گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - محمدرضا رضوی*: منظور از رابطه در معناشناسی، عضویت در مجموعهای تعریفپذیر است. هرگاه ویژگی مشترکی در دستهای از واژهها (واژه به مثابه واحدی دوگانه متشکل از یک صورت و یک معنا) تمییز داده شود، میتوان با استفاده از آن ویژگی، آن دسته از واژهها را یک مجموعه قلمداد و فهرست کرد. این فهرست حاوی دو گروه واژه خواهد بود که با یکدیگر رابطه دارند؛ روابطی که همان چهار رابطه اصلی در ساختگرایی است و شامل شمول معنایی(عام و خاص)، جزءواژگی(جزء و کل)، هممعنایی(ترادف)، و تقابل معنایی (تضاد) میشود.
مشخصا دو رابطه اول در کار موضوعی به میزان فراوانی موضوعیت پیدا میکنند و به کار میروند؛ چرا که ساختار سلسلهمراتبی ایجاد میکنند؛ رابطه نخست یعنی شمول معنایی، سلسله مراتب شامل و ذیرشمول را میسازد؛ مانند رابطهای که بین اسب و حیوان یا بنفشه و گل وجود دارد؛ و جزء واژگی، رابطه کل و جزء یا همان اجزا را ایجاد میکند؛ مانند رابطه بازو و دست یا کاربوراتور و ماشین. همچنین روابط بسیاری را میتوان بر اساس پدیدهها، ویژگیها و رویدادها در نظر گرفت؛ یعنی در واقع پدیدهها «اسمها» هستند، ویژگیها «صفات» و رویدادها «افعال». مانند رابطهای که میان مفهوم چشم با پدیده عینک (اسم) و ویژگی نابینا (صفت) و رویداد دیدن (فعل) برقرار است.
اگر از رویکرد شناختی صرفنظر از تمام مفاهیم موجود، فقط به قالبهای معنایی پرداخته شود، آن را میتوان برای تعریف و نشان دادن پیوندهای مفاهیم و واژهها باهم در یک فرهنگ موضوعی پیاده کرد. اما یک قالب معنایی چیست؟ قالب معنایی دانشی پسزمینهای است که برای درک معنای واژه، مورد نیاز است. به عنوان مثال، برای درک معنای واژه «فروختن» به وجود قالبی نیاز است که در آن پدیدههای دیگری مانند خریدار، فروشنده، کالا و پول نیز حضور داشته باشند. این پدیدهها عناصر قالبی نامیده میشوند و تشکیلدهنده قالب خرید و فروش هستند. هر قالب حاوی «ظرفیت معنایی» و «ظرفیت نحوی» است. ظرفیت معنایی نشان میدهد که عناصر قالبی چه نقش معنایی را در آن قالب برعهده دارند. ظرفیت نحوی نشانگر نقشها و ساختهای دستوری این عناصر در جمله است؛ مانند فاعل، مفعول و گروه حرف اضافهای؛ به عنوان مثال، در قالب «خرید و فروش»، از نظر معنایی همواره به عنصری نیاز داریم که کنشپذیر باشد، یعنی به بیان ساده بتوان آن را فروخت و از نظر نحوی مفعول مستقیم باشد. در جمله «علی ماشینش را به حسن فروخت»، ماشین عنصر قالبی کنشپذیر و مفعول است که حضورش برای تجلی قالب مورد نظر الزامی است.
تعداد قالبها فراوان است و هرجا که بتوان تعدادی نقش معنایی را که میتوانند با یک تعداد نقش نحوی تطابق پیدا کنند، تشخیص داد، با یک قالب سروکار داریم.
دو دیدگاه در بررسی معنای واژهها
مطالعه معنای واژهها اساسا از دو دیدگاه متفاوت و مکمل امکانپذیر است. در فرهنگنویسی دو دیدگاه «نامنگر» و «معنانگر» را میتوان در نظر داشت. دیدگاه نامنگر، از تحلیل معنا و مفهوم آغاز میکند و به ارائه صورت واژه مربوط به آن میانجامد و دیدگاه معنانگر از تحلیل صورت واژه و اصطلاح آغاز میکند و به ارائه معنا و مفهومِ آن میانجامد. این دیدگاه بر بنیاد نشانه سوسوری و رابطه لفظ (صورت) و معنا بنیان گذاشته شده است. در معنانگری سمت فلش از صورت به معناست و در نامنگری از معنا به صورت است. از سویی اگر این دو دیدگاه را با انواع فرهنگنویسی تطبیق دهیم، در واقع فرهنگنویسی الفبایی از صورت به معنا حرکت کرده و فرهنگنویسی موضوعی از معنا به صورت حرکت میکند. در فرهنگ الفبایی واژهها بر اساس ترتیب الفبا (صورتشان) مدخل میشوند و کاربر از آن طریق به تعریف و معنای هر واژه دست مییابد. در فرهنگهای موضوعی، واژهها بر اساس دستهبندیهای معنایی مدخل میشوند؛ به عنوان مثال، واژههای اندامهای بدن یا واژههای مربوط به حیوانات، در یک گروه قرار میگیرند.
