به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) دکتر قدیر نصری، استاد اندیشه سیاسی دانشگاه خوارزمی، در گفت و گو با خبرآنلاین از ریشه های داعش می گوید که در زیر می آید:
آقای دکتر، نخست و خیلی خلاصه بفرمایید که داعش چرا و با اتکا به چه فکری این قدر سریع جهانی شد؟ آیا داعش محصول فقر اقتصادی - فرهنگی است یا آن را باید برساخته نیروهای خارجی دانست؟
برای پاسخ به سوال شما، حداقل باید به سه مولفه کلیدی توجه کرد:
مولفه نخست این است که در پیدایش هر حرکتی گروهی، از جمله حرکت موسوم به داعش یا دولت اسلامی، منبع یا موتور محرکه نخست عبارت است از تراکم مطالبات معوقه و نداشتن امید برای تدارک فرصت سیاسی برابر. مقصود از مطالبات لزوما اقتصادی نیست، از منظر طیفی از جنبشهای رادیکال اسلامی، مسلمانان به خصوص عربها مدت مدیدی است که در کمند فقر و تحقیر و تبعیض گرفتار آمده اند و طی سالیان اخیر هیچ راهی و فردی آنها را به رهایی راهنمایی نکرده است. بر این اساس، از حیث جامعه شناسی سیاسی، اعضای یک گروه، لحظه ای یا هنگامه ای منسجم می شوند که در بادی امر رنج و دغدغه مشترک فکری داشته باشند. این امر گروه را بسیج و همگن می کند. اما پایداری این بسیج و خیزش منوط به بودن یا نبودن چشم انداز مثبت است. یعنی اگر گروهی در شرایط حاضر در یک محنت تاریخی به سر ببرد و هیچ امیدی برای رهایی از این وضعیت نداشته باشد ناگزیر در قالب حرکت یا جنبش سازمان دهی می شود. حال این جنبش می تواند مسلحانه و یا مسالمت آمیز باشد.
دومین مولفه برای شکل گیری یک جنبش، تشخیص فرصت استراتژیک است. بدین معنا که اگر گروهی احساس کند که می تواند برای مدتی بقای و تحرک داشته باشد، یعنی زمینی برای تحرک، سلاحی برای هجوم و دفاع و نیرویی برای رزم در اختیار داشته باشد، آن گاه مجال را مناسب می بیند. این مولفه هم برای گروه موسوم به داعش در منطقه شامات مهیا بود. بدین معنا که بعد از شکل گیری تغییر در جهان عرب، سوریه هم ناآرام شد این گروه احساس کردند می توانند مقابل اسدِ رو به زوال، تحرکی از خود نشان دهند. اینان تحرک خود را از منطقه جنوب غرب سوریه (درعا) آغاز کردند و به تدریج به سمت حومه دمشق و شرق سوریه رخنه کردند و در ادامه به طرف عراق سرازیر شدند. ویژگی این دو دولت (دمشق و بغداد) عبارت بود از فروماندگی در دو بحران نفوذ و مشروعیت. دولت مرکزی بغداد در همه مناطق این کشور نفوذ فعال و تحرک موثر نداشت و چند پارگی سیاسی همراه با سوء مدیریت راهبردی مردم عراق را به جان هم انداخته بود، بشار اسد هم با مشاهده موج تغییر در چند کشور عربی در هراسی پنهان به سر می برد. در همین هفته های نخست که هزاران نفر در سوریه ربوده شدند و یا کشته شدند می شد فهمید که سناریوی سوریه گذار برای دموکراسی نیست و بازیگران متعدد و متعارضی در کارند. اسلامگرایان رادیکال ( شامل جبهه النصره و سپس داعش، با بهره گیری از این فضای مه آلود، مناطقی را به تصرف خود درآوردند و با بهره گیری از این خلا راهبردی ، اعضا و هوادارن خود را بسیج کرده و به تدریج مانند یک بهمن بزرگ شدند و تا حوالی بغداد آمدند.
