این روزها بخش عمده اخبار و تحلیل های رسانه ها در روسیه مربوط به تحولات اوکراین است. مقاله حاضر از «فیودر لوکیانوف» رییس شورای غیر دولتی سیاست خارجی و دفاعی روسیه ازجمله مطالبی است که دارای جنبه های مفهومی و نظری نیز هست. این مقاله که در اینجا آورده می شود اخیرا در هفته نامه «آگانیوک» چاپ مسکو منتشر شده است و به فهم تحولات جاری کمک می کند:
جان کری وزیر امور خارجه آمریکا این واقعیت را بر زبان آورده استکه اوضاع زمان جنگ سرد به مراتب ساده تر و مفهوم تر از شرایط کنونی بود. وزیران خارجه آن زمان کار آسان تری داشتند. وی گفت: »تصمیماتی که در آن زمان اتخاذ میشدند، به اندازه امروز چند بعدی و پیچیده نبوده بلکه بر عکس، مشخص تر و روشن تر بودند. انتخاب بین کمونیسم و دمکراسی، غرب و شرق مطرح بود. زمان پرده آهنین و خط جدایی بزرگ بود».
خط جدایی بزرگ یک ربع قرن پیش از بین رفت. در هر حال، فرض بر آن بود که این خط از بین رفته است ولی الآن ناگهان دوباره کشیده شده است. در حال حاضر مفهومی متداول تر از جنگ سرد وجود ندارد.
همه بحث می کنند که آیا این جنگ از سر گرفته شده یا قرار است بین حریفان گذشته ازسرگرفته شود یا اینکه هرگز قطع نشده و همیشه ادامه داشته است. نشانه های ظاهری آن مشاهده می شود. دوباره با وجود تنوع آشکار جهان معاصر، دو پایتخت مسکو و واشنگتن با هم گفت وگو می کنند. مفسران اصطلاحاتی را به خاطر میآورند که به ظاهر منسوخ شده و از رده خارج شده اند که مهم ترین آنها بازدارندگی هسته ای متقابل است. یک کشور بزرگ واقع در مرکز اروپا که به چند منطقه نفوذ تقسیم شده است (و میتواند به طور رسمی هم تقسیم شود) در مرکز توجه قرار دارد. ما همه این جریانها را در گذشته با چشم خود مشاهده کرده بودیم.
ولی شبیه بودن اوضاع نباید موجب نتیجه گیری های کاذب شود زیرا جنگ سرد واقعی به گونه ای که بطول چهل سال طی قرن ۲۰ جریان داشت، هرگز تکرار نخواهد شد زیرا ویژگی بارز آن نه رویارویی بین اتحاد شوروی و ایالات متحده بلکه موازنه امکانات راهبردی نظامی بود.
موازنه نیروها که بر موازنه موشکی و هسته ای استوار بود، ثبات بی سابقه نظام جهانی آن زمان را رقم زده بود. همین امر اجرای مقررات همزیستی را تضمین میکرد. به عبارت دیگر، لازم نبود که برای رهبران سیاسی آن زمان مرتبا یادآوری کنند که خطوط قرمزی وجود دارند که نباید از آنها پا فراتر گذاشت. همه خوب می فهمیدند این خطوط از کجا می گذرند. گاهی قرمز بودن این خطوط را مورد آزمایش قرار داده و خطوط را کمی جابجا می کردند یا به مواضع از قبل تهیه شده عقب نشینی می کردند. جان کری دلش برای همان مقررات دقیق تنگ شده است.
اوضاع جاری تغییر کرده است. با وجود اینکه بازدارندگی متقابل روسی – آمریکایی همه تکان های شدید سیاست جهانی را پشت سر گذاشته است، در زمینه های دیگر اثری از موازنه قبلی مشاهده نمی شود. خود مفهوم قدرت و زور بسیار چند لایه شده و دربرگیرنده عناصر اقتصادی، اطلاعاتی، انسانی و عقیدتی است. بدیهی است که روسیه و آمریکا در این زمینه ها با هم مساوی نیستند. از سوی دیگر بخش قابل توجه کشورهای جهان با کنجکاوی رفتار روسیه و آمریکا را رصد میکنند ولی در واقع نسبت بدان بی تفاوتند. در واقع، علت توجهات این است که در دستور روز جهانی در عصر حاضر چیزی جالب تر از این رویارویی در معرض نمایش گذاشته نشده است.
