به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نوشته قانون، در رزومه نیکروش عناوینی چون استاد و رییس سابق دانشکده برق دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ریاست همین دانشگاه، استاندار کهگیلویه و بویراحمد در دولت مهندس بازرگان و نماینده مردم تهران در دوره سوم مجلس شورای اسلامی به چشم میخورد. اما آنچه بهانه گفتوگو با وی شد، سابقه شهرداری نیکروش است. وی در دوران وزارت کشور آیتا... مهدوی کنی، دوران نخستوزیری ایشان و ابتدای نخستوزیری مهندس میرحسین موسوی شهردار تهران بوده است. نیکروش اکنون در طبقه هفتم دانشکده برق دانشگاه امیر کبیر اتاق نسبتا کوچکی دارد. با وی درباره دوران شهرداریاش گفتوگو کردیم.
چه شد که به سمت شهردار تهران انتخاب شدید؟
زمانی که آیتا... مهدوی کنی در دولت شهید رجایی به سمت وزیر کشور انتخاب شدند، از من خواستند که شهردار تهران شوم. من به دلیلی استانداری کهگیلویه و بویر احمد را ترک کرده بودم و در پذیرش این سمت هم مقاومت میکردم. اما ایشان این امر را تکلیف شرعی شمردند و من هم اطاعت امر شرع کرده و شهردار شدم.
چرا از سمت شهرداری کنار رفتید؟
زمانی که آیتا... مهدویکنی نخستوزیر شدند، من را برای وزارت کشور انتخاب کردند. البته انتخابهای بسیار مناسبتری نسبت به من وجود داشت و من هم بعضی اسامی را مطرح کردم که اگر صلاح میدانند، از وجود آن شخصیتها استفاده کنند. البته ایشان من را مناسب این سمت دیدند، آیتا... مهدوی کنی هم به نوعی دولت انتقالی بودند. ایشان از زمان شهادت مرحوم باهنر تا زمان انتخاب آیتا... خامنهای به عنوان رییس جمهور ، که منجر به انتخاب آقای مهندس موسوی به نخستوزیری شد، مسوولیت داشتند.
چه رسالتی برای مدیریت شهری قائل هستید؟
هنوز هم بر این عقیده هستم که مخارج تهران باید از سوی تهرانیها داده شود. در آن دوره هم که در وزارت کشور و مجلس بودم، همیشه این ایده را پیگیری میکردم. زیرا بویراحمد رادیده بودم و متوجه شده بودم که منبع خوبی برای سرمایههای این مملکت است، اما خودشان از همه چیز محروم هستند. در مقابل تهران هیچ منبع خاصی ندارد و همه نعمتها را میبلعد. من به این موضوع اعتراض داشتم. به هیچ وجه نمیگفتم تهران هیچ چیزی نداشته باشد و بر سر تهران بزنیم، بلکه تهران باید در حد پایتخت جمهوری اسلامی باشد، اما مخارجش را کسانی باید بدهند که از آن استفاده میکنند. خاطرم هست در مجلس زمانی که میخواستند مترو تهران را بسازند، گفتم از سوخت مالیات بگیرید. روی بنزین تهران مالیات بگیرید و بگویید از پمپ بنزین وردآورد کرج تا آبعلی، از آن سمت هم تا بهشت زهرا، پنج ریال بنزین گرانتر شود و این پول را مردمی بدهند که از خودرو استفاده میکنند و خواهان استفاده از مترو هستند و با این پول مترو را بسازیم. بعد، از پول مترو ادامه آن را بسازیم و تکمیلش کنیم. نیاییم از بودجه عمومی که باید در بویراحمد هم خرج شود، در تهران خرج کنیم. این ایده من بود و در شهرداری هم این موضوع را تعقیب و پیگیری میکردم. به دنبال این باور در جاهایی که کار شهرداری سختتر بود، وقت بیشتری میگذاشتم و به مشکلاتشان بیشتر رسیدگی میکردم. به عنوان مثال در قسمت زباله و خدمات شهری رسیدگی بیشتری میشد و سعی داشتیم آن را مکانیزه کنیم. با اینکه دولت کمک بسیار اندک و غیرقابل ملاحظهای به ما میکرد که البته دستشان هم درد نکند، به همان میزان هم اعتقاد نداشتم و میگفتم نباید اصلا کمک بکنید. ما باید روی پای خود باید و این مردم تهران هستند که میبایست مخارج زندگی خودشان را بدهند، نه اینکه بویراحمد مخارج زندگی تهران را بدهد. متاسفانه امروز تاحدی این گونه شده است، یعنی تمام هزینهها را دولت به یک نوعی سوبسید میدهد یا تقبل میکند که بودجه عمومی صرف شهرهای بزرگ میشود. به همین دلیل شاهد مهاجرت به این شهر هستیم.
