علیه جامعه نیست، بلکه زمینه‌ساز اعتلای فکری هم می‌شود و هم‌افزایی فکری صورت می‌گیرد.

برخی از اهالی‌فکر معتقدند در کنار محدودیت‌های سیاسی که از بیرون نظام فکری اعمال می‌شود، نبود نقد در میان اهالی اندیشه، مشکل دیگر نهادهای فکری ماست؛ شما تا چه حد این مشکل را در جامعه امروز ما احساس می‌کنید؟

متاسفانه چنین است و به اعتقاد من این، موجب افول علم می‌شود. من هر چند وقت یک‌بار مقالاتی را در مجلات علمی می‌نویسم و همواره از این موضوع گله می‌کنم که چرا در باب این مقاله‌ای که نوشته‌شده، انتقادی صورت نمی‌گیرد. چراکه نقد یک مقاله نشانه‌ای از توجه به آن است نه ضعف آن. این از جمله اخلاق‌های علمی است که پیشکسوتان دانشگاهی ما باید در این زمینه پیشقدم شوند و این مشکلات را حل کنند.

با توجه به این که رییس جمهوری اخیرا در نوزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی بر اهمیت نقد و باز بودن فضای فکری تأکید و توجه به اندیشه‌های مخالف را لازمه رشد و تعالی فکری جامعه معرفی کرد، شما برای نهادینه شدن این فرهنگ در جامعه علمی چه اقداماتی را ضروری می‌دانید؟ سهم جامعه علمی در نظام آزاد و انتقادگر چیست؟

پیشنهاد من تشکیل جلسات هفتگی با حضور استادان است تا نظر یکدیگر را در حضور دانشجویان نقد کنند و این شیوه را رواج دهند.

امروز استادان محترم دانشگاه صرفا با شاگردان خود روبه‌رو هستند. شاگردان نه یک درجه بلکه درجات زیادی از آنها پایین‌ترند و اغلب آنها مرعوب عظمت استاد می‌شوند. این یک امر طبیعی است، استاد هیچ‌گاه خود را در مقابل هم قد و اندازه خویش نمی بیند، تا نظرش نقادی شود. لذا استاد درجا می‌زند. مطالعه کردن تنها رشد نمی‌آورد. جمله‌ای از بزرگان برای ما به جا مانده که گفته‌اند: «ان حیات العلم بالبحث والنقد» یعنی حیات و زندگانی دانش، به بحث ونقد است.

البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که نقادی یک فن است و کار همه کس نیست. شخصی که می‌خواهد اثری را نقد کند، بایستی اولا در آن رشته و موضوع آن اثر، تسلط کافی داشته باشد و ثانیا نقد را با توهین یا ایرادگیری محض متفاوت بداند. در ادبیات اسلامی، قدمای ما نمونه‌هایی را برای ما به یادگار نهاده‌اند که نمونه‌ای است از نقادی علمی. مثلا امام فخر رازی کتاب ابن‌سینا را نقد می‌کند و خواجه طوسی اثر فخر رازی را به نقادی می‌کشد و جالب آن‌ که قطب الدین رازی میان آن‌ دو به داوری می‌پردازد و کتابی تحت عنوان «المحاکمات» می‌نویسد. هرسه بزرگواران از خِرّیطان فن می‌باشند. کسی بخواهد نقد فلسفی یا کلامی را بیاموزد، بهترین اثر همین آثار است. قبل از ایشان فارابی آثار افلاطون و ارسطو را نقادی کرده‌است. به هرحال حوزه‌های سنتی ما در این فن مهارت کافی داشتند، ولی متأسفانه امروز افرادی تحت عنوان نقد فقط به ذکر نقاط منفی می پردازند و گویی هیچ نقطه مثبت درآن اثر وجود نداشته که این کار نوعی

خلاف انصاف است.

نقطه مثبت نهادهای سنتی همچون حوزه در همین تبادل اندیشه و نقدپذیری است. واقعیت این است که اگر دانشگاه نقاط مثبت حوزه را می‌گرفت، الان پیشرفت بهتری را تجربه می‌کرد. در حوزه قم رسوم مختلفی از جمله آزادی مباحثات، گفت‌وگوها و نقادی‌ وجود دارد. طلاب آن زمان که در کلاس‌های مختلف شرکت می‌کردند در طول روز مباحث دو کلاس را با هم مبادله کرده و به این شیوه از هر دو کلاس بهره‌ می‌گرفتند.

در دانشگاه‌ها متأسفانه این جو حاکم نیست استاد یکسره به تدریس می‌پردازد و دانشجویان به یادداشت‌برداری اکتفا می‌کنند. اخیرا به سهم خود این شیوه را در مراکزی از جمله در دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه شهید مطهری و دانشگاه مفید باب کرده‌ام و با ایجاد شرایط گفت‌وگویی‌ برای استادان امکان شرکت دانشجویان در این جلسات و یادداشت‌‌برداری از این گفت‌وگوها را فراهم کرده‌ایم.

در واقع این کاری است که از حوزه به دانشگاه آورده‌شده و امیدوارم در این زمینه موفقیت لازم به دست آید.

طی سالیان گذشته مسأله فکر در دانشگاه‌ها با مشکلاتی ‌روبه‌رو شد. علی رغم این که بزرگان جامعه و در رأس آنها مقام معظم رهبری مکرر بر بحث کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی و نقد تأکید کردند،باز هم فضای آزاداندیشی بر دانشگاه حاکم شده است.

بنابراین باید در این زمینه اقدامات مؤثر صورت گیرد، چرا‌که رمز تعالی یک جامعه در گرو تبادل اندیشه و نقد‌پذیری است.

ارسال نظر