در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۸۱۲۰۴
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۵
حجت الاسلام و المسلمین محسن الویری:
عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام با تحلیل جایگاه روحانیت در تاریخ و حال، گفت: نمی توان پذیرفت اقبال مردم به روحانیت کم شده است.
اقبال مردم به روحانیت کم نشده است/ روحانیون باید اعتماد به نفس داشته باشند
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر)، روحانیت از جمله نهادهای مهم و تاثیرگذار در طول تاریخ ایران بوده است. مهر، در مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین محسن الویری، عضو هیت علمی دانشگاه امام صادق (ع) به بررسی نقش روحانیت در جامعه پرداخت که در زیر می آید:

هویت روحانیت و ضرورت وجودی آن در دین و جامعه به چه عواملی بر می گردد؟

مناسب‌ترین مطالعات ما همواره متون دینی مان بوده كه مراد از آن قرآن و ولایت است كه از افرادی به تعابیر مختلف نام برده شده كه بهترین واژه‌ای كه در این مورد به كار برده شده، واژه علماست.

علما وظیفه دارند در درجه اول، دین خدا را بشناسند و به آن عمل كنند و سپس به عنوان ادامه دهندگان راه پیامبران و ائمه اطهار (علیهم‌السلام)، در عصر غیبت دین را برای مردم بیان كنند و در برابر كژی‌ها و كج‌اندیشی‌ها بایستند و در راه آشنایی مردم با معارف وحیانی، احساس وظیفه كنند و در این مسیر از جانشان نیز مایه بگذارند و دیگر ویژگی كه به آسانی با مراجعه به بخش‌های اولیه جوامع روایی علماست می‌توان آنها را پیدا كرد.

بنابراین اصلی‌ترین مساله‌ای كه هویت وجودی «روحانی» را موجه می‌سازد و آنرا غیرقابل انكار می‌داند متون دینی ماست كه چنین نقشی را برای عده‌ای از افراد قائل شده و قابل انكار هم نیست.

البته همان طور كه در لابه لای عرایضم، بیان كردم واژه‌ای كه در متون دینی ما به كار برده شده واژه «روحانیت» نیست بلكه این واژه در دهه‌های اخیر متداول شده است و به نظر می‌رسد مرحوم شهید بهشتی در جایی بحث آنرا داشتند و در آن دوران رواج پیدا كرده است، تعبیر اصلی و صحیح تر و متداول در گذشته علماست نه روحانیون اما به هر حال ما روحانیون را كلمه‌ای بر اطلاق علما به كار می‌بریم و آن كلمه‌ای كه در متون دینی نسبت به آن تاكید شده و به عنوان هویت از آن یاد می‌شود علما هستند.

نكته دومی كه می‌تواند در اینجا به ما كمك كند تجربه تاریخی است؛ افزون بر متون دینی ما همواره در طول تاریخ لااقل در دوره اسلامی، پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السلام) حتی در نگاه عامه مسلمانان اهل سنت نیز همواره مورد پذیرش بوده‌اند و نقش‌های متفاوتی داشته‌اند.

از این دوره تاریخی كه بگذریم همواره دین در محیط اجتماعی داری متولیانی بوده كه در درجه اول وظیفه آنها فراگرفتن و فهم دین و سپس انتقال دین از طریق آموزش و تربیت شاگردانی بود که فرهنگ‌سازی برای دین در میان عامه مردم را همواره بر عهده داشته‌اند.

بنابراین هیچ دوره‌ای از تاریخ اسلام نمی توان پیدا کرد كه در این برش، عالمان دینی هم بخواهند شاگرد تربیت كنند و هم بخواهند با مردم صحبت كنند، لذا این نكته نیز به اعتقاد بنده می‌تواند به عنوان ضرورت دینی ـ اجتماعی به ما كمك كند و واكاوی تجربه تاریخی‌ما هم می‌تواند این ضرورت را نشان دهد.

اعتبار معیارهای متصور در تشخیص ذاتی و اقتضائی بودن نقش ‏های روحانیت چیست؟

شاید با این عنوان نتوان به این سوال پاسخ داد اما آنچه كه به هر حال، ذاتا كار روحانیت است همان طور كه ذكر كردم فهم دین، عمل به دین، تبیین دین، آموزش دین و بالابردن سطح حساسیت و پایبندی مردم در عمل به دین است ولی اقتضائاتش مواردی است كه به حسب شرایط هر جامعه‌ای پیش می‌آید.

به طور مثال شاید یك جامعه‌ای حكومت ظالمان باشد و ظلم‌ستیزی نسبت به سایر مسائل پررنگ‌تر شده باشد و یا در جامعه دیگر، مشكلات فرهنگی بیشتری وجود داشته باشد و اقتضای اینكه روحانیت به كار فرهنگی بپردازد، بهتر باشد.

