به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) حسین کچویان، عصر جمعه در در اولین گردهمایی فعالان تحول علوم انسانی تحت عنوان جنود عقل گفت: مهمترین مساله، مساله علوم انسانی و تحول آن در بیانات رهبر انقلاب اسلامی است و اگر نتوانیم فکری متناسب با انقلاب و زندگی که در انقلاب کرده ایم شکل دهیم قطعا انقلاب به جایی نخواهد رسید و بقا و تداوم انقلاب منطق شکل گیری چنین فکری در رشته های علوم انسانی است چرا که علوم انسانی علومی است که قطعا مسایل و مشکلاتی که با آن درگیریم را در بر می گیرد.
به نوشته مهر، وی افزود: اکنون ما با مجموعه افکاری کار می کنیم که خود آنها مشکل ساز هستند و به میزانی که موفق می شوند مشکلشان نیز بیشتر می شود. البته در طول انقلاب ما در دو تئوری موفق بودیم: اول در تئوری های سیاسی انقلاب و دوم در تئوری جنگ ولی در سایر تئوری ها ناموفق بوده ایم. زمانی که دولت آقای احمدی نژاد تشکیل شد من خرسند شدم و فکر کردم ایشان از بعضی تئوری ها پیروی نمی کند ولی در پایان دیدیم چه بلایی سر مملکت آورد.
استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در ادامه سخنانش اظهار داشت: ماهیت علوم انسانی این است که قبل از اینکه وارد جواب شویم باید ابعاد سوال را بشکافیم تا روشن شود ماهیت این سوال که چرا علوم انسانی باید متحول شود شکافته شود و روشن شود که این سوال اصلا چرا به وجود آمده و هدفش چیست و چه می خواهد بگوید؟ گرچه شاید خود این سوال در نگاه اول این شبهه را ایجاد کند که در خودش مشکلاتی وجود دارد. اصولا طرح این سوال می خواهد به چه چیزی پاسخ دهد؟
وی با اشاره به اینکه لازم است به تقسیم بندی ماقبل تجدد که در آن مشخص خواهد شد که این سوال چیست اشاره کنیم، بیان کرد: در تقسیم بندی که از ارسطو به ارث رسیده و تا قبل از تجدد در درون تفکر بوده است این تقسیم بندی کامل نیست ولی از حیث اینکه محل نزاع را برای ما تقریب می کند به درد می خورد. در یک گام قبل از این دسته بندی، فلسفه به دو قسمت یعنی فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم می شد که البته بنده در هیچ یک از کارهای ارسطو عنوان فلسفه عملی را ندیدم بلکه به جای آن عنوان حکمت و سهم و دوراندیشی را دیدم.
وی ادامه داد: موضوع علوم انسانی اجتماعی، علم وصولی نیست بلکه علم حصولی است. مثلا در حوزه هنر و فن، تئوری مطرح نیست؛ بیشتر عمل است که آنرا تعریف می کند. اکنون تمرکز بر روی دو دسته از دانش است اول دانش نظری که در گذشته فلسفه نامیده می شد و دسته دوم دسته دانش و حکمت و عملیت است. در واقع در گذشته فلسفه عنوانی بوده است برای علم و اولین باری که انسان به دانش عقلی رسید نامش را فلسفه گذاشت. نکته مهم شناخت تفاوت های این دو است.
کچویان تصریح کرد: نکته قابل توجه این است که در دسته بندی های ذکر شده فلسفه اجتماعی را لحاظ نکرده اند. این نشان می دهد آن دسته از علوم که تحت عنوان علوم انسانی اجتماعی نامیده می شود در ذیل فلسفه نظری قرار می گیرد و این دانشی است که به آن دانش اجتماعی می گویند. در یونان باستان سه دسته دانش تعریف شده بود: دسته اول تحت عنوان اخلاق که به رفتار فردی پرداختند، دسته دوم سیاست که به رفتار در قلمرو عمومی و مشخصا سیاست پرداختند و دسته سوم تدبیر در منزل که بیشتر منظورش اقتصاد و نحوه گذراندن زندگی از طیف اقتصادی بوده است البته اسم سیاست را فلسفه سیاسی گذاشتند.
