گروه راهبرد خبرگزاری دانا- نخستین بنیادهای تحزب در انگلستان و در قرن 18 نهاده شد و ایران صد سالی است كه این تجربه را به آزمون گذاشته است. اگر چه روند تحزب در ایران به صورت پیوستاری نبوده اما به هر روی در مقاطع مختلف احزاب متنوعی ظهور و سقوط كرده اند. اگر چه برای وجود حزب در ساخت و بافت سیاسی مزایایی از قبیل تسهیل انتخابات، مهار قدرت اجرایی، هماهنگی نهاد انسان با طبیعت حزبی و... را برشمرده اند، اما «روسو» معتقد است كه حزب، هویت فرد را نادیده می انگارد و منافع حزب بر منافع ملت ترجیح داده می شود. در گفت وگویی كه با داریوش قنبری، استاد علوم سیاسی دانشگاه الزهرا، نماینده سابق مجلس و فعال سیاسی اصلاح طلب، داشتیم، سعی كردیم از مزیت ها و كاستی های تحزب در ایران بپرسیم که در ادامه مشروح این گفت وگو را می خوانید:
جناب دکتر قنبری وقتی تاریخ احزاب را در ایران می خوانیم، می بینیم شاید تنها حزبی که به شکل منسجم نام حزب را به یدک می کشد، «حزب توده» است که آن هم وابستگی های عمیقی به شوروی دارد. بقیه احزاب هم «واکنشی» (Reflexive) به حزب توده بودند. حتی احزاب «ملی گرا» هم در بحبوحه جنگ جهانی دوم و بعد از آن توسط نازی ها و در سایه تلاش «فرانتس مایر» جاسوس آلمانی، شکل گرفته است. دلیل نافرجامی ما در تحزب چیست؟ چرا ما در تجربه تحزب موفق نبوده ایم؟
آنچه که تحت عنوان حزب شناخته شده و در جامعه شناسی سیاسی مورد بحث قرار می گیرد، یک پدیده سیاسی است که با بحث «طبقه اجتماعی» مرتبط است و شما نمی توانید حزب را تصور کنید و مبنای طبقاتی آن را نادیده بگیرید. یکی از مشکلاتی که در کشور ما وجود دارد این است که تشکل های شکل گرفته و نام حزب را بر خودشان قرار می دهند، سعی می کنند خودشان را به نوعی نمانیده تمام طبقات اجتماعی تلقی کنند یا به عبارت دیگر دنبال این هستند که نوعی نگاه پوپولیستی داشته باشند که این نگرش در ارتباط با احزاب باعث شده حزب نتواند به معنای واقعی کلمه ارتباط خود را با طبقه اجتماعی حفظ کند و در جامعه ما پا بگیرد. در اصطلاح جامعه شناسی ما با دو مفهوم «طبقه درخود» و «طبقه برای خود» سروکار داریم. «طبقه درخود» حالت خام طبقه است که پایه اقتصادی آن وجود دارد و هنگامی که این طبقه به آگاهی می رسد و سازمان طبقاتی خود را پدید می آورد، با نام حزب شناخته می شود. در کشور ما حزب به این معنا پا نگرفته است و شاید همانطور که شما به درستی اشاره کردید، تنها نمونه ای که ما می توانیم از این دست مثال بزنیم که حزب به معنای واقعی کلمه در کشور وجود داشته، «حزب توده» بوده که جدای از وابستگی هایش به خارج از کشور، توانست از پایگاه اجتماعی به خوبی بهره ببرد؛ ارتباط خوبی با دهقانان، کشاورزان و کارگران برقرار کرد و به عنوان یک حزب طبقاتی توانست در جامعه ظاهر شود.
بقیه احزابی که ما داشتیم و داریم، بیشتر باشگاه های خاص سیاسی هستند که نمی توان عنوان حزب را به آنها به معنای واقعی کلمه به آنها داد. شاید عنوان «انجمن سیاسی» برای اینها بهتر است. احزاب این ضعف جدی را در کشور ما داشته و دارند که هنوز ارتباطشان با طبقات اجتماعی برقرار نشده و در کل سعی می کنند به شکل یک دایره های بسته ای باشند و ارتباط چندانی با مبنای اجتماعی خودشان نداشته باشند در صورتی که حزب تشکیلاتی است که از پایین به بالا شکل می گیرد، نه از بالا به پایین. احزابی که ما در کشور داریم، بیشتر «انجمن های نخبگان» هستند یعنی تعدادی از نخبگان دور هم جمع می شوند و تشکلی را به وجود می آورند و با توجه به یک دیدگاه فکری خاصی، اسم آن را «حزب» گذاشته اند. البته اینها سعی کرده اند مرامنامه ای تدوین کنند اما در مقام عمل خیلی هم به مرامنامه های خود پایبند نیستند.
