در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۷۲۱۱۴
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۰
به مناسبت سالگرد شهادت سرلشگر صیاد شیرازی؛
دوران خدمت شهید صیاد شیرازی از شروع درگیری ها در کردستان گرفته تا برنامه ریزی عملیات های جنگی در دوران 8 سال دفاع مقدس و همچنین اختلاف با بنی صدر و ماجرای گرفته شدن دو درجه نظامی و انتصاب به فرماندهی نیروی زمینی ارتش ناگفته های زیادی دارد.

گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - 21 فروردین سالگرد شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی است. فردی که سوابق طولانی خدمت در درگیرهای داخلی سالهای ابتدای انقلاب در مناطقی چون کردستان و نیز حضور ممتد در جبهه های جنگ تحمیلی داشت. به مناسبت این روز با امیر سرتیپ سید حسام هاشمی از همراهان و نزدیکان شهید صیاد شیرازی به گفت و گو نشستیم که در زیر می آید:

از آشنایی خود با شهید صیاد شیرازی بگویید.

من ورودی سال 46 دانشکده افسری سابق (دانشگاه افسری امام علی (ع) فعلی) هستم. 6 ماه قبل از پیروزی انقلاب با شهید صیاد آشنا و وارد مبارزات انقلابی شدم. ایشان استاد من در مرکز آموزش توپخانه اصفهان بودند. در آن زمان، من سروان 2 ساله بودم و شهید صیاد، سروان 5 ساله. در واقع ایشان سه سال از من جلوتر بودند.

با پیروزی انقلاب، من رییس کمیته انقلاب و مسوول انجمن اسلامی لشگر 77 خراسان شدم. در عملیات گنبد برای پاکسازی گنبد از وجود ضد انقلاب، در فروردین سال 58 شرکت کردم و در سال 59 همراه ایشان به کردستان رفتم که در آنجا مجروح شدم. ضمن آنکه در کردستان من معاون عملیاتی شهید صیاد بودم.

مسوولیت شهید صیاد در کردستان چه بود؟

ایشان نماینده رییس جمهوری وقت (ابوالحسن بنی صدر) برای بررسی مسایل کردستان بودند. اما در عمل (و برخلاف پیش بینی اولیه) فرماندهی عملیات مشترک ارتش و سپاه علیه ضدانقلاب برای آزادسازی سنندج در اردیبهشت 59 را برعهده گرفتند.

علت انتخاب ایشان از سوی رییس جمهوری وقت چه بود؟

همانطور که می دانید از یک هفته بعد از پیروزی انقلاب در سال 57، ضدانقلاب حادثه آفرینی در کردستان را شروع کرد و در اواخر سال 58 گروهک های کومله و دموکرات، عملا حاکم بر کردستان و نواحی کردنشین آذربایجان غربی شدند و اکثر شهرها در دست آنها و پادگانها در محاصره شان بود.

در این شرایط، شهید صیاد با کمک برخی از دوستان (از جمله افراد مستقر در غرب کشور) طرحی را آماده کرد به نام «بستن مرزها». چراکه ضدانقلاب از سوی عراق مورد پشتیبانی کامل بود. این طرح را ایشان و بنده به شهید فلاحی (فرمانده وقت نیروی زمینی) ارایه دادیم.

شهید فلاحی بردن تیپ به سوی مرز را خارج از اختیارات خود عنوان و وقتی را برای ملاقات با بنی صدر که در آن زمان فرمانده کل قوا هم بود، تعیین کرد.

در این جلسه (که در اردیبهشت سال 59 برگزار شد) به غیر از شهید صیاد و بنده، سروان کوششی و برادر رحیم صفوی و برادر سالکی از سپاه هم حاضر بودند. پس از ارایه طرح، بنی صدر گفت: خودتان به سنندج بروید و اوضاع را از نزدیک بررسی کنید. توجه داشته باشید در فروردین 59، ستونی از ارتش که قصد عبور از شهر سنندج را داشت، مورد تهاجم قرار گرفت و حتی سرهنگ نصرت زاد (فرمانده لشگر 28 کردستان) به شهادت رسید که نشان دهنده اوضاع بی نهایت وخیم کردستان بود.