اگر بخواهیم تشبیهی در این قضیه داشته باشیم همان گونه كه در زندگی ائمه اطهار(علیهم‌السلام) می‌بینیم در دوره‌ای، اقتضای حفظ دین به این است كه مثلا امام حسین(ع) در كربلا به شهادت برسد و خانواده ایشان به اسارت برود و آن فاجعه عظیم رقم بخورد ولی اقتضای دوره دیگر این است كه امام رضا(ع) ولیعهد خلیفه عباسی (مأمون) را بپذیرد.

بنابراین می‌توان این مباحث را به صورت‌های متفاوتی بیان و مقایسه كرد. به طور مثال نقش امام حسن(ع) كجا و نقش امام حسین(ع) كجا، نقش امام سجاد(ع) كجا و نقش امام كاظم(ع) كجا؟

پس به طور كلی می‌بینیم كه همه معصومین(ع) به شكل‌های متفاوتی كار كرده‌اند لذا حفظ دین، در هر شرایطی تابع یك مصلحت‌های و واقعیت‌هایی است كه مدیریت ائمه اطهار(علیهم‌السلام) اقتضا می‌كند تابع آن، فلان كار را انجام دهند.

این اقتضا را باید به صورت كلی و خام، اقتضائات برآمده از نیازهای زمانه یاد كرد كه علما نیز بر همین اساس، یكی به فقه، دیگری به فلسفه و برخی هم به تفسیر روی آورده‌اند و تعداد قابل توجهی از علما این گونه هستند و این طور نیست كه آنها توان ورود به عرصه دیگر را نداشتند بلكه تشخیص آنها این بود كه ورود در این حیطه، لازم و ضروری بوده و به آن روی آورده‌اند مثلا مرحوم شهید مطهری این طور نبود كه توان كار فقهی و قرار گرفتن در مسیر مرجعیت را نداشتند اما تشخیص ایشان این بود كه مباحث اندیشه‌ای ضرورت بیشتری دارد و به این صحنه روی آوردند و سایر علما نیز به همین ترتیب.

پس به طور خلاصه می‌توان گفت كه تجربه تاریخی و متون دینی، ضرورت ورودی علما را برای ما اثبات كند. همچنین معیارهایی كه برای تشخیص و كار ذاتی آنها به دین باز می‌گردد که برای مراحل مختلف اعم از فهم دین و انتقال آموزه‌های دینی و انجام مأموریت‌ها و و وظایف اقتضایی، تابع شرایط زمان است. در حدیثی از امام زمان(عج) داریم كه ایشان می‌فرمایند: «فاما العلما من كان حافظا لنفسه ...» در این حدیث نیز كلمه «علما» به كار رفته است و در واقع واژه عالم، در زمانهای مختلف، اَشكال گوناگونی داشت، مخصوصا در آغاز اسلام و در دوران حیات پیامبر اكرم(ص) که عالم دین همان قاری قرآن بود یعنی اگر كسی برای دعوت از مبلغ یا عالم دینی به خدمت حضرت رسول(ص) می‌رفت تا آنها را با دین آشنا كند به حضرت می‌گفتند یك قاری برای ما بفرست چرا كه كسی كه با قرآن آشنا بود عالم به شمار می‌رفت.

نقش و کارکردهای روحانیت، پیش و پس از انقلاب چگونه بوده است؟ لطفا با رویکردی توصیفی – تاریخی به این سوال پاسخ دهید.

توضیح کوتاهی در این خصوص عرض می‌کنم، به اعتقاد بنده، تحولی که پس از انقلاب در کارکرد روحانیت ایجاد شد تحولی است که واضح است و همگان به آن آگاهی دارند، قطعا هیچ وقت در تاریخ اسلام حضور در حاکمیت را به این گستردگی نداشته‌ایم، غیر از اینکه در راس هرم قدرت جامعه که باید یک فرد روحانی قرار گیرد که به آن ولی فقیه می‌گوییم غیر از این در ساختارهای کلان نظام مانند شوای نگهبان و ... الزاما طبق قانون افراد باید روحانی باشند چون فقیهان از حوزه‌ها برمی‌خیزند.

در مقیاس خُرد هم نمایندگی ولی فقیه در جاهای نظامی و انتظامی، در سازمان‌ها و نهادها و ... حضور دارد. مسوول قوه قضاییه به گونه‌ای است که همواره بعد از انقلاب از جامعه روحانیت بوده؛ چون باید این‌گونه باشد هم عملا فقیه و مجتهد باشند، لذا با انقلاب اسلامی تحول عمده‌ای در نقش و کارکرد روحانیت پیدا شده که همه اینها تابع پیدایش حکومتش است که حکومت، روحانیون را درگیر خود کرده است.

