به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانا، خبرآنلاین نوشت: وقتی اتوبوس فرودگاه کراکوف بازیکنان را برای سوار شدن به طرف هوایپما می برد، با نمایان شدن هواپیما هرکسی چیزی گفت.یکی می گفت:«نکنه با این دو ملخ می رویم؟» دیگر می گفت:«هواپیمای دیگری می بینی؟»امیر خوش خبر سرپرست تیم ملی والیبال آب پاکی را روی دست همه ریخت وقتی با لبخندش گفت:«بچه ها انتونوف » هوایپمای دو ملخ سفید و قرمز پرواز eurolot برای ایرانی ها خاطره تلخ سقوط چند وقت پیش آنتونوف را تداعی می کرد.امیر غفور پشت خط زن تیم ملی که از ارتفاع ترس دارد اصلا نتوانست ترسش را مخفی کند:«وای،ما با این باید برویم ،من که نمی آیم.» او آن قدر بر تصمیمش مصمم بود که پیشنهاد سفر زمینی را به خوش خبرداد:«آقای خوش خبر زمینی چند ساعت تا بیدگوشچ راه هست.یعنی نمیشه من با اتوبوس بیام، با پرواز نیام؟»
وقتی سرپرست تیم ملی جواب سوالاتش را با یک کلمه داد :«نه» بالاجبار غفور هم همراه بقیه سوار هواپیما شد.با تیک آف هواپیما وقتی که مسیر هوایی ثابت شد،سید همچین که چشمش به ابرهای آسمان افتاد با لبخندی شروع کرد سر به سر هم تیمی اش:«امیر غفور ، ابری، ابری» غفور که دو،سه ردیف جلوتر نشسته بود برگشت و تنها خندید.می خندید اما نگرانی از چشمهایش می بارید.لحظاتی با شیطنت گذشت و بعد همه دست از شوخی با غفور برداشتند.بعداز 50 دقیقه پرواز،هواپیما به زمین نشست.امیر غفور در جواب ترسش از پروازمی گفت:«من پایم به زمین وصل است. واقعا از پرواز می ترسم با اینکه خیلی هم هواپیما سوار می شوم.مخصوصا این هواپیمای ملخ دار. برای اولین بار سوار چنین هواپیمایی شدم.»او با اینکه شوخی های هم تیمی هایش را با خنده جواب می دهد اما بعضی مواقع هم عصبانی می شود:«همیشه وقتی بچه ها سربه سرم می گذارند ،می خندم اما گاهی هم عصبانی می شوم.»
وقتی سرپرست تیم ملی جواب سوالاتش را با یک کلمه داد :«نه» بالاجبار غفور هم همراه بقیه سوار هواپیما شد.با تیک آف هواپیما وقتی که مسیر هوایی ثابت شد،سید همچین که چشمش به ابرهای آسمان افتاد با لبخندی شروع کرد سر به سر هم تیمی اش:«امیر غفور ، ابری، ابری» غفور که دو،سه ردیف جلوتر نشسته بود برگشت و تنها خندید.می خندید اما نگرانی از چشمهایش می بارید.لحظاتی با شیطنت گذشت و بعد همه دست از شوخی با غفور برداشتند.بعداز 50 دقیقه پرواز،هواپیما به زمین نشست.امیر غفور در جواب ترسش از پروازمی گفت:«من پایم به زمین وصل است. واقعا از پرواز می ترسم با اینکه خیلی هم هواپیما سوار می شوم.مخصوصا این هواپیمای ملخ دار. برای اولین بار سوار چنین هواپیمایی شدم.»او با اینکه شوخی های هم تیمی هایش را با خنده جواب می دهد اما بعضی مواقع هم عصبانی می شود:«همیشه وقتی بچه ها سربه سرم می گذارند ،می خندم اما گاهی هم عصبانی می شوم.»