آنچه
در پی میآید بخشی از مقدمه کتاب «دین و نظریه اجتماعی» است که هفته آینده
از سوی انتشارات کویر منتشر خواهد شد. در این کتاب محمدرضا جلاییپور با
شش جامعهشناس دین درباره سکولاریسم و سکولاریزاسیون گفتوگو کرده که
مجموعه آنها میتواند تصویری از نسبت نظریه اجتماعی و دین به دست دهد.
کتاب
«دین و نظریه اجتماعی» متشکل از شش گفتوگوی نگارنده با تعدادی از
برجستهترین نظریهپردازان اجتماعی و جامعهشناسان دین معاصر است: جفری
الکساندر، براین ترنر، دیوید هلد، خوزه کازانوا، استیو بروس و گریس دیوی.
رشتهای که این گفتوگوها را به یکدیگر پیوند میدهد تمرکز همه آنها بر
نظریههای مرتبط با جایگاه دین در جهان معاصر است. از آنجا که پارهای از
این اندیشمندان و جامعهشناسان برجسته هنوز در منابع فارسیزبان معرفی
نشدهاند، کوشش شده است که محتوا و زبان گفتوگوها برای تمامی علاقهمندان
به علوم اجتماعی و انسانی و دینپژوهی آسانفهم باشد و هر گفتوگو درآمدی
خوشخوان و دریچهای شود برای آشنایی کلی با نظریهپرداز طرف گفتوگو و
آرای او در باب تحولات دین در جهان امروز. پاسخهای روان، روشن و
غیرفضلفروشانه هریک از اندیشمندان و معطوفبودن پارهای از پرسشها به
ایران نیز بر جذابیت و سودمندی گفتوگوها افزوده است.
قرار
بود در این مجموعه حتیالامکان برجستهترین نظریهپردازان اجتماعی و
جامعهشناسان دین معاصر حضور داشته باشند. چهار نفر از اندیشمندان طرف
گفتوگو- خوزه کازانوا، براین ترنر، استیو بروس و گریس دیوی- از
تاثیرگذارترین جامعهشناسان دین معاصر محسوب میشوند و دو نفر دیگر- جفری
الکساندر و دیوید هلد- نیز از جمله نظریهپردازان اجتماعی برجسته معاصرند.
با سهنفر از استادانم در دوره کارشناسیارشد در دانشگاه LSE لندن آنتونی
گیدنز، اریک بک و آیلین بارکر و یورگن هابرماس نیز گفتوگوهایی با همین
موضوع و سیاق برای انتشار در این مجموعه انجام داده بودم که متاسفانه فایل
صوتیشان در اثر حوادث سالهای گذشته سهحافظه الکترونیک و رایانه همراهم
از دست رفت و فرصت و انگیزه کافی برای تکرارشان را نیافتم. رندال کالینز و
مانوئل کاستلز نیز دعوتم برای انجام گفتوگو را پذیرفته بودند که به دلیل
وقفه ناخواستهای که پس از 88 در تحصیلات دکترایم در دانشگاه آکسفورد
افتاده بود، مجبور به لغو قرار گفتوگوی حضوری شدم. قرار بود با
جامعهشناسان برجسته دیگری نیز برای گفتوگوهای بعدی تماس بگیرم، اما با
تغییر اولویتهای پژوهشی و کاریام در چند سال گذشته بعید است علاقه و مجال
کافی برای ادامه این گفتوگوها را پیدا کنم و این مجموعه را در همین شکل و
حجم میبندم.
حلقه
وصل این گفتوگوها موضع موافق یا مخالف هر یک از اندیشمندان در قبال نظریه
سکولاریزاسیون است. در این مجموعه تعدادی از مدافعان و منتقدان برجسته این
نظریه آرای خود را به روشنی و سادگی طرح کردهاند. حامیان نظریه
سکولاریزاسیون در اشکال متنوع آن معتقدند با پیشرفت و بسط فرهنگ و تمدن
مدرن، دین به نحوی اجتنابناپذیر هم در سطح کلان/ نهادی/ عینی و هم در سطح
خرد/ ذهنی افول میکند و در مقابل، منتقدان نظریه سکولاریزاسیون که خود به
شاخههای پرشماری تقسیم میشوند از منظرهای مختلف از سازگاری دین و
مدرنیته دفاع میکنند و گرچه «تغییرات» دین در جهان جدید را ناگزیر
میدانند، به «افول» اجتنابناپذیر آن باور ندارند.