استاد دانشگاه تهران تاکید کرد: در این دسته بندی مساله اجتماعی در ذیل فلسفه نظری قرار نگرفته است. این تقسیم بندی در اولین سهم از جهان اجتماعی و وجه تمایزشان با هم متفاوت است. در این مساله فلاسفه مسلمان و ارسطو به یک شکل واحد برخورد کرده است. همچنین تاریخ را هم در این دسته بندی قرار ندادند. فلاسفه مسلمان نیز مطابق میراث یونان به موضوع نگاه کرده اند. در تقسیم بندی فلسفه ممکن نیست از حوزه اجتماعی سهم درستی به دست بیاید و برعکس با آن موضوعیت یعنی علوم اجتماعی امکان تامل در فلسفه نیست.
وی با اشاره به اینکه در تمدنهای مختلف شکل های مختلفی از نظم رفتاری وجود دارد گفت: اگر شرح یونان بخواهد به جامعه دیگری انتقال یابد شدنی نیست و بالعکس لذا مثلا در تقسیم بندی ای که گفته شد شاید تدبیر در منزل در وهله اول تعبیرش رفتار اجتماعی در منزل باشد ولی منظور اصلی آن تدبیر اقتصادی بوده. از همین رو در تعبیر اصول غربی نیز باید دقت شود. در علوم انسانی نیز همین اتفاق افتاده است. تعابیری که فکر می شد منظور هدف ماست اکنون در عمل همان شکل غربی را دارد.
وی ادامه داد: در حوزه سیاست، جامعه دنبال آرامش است ولی در بعضی از مواقع اگر قدرت اعمال شود شاید آرامش ایجاد نشود و بالعکس مثلا در مورد مساله ای لزوما حضور نیروی انتظامی باعث حل آن و ایجاد آرامش نمی شود. مطابق به فهم قبل از تجدد علوم انسانی ناظر به جهان انسان نیست و مهمترین مساله این حوزه دانش و فهم ناظر به خوب و بد است و مهمترین مساله در حوزه رفتار فردی دریافت خوب و بد است.
کجویان ادامه داد: مهمترین کار انسان این است که بداند کجا باید چه رفتاری بکند ولی در حالت کلی قواعد باعث نمی شود که انسان صرفا تحت شرایط اخلاقی رفتار کند. شاید شرایطی پیش آید که مجبور باشد رفتاری غیر اخلاقی داشته باشد. علوم اجتماعی به دنبال این مساله است که نظام مطلوب را بشناساند چون یک انسان یک زندگی خوب می خواهد و می خواهد که رفتاری منتهی به سعادت داشته باشد.
وی افزود: در علم مدرن تمام پاسخ ها در تقابل سنت بود یعنی مدرن ها سنت را جلوی خود گذاشته و در مقابل هر مساله ای پاسخی در علم مدرن تعریف می کردند. مثلا علوم اجتماعی مدرن و مساله ای که ما درگیرش هستیم از یک طلب معرفتی به وجود آمده است که ما در حوزه علوم اجتماعی به دست آوردیم. در واقع همان چیزی که در حوزه طبیعیات به دست آوردیم. ماهیت علوم اجتماعی انسانی از نظر علم مدرن ماهیت علمی است و در واقع همان ماهیت علوم طبیعی است. برخی نیز معتقدند که علوم انسانی همان علوم فرهنگی است. مناقشه اصلی این است که این دانش ها ماهیت نظری پیدا می کند و می خواهند پیوندها را معنا کنند.
وی تاکید کرد: شاید بیداری اسلامی و جهانی شدن می تواند به این معنا باشد که مهمترین نقش علوم انسانی اجتماعی معنادهی به جهان اجتماعی است. به محضی که کسانی که عمل با واکنش این معنا را جذب می کنند به سمت آن حرکت می کنند. بنابراین در سلسله این معناها ارزش ها یعنی یک شکل از فهم و معنا که با قبول آن به سمت تحقق آن حرکت می کند. برخی معتقدند علوم اجتماعی ماهیتا دانشی جز دانش عامه مردم نیست. درست همان طور که یک آدم اهل عقل براساس داده ذهنی خودش سهم کلی از عمل خودش به دست می آورد فقط فرقش در کمیت و گستردگی آن است.
