در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۷۰۴۷۷
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۸
استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران:
روسیه نه توان بازگشت به نظام دوقطبی را دارد و نه سودی در این بازگشت می‌بیند. اگر قرار باشد یک نظام دوقطبی در جهان شکل بگیرد، روسیه باید به اندازه غرب توان نظامی داشته باشد

به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا مداخله نظامی روسیه در بحران اوکراین، در کنار احتمال قریب پیوستن کریمه به روسیه و احتمال بعید تجزیه اوکراین به دو بخش شرقی و غربی، کم و بیش یادآور وقایع و معادلات دوران جنگ سرد است. اما جهانگیر کرمی، استاد روابط بین‌الملل و مطالعات جهان دانشگاه تهران، معتقد است که در تقابل کنونی روسیه و غرب، ایدئولوژی عنصر غایب ماجراست و چون این رویارویی جنبه ایدئولوژیک ندارد، نمی‌توان وضعیت کنونی را با دوران جنگ سرد یکسان دانست و یا آن را مقدمه ظهور جنگ سرد دوباره‌ای در قرن بیست و یکم قلمداد کرد. متن زیر، گفت وگو عصرایران با جهانگیر کرمی درباره تقابل روسیه و غرب در بحران نوپدید اوکراین است.

بحران اوکراین، فضای بین المللی را تا حدی شبیه دوران جنگ سرد کرده است. با توجه به افزایش مقاومت روسیه در برابر خواسته‌های جهان غرب، آیا امکان احیای دوران جنگ سرد وجود دارد؟

نه، چنین چیزی امکان ندارد. مفهوم «جنگ سرد» یک مفهوم خاص بود برای توصیف نظام بین المللی دوقطبی. در آن نظام، دو قدرت بزرگ جهان به دلیل موازنه ناشی از ترس هسته‌ای، امکان مقابله نظامی مستقیم را نداشتند و جنگ‌هایشان را به شکل نیابتی، در مناطق جهان سومی انجام می‌دادند.

ضمنا در جنگ سرد، ایدئولوژی نقش موثری در جبهه‌بندی بین‌المللی و رقابت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، ایفا می‌کرد؛ اما الان روسیه فاقد ایدئولوژی خاص خودش است. روسیه ایدئولوژی غربی را کم و بیش پذیرفته و قانون اساسی‌اش مبتنی بر نظام سرمایه‌داری لیبرال است.

به علاوه، در دوران جنگ سرد نوعی موازنه اقتصادی و نظامی و حتی جغرافیایی بین شوروی و غرب وجود داشت اما الان چنان شرایطی وجود ندارد. الان بودجه نظامی غرب پانزده برابر بودجه نظامی روسیه است. اقتصادهای غربی بسیار بزرگتر از اقتصاد روسیه‌اند. جز در زمینه توان هسته‌ای، هیچ توازنی بین غرب و روسیه وجود ندارد. بنابراین نمی‌توان مفهوم جنگ سرد را در توصیف بحران اوکراین و به طور کلی در توصیف شرایط فعلی به کار برد.

اگر بخواهیم مفهومی برای شرایط کنونی به کار ببریم، باید گفت که روسیه دنبال نظام بین‌المللی چندقطبی است. روسیه نه توان بازگشت به نظام دوقطبی را دارد و نه سودی در این بازگشت می‌بیند. اگر قرار باشد یک نظام دوقطبی در جهان شکل بگیرد، روسیه باید به اندازه غرب توان نظامی داشته باشد. در این صورت، روس‌ها دیگر اقتصادی نخواهند داشت. بخش اعظم بودجه آن‌ها باید صرف تقویت نظامی‌شان بشود. روسیه می‌خواهد در کنار چین و اتحادیه اروپا و آمریکا، یکی از چند قدرت بزرگ جهان باشد.