فرهنگنویسی موضوعی با طراحی و تدوین فرهنگهای موضوعی سر و کار دارد. فرهنگ موضوعی اثر مرجعی است که در آن نظم موضوعی رعایت شده باشد؛ مانند یک گنجواژه (تزاروس)؛ اما هالن معتقد است که اصطلاح «تزاروس» برای فرهنگهای موضوعی با انتشار تزاروس روژه مرسوم شد و اشاره میکند که «اساسا هیچگونه تمایز فرهنگنگاشتی میان فرهنگ موضوعی و تزاروس وجود ندارد.» این بر پایه نظم موضوعی است که در پس آن است. پس یک فرهنگ نامنگر اثری مرجع است که عبارات را به لحاظ ارتباط مفهومی یا ایدهای نمایش میدهد.
پژوهشهای نظری مشابه توسط کسانی چون آمسلر انجام شد که به بررسی ساختار فرهنگ جیبی مریام وبستر برای استخراج اطلاعات معنایی اختصاص داشت. نوئل و میشی الز بر به کارگیریِ فرهنگ لغت در ایجاد گنجواژهها تاکید داشتند و کیپفر به بررسی رویکردی نامنگر به مطالب فرهنگ لغت پرداخت. پتراک نیز میگوید مفهوم قالب در معناشناسی قالبی میتواند در سامانبخشی به واژگان بهکارگرفته شود.
فرهنگهای موضوعی فارسی قابل اشاره نیز عبارتند از: فرهنگ قواس، قدیمیترین فرهنگ موضوعی زبان فارسی، که نویسنده آن فخرالدین مبارک شاه قواس غزنوی، اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری میزیست و فرهنگ او شامل پنج بخش است.
فرهنگ بهارستان، نوشته محمدعلی تبریزی خیابانی، که در سال 1309 هجری شمسی انتشار یافته، با قدمتی بیش از 80 سال، احتمالاً قدیمیترین فرهنگ موضوعی فارسی در قرن حاضر است. دیگری فرهنگ بیان اندیشهها، نوشته محسن صبا، در سال 1366 منتشر شده است. نویسنده کاربرد آن را در یافتن کلماتی که به خاطر نمیآوریم یا اصلاً نمیدانیم و برای بیان اندیشه خود به آنها نیاز داریم توصیف میکند. طبقهبندی واژهها در این فرهنگ اساساً با دو معیار معنایی و ساختواژی صورت گرفته است. و نهایتاً فرهنگ موضوعی فارسی معاصر، یا با عنوان فارسی روی جلد آن، فرهنگ موضوعی فارسی- انگلیسی
A Thematic Dictionary of Modern Persian که در سال 2004 انتشار یافته است و حاوی 73 موضوع است. کالین ترنر، نویسنده این فرهنگ، از آموزگاران زبان فارسی است.
اگر بپذیریم که بخش تعریف در فرهنگها را میتوان به شیوه نامنگر برای استخراج اطلاعات معنایی به کار برد و این معانی را استخراج کرد، فرهنگ thematic یا موضوعی ایجاد کردهایم. گردآوری دادهها میتواند از یک فرهنگ الفبایی توصیفی باشد و بررسی و در آن شناسایی روابط و قالبها میتواند مد نظر ما قرار گیرد.
به عنوان مثال از این روش میتوان به استخراج چند رابطه معنایی از فرهنگهای لغت اشاره کرد؛ «مژه» به صورت«مویی که بر لبه پلک میروید» تعریف میشود؛ پس مژه و مو رابطه شمول معنایی برقرار میکنند؛ یا «لثه» قسمتی از مخاط دهان تعریف شده که رابطه جزءواژگی بین لثه و دهان در آن مشهود است. برای هممعنایی «کله»: سر... و در تقابل معنایی «بالاتنه»: قسمت بالای بدن از کمر به بالا؛ مقابلِ پایینتنه را میتوان مثال زد که این موارد از فرهنگ سخن استخراج شدهاند. اگر این قالبها و روابط را کنار هم قرار دهیم، ممکن است نمونهای از مدل یک فرهنگ موضوعی به دست آید.