شما دقیقا از چه تاریخ تا چه تاریخی شهردار تهران بودید؟
من از همان ابتدا که آقای آیتا... مهدوی کنی وزیر کشور شدند، در شهریور 59 و شاید با یک ماه فاصله، شهردار تهران شدم. بعد که ایشان نخستوزیر شدند، با یک یا دو هفته اختلاف وزارت کشور را به عهده گرفتم. در این فاصله مسوولیت شهرداری را داشتم. درآن زمان که آیتا... مهدوی کنی از من خواستند تا شهردار شوم، رییس دانشگاه صنعتی امیرکبیر در تهران بودم.
یعنی تا تیر 59 که مهندس توسلی شهردار تهران بودند؟
بله و یک ماه بعد از آن من شهردار شدم که در یک ماه میان این دو زمان، جناب زوارهای مسوول بودند که من هم در کنار ایشان فعالیت میکردم. به آقای آیتا... مهدوی کنی عرض کردم، به این دلیل که من تاکنون در شهرداری نبودهام و این مسوولیت را نمیشناسم. باید مدتی مطالعه کنم و ایشان به من گفتند مشکلی ندارد. در این یک ماه جناب زوارهای به عنوان سرپرست هستند و شما هم به ایشان کمک کنید تا هر زمان که مطالعاتتان کامل شد، بگو که من حکم شما را امضا کنم تا اینکه یک روز حکم انتصابم را در رادیو شنیدم.
به نظر شما وظیفه اصلی شهردار تهران در کلانشهر تهران چیست؟
شهرداری تهران باید کارگزار تمام امور تهران محسوب شود و به هر کسی هم که اجازه داده میشود، در این شهرفعالیت کند، مستاجر او تلقی شود. در تمام دنیا پلیسها، قضات و همه کسانی که در شهر هستند، زیر نظر شهرداری کار میکنند. شهردار از سوی مردم تعیین میشود و رییس این شهر هم مردم هستند و به نیابت خودشان شهردار را انتخاب میکنند. شهردار هم متصدی تمام امور شهر است. یعنی مدارس، آتشنشانی و پلیس قضایی هم زیر نظر شهرداری هستند و شهردار باید نظم واقعی شهر را در دست داشته باشد. نه تنها زیبایی ظاهری شهر، بلکه زیبایی باطنی شهر هم از طریق شهردار تامین میشود.
زمانی که قانون اساسی تدوین شد، اصل هفتم مربوط به شوراها بود. تا زمانی هم که آقای خاتمی رییسجمهور شدند، این اصل اجرایی نشد. وزیر کشور قائم مقام شورای شهر بود. شما که شهردار شدید، چه برنامهای برای مشارکت بیشتر مردم داشتید؟
این موضوع درآن زمان در ذهن من نبود، به این دلیل که فرصت زیادی برای این کار نداشتم. ثانیا آنقدر گرفتاری در آن زمان داشتیم که نمیشد به برنامهریزی فکر کرد. هر روز که به اتاقم میآمدم، از پشت در تا سالنهای طبقات دیگر، مردم ایستاده بودند و مشکلات و تقاضاهای مختلف داشتند و متاسفانه زمانی برای برنامهریزی نداشتیم. اول انقلاب بود و اوضاع خیلی به هم ریخته بود و هیچ چیز جای خودش نبود. نه تنها در شهرداری، بلکه همه جا این وضعیت وجود داشت.
درباره طرحهای زیر بنایی شهر مانند توسعه شبکه ارتباطی مثلا مترو که اززمان قبل از انقلاب هم بود، اتوبوس، تاکسی و کاهش مشکل ترافیک و توسعه فضای سبز چهاقداماتی صورت گرفت؟
خط ویژه اتوبوس از زمان جناب آقای مهندس توسلی شروع شده بود و فکر کردم کار بسیار خوبی است و ادامه دادم. شورای ترافیک تشکیل شده بود که به آن بهای زیادی دادم و رییسش را با تمام قدرت حمایت کردم و اجازه دادم کار کند.