آیا روسیه با نقشی که در بحران اوکراین ایفا می‌کند، می‌تواند گام موثری برای عبور از نظام تک‌قطبی کنونی بردارد؟

خیلی از اندیشمندان روابط بین‌الملل، به «لحظه تک‌قطبی» اعتقاد دارند و اساسا معتقدند نظام تک‌قطبی نمی‌تواند شکل بگیرد. با این حال پس از فروپاشی شوروی، ما شاهد نظام تک‌قطبی بودیم ولی این نظام به تدریج متحول شد. قدرت روزافزون چین و احیای روسیه در دوره پوتین، و نیز نقش روزافزون قدرت‌هایی مثل هند، نظام بین الملل را عملا به سمت چندقطبی شدن سوق داد.

نظام بین الملل در شرایط کنونی، دو راه پیش رو دارد: اول، نظامی که چندقطبی است و سیر تکوینی خودش را می‌پیماید؛ دوم، نظامی دوقطبی. نظام دوقطبی، مد نظر جهان غرب است. یعنی می خواهند جهان آزاد را در برابر جهان استبدادی قرار دهند. در این طراحی، چین بازیگر اصلی جهان استبدادی خواهد بود و هر کشوری که در کنار چین قرار بگیرد، متهم می‌شود که در جناح استبدادی نظام دوقطبی جای دارد. غرب به این دوقطبی علاقه دارد؛ چرا که بازی در نظام دوقطبی را به خوبی بلد است. تقسیم جهان به «خوب» و «بد»، شگرد غرب است. غربی‌ها هنر و تکنولوژی لازم برای ایجاد این دوقطبی را دارند. وقتی نظام تک‌قطبی نمی‌تواند ماندگار باشد، برای جهان غرب بهتر است نظامی دوقطبی ایجاد کند چرا که نوع رفتار در این نظام را بلدند. اما جهان واقعی، جهان چندقطبی است و روسیه می‌تواند در تقویت نظام چندقطبی موثر باشند. روس‌ها نه ظرفیت ایفای نقش اصلی در یک نظام دوقطبی را دارند، نه علاقه‌ای دارند نظامی دوقطبی با محوریت چین و غرب شکل بگیرد تا آن‌ها در کنار چین، در برابر غرب ایفای نقش کنند.

در اسناد راهبردی روسیه هم در پانزده سال گذشته، مکررا بر منافع روسیه در یک نظام بین‌المللی چندقطبی تاکید شده است. روسیه می‌خواهد از طریق تثبیت و تقویت موقعیت خودش در منطقه اوراسیای مرکزی و ایجاد همگرایی در این منطقه، از طریق نهادهای سیاسی ( CIS ) و امنیتی ( CSTO ) و اقتصادی ( ERASIK ) لازم، نقش خودش را در نظام بین المللی چندقطبی تقویت و تثبیت کند.

روس‌ها متوجه شده‌اند که هژمونی اقتصادی در این منطقه، مهمترین عامل ایفای چنین نقشی از سوی آن‌ها در نظام بین الملل است. بدون همگرایی اقتصادی، نهادهای سیاسی و امنیتی پایدار نخواهند بود. اصل دعوا، ناشی از این است که اوکراین برای این همگرایی اقتصادی مد نظر روسیه، نقش محوری دارد و غرب هم متوجه این موضوع شده است.

منهای بحث رویارویی ایدئولوژیک، آیا ترس غرب از قدرت اتمی روسیه، موجب دست‌بسته بودن غرب در برابر سیاست خارجی روسیه در اوکراین، و شباهت وضع کنونی به دوران دخالت‌های شوروی در مجارستان و چکسلواکی پس از جنگ جهانی دوم، نشده است؟

با فرض اینکه غرب نتواند مقابل روسیه اقدام نظامی انجام دهد و یا اقدامات نظامی‌اش به دلیل ترس از تصاعد بحران کنونی محدود باشد، باز هم این وضع به معنای تداوم رقابتی همه‌جانبه، به سبک دوران جنگ سرد، نیست. صرف قدرت اتمی روسیه، نمی‌تواند چنین رقابتی را بین روسیه و غرب ایجاد کند؛ چرا که روسیه نه چنین داعیه‌ای دارد و نه عملا چنین توانی دارد. همین الان که روسیه خط قرمز تعیین کرده و گفته است اوکراین نباید عضو ناتو شود، پایگاه ناتو در اورنبرگ روسیه، برای ترابری به افغانستان، فعال است.