بنابراین شهید صیاد درخواست کرد به عنوان نماینده رییس جمهوری به کردستان برود که مورد موافقت بنی صدر قرار گرفت.

آیا در این جلسه تیمسار فلاحی هم شرکت کرد؟

خیر. البته تعیین وقت و چیدن مقدمات جلسه با ایشان بود.

شهید فلاحی موافق «طرح بستن مرزها» بود؟

بله. اگر غیر از این بود که پیش قدم نمی شد تا از بنی صدر، وقت ملاقات بگیرد.

پس به عنوان نماینده رییس جمهوری، صیاد عازم کردستان شد.

سوم اردیبهشت سال 59 به سنندج وارد شدیم و 20 روز طول کشید تا سنندج را کامل پاکسازی کردیم. در حین کار بود که شهید صیاد فرماندهی عملیات آزادسازی را برعهده گرفت.

به نظرم 12 یا 13 اردیبهشت بود که جلسه ای در کاخ جوانان سنندج برگزار شد با حضور برادران اعزامی سپاه از تهران، اصفهان و ... مثل برادر رحیم صفوی که همگی خواهان برعهده گرفتن فرماندهی از سوی صیاد شدیم. 

بعد از به عهده گرفتن فرماندهی، صیاد طرح «محاصره سنندج» را به اجرا گذاشت و با ارتباطی که با شهید فلاحی داشت، یک تیپ را از همدان حرکت داد و به کردستان آورد و در شرق سنندج (نزدیک سیلو) مستقر کرد و بعد از 20 روز محاصره، در تاریخ 23 اردیبهشت سال 59، شهر آزاد شد.

بلافاصله ایشان ستاد مشترک ارتش و سپاه را در سنندج تاسیس کرد. در این زمان هنوز ایشان سرگرد بود. در این ستاد افراد متعهد و انقلابی از ارتش و سپاه حضور داشتند و بلافاصله طرح های آزادسازی شهرهای دیگر کردستان در این ستاد ریخته شد.

بعد از آزادسازی بانه، لشگر 16 قزوین هم در منطقه مستقر شد. اوایل مرداد 59 بود که صیاد به خاطر موفقیت ها و دستاوردهای با ارزشی که کسب کرده بود، به پیشنهاد شهید فلاحی و تصویب بنی صدر، 2 درجه ارتقا یافت و با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی قرارگاه تازه تاسیس غرب منصوب شد.

طرح «بستن مرزها» به کجا رسید؟

عملا منتفی شد چون مسایل دیگری پیش آمد که به برخی از آنها اشاره کردم.

بعد از این ارتقا، چه اتفاقی افتاد که بین صیاد و بنی صدر اختلاف افتاد در نهایت به خانه نشینی صیاد تا پایان دوره بنی صدر منجر شد؟

بنی صدر در ابتدا گمان می کرد می تواند صیاد را تبدیل به نردبان ترقی کند؛ برای همین بود که صیاد را نماینده خود در کردستان کرد ولی صیاد وقتی فرمانده غرب کشور شد، فرماندهان لشگرها را به صلاحدید خود تعویض کرد.

صیاد، این اختیار را به لحاظ قانونی داشت یا این تغییرات باید به تصویب فرمانده کل قوا می رسید؟

باید به تصویب مقام مافوق می رسید. در کنار این تعویض ها، موفقیت های قابل توجهی هم به دست آورده بود که خوشایند برخی (از جمله فرماندهان برکنار شده) نبود. اطرافیان و مشاوران بنی صدر هم علیه صیاد تحریکات زیادی می کردند چراکه برای آنها سخت بود موفقیت های یک سرگرد را ببینند.

از همه مهمتر، این بود که صیاد در کردستان، بچه های سپاه که عموما فاقد آموزش بودند را در میدان عمل آموزش داد. در این زمینه افرادی چون شهید شهرام فر، ستوان دادبین، ستوان اسدی و ... همراه صیاد بودند. بنی صدر به علت مخالفت با سپاه، رشد این نهاد انقلابی برایش غیرقابل تحمل بود.