چه کسی مسوولیت داشت؟
یک جناب سرهنگ بودند که اسم شریفشان را یادم نیست. متاسفانه ایشان موفق نشدند با تمام حمایتهایی که شد، این طرح را به موفقیت برسانند. تا جایی که می توانستم در آن زمینه کار کردم. البته هم مدت کم بود و هم مشکلات زیاد بود. کار را مانند امروز نبینید، خیلی مشکلات در آن زمان وجود داشت.
در زمینه فضای سبز چه اقداماتی انجام دادید؟
در این باره هم میتوانم بگویم اقداماتی که از قبل انجام شده بود را حفظ کردم. من مدت زیادی در آنجا نبودم و مشکل دیگر، درگیری شدید با عناصر سیاسی در بیشتر مراکز و ادارههای شهرداری بود.
با چه کسانی درگیری داشتید؟
با چپها و تودهایها درگیری شدیدی داشتیم. آنان وانمود میکردند که طرفداران زیادی دارند و مدعی بودند که شهردار را خودشان باید انتخاب کنند و از این موضوع که وزیر کشور شهردار را تعیین کردهاست، ناراحت بودند و خودشان شهردار داشتند. الحمدا... خداوند یاری کرد و آنان مغلوب شدند.
شهردارشان چه کسی بود؟
آقای دامپزشکی بودند که در کشتارگاه تهران سمتی داشتند. میگفتند ایشان باید شهردار تهران باشد.
برای چه چنین ادعایی داشتند؟
برای اینکه القا میکردند نیروهای زیادی در شهرداری تهران دارند.
نگاه مردم به شهرداری از لحاظ مالی منفی است. شهرداری در زمان شما و در ابتدای انقلاب چه برنامهای داشت تا هزینههای زندگی مردم کاهش یابد؟
آن زمان الحمدا... شهرداری خیلی فاسد نبود. بعدها فساد کمی بیشتر شد. فساد همیشه هست. آن زمان هم چون اول انقلاب بود، مردم جور دیگری بودند و اجازه نمیدادند کسی فاسد شود. از این رو در شهرداری هم کمتر فساد دیده میشد. باوجود این، فساد هم بود و ما سعی کردیم با تعیین گروههایی نظارتی که فعال بودند، این مسئله را به حداقل برسانیم. حال چقدر موفق بودهایم، خدا میداند.
به نظر شما هزینههای زندگی مردم در آن زمان کم بود؟
بله و تا مدتها بعدش هم کم بود. اگر خاطرتان باشد، آقای کرباسچی که شهردار تهران شدند، گفتند من کاری میکنم که اگر کسی 40 هزار تومان کمتر در ماه درآمد داشته باشد، نتواند در تهران زندگی کند. 40 هزار تومان مبلغ زیادی بود، اما اکنون پول 40 نان سنگک میشود. اما درآمدها به این اندازه افزایش نیافته است.
از همان ابتدای انقلاب تهران رو به گسترش بود. شما برای کنترل و توسعه این شهر و جلوگیری از ساختوسازهای خلاف و اصلاح مقررات شهرسازی چه کار کردید؟
در این زمینه تمام نیروی خود را گذاشتم. در خاطرم هست که به شورای انقلاب مراجعه کردم و مرحوم آیتا... دکتر بهشتی و همه آقایان و زعمای قوم حضور داشتند. آنجا گفتم اگر تهران بزرگ شود، همانطور که انقلاب را تهران پیروز کرد، انقلاب را تهران شکست میدهد. نگذارید تهران بزرگ شود. اگر بزرگ شود، یک لیوان آب خوردن نمیتوانیم دست مردم بدهیم. آن وقت شما تهران را بیرویه، از هرسو گسترش میدهید. آقایان از من پرسیدند چه برنامهای در این زمینه دارید؟ من گفتم تهران که از شمال با کوهها بسته شده است، جنوب را با فضای سبز ببندیم واجازه ندهیم از جنوب گسترش پیدا کند. شرق تهران هم که مجددابا کوهها بسته شده است، غرب را هم با مسیل کن ببندیم. حتی به ما پیشنهاد خوبی از یک شرکت شده بود که مبلغ خوبی را به شهرداری بدهد تا اجازه یابند در دهکده المپیک، خانهسازی کنند که من با این پیشنهاد به شدت مخالفت کردم. گفتم ما شهر را روی مسیل کن بستیم و میخواهیم کن محدوده غرب تهران باشد و از آن دیگر تجاوز نکنیم. متاسفانه بعدها با گرفتن پذیره، شهر گسترش پیدا کرد و من تا زمانی که در وزارت کشور بودم، اجازه ندادم این کار انجام شود. اما بلافاصله بعد از رفتن من تمام این موارد برهم خورد.