اما سومین مولفه ای که در شکل گیری هر گروهی از جمله داعش موثر است داشتن یک هسته فکری ایدئولوژیک و بسیج کننده است. این هسته ماهیت عقیدتی دارد یعنی فلسفه نبرد گروه و راز تلاش و رهایی گروه را توجیه می کند. بر اساس این باور ، پایه گذاران گروه می توانند هواداران را بسیج و دگرهای خود را تعریف نمایند. من اسم این هسته فکری را افسانه یا اسطوره خلافت می گذارم. افسانه خلافت به آن گروه ناراضی که زمان (ضعف اسد و مالکی) و مکان (مناطق سنی نشین و معترض به حکومت مرکزی) یک فرصت استراتژیک را مناسب تشخیص داده بود، این گروه را وسوسه کرد که می تواند بدین ترتیب طرحی نو پیاده کند و با تکیه بر مفهوم خلافت ، تحقیر تاریخی اعراب سنی را التیام ببخشد. در نتیجه گروه داعش به همین سادگی و سهولت بدین ترتیب شکل گرفت. البته عوامل دیگری هم هست که من اسم آنها را عوامل تسریع کننده می گذارم. کمک کشورهای منطقه ای یا فرامنطقه ای هم مهم اند ، اما نقش آنها را تسریع کننده است تا بوجود آورنده. چون در این زمینه زیاد سخن گفته شده من خاستگاه فکری و جامعه شناختی این ماجرا را جدی تر می بینم. این قابل انکار نیست که در منطقه شامات و بین النهرین رقابتی بین گروههای و کشورهای مختلف جریان داشت و عقب نشینی امریکا از عراق این رقابت را تشدید نمود ولی تا ارکان فکری و بسترهای اجتماعی مناسب بوجود نیامده است هیچ سرویس اطلاعاتی یا جناح سیاسی نمی تواند گروهی را مکلف به کشورگشایی، آن هم به سیاق داعش بکند.
برخی از تحلیلگران بر این باورند هرچند این سه مولفه ای که شما به آن اشاره کردید ضروی هستند اما تا زمانی که حمایت های خارجی از این روندها شکل نگیرد ابزاری وجود ندارد که این رویه ها از تئوری به عمل برسد و از حالت بالقوه به شکل بالفعل درآیند. به عنوان مثال اگر عربستان و کشورهای عربی و حتی غربی ابزارآلات جنگی را در اختیار این گروه قرار نمی دادند اینها نمی توانستند تا این اندازه پیشرفت کنند.
حمایت رسانه ای، تسلیحاتی و حتی اطلاعاتی قدرت های دیگر مانند عربستان، قطر، ترکیه و اسرائیل حتما در تحرک و بقای این گروه نقش دارند. منتهی من آنچه مد نظرم است فلسفه پیدایش است. این مولفه هایی که شما اشاره کردید نه در پیدایش که در گسترش و پایداری این گروه نقش اساسی ایفا می کند. در علم سیاست قاعده مشهوری داریم که طبق آن ، هر منطقه ای که در آنجا بازیگران متعدد به لحاظ تعداد و متعارض به لحاظ منافع فعال باشند، آن منطقه روی آرامش به خود نخواهد دید و یا دست کم آرامش آنجا شکننده خواهد بود. مانند شرایطی که این روزها در افغانستان، عراق، سوریه و لبنان مشاهده می شود. در سوریه ، دهها بازیگر خارجی دخیل هستند. حالا عده ای با توان حداکثری و عده ای هم با توان حداقلی. از سوی دیگر ضریب تعارض بین این بازیگران هم شدید است. یک طرف ایران، یک طرف عربستان. یک طرف روسیه و طرف دیگر آمریکا. یک طرف اتحادیه اروپا است و طرف دیگر چین. شدت تعارض بین این بازیگران قابل توجه است. به سختی می توان فضایی را مجسم کرد که سطح تنش بین این بازیگران به حد قابل کنترل برسد. بنابراین بحران در سوریه به خاطر این دو عامل طبیعی است. مثلا کشوری مانند عربستان یا قطر و ترکیه برای قد علم کردن در فضای آشوبناک بعد از انقلاب های عربی وسوسه شدند عمق استراتژیک خود را افزایش دهند. در سطح قدرت های خارج از منطقه آمریکا احساس کرد که هزینه ای که برای عراق گذاشته است از حد عقلانی بیشتر شده است، بنابراین اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با وعده عقب نشینی از عراق شرکت کرد و پیروز شد. با خروج نسبی امریکا ، گروههای رادیکال وسوسه شدند جای خالی آن را پر کنند اما برای این وسوسه نیازمند پشتیبان بودند: هم پشتیبانی عقیدتی و هم تکنیکی. بله ، پشتیبانی فنی و رسانه ای را بعضی قدرتهای منطقه ای عهده دار شدند ولی از حیث فکری ، داستان فرق می کرد.پارادایم خلافت مولود ریاض یا آنکارا و دوحه نیست ، هیچ کدام از این کشورها هم الان در چهارچوب آن پارادایم فکر و عمل نمی کنند. به همین دلیل من بر خلاف خیلی ها ، داعش را گروهی زمان پریش می بینم که نهایتا زیرزمینی خواهد شد.