چنانکه
روشن است نظریههای جامعهشناسانه در باب جایگاه دین در جهان معاصر صرفا
به «توصیف» و «تبیین» فرآیندهای تغییر و افت و خیز دین میپردازند و از
آن جهت که نظریهای جامعهشناختی هستند نمیتوانند در مورد «مطلوبیت» آنچه
توصیف و تبیین میکنند داوری ارزشی کنند. مواضع «توصیفی» و «تبیینی» را
باید از مواضع «هنجارین»/ «توصیهای»/ «ارزشمدارانه» در باب دین تفکیک کرد،
ولی متاسفانه همین تفکیک روشن و ساده بعضا صورت نمیگیرد و خلط میان مواضع
و مباحث «توصیفی/ تبیینی» و «هنجارین/ ارزشداورانه/ تجویزی» و جهش از
«بایدها» به «هستها» در این زمینه به آشفتگیهای نظری در عرصه عمومی
ایران دامن زده و بر ابهام و گرههای گفتوگوهایی که درباره جایگاه دین در
جهان معاصر درمیگیرد افزوده است.
سکولاریزاسیون
یک نظریه توصیفی/ تبیینی جامعهشناختی است و سکولاریزم یک جهتگیری فلسفی/
سیاسی. میتوان «هوادار نظریه سکولاریزاسیون» بود (یعنی معتقد بود که دین
در جهان معاصر در حال افول است) و در عین حال «طرفدار تقویت دین» بود
(همچون جریان اصلی دیانت سنتی و حامیان مکتب تفکیک در ایران). همچنین
میتوان «مخالف نظریه سکولاریزاسیون» بود (یعنی معتقد بود که دین در جهان
معاصر لزوما افول نمیکند) و در عین حال «سکولاریست» (یعنی طرفدار افول
دین) بود. کمااینکه همزمان میتوان «سکولاریست» بود و «معتقد به
سکولاریزاسیون» (همچون استیو بروس، اکثر خداناباوران و پارهای روشنفکران
غیردیندار ایرانی) یا توأمان «طرفدار تقویت دین» بود و «منتقد نظریه
سکولاریزاسیون» (همچون اکثر حامیان «اسلام سیاسی» و «نواندیشی دینی» در
ایران).
نگارنده
نیز در این زمینه موضعی هنجارین دارد (و تقویت «معنویت و دیانت سازگار با
اخلاق و عقلانیت» در زندگی انسانها- سطح خرد- و حضور مدنی و دموکراتیک دین
در چارچوب «قانونی عادلانه» و «اخلاقی فرادینی/ پیشادینی» در عرصه
اجتماعی- سطح کلان- را مطلوب میداند)، ولی در گفتوگوهای این مجموعه
کوشیده است صرفا موضع جامعهشناختی، توصیفی و تبیینی هر یک از اندیشمندان
را در باب جایگاه دین در جهان امروز بکاود و پیش چشم خوانندگان بنهد. از
اینرو مخاطب با هر موضع ارزشمدارانهای که در قبال انواع دیانت دارد
احتمالا پارهای از نکات طرحشده در این مجموعه را خواندنی و اندیشیدنی
خواهد یافت.
در
یک سوی طیف نظریهپردازان این مجموعه، استیو بروس قرار دارد که از
طرفداران برجسته و سرسخت نظریه سکولاریزاسیون است و افول دین در اثر پیشرفت
مدرنیته و مدرنیزاسیون را ناگزیر میداند. و در سوی دیگر این طیف، گریس
دیوی و خوزه کازانوا جای میگیرند که از منتقدان مشهور و اثرگذار نظریه
سکولاریزاسیون هستند و روایی و اعتبار این نظریه را زیر سوال برده و
نظریههای بدیلی را ارایه کردهاند. جفری الکساندر، دیوید هلد و براین ترنر
نیز در میانه این طیف قرار دارند، انتقادات نرمتری را به نظریه
سکولاریزاسیون وارد میدانند و دین و مدرنیته را سازگار میبینند.
اولین
گفتوگوی این مجموعه که با جفری الکساندر است بیشتر به جریانشناسی نظریه
اجتماعی و جامعهشناختی معاصر پرداخته است تا زمینه نظری و جغرافیای کلی
بحث روشنتر شود و به منزله درآمدی باشد برای ورود متمرکزتر به کندوکاو
درباره جایگاه دین در جهان جدید در گفتوگوهای بعدی این مجموعه با
جامعهشناسان دین برجسته معاصر. آخرین گفتوگو نیز با دیوید هلد است که
همچون گفتوگوی اول و به منزله موخره به موضوعات کلیتری در جریانشناسی
اندیشه اجتماعی و سیاسی معاصر میپردازد. اگر مخاطب این مجموعه در ازای
چندساعتی که صرف خواندن آن میکند، نکتهها و بهانههایی برای اندیشیدن و
خواندن بیشتر، دقت و بصیرت افزونتر در نظر و جدیت و کار نیک بیشتر در عمل
بیابد، «از بخت شکر دارم و از روزگار هم.»
منبع: شرق