درباره طرح جامع تفصیلی شهر چه کردید؟
همان طرحهایی که در رژیم سابق تصمیمگیری شده بود را اجرا میکردیم.
درباره تامین نیازهای اجتماعی و سیاسی شهروندان (بالاخره هر سازمانی، بهویژه شهرداری باید روی مسائل فرهنگی و اجتماعی مردم کاری انجام دهد) شما چه کاری انجام دادید؟
من کار خاصی انجام ندادم، برای اینکه فرصتی در آن بازه نداشتم و ما آنقدر درگیر مسائل داخلی شهرداری بودیم که به هیچ کاری نمیرسیدیم. آن زمان، زمان جنگ بود و خاطرم هست که یک روز مرحوم شهید رجایی، نخستوزیر آمدند به شهرداری تهران و در لفافه از کار شهرداری گله کردند. آقایان شهرداران مناطق بیست گانه بحث را این طرف و آن طرف کردند. من گفتم منظور آقای نخستوزیر این است که مگر این شهرداری همان شهرداری چند ماه پیش نیست؟ گفتند بله. گفتم مگر مردم تهران همان مردم قبل نیستند؟ گفتند بله. گفتم پس برای چه وضع شهر ما اینقدر کثیف است؟ مگر چه بلایی بر سر این شهر آمده که زباله از سر ورویش میبارد؟ چرا شهر به این وضعیت افتاده است؟ جوابشان را بدهید، اگر دارید، اگر هم نه که هیچ. گفتند ما جواب داریم که گفتم بگویید. گفتند ما آن زمان این همه ماشینآلات داشتیم، اما اکنون ماشینها را به جبهههای جنگ اختصاص دادهاید. ما که نمیتوانیم این همه آشغال و زباله را با دست و بیل جمع کنیم. این وضع هم نتیجه این اقدام است. شهرداران توضیح دادند که ما هرچه بولدوزر و ماشینهای سنگین داشتیم، همه را با دستور آقای شهردار به جبههها دادهایم. هیچ گونه ماشینآلات سنگین نداریم و با بیل و چرخ دستی زباله جمع میکنیم و دیگر برای مابیش از این امکان ندارد. آقای رجایی گفتند چطور؟ گفتم جبههها به ماشینآلات سنگین نیاز مبرم دارند. اگر شهر تمیز باشد بهتر است یا جبهه موفقتر باشد. در زمانی که من در بویراحمد بودم هم اختلافی با آقای رجایی که آن زمان دروزارت آموزش وپرورش بودند، داشتم که همان اختلاف موجب شد من از بویراحمد بازگردم. به ایشان عرض کردم رییس فرهنگی که شما گذاشتید، اختلاف خانوادگیاش را به داخل اداره آورده است و با این اوصاف نمیشود کار کرد. این جا مانند انبار باروت است. اگر میخواهید منفجر نشود، این شخص را تغییر دهید و گفتم اگر تا فلان تاریخ این شخص را عوض نکنید، من به تهران برمیگردم. شاید ایشان تصورشان این بود به دلیل اختلافی که در آن زمان با ایشان داشتم حالا دارم گروکشی میکنم. وقتی دیدند این مسئله دیگری است و زباله تهران هم دلیل دیگری دارد، همان شب به صداوسیما رفتند و اعلام کردند شهردار حزباللهی شما ماشینآلات را به جبهه فرستاده است که مورد تایید است و جبهه ارزشش بالاتر از شهر است و به همین دلیل باید تحمل کنید و تا حد زیادی فشار را از روی دوش ما برداشتند. یعنی آن زمان زمانی نبود که بشود برنامهریزی کرد. هر لحظه تهران بمباران میشد. شب دیگری در شهرداری بودم که مسئله بمبگذاری حزب جمهوری اسلامی و شهادت 72 تن به وجود آمد. بلافاصله همه کار را رها کردم به آنجا رفتم تا در جریان مسئله قرار گیرم تا اگر میشود، کاری بکنم. هرروز یک چنین برنامهای پیش میآوردند. در آن فضا نمیشد برنامهریزی کرد.