در پایان کچویان تحول در علوم انسانی را شامل نظرات و تئوریهای مختلف دانست و برای سرانجام تحول علوم انسانی تاریخی در نظر نگرفت و افزود: فعالیتهایی که اساتید دانشگاه ها و فعالیتهای گردهمایی ها انجام می دهند با هم منافاتی ندارد ضمن اینکه دامنه فعالیتهایشان از لحاظ فکری و نظری متفاوت است.
به نوشته مهر، وی افزود: اکنون ما با مجموعه افکاری کار می کنیم که خود آنها مشکل ساز هستند و به میزانی که موفق می شوند مشکلشان نیز بیشتر می شود. البته در طول انقلاب ما در دو تئوری موفق بودیم: اول در تئوری های سیاسی انقلاب و دوم در تئوری جنگ ولی در سایر تئوری ها ناموفق بوده ایم. زمانی که دولت آقای احمدی نژاد تشکیل شد من خرسند شدم و فکر کردم ایشان از بعضی تئوری ها پیروی نمی کند ولی در پایان دیدیم چه بلایی سر مملکت آورد.
استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در ادامه سخنانش اظهار داشت: ماهیت علوم انسانی این است که قبل از اینکه وارد جواب شویم باید ابعاد سوال را بشکافیم تا روشن شود ماهیت این سوال که چرا علوم انسانی باید متحول شود شکافته شود و روشن شود که این سوال اصلا چرا به وجود آمده و هدفش چیست و چه می خواهد بگوید؟ گرچه شاید خود این سوال در نگاه اول این شبهه را ایجاد کند که در خودش مشکلاتی وجود دارد. اصولا طرح این سوال می خواهد به چه چیزی پاسخ دهد؟
وی با اشاره به اینکه لازم است به تقسیم بندی ماقبل تجدد که در آن مشخص خواهد شد که این سوال چیست اشاره کنیم، بیان کرد: در تقسیم بندی که از ارسطو به ارث رسیده و تا قبل از تجدد در درون تفکر بوده است این تقسیم بندی کامل نیست ولی از حیث اینکه محل نزاع را برای ما تقریب می کند به درد می خورد. در یک گام قبل از این دسته بندی، فلسفه به دو قسمت یعنی فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم می شد که البته بنده در هیچ یک از کارهای ارسطو عنوان فلسفه عملی را ندیدم بلکه به جای آن عنوان حکمت و سهم و دوراندیشی را دیدم.
وی ادامه داد: موضوع علوم انسانی اجتماعی، علم وصولی نیست بلکه علم حصولی است. مثلا در حوزه هنر و فن، تئوری مطرح نیست؛ بیشتر عمل است که آنرا تعریف می کند. اکنون تمرکز بر روی دو دسته از دانش است اول دانش نظری که در گذشته فلسفه نامیده می شد و دسته دوم دسته دانش و حکمت و عملیت است. در واقع در گذشته فلسفه عنوانی بوده است برای علم و اولین باری که انسان به دانش عقلی رسید نامش را فلسفه گذاشت. نکته مهم شناخت تفاوت های این دو است.
کچویان تصریح کرد: نکته قابل توجه این است که در دسته بندی های ذکر شده فلسفه اجتماعی را لحاظ نکرده اند. این نشان می دهد آن دسته از علوم که تحت عنوان علوم انسانی اجتماعی نامیده می شود در ذیل فلسفه نظری قرار می گیرد و این دانشی است که به آن دانش اجتماعی می گویند. در یونان باستان سه دسته دانش تعریف شده بود: دسته اول تحت عنوان اخلاق که به رفتار فردی پرداختند، دسته دوم سیاست که به رفتار در قلمرو عمومی و مشخصا سیاست پرداختند و دسته سوم تدبیر در منزل که بیشتر منظورش اقتصاد و نحوه گذراندن زندگی از طیف اقتصادی بوده است البته اسم سیاست را فلسفه سیاسی گذاشتند.
استاد دانشگاه تهران تاکید کرد: در این دسته بندی مساله اجتماعی در ذیل فلسفه نظری قرار نگرفته است. این تقسیم بندی در اولین سهم از جهان اجتماعی و وجه تمایزشان با هم متفاوت است. در این مساله فلاسفه مسلمان و ارسطو به یک شکل واحد برخورد کرده است. همچنین تاریخ را هم در این دسته بندی قرار ندادند. فلاسفه مسلمان نیز مطابق میراث یونان به موضوع نگاه کرده اند. در تقسیم بندی فلسفه ممکن نیست از حوزه اجتماعی سهم درستی به دست بیاید و برعکس با آن موضوعیت یعنی علوم اجتماعی امکان تامل در فلسفه نیست.