ما وقتی خاستگاه های احزاب را مورد بررسی قرار می دهیم، معمولا احزاب از دو خاستگاه عمده پا گرفته اند. یکی منتقدان حکومت ها و دولت ها بوده اند و دیگری هم احزاب دولتی بودند که حزب تشکیل داده اند که سعی کرده اند رویاروی هم قرار بگیرند و اساسا منافع یک طبقه خاص اجتماعی را نمایندگی نکرده اند. در واقع گسستی که احزاب با طبقات اجتماعی در ایران داشتند، یکی از موانع جدی شکل گیری تحزب بوده است. البته در کنار ایران من موانع دیگری هم می توانم بیان کنم. فرهنگ سیاسی ما ایرانی ها هم یکی از موانع شکل گیری حزب بوده است در واقع ما ایرانی ها بلد نیستیم کار جمعی انجام بدهیم که این مساله در فرهنگ سیاسی ما هم رخنه کرده است و روحیه «بی اعتمادی به همدیگر» را در ما پرورش داده است. از طرف دیگر وابستگی برخی از احزاب به کشورهای بیگانه نوعی بدبینی نسبت به احزاب را پایه ریزی کرده و از طرف دیگر وابستگی احزاب به دولت ها هم باعث این بدبینی شده است. احزاب به جای اینکه به فکر کسب قدرت برای دفاع از حقوق مردم باشند، به دنبال کسب قدرت برای دفاع از قدرت مستقر یا توجیه کننده آن بوده اند که این هم باعث بدبینی در فرهنگ سیاسی ما شده است.
یک عامل منفی دیگر که مانع شکل گیری حزب در کشور ما شده است، نگاه رقابت آمیز دولت به حزب بوده و به جای اینکه احزاب تقویت شوند، دولت ها احزاب را همواره به عنوان رقبا تقلی کرده و سعی داشته اند جلوی فعالیت آنها را بگیرند یا احزاب را محدود کرده اند.
یکی دیگر از عوامل منفی در شکل گیری حزب در ایران، نظام انتخاباتی ما است. یکی از خاستگاه های احزاب انتخابات است و در کشورهای غربی از درون انتخابات بوده که احزاب شکل گرفته اند. تاریخچه احزاب مهم در کشورهای غربی این را نشان می دهد. مثلا بررسی احزاب محافظه کار، کارگر و امثال آن نشان می دهد که از درون سیستم های انتخاباتی خاص به وجود آمده اند. در کشور ما انتخابات حزبی نیست و این یک نقص جدی در انتخابات ما است. یعنی انتخابات ما هنوز به جای انتخاب تفکرها و اندیشه ها، فرد محور است که با معنای واقعی انتخابات فاصله بسیار زیادی دارد. آنچه که تحت عنوان انتخابات در کشورهای پیشرفته وجود دارد، انتخاب گزینه های مختلف است. امروزه اداره جوامع مدرن آنقدر پیچیده شده که یک یا چند فرد به شکل پراکنده نمی توانند، برنامه منسجمی برای اداره کشور داشته باشند. خاصیت حزب تدوین برنامه برای اداره کشور است و به شکل عملیاتی برنامه خود را تدوین می کند و دست به کادرسازی برای اجرای برنامه خود می زند و مردم وقتی انتخاب می کنند، به آن برنامه و اندیشه رای می دهند. اما ما دنبال این هستیم که همچنان افراد را برگزینیم که این مساله از طرفی بر فرهنگ سیاسی ما و از طرفی دیگر بر روند توسعه کشور تاثیر منفی می گذارد. در درون احزاب بحث و گفت وگو می شود و بهترین برنامه را ارایه می دهند. این یک نقص در روند مردم سالاری و هم مانعی در برابر روند توسعه در کشور ما است و تا وضعیت تحزب در کشور درست نشود، من معتقدم وضعیت مدیریتی کشور هم به سامان نخواهد رسید و ما هم با این وضعیت به سمت توسعه و پیشرفت نخواهیم رفت. مدیریت کشور زمانی به یک مدیریت بهینه و تاثیرگذار تبدیل خواهد شد که افرادی حزبی و توانمند از طریق کانال های حزبی انتخاب شوند.