منزلت اجتماعی روحانیت در گذشته چگونه بوده است، در زمان حال  چگونه است و به نظر شما در آینده چگونه خواهد شد؟ لطفا با توجه به عرصه ‏های خرد و کلان خانواده، جامعه و سیاست بدان پاسخ دهید؟

برای شناخت و تبیین منزلت اجتماعی روحانیت و پاسخ به این سوال شما نیازمند کار آماری دقیق هستیم و نمی‌توان به صورت ذوقی به این سوال جواب داد که آیا در نگاه کلان منزلت روحانیت پیش از انقلاب کاهش یافته یا بیشتر شده است؟

به نظرم باید نظرسنجی دقیق در این باره صورت گیرد و به آسانی نمی توان در این باره حکم داد اما علی‌رغم اینکه می دانیم در پاره‌ای از حیطه‌ها منزلت روحانیت به شدت کاهش یافت اما وقتی در نگاه کلان می‌نگریم می‌بینیم در قسمتهای مختلف، روحانیت از منزلت برخوردار بوده که اگر آنها را در پیش از انقلاب کنار هم بگذاریم می‌توان گفت در نگاه کلان کاهش یافته است اما به هرحال پاسخ دقیق به این سوال نیازمند کار تحقیقی و آماری است.

آیا واقعا منزلت روحانیت کاهش یافته است؟


شاید پیش از انقلاب اسلامی و یا در دوران نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که روحانی ای در هر محیطی وارد می‌شود چه در دانشگاه و یا سایر مکان‌ها همواره از مقبولیت و محبوبیتی برخوردار بود و همه از او به عنوان نماد ظلم‌ستیزی یاد می‌کردند اما امروزه بسیاری از روحانیون هستند که وقتی وارد شهرهای بزرگ می‌شوند اصلا اعتماد به نفس ندارند و تعداد قابل توجهی از آنها با لباس شخصی تردد می‌کنند صرفا به دلیل اینکه نگران هستند مبادا از جانب دیگران مورد اذیت و آزار قرار گیرند.

من نمی‌گویم اگر آنها با لباس روحانیت بیایند حتما اذیت خواهند شد، بنده خودم وقتی وارد تهران می‌شوم با لباس روحانیت هستم و اذیتی از ناحیه مردم ندیده‌ام شاید برخی اعتماد به نفس نداشته باشند اما همین که روحانیون اعتماد به نفس خود را از دست داده‌اند به استناد چند گزارش که بالاخره افرادی آمده‌اند معترض شدند همانند آن طلبه‌ای که با ضرب چاقو مجروح شده بود اثری روی قشر روحانیت گذاشته که اعتماد به نفس آنها را سلب کرده‌اند و همین موضوع نشان می‌دهد که این منزلت قطعا کاهش یافته است و در نسبت بین دانشجویان و روحانیون، شاید روحانیون منزلت خاص خود را نداشته باشند اما در میان توده‌های مختلف مردم، تعداد قابل توجهی از کارمندان، امور مختلفی از زندگی‌شان را با روحانیون تنظیم می‌کنند و به عنوان یک شاخص به آنها مراجعه می‌کنند.

در میان خویشاوندان ما مطرح می شود که روحانی اداره ما چنین می‌گفت و یا اینکه مسایلی را با روحانیون مطرح می‌کنند اینها نشان می‌دهد این گونه نیست که قشر روحانی هیچ نقشی در زندگی مردم نداشته باشند، بلکه تأثیر خاص خود را بر جامعه دارد؟

بله! صرف اینکه در محیط روشنفکری، دانشگاه و در میان دانشجویان به روحانی احترام نمی‌گذارند من نمی‌خواهم بگویم منزلت روحانیت کاهش یافته، خیر! بلکه پاسخ دقیق به سوال شما نیازمند نظرسنجی و مطالعات آماری و تحقیق است.

به نظر شما آیا جا ندارد شخصی که خودش طلبه است و در حوزه علمیه گام می‌گذارد و لباس روحانیت را بر تن می‌کند کمی بیشتر بر روی خود کار کند. ابعاد مختلف را هم خود فرد طلبه و هم حوزه‌های علمیه تلاش کنند تا این مقبولیت را در جامعه با کارکردهای مختلفی که می‌توانند داشته باشند بالا ببرند و اعتماد به نفس خود را بالا ببرند ترسی از پوشیدن لباس روحانیت نداشته باشند؟

قطعا این کار باید صورت گیرد اما مساله به این محدود نمی‌شود که اگر طلبه‌ها مصمم شوند که تلاشی این چنینی را به کار گیرند موضوع حل شود بلکه مساله بسیار پیچیده‌تر از این حرف‌هاست که ابعادی از آنرا توضیح خواهم داد.