فرهنگ موضوعی با اسکلت ساخت معنایی
برای تدوین یک فرهنگ موضوعی میتوان از این نظریهها استفاده کرد؛ اما برای سنجش قدرت تبیینی نظریههای معناشناسی چه محکی میتواند وجود داشته باشد؟ مسألهای وجود دارد به نام «مسأله تنیس»؛ به این معنا که هر زمان واژهها را در محور جانشینی و همنشینی قرار دهیم و با در نظر گرفتن روابط واژهها، هر واژه را در جای خود بنشانیم، باز واژهها و مفاهیمی باقی خواهند ماند که با وجود اینکه ظاهراً مربوط هستند و در یک حوزه قرار میگیرند، با این روش نمیتوان آنها را مربوط ساخت؛ برای نمونه اگر بحث از ورزش تنیس به میان بیاید مواردی مانند بازیکن، زمین و تماشاچی از دید موضوعی جا میمانند و از طریق رابطه معنایی مربوط نمیشوند رویکرد شناختی با قالبهای معنایی این را حل میکند و نشان میدهد که در یک قالب چه چیزهایی وجود دارد. به عنوان مثال، در فرهنگ سخن قالب تولد تعریف شده و در این قالب جنین، ناف، بند ناف، نوزاد و... وجود دارند که این را نمیتوان با رویکرد ساختگرا پاسخ داد.
از دید شناختی برخی از مفاهیم برای ما شناختهشدهتر هستند. مقولات در رویکرد شناختی انعطافپذیر یعنی فازی هستند؛ در رویکرد ساختگرا میتوان گفت «دست» عضوی از بدن است اما نمیتوان گفت ناخن یا مو عضوی از بدن است و این با شم زبانی تطابق ندارد؛ زیرا بعضی از اندامها عضوهای حاشیهای از بدن هستند و در این شرایط مفهوم فازی است و رویکرد شناختی جوابگو است. ما میتوانیم از این چند رویکرد استفاده کنیم و فرهنگ موضوعی بنویسیم. فرهنگهای موضوعی موجود، کاری انجام ندادهاند. فرهنگ موضوعی این نیست که واژهها را به رایانه داده تا با مهندسی اینها را استخراج کند. اگر بپذیریم اسکلت اصلی یک فرهنگ موضوعی بر ساخت معنایی است، بقیه ساختمان را میتوان کنار آن ساخت.
*استاد دانشگاه
منبع: ایران
مشخصا دو رابطه اول در کار موضوعی به میزان فراوانی موضوعیت پیدا میکنند و به کار میروند؛ چرا که ساختار سلسلهمراتبی ایجاد میکنند؛ رابطه نخست یعنی شمول معنایی، سلسله مراتب شامل و ذیرشمول را میسازد؛ مانند رابطهای که بین اسب و حیوان یا بنفشه و گل وجود دارد؛ و جزء واژگی، رابطه کل و جزء یا همان اجزا را ایجاد میکند؛ مانند رابطه بازو و دست یا کاربوراتور و ماشین. همچنین روابط بسیاری را میتوان بر اساس پدیدهها، ویژگیها و رویدادها در نظر گرفت؛ یعنی در واقع پدیدهها «اسمها» هستند، ویژگیها «صفات» و رویدادها «افعال». مانند رابطهای که میان مفهوم چشم با پدیده عینک (اسم) و ویژگی نابینا (صفت) و رویداد دیدن (فعل) برقرار است.
اگر از رویکرد شناختی صرفنظر از تمام مفاهیم موجود، فقط به قالبهای معنایی پرداخته شود، آن را میتوان برای تعریف و نشان دادن پیوندهای مفاهیم و واژهها باهم در یک فرهنگ موضوعی پیاده کرد. اما یک قالب معنایی چیست؟ قالب معنایی دانشی پسزمینهای است که برای درک معنای واژه، مورد نیاز است. به عنوان مثال، برای درک معنای واژه «فروختن» به وجود قالبی نیاز است که در آن پدیدههای دیگری مانند خریدار، فروشنده، کالا و پول نیز حضور داشته باشند. این پدیدهها عناصر قالبی نامیده میشوند و تشکیلدهنده قالب خرید و فروش هستند. هر قالب حاوی «ظرفیت معنایی» و «ظرفیت نحوی» است. ظرفیت معنایی نشان میدهد که عناصر قالبی چه نقش معنایی را در آن قالب برعهده دارند. ظرفیت نحوی نشانگر نقشها و ساختهای دستوری این عناصر در جمله است؛ مانند فاعل، مفعول و گروه حرف اضافهای؛ به عنوان مثال، در قالب «خرید و فروش»، از نظر معنایی همواره به عنصری نیاز داریم که کنشپذیر باشد، یعنی به بیان ساده بتوان آن را فروخت و از نظر نحوی مفعول مستقیم باشد. در جمله «علی ماشینش را به حسن فروخت»، ماشین عنصر قالبی کنشپذیر و مفعول است که حضورش برای تجلی قالب مورد نظر الزامی است.
