در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۷۹۵۰۱
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۹
یک پژوهشگر مسایل سیاسی - مذهبی عنوان کرد:
عضو شورای علمی دانشنامه اسلام معاصر گفت: سردمدار جریان تکفیری سید قطب است که اعلام کرد اسلام هیچ نسبتی با هر آنچه در روی زمین می گذرد، ندارد.
سید قطب، بنیان گذار جریان های تفکیری است
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) «مجید مرادی» دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه سن ژوزف بیروت و عضو شورای علمی «دانشنامه اسلام معاصر» گفت: موضوع تکفیری ها از مسایل چند ضلعی روزگار ماست و هر کوششی برای پرتو افکندن بر ابعادی از این موضوع می تواند راهگشا باشد و از خطاها بکاهد.

عنوان سلفی، غلط است

مهر به نقل از مرادی نوشت: اگر نام ها و عناوین برایمان اهمیت داشته باشد و صرفا به مسماها ننگریم و به نام حقیقی اشان توجه کنیم به نظر می رسد که اصلا به میان آوردن عنوان سلفی برای نامگذاری شورشیانی که درصدد احیای خلافت اسلامی هستند ناروا و نابجاست.

سلفی گیری یعنی اسلام سنتی

سلفی گری معادل اسلام سنتی است و هم در شیعه و هم در اهل سنت هست. سلفی گری یعنی التزام و توجه به فهم پیشینیان از نص دینی و در پیش گرفتن نهج و روش دینداری و تدینشان.

بنابراین اسلام تاریخی، بستر سلفی گری را فراهم کرده و احترام به رای پیشینیان و پیشکسوتان ریشه در سنت های ما دارد و خود همین، تبدیل به هژمونی شد و یا سلطه گذشته و گذشتگان بر اکنونیان.

اسلام سنتی شیعی و سنی بر فهم پیشینیان متکی است وجالب است که آن قدر که به فهم پیشینیان از نص دینی توجه دارد به فهم خود نص توجه ندارد و گویا هراس دارد از اینکه با نص به صورت مستقیم مواجه شود. همواره نگاه می کند ببیند که پیش از او چه گفته اند و اگر جز این نگفته اند نه از آن رو بوده که نمی فهمیده اند، بلکه برای این که حق مطلب جز این نمی توانسته باشد. بنابراین من معتقدم که اسلام سلفی یا اسلام سنتی بیشتر آب را از بستر رودخانه می گیرد تا از سرچشمه.

ناکارامدی سلفی گری و سربرآوردن نوسلفی گری

نوسلفی گری در جهان عرب و میان اهل سنت در نتیجه اوضاعی پدید آمد که اسلام سلفی دچار بحران کارآمدی شد.

متغیراتی در میان آمده بود که باید تکلیف ها در برابر آن مشخص می شد. از استعمار و اشغال سرزمین های اسلامی و واپس ماندگی و تحجر و خرافه زدگی و تصوف تا صهیونیسم و تهاجم فرهنگی غربی و هویت وبه تعبیر دیگر اشغال ارزش ها.

این اوضاع سبب شد تا نو سلفی گری سر بر آورد که در خارج از رحم سلفی گری شکل گرفت هر چند چهره هایی سلفی هم با گسست از اسلام سلفی بدان پیوستند.

نو سلفی می خواست نشان دهد که نص دینی را باید به گونه ای فهمید که با عصر و زمانه تناسب داشته باشد و سرزمین های اشغالی را آزاد و استعمار را نابود و عقب ماندگی را زایل و جامعه را شکوفا کند و البته همه اینها در سایه شریعت و در چارچوب معیارهای اسلامی است.

تا این مرحله هنوز سخن از اصلاح است و پیراستن جامعه از خرافات و واپس ماندگی و تحجر و ترغیب به علم وعقل و ترقی.

غرب هم منفور نبود بلکه مثال زنده ای از پیاده شدن ارزش های اسلامی هر چند در جامعه ای نا مسلمان دانسته می شد.

این نسل نوسلفی چهره های برجسته ای مانند شیخ محمد عبده و رشید رضا هم دارد. اما آخرین چهره برجسته اش حسن البنا است که نقطه فاصل میان نوسلفی گری و اسلام جهادی قرار می گیرد.

سلفی عبادی - سلفی جهادی

درست است که امروزه عنوان سلفی ها برای گروه های تندرو وشورشی به کار می رود، اما باید بدانیم هر سلفی ای، شورشی نیست. برای تمییز و تمایز می توان سلفی عبادی و سلفی جهادی را از هم تفکیک کرد.

فقط ما مسلمانیم!

در هر جا می بینیم عنوان سلفی برای این گروه های جنایتکار آدمکش به کار می رود باید بدانیم که مقصود، سلفی های جهادی هستند که بر خلاف نوسلفی ها که نهایت کاربرد جهادشان در مقابل استعمار اشغالگر بود، معتقدند که اساسا جهان یکسره در جاهلیت گرفتار آمده و آنان هم که خود را مسلمان می خوانند، مسلمان واقعی نیستند و فقط در شناسنامه مسلمان هستند و تا زمانی که خدا بر همه مناسبات بشری از سیاست و اقتصاد و اجتماع و به ویژه در عرصه نظام سیاسی حاکم نشده است، سخن گفتن از کشوری اسلامی و جامعه ای اسلامی، بیهوده است.