مثلا اکنون به عنوان یک واقعیت، پاره‌ای از طلبه‌ها که واقعا طلبه شده‌اند اصلا نیت آنها از طلبه شدن مطلقا آن تلقی که ۴۰-۵۰ سال پیش وجود داشت را ندارند، انسان‌های خوب و متدینی هستند اما چون مدرک سطح دو حوزه به مثابه مدرک کارشناسی به رسمیت شناخته می‌شود و با این مدرک می‌توان در دانشگاه برای ادامه تحصیل خود شرکت کنند و با مدرک سطح ۳ در مقطع دکتری شرکت کنند تعداد قابل توجهی از طلابی که تازه وارد حوزه می‌شوند می‌خواهند با ادامه تحصیل، یک مدرک دانشگاهی داشته باشند و حتما این‌طور نیست که بخواهند روحانی با معنای سابقش شوند و در صحنه تبلیغ دین حضور یابند اما عده دیگری هم هستند که قصد ادامه تحصیل را ندارند و نمی‌خواهند از مدرک حوزه، استفاده ابزاری کنند اصلا از روی اشتیاق آمده‌اند که با دروس حوزه آشنا شوند و نیت اینکه بخواهند لباس بپوشند بر ایشان کمی غیرطبیعی است.

تعداد قابل توجهی هم طلبه سراغ داریم که اصلا زندگی روزمره و اجتماعی‌شان با فضای طلبگی نوع زندگی و یا نوع رسانه‌هایی که به او مراجعه می‌کنند طلبگی نیست اما می‌خواهند بدانند تو چه می‌خوانی؟!

دسته دیگری هم هستند قصد دارند کار تبلیغی هم انجام دهند اما فضا و ساختار حوزه به گونه‌ای است که دلزدگی در آنها ایجاد کرده و اصرار دارند برای متمایز کردن خودشان از بقیه، مانند بقیه نباشند.

اما گروه دیگری هستند که اصلا در این فضاها نیستند و به این باور رسیده‌اند که تبلیغ دین به لباس گره نخورده و اصرار دارند لباس روحانیت را کنار گذاشته و معتقدند که این‌گونه بهتر می‌توانند با مردم سخن بگویند و نه به دنبال فرار از مسوولیت و یا زیر سوال بردن روحانیت هستند، بلکه بر این باورند که اگر با لباس شخصی باشند  جذب مردم به دین بیشتر خواهد شد.

گروه دیگری هم به تبلیغ در فضای مجازی روی آورده و فعالیت در سایت‌ها وپلاگ‌ها را ترجیح می‌دهند و اصلا احساس نیاز نمی‌کنند که حضور فیزیکی در جامعه داشته باشند و از این رو مرکز پاسخ‌گویی به شبهات سوالات دینی را راه انداخته‌اند که انصافا برخی از آنها هم موفق هستند.

گروهی هم هستند که نمی‌توانند دست خانواده خود را بگیرد و یک سینما یا پارک در شهرهای بزرگ بروند. جو آنقدر متفاوت است که قطعا مورد طعنه‌ها و کنایه‌های مردم قرار می‌گیرند اگر این فرد تنها باشد یک بحث است اما همین فرد وقتی با فرزند کوچکش باشد خجالت می کشد.

این مجموعه عوامل گوناگونی است که دست به دست هم داده است و چنین فضایی را ایجاد کرده است.

به نظر شما کدام روش‌های اجتماعی، ویژه روحانیت است؟

اگر مراد از نقش‌های اجتماعی روحانیت دقیق باشد و مثلا نقش علمی مدنظر نباشد باید گفت به نقش‌های اجتماعی روحانیت در فضای دینی بسیار تاکید شده است و به صورت مشخص، شریک شدن با خوشی‌ها و ناخوشی‌های مردم جزو تیترهای اصلی نقش‌های اجتماعی روحانیت می‌تواند به حساب آید غیر از آن کار دینی اعم از فهم دین، عمل دین و بالا بردن سطح آگاهی مردم است که به لحاظ اجتماعی روحانیون باید در غم و شادی‌های مردم شریک باشند.

مراد از نقش‌های اجتماعی روحانیت در دین یعنی در آغوش کشیدن نقش محوری در هر محله‌ای که هستند. اگر روحانی ای بخواهد نقش محوری ایفا کند باید در غم و شادی مردم محله شرکت کند. به طور مثال اگر کسی در محله‌اش از دنیا می‌رود به منزل او برای عرض تسلیت گفتن برود و در غم آنها شریک باشد. اگر کسی مریض شد به عیادتش برود، اگر کسی مشکلی دارد آنرا پیگیری کند و با رعایت شأن و شئون روحانیت، حضور اجتماعی داشته باشد به طوری که مردم به او اعتماد کنند.