در سند امنیت ملی روسیه در سال 2010، و نیز در سند دکترین نظامی روسیه در سال 2009، ناتو صراحتا هم به عنوان تهدید نظامی ذکر شده و هم به عنوان متحد روسیه در مبارزه با تروریسم و ناامنی. همچنین، «شورای ناتو و روسیه» وجود دارد که در بیش از ده محور فعال است. پس فضای جنگ سرد، اساسا قابلیت تطبیق با شرایط فعلی را ندارد. دعوا بر سر اوکراین هم به معنای دعوای همه‌جانبه روسیه و غرب نخواهد بود.

ممکن است در آینده، روسیه و غرب بر سر مولداوی هم از در تقابل با یکدیگر درآیند. ولی با این حال، همکاری‌های روسیه و غرب به قدری گسترده است که اساسا امکان تقابلی به سبک جنگ سرد بین روسیه و غرب وجود ندارد. روسیه عضو سازمان تجارت جهانی و گروه G8 است. یعنی بازی اقتصادی بین‌المللی را پذیرفته است. نگرانی‌های متقابل روسیه و غرب، که موجب بروز بحران اوکراین شده، نمی‌تواند روسیه و غرب را با تمام قوا در برابر هم قرار دهد. چنین چیزی نه به نفع غرب است نه به نفع روسیه. اگر روسیه بخواهد وارد این بازی شود، جز یک فروپاشی جدید، دستاورد دیگری نخواهد داشت.

میت رامنی در رقابت انتخاباتی‌اش با اوباما، دشمن اصلی آمریکا را روسیه دانست نه القاعده دانست. به نظر شما، الان جمهوریخواهان آمریکا می‌توانند بگویند آن حرف کاندیدای ما درست بود و مشکل اصلی ما، روسیه است نه القاعده؟

نه، نمی‌توانند چنین حرفی بزنند؛ برای اینکه موضوع اوکراین موضوعی نیست که تازه مطرح شده باشد. در بیست و پنج سال گذشته، بحث اوکراین و مولوداوی و گرجستان در میان روسیه و غرب مطرح بوده است. ضمنا آمریکایی‌ها باید این نکته را بدانند (و حتما هم می‌دانند) که مساله اصلی آن‌ها چین است. به همین دلیل، آن‌ها حلقه‌ای از کشورهای پیشرفته به دور چین طراحی کرده‌اند. ژاپن و کره جنوبی و تایوان و کشورهای عضو «آ.سه.آن» و ...

بله، آمریکا مسایل متعددی در دنیا دارد: تروریسم، روسیه، چین، ایران در خاورمیانه و ... اما آمریکا طبیعتا نمی‌تواند همزمان همه این موضوعات را در دستور کار قرار دهد برای اینکه با آن‌ها برخورد کند. ضمن اینکه برخورد با برخی از کشورهایی که آمریکا با آن‌ها مساله دارد، نتیجه عکس می‌دهد. مثلا در پرونده هسته‌ای ایران، آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که با فرض محدود کردن ایران، که البته احتمال ضعیفی دارد، این کار ممکن است به افزایش قدرت عربستان و ترکیه در منطقه خاورمیانه منجر شود. ارتقای قدرت عربستان و ترکیه هم واقعا معلوم نیست که شرایط خاورمیانه را به نفع آمریکا شکل دهد. لذا دولت اوباما به این نتیجه رسیده است که سیاست موازنه‌ای در خاورمیانه، بیشتر به نفع آمریکا است.

درباره روسیه هم چنین وضعی وجود دارد. برای آمریکا و جهان غرب، یک روسیه قدرتمند قابل تحمل نیست ولی تن دادن به یک بحران تمام‌عیار برای کاستن از قدرت روسیه هم، به نفع آمریکا و سایر کشورهای غربی نیست. حتی اگر درگیری نظامی رخ دهد و ناتو در غرب اوکراین مستقر شد و روسیه هم شرق اوکراین را تصرف کرد، باز هم طرفین باید فکری برای مشکلات پدیدآمده بکنند و با مذاکره، مسایل را حل و فصل کنند.