وی با اشاره به اینکه در تمدنهای مختلف شکل های مختلفی از نظم رفتاری وجود دارد گفت: اگر شرح یونان بخواهد به جامعه دیگری انتقال یابد شدنی نیست و بالعکس لذا مثلا در تقسیم بندی ای که گفته شد شاید تدبیر در منزل در وهله اول تعبیرش رفتار اجتماعی در منزل باشد ولی منظور اصلی آن تدبیر اقتصادی بوده. از همین رو در تعبیر اصول غربی نیز باید دقت شود. در علوم انسانی نیز همین اتفاق افتاده است. تعابیری که فکر می شد منظور هدف ماست اکنون در عمل همان شکل غربی را دارد.
وی ادامه داد: در حوزه سیاست، جامعه دنبال آرامش است ولی در بعضی از مواقع اگر قدرت اعمال شود شاید آرامش ایجاد نشود و بالعکس مثلا در مورد مساله ای لزوما حضور نیروی انتظامی باعث حل آن و ایجاد آرامش نمی شود. مطابق به فهم قبل از تجدد علوم انسانی ناظر به جهان انسان نیست و مهمترین مساله این حوزه دانش و فهم ناظر به خوب و بد است و مهمترین مساله در حوزه رفتار فردی دریافت خوب و بد است.
کجویان ادامه داد: مهمترین کار انسان این است که بداند کجا باید چه رفتاری بکند ولی در حالت کلی قواعد باعث نمی شود که انسان صرفا تحت شرایط اخلاقی رفتار کند. شاید شرایطی پیش آید که مجبور باشد رفتاری غیر اخلاقی داشته باشد. علوم اجتماعی به دنبال این مساله است که نظام مطلوب را بشناساند چون یک انسان یک زندگی خوب می خواهد و می خواهد که رفتاری منتهی به سعادت داشته باشد.
وی افزود: در علم مدرن تمام پاسخ ها در تقابل سنت بود یعنی مدرن ها سنت را جلوی خود گذاشته و در مقابل هر مساله ای پاسخی در علم مدرن تعریف می کردند. مثلا علوم اجتماعی مدرن و مساله ای که ما درگیرش هستیم از یک طلب معرفتی به وجود آمده است که ما در حوزه علوم اجتماعی به دست آوردیم. در واقع همان چیزی که در حوزه طبیعیات به دست آوردیم. ماهیت علوم اجتماعی انسانی از نظر علم مدرن ماهیت علمی است و در واقع همان ماهیت علوم طبیعی است. برخی نیز معتقدند که علوم انسانی همان علوم فرهنگی است. مناقشه اصلی این است که این دانش ها ماهیت نظری پیدا می کند و می خواهند پیوندها را معنا کنند.
وی تاکید کرد: شاید بیداری اسلامی و جهانی شدن می تواند به این معنا باشد که مهمترین نقش علوم انسانی اجتماعی معنادهی به جهان اجتماعی است. به محضی که کسانی که عمل با واکنش این معنا را جذب می کنند به سمت آن حرکت می کنند. بنابراین در سلسله این معناها ارزش ها یعنی یک شکل از فهم و معنا که با قبول آن به سمت تحقق آن حرکت می کند. برخی معتقدند علوم اجتماعی ماهیتا دانشی جز دانش عامه مردم نیست. درست همان طور که یک آدم اهل عقل براساس داده ذهنی خودش سهم کلی از عمل خودش به دست می آورد فقط فرقش در کمیت و گستردگی آن است.
در پایان کچویان تحول در علوم انسانی را شامل نظرات و تئوریهای مختلف دانست و برای سرانجام تحول علوم انسانی تاریخی در نظر نگرفت و افزود: فعالیتهایی که اساتید دانشگاه ها و فعالیتهای گردهمایی ها انجام می دهند با هم منافاتی ندارد ضمن اینکه دامنه فعالیتهایشان از لحاظ فکری و نظری متفاوت است.