حضرت امام خمینی(ره) بارها در مباحشان اشاره کرده‌اند که اگر در محله‌ای یک روحانی پای کار ایستاده باشد و با مردم همراه باشد شاید بسیاری از بدی‌ها و کژی‌ها به واسطه وجود آن روحانی از آن محله رخت برمی‌بست و ارزش‌ها حاکم می‌شد و به نظرم این اساسی‌ترین نقش اجتماعی روحانیت است.

نقش دیگری که در رابطه با همین موضوع است اما شاخص و پررنگ‌تر مطرح می‌شود این است که در متون دینی ما آمده و هم تجربه تاریخی نشان می‌دهد باید این‌گونه باشد که روحانیت، نوع نقش واسطه‌گری برای مردم نزد حاکمان برعهده داشته باشد و این نقش طرفینی نیست که نماینده حاکمان هم باشد بلکه واسطه‌گری می‌کند برای حق ‌ستانی مردم.

همان طور که ائمه اطهار(ع) وقتی گاهی به صحابه خویش مراجعه می‌کردند براساس مشکلاتی که مردم داشتند نامه می‌نوشتند یا اینکه اگر فرزندی در زندان داشتند ائمه(ع) مراجعه می‌کردند.

در دوران تاریخی ما نیز همواره این طور بوده که روحانیت نماینده مردم نزد حاکمیت بوده و خواسته‌ها و نیازهای مردم را منتقل کرده و می‌کوشیدند که راه تعدی حاکمان بر مردم را ببندند و این به یک معنا هم سیاسی است اما از یک منظر هم وقتی عامه مردم به روحانی مراجعه می‌کردند یک نقش اجتماعی به حساب می آید. در منزل روحانی همواره باز بود اگر کسی بیمار می‌شد و به پزشک نیاز داشت به سراغ روحانی می‌آمد اگر زن و شوهری با هم اختلاف پیدا می‌کردند به سراغ روحانی می‌آمدند، به طور کلی برای همه کارها به گونه‌ای به سراغ روحانیون محله می‌آمدند و نسل پدر و مادر کاملا با این تجربه تاریخی عجین است و آنها خوب به خاطر دارند که روحانیون محله این گونه بودند و عملا در همه کارها نقطه اتکا مردم بودند؛ چه در غم‌ها، سختی‌ها، شادی‌ها (اگر نقش روحانیت و اقتضائات روحانیت و تصدی نقش‌ها مختلف را بخواهیم).

با توجه به اینکه دین مبین اسلام دین را از سیاست جدا نمی‌داند حضور روحانیت در بحث‌های پذیرش مسوولیت‌های سیاسی، بحث قضاوت و ... را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

الزاما مفهوم به هم پیوستگی دین و سیاست این نیست که همه مسوولیت‌ها را روحانیون عهده‌دار شوند اگر چنین بود همه مدیران کل باید روحانی می‌شدند.

مفهوم دین و سیاست، الزاما تصدی‌گری مستقیم روحانیت در همه امور نیست بلکه برخی مشاغل مانند رهبری جامعه، ریاست قوه قضائیه، ۶ تن از فقهای شورای نگهبان و مواردی مانند این باید از روحانیون باشند اما این به هم پیوستگی دین و سیاست، مفهومش این است که خط‌ مشی سیاسی جامعه و نظام اداری جامعه متاثر و مبتنی از دین باشد و دین در تمام عرصه‌ها حضور داشته باشد و روحانی برای امور مختلف کشور، راه حل ارایه دهد.

همه به خاطر دارند که اول انقلاب وقتی حضرت امام خمینی(ره) به ایران تشریف آوردند برای پرداختن به درس و بحث به قم رفتند و کشور را به نخست‌وزیر وقت مرحوم بازرگان سپردند تا او کشور را اداره کند اما بعدها وقتی دیدند که آنها کشور را به سمت فتنه‌گری می‌برند و تمام زحمات بر باد خواهد رفت از باب اضطرار به تهران برگشتند. 

شهید بهشتی بسیار اصرار داشت در اولین دوره ریاست جمهوری از روحانیون هم کاندید شوند. در خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی خواندم که گفته بودند ما همگی پیش امام رفتیم اما امام (ره) فرمودند روحانیون برای مسوولیت‌پذیری این چنینی نیامده‌اند بلکه خدمتی کردند تا انقلاب پیروز شود شما باید نظارت و مراقبت داشته باشید نه اینکه رییس جمهوری، وزیر کشور و یا عهده‌دار سایر مسوولیت‌ها شوید.