کاندیداها در تبلیغات انتخاباتی، حرف‌های زیادی می‌زنند اما اینکه در عمل چه خواهند کرد، بحث دیگری است. اتفاقا تجربه نشان داده است که جمهوریخواهان، معمولا در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سر و صدای زیادی به پا می‌کنند ولی عملا بزرگترین توافقات آمریکا با رقبا و دشمنانش، در دوران زمامداری جمهوریخواهان حاصل شده است. من واقعا فکر می‌کنم غرب و روسیه نمی‌توانند وارد یک تقابل همه‌جانبه شوند.

بین آن دو نظر متفاوت اوباما و رامنی، شما به کدام معتقدید؟ روسیه برای آمریکا مشکل بزرگتری است یا بنیادگرایان اسلامی؟

فکر می‌کنم که هر دو، مشکلاتی جدی برای آمریکا هستند؛ ولی آمریکایی‌ها معمولا سعی کرده‌اند از دشمنان خودشان استفاده کنند. همین بنیادگرایان اسلامی را علیه سوریه به کار گرفتند تا نفوذ ایران را در منطقه محدود کنند. در عین حال، با همین روسیه همکاری کرده‌اند تا بنیادگرایی را در افغانستان کنترل کنند. اما اینکه کدام یک از این دو برای آمریکا مشکل بزرگتری است، به نظر من رادیکالیسم و تروریسم برای آمریکا مشکلات بیشتری رقم خواه زد. روسیه الان مشغول دفاع از حیطه منافع خودش است. هر چند که روسیه به اوستیای جنوبی تجاوز کرد و اکنون هم به کریمه تجاوز کرده است، یعنی حاکمیت ملی و تمامیت ارضی اوکراین را نقض کرده است، ولی خود آمریکایی‌ها هم این کار را در قبال گرانادا و پاناما و کوبا و هائیتی و ... انجام داده‌اند.

اگر بخواهیم واقعگرایانه به روابط بین الملل نگاه کنیم، باید گفت که قدرت‌های بزرگ منافعی را برای خودشان تعریف می‌کنند و برای حفظ منافع خودشان در مناطقی خاص، اقداماتی غیر قانونی و غیر حقوقی و غیر اخلاقی انجام می‌دهند. روسیه هم چنین کاری کرده است. وارد کریمه‌ای شده است که خودش آن را در سال 1954، بر اساس یک مصوبه به اوکراین اهدا کرده است. روس‌ها آن مصوبه را چنین تفسیر می‌کنند که ما کریمه را به شرط حسن نیت اوکراین، به این کشور داده‌ایم؛ پس اگر اوکراین به سمت جهان غرب برود، حسن نیتش نقض شده و ما هم می‌توانیم آن مصوبه را لغو کنیم. آن مصوبه در پارلمان روسیه به عنوان مصوبه‌ای با قابلیت لغو شدن، تصویب شده است. روسیه قطعا به کشور همسایه‌اش تجاوز کرده است، ولی به لیبی و یا کشورهای آمریکای لاتین تجاوز نکرده است. منظورم این است که روس‌ها در قلمرویی نزدیک به سرزمین خودشان مداخله کرده‌اند. اگر بخواهیم سیاست بین‌الملل را واقع‌گرایانه نگاه کنیم، اقدام نظامی روسیه در قلمرو منافع خودش، اقدام چندان عجیبی نیست.

به نظر شما، رفراندوم 16 مارس در کریمه، به الحاق این منطقه به روسیه منجر خواهد شد؟

ظاهرا قرار است سه گزینه در این رفراندوم مطرح شود: الحاق به روسیه، استقلال، باقی‌ماندن در اوکراین. احتمال باقی‌ماندن در اوکراین کمتر است. یعنی یکی از دو گزینه اول رای می‌آورد. اراده روسیه در این‌جا اهمیت دارد. اگر روس‌ها گزینه "استقلال" (و به الحاق به روسیه) را تبلیغ کنند، ممکن است روس‌تبارهای کریمه به استقلال رای بدهند. به هر حال پیوستن کریمه به روسیه، برای مسکو هزینه‌های زیادی دارد. بنابراین نتیجه رفراندوم تا حدی بستگی به برآورد روسیه از آینده اوکراین دارد. به نظر من اگر به روسیه تضمینی داده شود که اوکراین به سمت غرب و پیوستن به ناتو نخواهد رفت، روسیه ممکن است گزینه "باقی‌ماندن کریمه در اوکراین" را تبلیغ کنند و یا حتی اصلا همه‌پرسی را برگزار نکنند.