آقای دکتر به بحث انتخابات اشاره کردید که در کشورهای پیشرفته یکی از خاستگاه های احزاب انتخابات است. این در کشور ما هم مصداق دارد. ما خیلی از احزاب را می بینیم که در ایران قبل از انتخابات به وجود آمده اند. ولی بعد از انتخابات رنگ اینها در جامعه از بین رفته. این احزاب چرا پایدار نمی مانند؟
این تشکل هایی که شما اشاره می کنید اینها «باشگاه های قدرت» هستند که هدف مقطعی دارند و بعد از اینکه به قدرت می رسند، همه چیز، از جمله وعده های خود را فراموش می کنند و از طرفی چون ارتباط حزبی منسجمی نبوده که این تشکیلات را پدید بیاورد، کارویژه های یک حزب را هم نمی توانند داشته باشند از طرف دیگر مسوولیت پذیری یک حزب را ندارند و مردم از شعارهای آنها زده می شوند. شاید یکی از روی برتافتن مردم از حزب، عنوان ها و تشکل هایی است که «شبه حزب» هستند و ادعای کار حزبی دارند اما کارویژه حزبی ندارند.
در واقع این تشکل ها باشگاه های قدرتی هستند که برای شکار رای به وجود می آیند و بعد از آن یا خودشان از درون فرو می پاشند یا اینکه چون در جهت مطالبات مردمی حرکت نمی کنند، از طرف مردم طرد می شوند.
آقای دکتر قنبری ما یک معضل دیگر هم در رابطه بحث تحزب داریم. اینکه چهره های بزرگ وارد کار حزبی نمی شوند و گویی این مساله را دون از شان خود می دانند. در طول تاریخ می بینیم مثلا محمد مصدق خود را درون هیچ حزبی تعریف نمی کند بعد از انقلاب روسای جمهور ما سعی کرده اند خودشان را فراجناحی معرفی کنند. چرا قامت های بلند وارد کار حزبی نمی شوند؟
این مساله دلیل خاصی دارد چون جامعه ما تمایز طبقاتی مشخصی ندارد و طبقات در کشور ما و برخی از کشورهای جهان سوم در هم ریخته اند و مرزهای مشخصی ندارند و همین وضعیت باعث شده که گرایش به سمت پوپولیسم در کشور ما گسترش پیدا کند. هنوز جامعه مدنی ما ساختار منسجمی ندارد و مرزهای مناطق مشخص نیست و از طرف دیگر این درهم ریختگی طبقاتی خودش نوعی نگاه پوپولیستی را پدید می آورد یعنی وقتی ما از پوپولیسم سخن می گوییم، به این معنا نیست که یک فردی آن را پدید بیاورد. در مجموع ساختار اجتماعی ایجاب می کند که نگاه به سمت پوپولیسم باشد. پوپولیسم خاص کشورهای در حال توسعه است و در این کشورها زمینه برای عوامفریبی زیاد است و به همین خاطر افراد مطرح و سرشناس سعی می کنند در راستای این خواست پوپولیستی جامعه قدم بردارند و دوست ندارند که وابسته به تشکیلات خاصی یا نماینده طبقه خاصی باشند. به همین خاطر است که مصدق وارد حزب خاصی در درون جبهه ملی نمی شود. درست که رهبری معنوی حزب ملی بود، اما وارد کار حزبی نشد.
بعد از انقلاب هم شخصیت های مطرح ما همچنان همین وضع را حفظ کرده اند و دوست دارند فراجناحی شناخته شوند و حتی خیلی ها دوست هم ندارند درون جناح های شناخته شده در کشور خودشان را تعریف کنند.
فرق فرقه با حزب
جناب دکتر ما در تاریخ معاصر ایران در نبود احزاب قدرتمند و بادوام، شاهد تشکیلات زیرزمینی مثل حجتیه هستیم که به مثابه یک حزب تمام عیار، فعالیت چندین ساله و پرقدرت دارد. چرا تحزب در ایران، در زیرزمین اینقدر خوب رشد می کند اما بر روی زمین با شناسنامه و امضا، خیلی زود فرومی پاشد؟
البته من حجتیه را حزب نمی دانم بلکه حجتیه یک فرقه است.