تعداد قالبها فراوان است و هرجا که بتوان تعدادی نقش معنایی را که میتوانند با یک تعداد نقش نحوی تطابق پیدا کنند، تشخیص داد، با یک قالب سروکار داریم.
دو دیدگاه در بررسی معنای واژهها
مطالعه معنای واژهها اساسا از دو دیدگاه متفاوت و مکمل امکانپذیر است. در فرهنگنویسی دو دیدگاه «نامنگر» و «معنانگر» را میتوان در نظر داشت. دیدگاه نامنگر، از تحلیل معنا و مفهوم آغاز میکند و به ارائه صورت واژه مربوط به آن میانجامد و دیدگاه معنانگر از تحلیل صورت واژه و اصطلاح آغاز میکند و به ارائه معنا و مفهومِ آن میانجامد. این دیدگاه بر بنیاد نشانه سوسوری و رابطه لفظ (صورت) و معنا بنیان گذاشته شده است. در معنانگری سمت فلش از صورت به معناست و در نامنگری از معنا به صورت است. از سویی اگر این دو دیدگاه را با انواع فرهنگنویسی تطبیق دهیم، در واقع فرهنگنویسی الفبایی از صورت به معنا حرکت کرده و فرهنگنویسی موضوعی از معنا به صورت حرکت میکند. در فرهنگ الفبایی واژهها بر اساس ترتیب الفبا (صورتشان) مدخل میشوند و کاربر از آن طریق به تعریف و معنای هر واژه دست مییابد. در فرهنگهای موضوعی، واژهها بر اساس دستهبندیهای معنایی مدخل میشوند؛ به عنوان مثال، واژههای اندامهای بدن یا واژههای مربوط به حیوانات، در یک گروه قرار میگیرند.
فرهنگنویسی موضوعی با طراحی و تدوین فرهنگهای موضوعی سر و کار دارد. فرهنگ موضوعی اثر مرجعی است که در آن نظم موضوعی رعایت شده باشد؛ مانند یک گنجواژه (تزاروس)؛ اما هالن معتقد است که اصطلاح «تزاروس» برای فرهنگهای موضوعی با انتشار تزاروس روژه مرسوم شد و اشاره میکند که «اساسا هیچگونه تمایز فرهنگنگاشتی میان فرهنگ موضوعی و تزاروس وجود ندارد.» این بر پایه نظم موضوعی است که در پس آن است. پس یک فرهنگ نامنگر اثری مرجع است که عبارات را به لحاظ ارتباط مفهومی یا ایدهای نمایش میدهد.
پژوهشهای نظری مشابه توسط کسانی چون آمسلر انجام شد که به بررسی ساختار فرهنگ جیبی مریام وبستر برای استخراج اطلاعات معنایی اختصاص داشت. نوئل و میشی الز بر به کارگیریِ فرهنگ لغت در ایجاد گنجواژهها تاکید داشتند و کیپفر به بررسی رویکردی نامنگر به مطالب فرهنگ لغت پرداخت. پتراک نیز میگوید مفهوم قالب در معناشناسی قالبی میتواند در سامانبخشی به واژگان بهکارگرفته شود.
فرهنگهای موضوعی فارسی قابل اشاره نیز عبارتند از: فرهنگ قواس، قدیمیترین فرهنگ موضوعی زبان فارسی، که نویسنده آن فخرالدین مبارک شاه قواس غزنوی، اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری میزیست و فرهنگ او شامل پنج بخش است.