تحولات ساختاری زمینه درگیری روحانیت با مسوولیت‌ها را ایجاد کرد اما این الزام نیست در برخی جاها الزام هست که مثلا نماینده ولی فقیه در نیروهای نظامی نمی‌تواند شخصی باشد حداقل فعلا، نه اینکه الزام ذاتی، قانونی شرعی داشته باشد اما بالاخره کسی که برای امور شرعیه مردم در این نهادها حضور دارد مناسب است که روحانی باشد اما مفهوم آن این نیست که وزیر کشور، وزیر اقتصاد، وزیر امور خارجه هم حتما باید روحانی باشد.

هم تجربه ما این را نشان نمی دهد و کسی عمل نکرده که چنین درکی از عدم جدایی دین از سیاست داشته باشد و حتی و عقل هم چنین تجویزی به ما نمی‌کند از پیوند دین و سیاست چنین برداشتی کند که همه مس.ولیت‌های سیاسی در جامعه باید بر دوش علمای دینی و روحانیون باشد. منظور ما این نبود بلکه تفکر غالب عامه مردم بر این باور است که روحانیت باید الزاما در مباحث مرتبط با جنبه اجتماعی دین حضور داشته باشند و تصدی مسوولیت‌های سیاسی را توسط روحانیت ممدوح و پسندیده نمی‌دانند. نمی‌توان در جواب این دسته از افراد که منتقد حضور روحانیت در عرصه‌های مختلف ازجمله مس.ولیت‌های سیاسی هستند این را سوال کنیم که چون دین از سیاست جدا نیست.

روحانی مانند هر فرد دیگر تحصیلکرده‌ای است که در برخی از امور ورود و تخصص بیشتری دارد و در کشور ما هم این طور نیست که همه مسوولیت‌ها با رشته‌های تحصیلی تناسب تام و تمام داشته باشد. همه می‌دانیم که آقای ولایتی پزشک بود و اما وزیر امور خارجه هم بوده و صدها نمونه دیگری که می‌توان اقامه کرد.

اینکه هر کسی تحصیلاتی دارد و با توجه به ذوق و سلیقه خود در حیطه‌های تجربی نیز توانایی هم دارد و این طور نیست که بگوییم روحانی بودن مانع است و یا روحانی بودن ترجیح دارد؛ قضاوت و قاضی‌گری و نمایندگی ولی فقیه با روحانیت تناسب دارد اما بعضی کارها که تناسب ذاتی ندارد فرقی بین روحانی و غیرروحانی ندارد و تشخیص به صلاحیت‌ها و کارآمدی بستگی دارد. نباید از این باب وارد شد، از باب اینکه بگوییم چون دین از سیاست جدا نیست روحانیت تمام مسوولیت‌ها را برعهده بگیرد.

نقش و جایگاه گروه الگوی مرجع بودن روحانیت چیست؟ چرا تحول و جایگزینی رسانه، هنرمندان، ورزشکاران به وجود آمده است؟ عوامل تهدید کننده منزلت اجتماعی روحانیت (آسیب‏ های قدرت و ورود به عرصه ‏های سیاسی، افزایش سطح دانش و آگاهی‏های عمومی و عدم توازن میان روحانیت و مردم، تحول ساختارهای اجتماعی، تحول منفی در روحانیت، عدم آشنایی روحانیت با موقعیت جدید تحول یافته (جهان، جامعه، مردم، روحانیت، …) آسیب‏ های شکل‏ گیری واسطه‏ ها (رسانه، بازار دینی و …) بر تعامل مستقیم مردم و روحانیت چیست؟

یک آسیب ‌جدی که در حال حاضر وجود دارد و به نظر بنده تا این آسیب را صادقانه و شفاف نپذیریم و اصلاح نکنیم. به هیچ‌وجه نمی‌توان گام مثبتی برداریم این است که بپذیریم که ما به هر دلیلی با غفلتی که داشته ایم روحانیتی که باید نقش‌های سیاسی داشته باشد روحانیت را به سیاست‌زده بودن دچار کرده‌ایم.

عملا کاهش دادن سطح و حالت سیاسی روحانیت از مسایل کلان حکومت، انقلاب و اندیشه‌های امام(ره) را سوق دهیم و تشویق کنیم در خدمت فلان جناح سیاسی خاص باشند اینها ضربات سیاسی بسیار شدید و جبران‌ناپذیری زده و متاسفانه چشم بر این واقعیت بسته‌ایم و دنبال عوامل دیگر می‌گردیم.

شدیدترین و بزرگترین ضربه ای که پاره‌ای از روحانیون کج‌اندیش و غافل به نظام روحانیت زدند را بزرگترین آسیب می‌دانم که باعث شد روحانیت از نقشی که می‌توانست داشته باشد، تقلیل پیدا کرد و عملا کارگزار یک گروه سیاسی محدود و ویژه‌ای شد که ناکارآمدی آن برای همگان روشن شده است.