می توان خاطرنشان کرد که روسیه و ایالات متحده وارد مرحله رویارویی شده اند. این بارمثل درگیری همه جانبه سی سال پیش نیست ولی روابط بین دو کشور سازش ناپذیر شده است.
اوکراین به بهانه ای برای بیرون ریختن همه ناراحتی های متقابل روسیه و آمریکا تبدیل شده است. ریشه های این رویارویی را باید در اختلاف نظرها درباره رویدادهای سال های ۱۹۹۰-۱۹۸۰ جستجو کرد. تعبیر پایان جنگ سرد برداشت ها از عصر حاضر و از آینده مطلوب را رقم میزند.
تحولات به قدری سریع است که ما هنوز این تحولات را درست درک نکرده و به حکم نیروی جبر فکری، همه چیز را به عنوان مناقشه جدید سیاسی و دیپلماتیک میان کرملین و کاخ سفید تلقی می کنیم که از اوایل سال های ۱۹۹۰ تا کنون زیاد بوده اند. روسیه در بعضی شرایط دندان خود را نشان میداد ولی به خاطر ضعفی که داشت، نمی توانست اوضاع را تغییر دهد. بعد از آن روسیه با شدت بیشتری اعتراض می کرد ولی همیشه برای خود راه های بازگشت به مواضع قبلی را باقی می گذاشت. در سوریه گامی به عقب برداشته نشد ولی علاقه به حل و فصل اوضاع همراه با آمریکایی ها مشاهده می شد. الآن حتی این روحیه همکاری از بین رفته است. نقطه نظرهای روسیه و آمریکا درباره اینکه اوکراین چگونه باید باشد، نه تنها متضاد بلکه سازش ناپذیر است زیرا هم مسکو و هم واشنگتن این کشور را خط قرمز محسوب می کنند.
موضع گیری روسیه قابل درک است: عضویت اوکراین در ناتو که در صورت استقرار و تثبیت حکومت غربگرا در کییف احتمال زیادی دارد، در روسیه به عنوان خطری غیرقابل قبول برای امنیت کشور تلقی می شود. برای ایالات متحده نه خود اوکراین بلکه استعداد واشنگتن به عنوان رهبر جهانی به دستیابی به اهداف خود مهم است. روبرت گیتس وزیر سابق دفاع اصل مطلب را به طور بسیار واضح بیان کرد و گفت که روسیه به نتایج جنگ سرد و نظام جهانی که بعد از سال ۱۹۹۱ برقرار شد، تعدی کرده است. باید این بازنگری در نظام جهانی را در نطفه خفه کرد زیرا در غیر این صورت مواضع ایالات متحده در سراسر جهان فرو خواهد ریخت. بسیاری از قدرتهای جهان هم اکنون مزاج اکلا (گرگ پیر رهبر دسته گرگان در کتاب جنگل درباره موگلی) را می پایند.
باراک اوباما اهل جنگ سرد نیست. او به طور صادقانه و به نحو خود می خواست با روسیه نوع جدید روابط را برقرار کند. ولی این روابط بایستی در همان چارچوب برتری آشکار و انکار ناپذیر ایالات متحده در صحنه جهانی قرار داشته باشد. او نمی خواست با توسل به زور خشن از این برتری دفاع کند زیرا تلاش های رییس جمهوری پیشین در این محور را فراموش نکرده بود. ولی واقعیت این است که گفت وگو با سایر کشورها از مواضع زور در شرایطی که برای نمایش زور نه امکانات حقیقی وجود دارد و نه آرزو، بدترین شیوه عمل ممکن است.
از مناسبات بین ایالات متحده و روسیه در سال های آینده چه انتظاری می رود؟
از مطالعه شیوه عمل باراک اوباما می توان نتیجه گرفت که مسکو از عرصه علایق او محو خواهد شد. به نظر می آید که رییس جمهور آمریکا تا کنون به این نتیجه رسیده است که در این محور نمی توان کاری انجام داد. دستور روز مشترک که در گذشته نیز به تدریج منقبض می شد، اکنون تا مناسبات منفرد بین المللی در خاور میانه، آسیا و طبیعتا اوکراین کاهش می یابد. نه حل و فصل مناقشات و اختلافات بلکه در بهترین فرصت، کاهش خطرات متقابل مد نظر است.