فرهنگ بهارستان، نوشته محمدعلی تبریزی خیابانی، که در سال 1309 هجری شمسی انتشار یافته، با قدمتی بیش از 80 سال، احتمالاً قدیمیترین فرهنگ موضوعی فارسی در قرن حاضر است. دیگری فرهنگ بیان اندیشهها، نوشته محسن صبا، در سال 1366 منتشر شده است. نویسنده کاربرد آن را در یافتن کلماتی که به خاطر نمیآوریم یا اصلاً نمیدانیم و برای بیان اندیشه خود به آنها نیاز داریم توصیف میکند. طبقهبندی واژهها در این فرهنگ اساساً با دو معیار معنایی و ساختواژی صورت گرفته است. و نهایتاً فرهنگ موضوعی فارسی معاصر، یا با عنوان فارسی روی جلد آن، فرهنگ موضوعی فارسی- انگلیسی
A Thematic Dictionary of Modern Persian که در سال 2004 انتشار یافته است و حاوی 73 موضوع است. کالین ترنر، نویسنده این فرهنگ، از آموزگاران زبان فارسی است.
اگر بپذیریم که بخش تعریف در فرهنگها را میتوان به شیوه نامنگر برای استخراج اطلاعات معنایی به کار برد و این معانی را استخراج کرد، فرهنگ thematic یا موضوعی ایجاد کردهایم. گردآوری دادهها میتواند از یک فرهنگ الفبایی توصیفی باشد و بررسی و در آن شناسایی روابط و قالبها میتواند مد نظر ما قرار گیرد.
به عنوان مثال از این روش میتوان به استخراج چند رابطه معنایی از فرهنگهای لغت اشاره کرد؛ «مژه» به صورت«مویی که بر لبه پلک میروید» تعریف میشود؛ پس مژه و مو رابطه شمول معنایی برقرار میکنند؛ یا «لثه» قسمتی از مخاط دهان تعریف شده که رابطه جزءواژگی بین لثه و دهان در آن مشهود است. برای هممعنایی «کله»: سر... و در تقابل معنایی «بالاتنه»: قسمت بالای بدن از کمر به بالا؛ مقابلِ پایینتنه را میتوان مثال زد که این موارد از فرهنگ سخن استخراج شدهاند. اگر این قالبها و روابط را کنار هم قرار دهیم، ممکن است نمونهای از مدل یک فرهنگ موضوعی به دست آید.
فرهنگ موضوعی با اسکلت ساخت معنایی
برای تدوین یک فرهنگ موضوعی میتوان از این نظریهها استفاده کرد؛ اما برای سنجش قدرت تبیینی نظریههای معناشناسی چه محکی میتواند وجود داشته باشد؟ مسألهای وجود دارد به نام «مسأله تنیس»؛ به این معنا که هر زمان واژهها را در محور جانشینی و همنشینی قرار دهیم و با در نظر گرفتن روابط واژهها، هر واژه را در جای خود بنشانیم، باز واژهها و مفاهیمی باقی خواهند ماند که با وجود اینکه ظاهراً مربوط هستند و در یک حوزه قرار میگیرند، با این روش نمیتوان آنها را مربوط ساخت؛ برای نمونه اگر بحث از ورزش تنیس به میان بیاید مواردی مانند بازیکن، زمین و تماشاچی از دید موضوعی جا میمانند و از طریق رابطه معنایی مربوط نمیشوند رویکرد شناختی با قالبهای معنایی این را حل میکند و نشان میدهد که در یک قالب چه چیزهایی وجود دارد. به عنوان مثال، در فرهنگ سخن قالب تولد تعریف شده و در این قالب جنین، ناف، بند ناف، نوزاد و... وجود دارند که این را نمیتوان با رویکرد ساختگرا پاسخ داد.
از دید شناختی برخی از مفاهیم برای ما شناختهشدهتر هستند. مقولات در رویکرد شناختی انعطافپذیر یعنی فازی هستند؛ در رویکرد ساختگرا میتوان گفت «دست» عضوی از بدن است اما نمیتوان گفت ناخن یا مو عضوی از بدن است و این با شم زبانی تطابق ندارد؛ زیرا بعضی از اندامها عضوهای حاشیهای از بدن هستند و در این شرایط مفهوم فازی است و رویکرد شناختی جوابگو است. ما میتوانیم از این چند رویکرد استفاده کنیم و فرهنگ موضوعی بنویسیم. فرهنگهای موضوعی موجود، کاری انجام ندادهاند. فرهنگ موضوعی این نیست که واژهها را به رایانه داده تا با مهندسی اینها را استخراج کند. اگر بپذیریم اسکلت اصلی یک فرهنگ موضوعی بر ساخت معنایی است، بقیه ساختمان را میتوان کنار آن ساخت.
*استاد دانشگاه
منبع: ایران