یکی از مهمترین کارهای شهردار، کاهش آلودگی و تامین محیط سالم برای زندگی است. شما چه کارها و برنامههایی در دستور کار داشتید؟ البته درآن زمان تا این حد آلودگی نبود؟
یک؛ آلودگی نبود و دوم اینکه من معتقد بودم محیط زیست هم باید زیر نظر شهرداری بیاید. اصلا شهرداری بدون محیط زیست مگر کاری میتواند انجام دهد؟ فقط میتوانند جلوی اتوبوسها را بگیرند که همین الان هم انجام میدهند و کار مفیدی نیست و بایدهمه مسائل شهر زیر نظر شهرداری بیاید.
آن زمان این موضوع را پیشنهاد دادید؟
من کلی پیشنهاد داده بودم، آن هم نه کتبی، بلکه شفاهی گفته بودم اگر میخواهید اوضاع شهر درست شود، همه اینها باید در اختیار شهردار باشد. چون در همان زمان صحبت بود راهنمایی و رانندگی را از شهرداری بگیرند و به نیروی انتظامی بدهند که من سخت مخالفت کردم و گفتم همه مسوولیتها را باید به شهرداری بدهید و شهرداری باید شهر را اداره کند. نمیشود که 10نفر مسوول اداره 10 کار شهر باشند و شما از یک نفر توقع داشته باشید. این 10 نفر را باید در اختیار شهرداری قرار دهید تا شهردار بتواند کاری کند.
شما چه برنامه ای برای کمترشدن آلودگی شهر داشتید؟
برنامه خاصی نداشتم. برنامهای هم در این مورد از قبل نبود، چون مشکلی در این زمینه نداشتیم. همان که ما ترافیک را کنترل میکردیم، تاثیر زیادی در وضع آلودگی شهر داشت که این برنامه هم از زمان مهندس توسلی شروع شده بود و ما هم آن را به شدت دنبال کردیم که حتی زمانی که به نتیجه نرسید، با توجه به امکاناتی که در اختیارشان قرار دادیم، شخص دیگری را جایگزین ایشان کردیم. در تهران آن زمان، شما یک روز بلند میشدید و میدیدید خاک سفید درست شد. یک روز میدیدید در شهر تهران روی شاه لوله اصلی آب خانهسازی میکنند. در خاطرم هست نیروهای کمیته را خواستیم و گفتیم اینها را به هم بریزید و جمع کنید بروند. یکی از آن آقایان گفت این کار را نمیکنم. نیکپی هم همین گونه دستور میداد که نیکروش دستور میدهد. من این کار را نمیکنم. ما آمدهایم که خانهای خراب نشود. بعد من به دیدن آیتا... مهدوی کنی رفتم و گفتم آقا، اینان حرف مرا قبول نمیکنند. شما روحانی هستید. به نیروهای کمیته بفرمایید چه خطری تهران را تهدید میکند. اگر متصرفان لولههای انتقال آب را سوراخ کنند، تهران از بین رفته است. شما تشریف بیاورید و بگویید تا متصرفان متوجه نشدهاند در کجا مستقر شدهاند. آنان را از آنجا منتقل کنید. با حرف آقای مهدوی کنی تغییر اتفاق افتاد. اما کسی با حرف من به این اقدام دست نزد. چون آن فرد یک جوان مکلا بود و حرف من را که یک شخص به اصطلاح اصلاح کرده بودم قبول نداشتند. یک روحانی باید با اینها صحبت کند تا ایشان نیامدند، اینها نپذیرفتند. از این قبیل مشکلات در شهر تهران فراوان بود.
یکی از انتقادات به شهرداری نحوه مدیریت مالی آن است. برای اینکه مدیریت مالی دوران شما شفاف باشد و برای تامین نیازهای شهری چه کارهایی انجام دادید؟
درباره مدیریت مالی هم تغییراتی دادیم و از وجود شهید حیدرنیا نیز استفاده کردیم که آن زمان از جوانان بسیار خوب و پاک آن دوره بودند که بعد هم به شهادت رسیدند. ایشان اقدامات خوبی در آنجا انجام دادند. اما اقدامات اصولی برنامهریزی شدهای نداشتیم. این فرمایشات شما بیشتر به شورای شهر بستگی دارد که آن زمان نبود و فقط یک نفر به عنوان قائم مقام شورای شهر بود که وزیر کشور بود و یک نماینده در شهرداری برای این کار قرار میداد.