برای ما مانند روز روشن است که این راه اشتباه است اما متاسفانه اعتنایی به آن نشد. بنده بزرگترین آسیب را این موضوع می‌دانم و مابقی عوامل در مراحل بعدی قرار دارند.

به قول امام خمینی(ره) که می‌فرمودند: اگر طلبه‌ای اشتباه کند می‌گویند آخوندها این طورند اما اگر دیگران اشتباه کنند نمی‌گویند مثلا دانشگاهی‌ها این جور هستند. اشتباهاتی که برخی از روحانیون در مسایل مالی و اخلاقی داشتند و مهم‌تر از همه ناکارآمدی‌ها به این جایگاه بسیار لطمه زد. اینکه کسی نمی‌تواند کار و مسوولیت محوله را به خوبی انجام دهد باعث لطماتی به جایگاه روحانیون می شود.

اگر همواره بخواهند با بیان ادیبانه و فصیح کار خود را توجیه یا فرافکنی کنند ره به جایی نخواهند برد اگر اشتباهی کرده‌اند باید به آن اقرار کنند.

امام خمینی(ره) این شجاعت را داشتند و به صراحت فرمودند:‌ ای مردم من اشتباه کرده‌ام از اینکه ملی‌گراها به قدرت رسیدند فکر می‌کردم آنها می‌توانستند کار کنند.

دو بار به صراحت فرمودند: من اشتباه کردم یا رهبر معظم انقلاب در بحث سیاست کاهش جمعیتی فرمودند ما اشتباه کردیم. ما در مقطعی تصمیم گرفتیم و سپس فراموش کردیم این تصمیم موقت است و اشتباه کردیم و آنرا ادامه دادیم، این چیزی از منزلت آنها نمی‌کاهد.

ما هیچ راهی جز بازگشت صادقانه نداریم. آنجایی که باید صادق باشیم باید صادقانه عمل کنیم و حرف بزنیم. پذیرش رسمی اینکه دچار غفلت شده‌ایم و به خاطر حفظ منافع جناحی آمده‌ایم و دین را زیر پای خود گذاشته‌ایم و اخلاق را فدا کرده‌ایم؛ اگر اینها را به صراحت نپذیریم و اعلام نکنیم این منزلت باز نخواهد گشت و وقتی صریحا کسی که لباس طلبگی بر تن دارد در رسانه ملی دروغ می‌گوید، تهمت می‌زند شاید فرد در آن مقطع احساس رضایت کند که توانستم ضربه‌ای را به فلانی بزنم یا اینکه با خود بگوید دلم خنک شد و ... این کار به صورت مقطعی برای وی آرامش خاطر و دل خنکی می‌آورد اما ضربه‌ای که به دین می‌زند تا سالیان سال، دیگران باید جور او را پس بدهند.

اغلب روحانیونی که این نوع خطاها را مرتکب می‌شوند در بین توده مردم نیستند، بلکه دارای مسوولیت‌هایی در جامعه هستند.

یعنی این پذیرش باید به صورت فردی در هر یک از افراد به وجود آید و در واقع شما فرد را متوجه این خطا می‌دانید؟

فرد هم مهم است اما اگر مدیریت حوزه علمیه، ابلاغ‌ سازمانی کند اثرگذار است و آنها هم انجام خواهند داد.

اتفاقا افرادی که به صورت فردی این موضوع را قبول دارند در قلمرو فردی مردم به آنها اقبال دارند. پاره‌ای از روحانیون که هیچ‌گاه با نظام و انقلاب و مردم همدلی نداشته‌اند در حال حاضر محبوبیت مردمی آنها کم نیست.

در مراسم مختلف می‌گویند او را دعوت کنید و یا از او راهنمایی بگیرید چرا که استدلال این است که او حکومتی نیست و با حکومت کاری ندارد و محبوبیت و مقبولیت شدیدی پیدا کرده‌اند و ما به عینه اینها را می‌بینیم اما عده ای از روحانیون مطرح نیز که از فضای سیاسی فاصله گرفته‌اند شور و شوق بسیاری در میان مردم پیدا کرده‌اند چون مردم دیگر، چشم اینکه سخنگوی حاکمیت است به این چشم بر او نگاه نمی‌کنند.

مردم از این دست برنداشته‌اند، مردم از روحانیت دست برنداشته‌اند اما روحانی که خودش چشم بر روی حقیقت ببندد و آشکار خلاف اخلاق انجام دهد مطلقا با هیچ روشی نمی‌تواند توجیه کند حرام آشکارا مرتکب می شود و صریحا دروغ می‌گوید و تهمت می‌زند این موارد آسیب جدی وارد کرده و لذا مردم را به سمت روحانیونی که گرایش حکومتی نداشته باشند سوق می‌دهد.