در همین حال ما شاهد کاهش دامنه روابط و بازدارندگی عملی در همه محورها خواهیم شد که این تصمیم آگاهانهای برای رسیدن به هدف مشخص نیست بلکه اشاره به بی آتیه بودن روابط است.
بازدارندگی امروزی – بر خلاف نیمه دوم قرن گذشته – سیاست خاصی نیست بلکه امتناع از هرگونه سیاست است. این تلاشی برای کاهش ابعاد مساله لاینحل از طریق ایجاد ناراحتی های هر چه بیشتر برای منبع این مساله است.
باراک اوباما در عین حال خوب می فهمد که اوکراین حاشیه جهان است در حالی که آسیای شرقی برای او اهمیت به مراتب بیشتری دارد تا اروپای شرقی. ولی با توجه به اینکه روسیه به تبلور آن قسمت جامعه جهانی تبدیل می شود که از در نظر گرفتن دیدگاه واشنگتن خودداری می کند و تصمیمات مهم خود را میگیرد، باید به کرملین پاسخ داد.
تحریم های اعلام شده و نشده توسعه خواهند یافت. نتیجه سیاسی این تحریم ها عکس نتیجه مطلوب خواهد بود ولی تاثیر اقتصادی می تواند محسوس باشد. تصادفی نیست که تا کنون جدی ترین اقدام ضد روسی، جدایی چند بانک روسی از سامانه های ویزا و ماستر کارد بوده است. همین اقدام بر خلاف سفرهای سمبولیک ناوهای جنگی به دریای سیاه و استقرار نیروهای مکمل در لهستان و کشورهای بالتیک، به نمایش آشکار زور و قدرت آمریکا مبدل شده است.
رویارویی جدید روسی – آمریکایی طولانی خواهد بود. این رویارویی بیش از ۲۰ سال پیش به این خاطر به حال تعلیق در نیامده بود که طرفین بی نتیجه و بی فایده بودن آن را درک کرده باشند؛ واقعیت این است که مسکو برای مدتی خصوصیات رقیب و حریف واشنگتن را از دست داده بود. وقتی مسکو به نحوی این خصوصیات را باز یافت، اوضاع تکرار شد. این وضع تا تغییرات ریشه ای اوضاع روسیه یا آمریکا یا ایجاد شرایط جدید در جهان ادامه خواهد یافت.
روسیه باید به تغییرات در زندگی کشور عادت کند. روسیه باید در واکنش به سیاست بازدارندگی واقعی از طرف آمریکا، به جستجوی فوری شرکای خارجی برگردد که آمریکا نتواند از آنها به عنوان شرکای خود استفاده کند. الگوی توسعه اقتصادی روسیه که تا کنون با نهادهای غربی همگرایی عمیقی کرده است، باید مورد بازنگری قرار گیرد. مشکل بتوان نتیجه این تلاش ها را پیشبینی کرد. طیف امکانات شامل هم٬ جهش سریع در زمینه به روز آوری اقتصاد کشور و آزاد کردن توان بالقوه انسانی داخلی است و هم تشدید بی سابقه رژیم داخلی.
بدیهی است که اعمال فشار سیستمی بر روسیه برای ایالات متحده هم قیمت گزاف اقتصادی و ژئوپلتیکی (نزدیکی روابط روسیه با چین و تغییر موضع گیری روسیه در قبال بسیاری از مسایل منطقه ای) را به دنبال خواهد داشت. ولی فعلا کسی نمی تواند برآیند این تحولات را پیشبینی کند زیرا این حاصل بسیاری از فرآیندهایی خواهد بود که همزمان توسعه می یابند. جان کری وزیر امور خارجه آمریکا از همین وضع شکایت می کند.
حق با او است: در شرایط جاری صراحت و حالت خطی جنگ سرد واقعی، آرزویی برآورده نشدنی بیش نیست.