ولی سوال من این بود که در شرایط فعلی، رای اکثریت مردم کریمه چه خواهد بود؟

به صورت طبیعی، الحاق به روسیه خواهد بود. خیلی از مردمان کریمه، تابعیت دوگانه دارند و ترجیح می‌دهند جزو روسیه باشند نه یک جمهوری مستقل کوچک در معرض آسیب؛ جمهوری‌ای که یک اقلیت بزرگ اوکراینی و تاتار هم دارد. طبیعتا پیوستن به روسیه، نقش این اقلیت‌ها را در کریمه محدود می‌کند ولی گزینه استقلال، می‌تواند این اقلیت‌ها را به مساله آینده کریمه بدل کند.

و ادامه تنش فعلی بین روسیه و غرب، به گونه‌ای که اوکراین را در چند سال آینده به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کند، محتمل می‌دانید؟

اگر با ورود ناتو به ماجرا، قصه اوکراین جنبه نظامی پیدا نکند، روسیه وارد شرق اوکراین نخواهد شد. ولی اگر ناتو دست به اقدام نظامی بزند و یا موضوع پیوستن به اتحادیه اروپا در دستور کار دولت فعلی اوکراین قرار بگیرد، روسیه شرق اوکراین را هم اشغال خواهد کرد. ولی نکته این است که پیروزی مخالفان روسیه در انتخابات آتی اوکراین، قطعی نیست. اختلاف هواداران غرب و روسیه در اوکراین، از حیث کسب رای اکثریت مردم، خیلی زیاد نیست. گاهی هواداران روسیه پیروز شده‌اند و گاهی هوادارن غرب. شاید هم در انتخابات آتی، غربگرایان پیروز شوند ولی رای شکننده‌ای داشته باشند و نتوانند تصمیمی درباره پیوستن اوکراین اتخاذ کنند.

به هر حال روس‌گرایان پارلمان اوکراین هم درصد قابل توجهی دارند. یعنی وضع روسیه در پارلمان اوکراین خیلی هم بد نیست. درست است که این پارلمان به برکناری یانکوویچ رای دادند، ولی انگیزه برخی از نمایندگان پارلمان، مخالفت با شخص یانکوویچ و ایجاد نظمی تازه در کشور آشوب‌زده اوکراین بود. احیای نظم، مستلزم تاسیس دولت موقت بود.

منطق اختلافات جامعه اوکراین، کاملا همسو با منطق اختلاف غرب و روسیه نیست. گاهی احزابی که علیه رئیس‌جمهور غرب‌گرا شعار می‌دهند، وقتی وارد پارلمان می‌شوند، با آن رئیس‌جمهور همسویی‌های غیر قابل انتظاری پیدا می‌کنند. پس وقایع درونی اوکراین هم مهم است و می‌تواند نتایج پیش‌بینی نشده‌ای را رقم بزند. بخش عمده مردم اوکراین، بخش خاکستری جامعه اوکراین هستند که ممکن است به غربگرایان یا روس‌گرایان رای بدهند. وجود همین بخش خاکستری موجب تبادل قدرت بین دو جناح غربگرا و روس‌گرا در اوکراین طی چند سال گذشته شده است.

به هر حال پاسخ قطعی به این سوال که اوکراین در آینده نزدیک یا دور تجزیه می‌شود یا نه، کار ساده‌ای نیست. تجزیه اوکراین گزینه مطرحی است، ولی این امر منوط است به بی‌ثمر ماندن گفت وگوها، تلاش دولت اوکراین برای پیوستن به ناتو و مسایلی از این دست. اگر این امور حادث نشود، اوکراین هم تجزیه نخواهد شد.