درست. بنده هم عرض کردم تشکیلات زیرزمینی..
بله. کار فرقه با حزب فرق دارد و چون غیرقانونی است، زیرزمینی می شود و اتفاقا خاص کشور ما نیست و در کشورهای دیگر هم وجود دارد. معمولا چون تقریبا در همه فرقه گرایی مذموم است در آنجاها هم رشد زیرزمینی وسیعی دارد.
دلیل این رشد چیست؟
در کشور ما چون زمینه برای کارهای آشکار به معنای واقعی فراهم نبوده، زمینه را برای فعالیت های زیرزمینی فراهم کرده است. ما می بینیم خیلی از فعالیت های حزبی ما هم در مجموع حالت زیرزمینی در کشور دارند که این وضعیت به فضای عمومی سیاسی جامعه برمی گردد. فضا تعریف کننده این حرکت های زیرزمینی است. منتها حجتیه هم خیلی نتوانسته در کشور ما رشد پیدا کند و به عنوان یک فرقه خیلی محدود باقی مانده است.
آقای دکتر قنبری آیا یکی از مهمترین موانع تحزب، مساله هویت نیست؟ به این معنی که من به عنوان یک فرد، نمی توانم هویت واقعی خود را در درون حزب تعریف کنم؟
یکی از ویژگی های حزب در همه جوامع این است که شخصیت و هویت فرد، فدای هویت جمع می شود و در واقع هویت حزبی، هویت فردی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. این فرد است که باید هویت خودش را با هویت حزبی منطبق کند. اگر حالت عکس صادق بود، باید به تعداد هر فردی، یک حزب شکل بگیرد.
اتفاقا در کشورهای توسعه یافته، این روند بیشتر نمود دارد. حتی در کشورهایی هم که خیلی ادعای آزادی وجود دارد و فردگرایی هم بیشتر مورد توجه است، گرایش به تشکیلات و پذیرش چارچوب های تشکیلاتی و حزبی خیلی بیشتر است. مثلا در افغانستان به تعداد گروه های قاچاقچی، شاید حزب وجود دارد و تعداد آنها آنقدر زیاد است که نمی توان اسم همه آنها را به خاطر سپرد. اما در مقابل در آمریکا شما با دو حزب مطرح سروکار دارید. در انگلستان دو حزب بوده که اخیرا حزب سومی هم مطرح شده است و در حالت کلی در کشورهایی که نظام های چند حزبی دارند، به ندرت تعداد احزاب از تعداد انگشتان دست تجاوز می کند و احزاب مطرح که بتوانند بیشتر کرسی ها را به خودشان اختصاص بدهند، 3 یا 4 حزب هستند. این نشان می دهد که در جوامع توسعه یافته، کسانی که عضو حزب شده اند، از هویت و شخصیت خودشان گذاشته اند و همان هویت خود را در داخل حزب تعریف کرده اند چون شخصیت حزب متعالی تر و شناسنامه دارتر است و افرادی هم که دیدگاه هایی دارند، در درون حزب خود مطرح می کنند و اگر دیدگاهشان دیدگاه قابل قبولی باشد، مورد قبول حزب واقع می شود. خاصیت حزب این است که بهترین دیدگاه ها را انتخاب می کند. چون دنبال انتخابات و جمع حداکثری مردم است و باید منطقی ترین و مستدل ترین ایده ها و تفکرات مطرح شود، که بتواند مورد قبول قرار بگیرد. این به معنای از بین رفتن هویت شخص و فرد نیست چون فرد می تواند ایده خود را در سطح یک جامعه هم متعالی کند.
تعارف نداریم، حزب به دنبال کسب قدرت است
آقای دکتر قنبری بحث حزب و قدرت یکی از مسایلی است که می توان روی آن مانور داد. اساسا چه نسبتی به قدرت سیاسی و حزب وجود دارد؟ به نظر می رسد احزاب دنبال به دست آوردن قدرت هستند. اما ما در ایران برعکس این را شاهدیم. بدین معنا که دولت ها سرکار می آیند، بعد دست به ساختن احزاب می زنند. چرا این رابطه در کشور ما برعکس شده است؟
تعارف نداریم، حزب به دنبال کسب قدرت است. آنچه در اصطلاح جامعه شناسی گفته می شود، حزب نهادی تعریف شده که دنبال قدرت است. بعضی از افراد سیاسی می گویند ما دنبال خدمت هستیم و علنا نمی گویند ما دنبال کسب قدرتیم. ولی اگر بحث خدمت باشد، شاید خیلی ها می خواهند خدمت کنند. اما اگر کسی هم بخواهد خدمت کند، باید قدرت داشته باشد. بنابراین این را باید بپذیریم که حزب هدفش رسیدن به قدرت، حفظ و توسعه آن است. این تعریف پذیرفته شده حزب است که در همه ساری و جاری است. من فکر می کنم اگر تشکیلاتی غیر از این باشد و دنبال کسب قدرت نباشد، حزب نیست.