وقتی این جماعت ها خود را جماعت اسلامی می نامند، از باب صفت حصری است و نه صفتی عام که یکی از مصادیقشان خودشان باشند. جماعت اسلامی به باور این جماعت، یعنی این که ما مسلمانیم و نه دیگران.

سید قطب و تکفیری ها

از این جاست که وارد مرحله معروف به بنیادگرایی اسلامی یا افراط گرایی اسلامی می شویم.

سردمدار این جریان، سید قطب است که نظریه حاکمیت و جاهلیت را سامان داد و اعلام کرد اسلام هیچ نسبتی با هر آنچه در روی زمین می گذرد، ندارد، زیرا هر چه هست جاهلیت است، جاهلیت مدرن.

اصول اساسی اندیشه سید قطب عبارت است از:

1- ورشکستکی غرب:


سید قطب با لحنی قاطع و مطمئن از پایان غرب سخن می گوید و از این که  هم دموکراسی غربی دچار ورشکستگی شده و هم اردوگاه شرق و مارکسیسم که در آغاز، بسیاری را در شرق و حتی غرب به خود جذب کرده بود در حال فروپاشی است، چرا که با طبیعت فطرت بشری و اقتضائات آن منافات دارد.

2- تکفیر جوامع اسلامی:

وی بر آن است که مسلمانان برای پر کردن خلا ناشی از از کار افتادگی غرب شایستکی ندارند. زیرا مفهوم لا اله الا الله در زندگی شان، عملا ترجمه نشده است.

وی به صراحت جوامعی را که اکنون به عنوان جوامع اسلامی شناخته شده اند، جوامعی جاهلی می داند و غیر از جوامع غیر اسلامی، تمام جوامع اسلامی ای را که قوانین و ارزش ها و عادات و سنت هایشان را از غیر خدا گرفته اند جاهلی اند.

وی هدف جنبش اسلامی را بازگرداندن مسلمانان به اسلام می داند و ادعا می کند مردم، مسلمان نیستند چنان که ادعا می کنند زیرا جاهلیت را می زیند. نه این اسلام است و نه اینان مسلمان! حالا بهتر می توانیم سر نخ این جریان تکفیری آدمکش را در یابیم.  

3- اسلام زلال، اسلام صدر اول است و نه اسلام سنتی سلفی:

سید قطب از نسل صحابه یاد می کند که همانند آنان، دیگر در تاریخ تکرار نشده است. سید قطب این نسل را  دست پرورده پیامبر اسلام (ص) و نسلی با دلی ناب، عقلی ناب، انگاره ای ناب، احساسی ناب و تکوینی ناب و نیالوده به هر عامل دیگری غیر از متد الهی قرآن می داند و راه حل را در بازگشت به این نسل می داند.

البته عصر طلایی سید قطب تنها عصر خلافت خلیفه اول و دوم است و نه همه خلفای اربعه. وی به عثمان و سیاست های ضد سوسیالیستی اش می تازد و تاکید وی بر این است که فقط دوره دو خلیفه اول و دوم دوره طلای اسلام است.

راز استنثنای دوره خلافت امام علی (ع) از سوی سید قطب را من نفهیمده ام که چیست، زیرا بسیاری از سوسیالیست های عرب امام علی(ع) را طلایه دار سوسیالیسم اسلامی می دانند!

سید قطب با بی اعتنایی به امامان مذاهب، خواهان رهایی از تمسک به تفسیر گذشتگان از نصوص دینی می شود و سلطه تاسیسی امامان مذاهب را بر نمی تابد. بدین گونه وی پرشی تاریخی می کند به صدر نخست.

4- ضدیت با فقه:


سید قطب بر آن بود که فقه در نتیجه انحطاط و رکود جوامع اسلامی دچار رکود شده است. پس باید به شریعت بر گردیم.

5- ضدیت با فلسفه و عقل:

وی بر آن است که پس از آن در دوره طلایی سرچشمه ها به هم آمیخت و دوغ ودوشاب با هم قاطی شد.

فلسفه یونان و منطق یونان و افسانه های پارسیان و انگاره هایشان و دیگر رسوبات تمدن ها و فرهنگ های دیگر به این چشمه وارد شد و با تفسیر قرآن و علم کلام و فقه و اصول هم در آمیخت.

همین آمیختگی چشمه ها با یکدیگر عامل اساسی اختلاف آشکار میان نسل نخست و دیگر نسل هاست.

راه مقابله با جریان تکفیری

راهکار اول تقویت همین مذاهب سنتی محافظه کار است که بیش از هزار و سیصد سال عهده دار حفاظت از دین بوده اند و آرامش و استقرار جوامع اسلامی را رقم زده اند.

خوشبختانه تاریخ اسلام جز در برهه هایی مانند زمانی که وهابیان، دست به جنایاتی علیه شیعیان عتبات عالیات زدند، شاهد کشتارها وجنگ های وسیع مذهبی نبوده است.

بازیافت اختلافاتی که قرن ها از آن می گذرد، در شرایطی که آتش فتنه های تکفیری ها بخش های وسیعی از جهان اسلام را در بر گرفته است، نه درست است و نه به مصلحت. 

فتنه هایی که اکنون از سوی بدخواهان و دشمنان اسلام در منطقه به راه افتاده است، بزرگ تر از آن است که دولت ها به تنهايي  قادر به خاموش کردن آن باشند.
ارسال نظر