نقش‌های ذاتی و اقتضای روحانیت در تکوین نقش‌های ذاتی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چیست؟ آیا سبک زندگی هم در این مقوله می‌گنجد؟

گره‌های عمده بحث الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، گره‌های تئوریک و نظری است. این گره‌های نظری حوزه مشخصا عنوان بخشی تولید علم در نظر بگیریم اگر تفاوت روحانیت با حوزه را این‌گونه بگوئیم روحانیون، کسانی هستند که در مطالب مختلفی از امام جماعت مساجد گرفته تا مباحثی از این دست خدمت می‌کنند اینها شاید الزاما در این مقوله نقشی نداشته باشند.

فعلا در این مرحله پرسش‌های نظری است که در این باره وجود دارد و روحانیت باید در این موضوعات در حوزه‌های علمیه بپردازند یا اینکه تدبیری اندیشیده‌اند اما عملا این طور شده که در حوزه با یکی از پژوهشگاه‌ها قراردادی بسته شده و عملا طرف قرارداد آن مرکز، اصلاح الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت شده است و شاید از تمام ظرفیت‌های حوزه در این مسیر بهره برده باشند و باید ۱۰- ۲۰ سال بگذارد تا به عنوان نتیجه فعالیت این الگو، چیزی را عرضه کنند.

هیچ حرکت جدی‌ای برای اینکه از ظرفیت همه حوزه برای تدوین الگو بهره برده باشیم این تدبیر صورت نگرفته و حتی نشانه‌هایی هم از آن به چشم نمی‌خورد با وجود اینکه سریعتر از اعضای اصلی تدوین الگوی اسلامی ـ ایرانی شهید آوینی، روحانی هستند اما بالاخره تمام توانشان معطوف شده به موسسه یا پژوهشگاه که خدمت می‌کند.

اگر این مرحله تئوریک بگذرد و الگوی خوبی تدوین شود البته مطلقا بنده چنین امیدی را با این وضعیت عزیزانی که در آنجا زحمت می‌کشند، ندارم اما امیدوارم تلقی بنده درست از آب در نیاید و من اشتباه کرده باشم و آن وقت در تبیین این الگو، همه روحانیون تا امام جماعت‌ها، خطبا و وعاظ گرفته تا نظریه‌پردازان و اساتید همه باید برای تدوین آن برای عامه مردم نقش داشته باشند اما فعلا خبری نیست.

وضعیت گذشته، حال و آینده گروه‏های بدیل و رقیب روحانیت چگونه است؟ گروه‏ هایی که به ‏عنوان بدیل‏  های کارکردی روحانیت شناخته می‏ شوند کدام ‏اند؟ (مداحان، دراویش، دعانویسان، دانشگاهیان رشته معارف اسلامی، فقه، حقوق و …، رسانه (تلویزیون، رادیو، سینما، اینترنت و ...)

آن تلقی که ما از عالم دینی داریم هیچ یک از این مواردی که ذکر کردید رقیب عالم دینی به حساب نمی‌آیند و نباید به حساب آیند اگر عالم دینی به راستی به عنوان اینکه نماینده خدا بر روی زمین است چنین حسی را داشته باشد و همان طور که چتر رحمت خداوندی برای همه باز است و همگان زیر این چتر قرار می‌گیرند روحانیون نیز نسبت به اقشار مختلف نیز باید چنین دیدی را داشته باشد گروه‌هایی مانند مداح، دعانویس، دانشگاهی و... هر کدام به یک شکلی مشغول خدمت به دین هستند روحانی باید طوری عمل کند که خودش را همطراز آنها نبیند.

روحانی‌ای که یک پله بالاتر از اینها بایستد همه این موارد به عنوان زیر مجموعه‌اش قرار خواهند گرفت و نباید همانند نقش‌های سیاسی شان خود را پایین آورد و خودش را در حد یکی از جریانات سیاسی، تنزل دهد.

عملا نهاد روحانیت را به نهادی همطراز آن طیف سیاسی تنزل داده و هیچ غفلتی بالاتر از این درباره روحانیت قابل تصور نیست حتی اگر شخص روحانی خود را رفیق این گروه‌ها هم ببیند جایز نیست کار روحانیت یک پله بالاتر است و افق نگاه رفیع‌تر به گونه‌ای نگاه کند که همه اینها به گونه‌ای زیر مجموعه او به حساب آیند و اینکه تا چه اندازه عزیزان تا چه اندازه به این نکته توجه دارند بحث جداگانه‌ای است.
ارسال نظر