روسیه در برابر تحریم‌های اقتصادی غرب، چه اقدامات متقابلی می‌تواند انجام دهد؟ بازنده اصلی این تقابل، روسیه خواهد بود یا غرب؟

روسیه می‌تواند جریان انرژی به اروپا را محدود کند. این امر در کوتاه‌مدت لطمه بزرگی به اروپا خواهد زد. روابط تجاری روسیه و غرب هم روابطی چندصد میلیون دلاری است و قطع این داد و ستدها، با توجه به بحران اقتصادی کنونی غرب، برای جهان غرب بسیار پرهزینه خواهد بود اما هزینه این قطع روابط برای روس‌ها بسیار بیشتر است تا غرب. برنامه نوسازی و احیاء روسیه، که در چند سال اخیر در دستور کار مسکو قرار گرفته است، به شدت مستلزم روابط تجاری، فن‌آوری و نوسازی صنایع کهنه در روسیه است. اگر این برنامه متوقف شد یا لطمه بخورد، نقش اقتصادی منطقه‌ای روسیه کمرنگ می‌شود.

روسیه اگر می‌توانست به اوکراین کمک‌های اقتصادی بزرگی بکند که مشکلات اوکراین حل شود، قصه اوکراین به این‌جا نمی‌کشید. حالا اگر اقتصاد روسیه بیش از پیش ضعیف شود، نقش اقتصادی منطقه‌ای این کشور هم اهمیتش کاهش می‌یابد. پاشنه آشیل روسیه، فن‌آوری و اقتصاد و نیز مدل توسعه اقتصادی است. اگر کار به تحریم دوجانبه بکشد، روسیه بیش از پیش درگیر مشکلات اقتصادی خواهد شد. بنابراین، باید گفت که تحریم‌های متقابل، در کوتاه‌مدت به اتحادیه اروپا و در بلندمدت به روسیه آسیب بیشتری خواهد زد.

ظاهرا عملکرد پوتین در ماجرای اوکراین موجب تقویت روحیه و اعتماد به نفس ملت روسیه شده. نظر شما درباره نقش پوتین چیست؟

اینکه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد محبوبیت پوتین افزایش یافته است، فقط به دلیل عملکرد او در بحران اوکراین نیست. نقش پوتین در مواردی چون خلع سلاح شیمیایی سوریه، جلوگیری از حمله نظامی آمریکا به سوریه، حفظ حکومت سوریه، حفظ پایگاه دریایی روسیه در دریای مدیترانه، برقراری رابطه با دولت جدید مصر، اعطای پناهندگی به اسنودن، که آمریکا را رسوا کرد، برگزاری موفق بازی‌های المپیک سوچی که برد تبلیغاتی زیادی در روسیه داشت، اثبات این ادعای پوتین که تحولات بهار عربی به جایی نخواهد رسید و مسایل منطقه خاورمیانه را حادتر خواهد کرد و به منافع همه ضرر خواهد زد، و سرانجام اقدام نظامی در قبال کریمه، موجب افزایش قابل توجه محبوبیت پوتین در روسیه شده است.

درباره سکوت تهران و تل‌آویو نسبت به بحران اوکراین چه نظری دارید؟

البته اخباری هست که اسرائیلی‌ها در بحران اوکراین نقش داشته‌اند ولی آن‌ها روسیه را محکوم نکردند. با اینکه غرب انتظار داشت اسرائیل روسیه را محکوم کند، اسرائیل حاضر نشد رسما چیزی در محکومیت روسیه بگوید. جمهوری اسلامی ایران هم فقط اعلام کرد به حق ملت اوکراین برای تعیین سرنوشت خودش احترام می‌گذارد و مسایل کنونی به خود ملت اوکراین مربوط است. ایران در این بحران بی‌طرفی پیشه کرد. ضرورتی هم ندارد جمهوری اسلامی ایران وارد هر دعوایی در هر جای دنیا شود.

ارسال نظر