مشکلی که در کشور ما وجود دارد این است آنهایی که در قدرت بوده اند، حزب تشکیل داده اند، نه برای کسب قدرت از پایین به بالا. همانطور که گفتم در کشورهای دیگر یکی از خاستگاه های احزاب انتخابات است اما درآنجا نهادهایی که به قدرت رسیده اند، نیامده اند حزب را تشکیل بدهند، حزب را تشکیل داده اند که از طریق آن به قدرت برسند.
ما قبلا احزاب دولتی را داشتیم و در اواخر ختم به حزب واحد (رستاخیز) شد و اعلام کردند که هرکسی نمی خواهد عضو شود، از کشور برود. این با معنای واقعی حزب در جاهای دیگر فرق دارد. در اینکه حزب با قدرت ارتباط دارد، تردیدی نیست اما حزب کانال رسیدن به قدرت است.
آقای دکتر دولت ها چه نگاهی باید به احزاب داشته باشند؟ یکی از مسایلی که در این زمینه مطرح می شود، اعطای یارانه به احزاب است. احزاب مشتاقند که از دولت یارانه بگیرند و دولتی ها اکثرا از این خواسته شانه خالی کرده اند.
معمولا در ارتباط با منابع مالی احزاب بحث های مفصلی صورت گرفته و بسیاری از صاحب نظران معتقدند که منابع مالی احزاب باید مستقل باشد. مثلا از طریق حق عضویت هایی که دریافت می کنند یا فعالیت های اقتصادی که خودشان انجام می دهند. البته برخی از صاحب نظران معتقدند که حزب نباید کار اقتصادی انجام بدهد چون در این صورت ارتباط قدرت و ثروت ایجاد می شود که می تواند خطرآفرین باشد.
بعضی های این مسایل را مطرح می کنند و بعضی ها به حق عضویت اکتفا می کنند اما برخی معتقدند در یک مقطع خاصی احزاب تا زمانی که شکل می گیرند و تقویت می شوند باید مورد حمایت هایی قرار بگیرند و یارانه به آنها پرداخت بشود.
بدون احزاب نمی توان امیدی به توسعه سیاسی کشور داشت
من با این نگاه که یارانه به نوعی پرداخت شود که باعث وابستگی حزب به دولت شود، مخالفم. اما اگر یارانه برای تقویت حزب باشد و استقلال حزب از بین نرود، می تواند مفید باشد. به خصوص در کشور ما که الان احزاب ضعیف هستند، فکر می کنم نیاز است که به احزاب یارانه پرداخت شود که حزب پا بگیرد، تقویت شود و کارویژه های خودش را پیدا کند. ما به حزب نیاز داریم و نباید از این دید منفی گذشته را ادامه بدهیم. باید به این سمت برویم که احزاب توانمند و قدرتمندی را در کشور ایجاد کنیم و نهایتا سیستم انتخاباتی را طوری متحول کنیم که جای احزاب در آن تعریف شود یعنی بدون احزاب نمی توان امیدی به توسعه سیاسی کشور داشت.
انحصار دولت ها در زمینه فرهنگ شکسته شده است
جناب دکتر شما ابتدای گفت وگو اشاره کردید که ما ایرانی ها نمی توانیم کار جمعی بکنیم و این مساله در فرهنگ سیاسی ما هم رخنه کرده است. ما برای رسیدن به توسعه سیاسی با استفاده از کانال حزب و کار جمعی چه باید بکنیم؟
داشتن نگاه جمعی به آسانی به وجود نمی آید و این مساله بخشی از فرهنگ ما است و فرهنگ سیاسی جزوی از فرهنگ عمومی کشور است. فرهنگ در عین حال که متحول است، یک ثبات خاصی هم دارد و به سادگی تغییر پیدا نمی کند. تغییرات فرهنگی بسیار جزیی و تدریجی است و در مقوله دگرگونی های شناختی به وجود می آید و این دگرگونی های شناختی در طول زمان شکل می گیرد. شاید بعضی از برنامه ریزی هایی هم که در این زمینه صورت می گیرد، شاید نتیجه عکس را بدهد، یعنی گاهی برای تغییر فرهنگ یک مردم برنامه ریزی می شود، اما خود به خود شاید چون مردم آن برنامه ریزی ها را قبول ندارند، مقاومت بکنند که نتیجه معکوسی خواهد داشت که در واقع یک تقابل فرهنگی بین هیات حاکمه و مردم به وجود خواهد آمد.