در این شرایط، عملیات محور بانه – سردشت هم در شهریور 59 رخ داد. این عملیات طولانی شد و تلفات زیادی داشت. خود صیاد حدود 40 روز در این عملیات شرکت کرد. در این عملیات ستون ارتش، کمین خورد. سردشت آخرین شهری بود که هنوز دست ضدانقلاب بود و تمام نیروی خود را در جاده بانه – سردشت که کوهستانی است جمع کردند و با تمام توان، قصد نابودی این ستون را داشتند.

امیر سرتیپ سید حسام هاشمی در کنار شهید صیاد شیرازی

عراق هم از آنها پشتیبانی می کرد؟ چون در این تاریخ (شهریور 59) و قبل از اعلان جنگ رسمی عراق، تحرکات و تجاوزات مرزی عراق شروع شده بود.

پشتیبانی هوایی نداشتند ولی پشتیبانی تجهیزاتی چرا.

این عملیات با هماهنگی بنی صدر انجام شد؟

هماهنگی نیاز نداشت. صیاد اختیار تام داشت. از همان آغاز که صیاد ستاد سنندج را تشکیل داد، خود ستاد طرح ریزی می کرد و به یگانهای تحت امر خود ابلاغ می کرد. عملیات های بزرگ را صیاد شخصا فرماندهی می کرد و سایر عملیاتها را من و دیگران هدایت می کردیم.

خود شما هم در عملیات محور بانه – سردشت حضور داشتید؟

خیر. من مرداد 59 مجروح شده بودم.

بعد از شکست عملیات سردشت چه شد؟

بعد از ناکامی در این عملیات، برخورد تندی میان بنی صدر و صیاد رخ داد و بنی صدر، او را از فرماندهی قرارگاه غرب، عزل کرد و گفت او فقط فرمانده قرارگاه سنندج باشد. همان قرارگاهی که ابتدا و قبل از ایجاد قرارگاه غرب، تشکیل شده بود که البته این قرارگاه سنندج، قرارگاه های فرعی در شهرهای دیگر کردستان هم داشت. این زمان حدود 15 روز به شروع رسمی جنگ تحمیلی باقی است. بنی صدر به جای صیاد، سرهنگ عطاریان را منصوب کرد که بعدها مشخص شد توده ای بود و اعدام شد.

کشمکش بنی صدر با صیاد ادامه یافت و در مرحله بعد (تقریبا اوایل آبان 59) بنی صدر او را از فرماندهی قرارگاه سنندج هم برکنار کرد. بنی صدر گفت صیاد می تواند مشاور فرمانده لشگر کردستان باشد. صیاد به دستور بنی صدر، توجه نکرد و خواستار تعیین تکلیف خود از سوی شورای عالی دفاع شد. بنی صدر این مساله را بهانه کرد و 2 درجه را از صیاد گرفت و با درجه سرگردی او را منتصب کرد به ستاد مشترک در تهران. یعنی حتی از ستاد نیروی زمینی هم او را خارج کرد.

بعد از این تنزیل درجه، صیاد کجا رفت؟

صیاد بیکار ننشست و در پادگان 06 تهران، کلاسهای آموزشی برای سپاه تشکیل داد. من هم همراه صیاد بود که حدود 40 تا 45 روز این وضع طول کشید. کلاسهای نقشه خوانی و نقشه برداری و مسایل عملیاتی برای بچه های سپاه برگزار کردیم. بعد از این دوره، به دعوت شهید کلاهدوز، صیاد به معاونت طرح و برنامه سپاه رفت تا مرداد 60 که بنی صدر برکنار و شهید رجایی، رییس جمهوری شده بود.

شهید رجایی صیاد را به خدمت برگرداند. در دفتر رییس جمهوری، جلسه ای برگزار و به صیاد پیشنهاد فرماندهی  قرارگاه شمالغرب یا وزارت دفاع شد. شهید رجایی اضافه کرد که نظر امام بیشتر روی این است که صیاد فرمانده قرارگاه شمالغرب شود که صیاد بی چون و چرا پذیرفت و اواخر مرداد 60 وی به ارومیه رفت.