نمایندهای که گفتید چه کسی بودند؟
آقای مرتضی طباطبایی که بعد هم خودشان شهردار شدند، از ایشان هم کار زیادی بر نمیآمد. یک نفر که قادر به انجام کار زیادی نیست. باتوجه به گرفتاریهای عظیمی که شهرداری داشت، در این مدت کوتاه و با نیروی کم و امکانات کم، کار زیادی نمیتوانست انجام دهد. در خاطرم هست که حقوق اتوبوسرانی را نداشتیم پرداخت کنیم که به رانندهها پیشنهاد دادیم اتوبوسها را به جای پول بگیرند و با آن کارکنند تا خرج زندگیشان در بیاید و میگفتند نمیشود، اینگونه بهتر است. راست هم میگفتند اینگونه بهتر بود. من یک روز در شهر رفتم و دیدم یک راننده، اتوبوس را کنار خیابان پارک کرده است و خودش نیست، به دنبالش رفتم و پیگیر شدم، دیدم به خانه مادرش رفته و ناهار میخورد. زمانی که میخواستم ایشان را اخراج کنم، مصادف شد با تحصن رانندگان شرکت واحد که با هدایت بنیصدر در شهرداری تهران رقم خورده بود. با کمک خداوند و همین نیروها -که البته من میگویم کمک خداوند بود - به محل اعتصاب رانندهها رفتیم. جسد یک راننده شهید و پسرش را از جبهه به آنجا آورده بودند. همان رانندهای که قرار بود اخراج شود یا به خاطر خدا یا به خاطر ترسش از اخراج رفت و پشت ماشینش نشست و اعتصابی که با پشتیبانی شدید بنیصدر همراه بود شکسته شد. در خاطرم هست که هیات دولت مرا خواستند و گفتند چه میکنی که در پاسخ گفتم کاری نیست که من بتوانم انجام دهم. اما اگر اجازه دهید من به تلویزیون بروم و مسئله را به مردم بگویم و اینکه چه کسی پشت این جریانات است و مسائل پشت پرده جریانات را توضیح دهم. اگر خراب شد، مرا بیرون کنید، اگر هم خوب شد، بگویید هیات دولت این کار را کرده است. جناب رجایی که خدا رحمتشان کند با توجه به اختلافی که داشتیم، گفتند حالا که ایشان با این شدت به دنبال مسئله است، اجازه دهیم این کار را انجام دهند انشاا... که موفق هستند که الحمدا... با خواست خدا تمام مسائل حل شد. ما هر روز در شهر یکی از این برنامهها داشتیم. روزی نبود که در شهر مسائل این چنینی نباشد.
برای هماهنگی با سیاستها و برنامه دولت (شهید رجایی) و جذب امکانات لازم با موانعی برخورد نداشتید. آیا دولت با شما همسو بود؟
ما به آنان کمک میکردیم، آنان نمیتوانستند به ما کمکی کنند. من تمام امکانات شهرداری را به جبهه دادم که در واقع به دولت دادم. خدا رحمت کند شهید چمران را. ایشان از طریق برادرشان (که در شورای شهر هستند) پیغام دادند که ما در جبهه چیزی نداریم و جوانان ما مانند برگ گل بر زمین میافتند. اگر چیزی دارید کمک کنید. در خاطرم هست که گفتم اگر چیزی میخواهید، بنویسید، مهر و امضا کنید و به من بدهید که گفتند ما وقت این کارها را نداریم. فقط هرچه دارید بفرستید. برادرشان آمدند که من گفتم اینها هست و با خودتان ببرید. همان کمک باعث حفظ اهواز شد که در آن زمان شهید چمران در آن منطقه میجنگیدند. جنگ به جهت خاص خودش رفت و به نتیجه خوبی رسید.
اگر اکنون شهردار بودید چه کاری انجام میدادید که در آن زمان انجام ندادید؟
تهران را حتما محدود میکردم و امکان گسترش بیرویه آن را میگرفتم. حتما یک قسمت را برای گسترش عمودی شهر در نظر میگرفتم. اجازه نمیدادم در هرجای شهر هر کاری میخواهند انجام دهند و حتما هزینه شهر را به عهده شهروندان تهرانی قرار میدادم که باعث هجرت جمعیت از تهران به شهرهای دیگر شود. در تهران ساکنان آن خودشان باید هزینه اش را بپردازند. ما نمیتوانیم هزینه مردم تهران را که مانند یک چاه با دهانه باز است که همه چیز را میبلعد از بقیه نقاط مملکت بگیریم و به تهران دهیم. همین روش برای همه شهرها باید پیاده شود. این سیاست باعث میشود هزینه زندگی در شهرهای کوچکتر کمتر بوده و زندگی در آنها راحتتر باشد.