اینکه امروزه بگوییم ما با یک برنامه ریزی بگوییم می توانیم فرهنگ را متحول کنیم، خیلی دشوار است. به خصوص در عصر کنونی که انحصار دولت ها در زمینه فرهنگ شکسته شده است. امروزه ما با فرهنگ ها و منابع فرهنگی چندگانه ای مواجه هستیم و به خصوص در کشورهای در حال گذار، ما با فرهنگ های متعارضی هم سروکار داریم. به همین خاطر است که در یک جامعه در حال گذار می بینیم که همزمان سه فرهنگ سیاسی مختلف وجود دارد یعنی یک فرهنگ سیاسی پاروکیال یا محدود، یک فرهنگ سیاسی تبعی و یک فرهنگ سیاسی مشارکتی. اتفاقا در کشور خودمان ما این سه نوع فرهنگ را داریم. یعنی عده ای دنبال مشارکت فعالند، عده ای مشارکت تبعی دارند و برخی هم مشارکت خاصی هم ندارند و اصلا نمی دانند مشارکت چیست؟
این وضعیت در کل باعث شده که نتوان یک نسخه واحد را برای حل مساله تجویز کرد. اما من احساس می کنم یک سری از مسایل است که مربوط به سرمایه اجتماعی و اعتماد از دست رفته است اگر این اعتماد دوباره بازسازی شود، به نظر من در جهت ایجاد یک فرهنگ سیاسی مناسبی که تحزب را پذیرا باشد، گام برداشته ایم. از طرفی دیگر الان لزومی ندارد دولت ها احزاب را دست نشانده جلوه بدهند. درست که در مقاطع زمانی قبلی احزاب ما وابستگی داشتند اما الان دیگر نه زمینه ای برای آن وابستگی ها وجود دارد و نه احزابی که ما الان داریم، احزابی هستند که به سمت وابستگی حرکت می کنند. ما احزاب را باید به عنوان یک ضرورت برای جامعه جا بیندازیم که در این زمینه رسانه ها و صدا و سیما می تواند این زمینه را مهیا کند. اما این دشوار است و به آسانی به دست نمی آید ولی در هر حال می توانیم امیدوار باشیم که لااقل در حد کشورهای همسایه یک سیستم حزبی توانمندی را داشته باشیم. حداقل ترکیه الان نمونه خوبی است برای اینکه حرکت خوبی به سمت تحزب کرده و ما نمی توانیم بگوییم که کمتر از ترکیه هستیم چون ما جزو اولین کشورهای منطقه بودیم که حزب را تجربه کردیم یعنی احزاب عامیون و اجتماعیون که زمان مشروطه شکل گرفتند، بیش از یک قرن از شکل گیری آنها سپری شده است و اگر این را کشورهای منطقه مقایسه کنیم، می بینیم که از خیلی ها جلوتریم و این شان ملت ما نیست که از همسایه های خود در زمینه تحزب گرایی عقب بماند. حداقل در سطح ترکیه حق ماست.
آقای دکتر آخرین سوالم را نوع نگاه جمهوری اسلامی ایران به بحث تحزب است. جمهوری اسلامی به حزب چگونه می نگرد؟
وقتی قانون اساسی ما از حزب اسم برده و گفته که اینها در فعالیت هایشان آزاد هستند، یعنی این مساله پذیرفته شده و جمهوری اسلامی نظامی است که باید حزب در آن وجود داشته باشد. اینکه برخی ها بخواهند حزب را در مقابل نظام قرار بدهند، به نظر من ناشی از عدم درک صحیح از نظام جمهوری اسلامی و ناشی از بی توجهی به میثاق ملی، یعنی قانون اساسی است.
گفت وگو از: محمود ابراهیمی سعید