توجه داشته باشید که تا این زمان و علیرغم جنگ خارجی، 2 شهر بوکان و اشنویه در دست ضدانقلاب بود و حتی ایستگاه رادیویی داشتند. صیاد ظرف 44 روز، مقدمات آزادی این 2 شهر را فراهم کرد.

چه شد صیاد فرمانده نیروی زمینی شد؟

آزادسازی بوکان تقریبا همزمان شد با سقوط هواپیمای سی – 130 و شهادت فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا. با پیشنهاد حضرت آیت الله خامنه ای (رییس جمهوری جدید) و آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله ری شهری، حضرت امام در روز 9 مهر سال 60، حکم فرماندهی نیروی زمینی صیاد را صادر کردند. هنوز بوکان آزاد نشده بود و صیاد، خودش هم خبر نداشت از انتصابش به فرماندهی نیرو. عصر که آمد دوستان به او تبریک گفتند و تازه خبر را شنید.

روش صیاد این بود که اگر عملیات به شب برخورد می کرد، محاصره را حفظ می کرد و داخل شهر نمی شد تا آسیبی به مردم نرسد. او دغدغه مردم را همیشه داشت و نیروهای مردمی (از جمله پیشمرگان مسلمان کرد) برای او اهمیت و ارزش زیادی داشتند.

رابطه تیمسار فلاحی و صیاد چگونه بود؟

رابطه خوبی داشتند البته خیلی صمیمی نبودند ولی در حوزه مسایل کاری، فلاحی از صیاد حمایت می کرد. خوب به خاطر دارم روز سوم اردیبهشت 59 که ما در اصفهان بودیم و 100 پاسدار را آماده کردیم تا به سنندج برویم، صیاد با فلاحی صحبت کرد و فلاحی با شهید فکوری (فرمانده وقت نیروی هوایی) حرف زد و در نهایت به هواپیمایی که از شیراز عازم تهران بود ابلاغ شد در اصفهان فرود بیاید و ما را سوار کند به سمت سنندج. همه اینها شفاهی انجام شد و ما سریعا راه افتادیم. این نشانه همکاری کامل فلاحی با صیاد بود.

فلاحی بی نهایت دلسوز مملکت بود و هرکس که توانایی کار داشت را حمایت می کرد. غربت فلاحی بسیار زیاد است. وقتی او فرمانده نیروی زمینی شد، اوضاع آشفته و دشواری بود و فلاحی مردانه و شرافتمندانه همه تهمت ها و فشارها را تحمل کرد. حتی همان طور که گفتم پیشنهاد ارتقای 2 درجه ای صیاد را فلاحی به بنی صدر داد.

این نکته  را نیز بگویم که در کردستان میان صیاد و سرهنگ پورموسی (فرمانده لشگر 16) که او هم بعدا اعدام شد، اختلافی بر سر عملیات محور سقز – بانه پیش آمد. این اختلاف به گوش بنی صدر رسید. خوب صیاد سرگرد بود و پورموسی، سرهنگ. سرگرد نمی توانست به سرهنگ دستور دهد. فلاحی برای حل مشکل پیشنهاد ارتقای 2 درجه ای صیاد را داد.

به هر حال صیاد فرمانده نیرو شد و شروع به سازماندهی مجدد یگان های ارتش کرد؛ به عنوان مثال، قرارگاه جنوب را از دزفول به اهواز منتقل کرد. اساتید دافوس را مسوول بررسی و طرح ریزی کرد و عملیات های مهمی چون طریق القدس و بیت المقدس را در کمتر از 8-7 ماه صورت داد که در نهایت آزادسازی خرمشهر را رقم زد.

حضور پربرکت صیاد در پایان جنگ هم خود را نشان داد؛ در عملیات مرصاد که انتقام ملت مظلوم ایران و بیش از 16 هزار قربانی ترورهای کور را از منافقین گرفت و عاقبت هم به دست همین مزدوران به شهادت رسید.

گفت و گو از: محمدعلی قهرمانپور

ارسال نظر