پس رقابت عربستان و ایران در منطقه یک واقعیت بوده است. از آن جا که ایران، به واسطه پیوندهای ژئوپلتیک و ژئوکالچر با عراق، در این کشور دست بالا را داشت. عربستانیها براشون سخت بود که یک ایران شیعه، هسته ای، بین المللی و موجه به لحاظ برخی موازین دموکراتیک را تحمل کنند. در چنین فضایی عباراتی نظیر هلال شیعی، ایران هسته ای، در رسانه های غربی و عربی خیلی تکرار شد و آن فکر نهفته در اذهان برخی گروههای اسلامی رادیکال را قوام بخشید. در چنین فضایی بازیگرانی مانند عربستان احساس خطر کردند و با مشورت بضی قدرتهای دیگر به این جمع بندی رسیدند باید پل های تحرک ایران در خاورمیانه مین گذاری شود و یا به تعبیر کاندولیزا رایس پل های ایران سد شود. به جای اینکه این مناطق سکو پرش و تحرک ایران باشد باید تله و چاله برای خفه کردن ایران شود و ایران مانند شوروی سابق آنقدر در بحران درگیر شود که زیرساخت های توسعه ای خود را از دست بدهد. عربستانی ها به واسطه نفوذ ایدئولوژیک و فرهنگی که در جهان عرب دارد از این فرصت استفاده کرد، دلار خرج کرد. سلاح فراوانی در اختیار گروه های همسوی خود قرار داد. طبق آمارهایی که به راحتی نمی توان آنها را تکذیب کرد فقط در یک مورد، دولت قطر 700 تویوتای چهار دیفرانسیل را تهیه و از طریق ترکیه در اختیار داعش قرار داد. یا در رقم دیگر عربستان مصمم شد از از طریق 6 هزار مسجدی که در سوریه در اختیار دارد نیروهای ضد اسد را سازمان دهی نماید. باید اشاره کنم که در سوریه حدود 9 هزار مسجد وجود دارد که وزارت اوقاف سوریه تنها روی 3 هزار مسجد نظارت دارد و این 6 هزار مسجد، به مرکز پرورش و تربیت نیروهای ضد بشار تبدیل شده اند. بنابراین در پناه وجود زمینه های داخلی سه گانه، قدرت های باانگیزه و مصمم منطقه ای سوریه را مکانی برای عرض اندام استراتژیک دیدند. هر یک از اینها انگیزه ای داشتند. انگیزه ایران این بود که محور مقاومت را استوار نگاه دارد و از طریق اتصال زمینی به گروه حزب الله در جنوب لبنان ، مانع تضعیف محور مقاومت در برابر اسراییل شود. این پروژه البته مورد مخالفت عربستان بود. عربستانی ها هم اتفاقا تصورشان این بود که اگر ایران به حال خود رها شود ممکن است این پروژه در مناطق نفوذ عربستان هم رخ می دهد. در نتیجه انگیزه پنهان عربستان برای محدودسازی ایران در پرتو ناآرامی های داخلی سوریه در سال 2010 و 2011 تعبیر شد و عربستان با پشتیبانی آمریکا و قطر و سیاست چند وجهی ترکیه و با رضایت اسرائیل وارد یک نبرد تمام عیار، تن به تن و بسیار پرتلفات در سوریه علیه ایران شد. بنابراین در سوریه و عراق کنونی بازیگران متعدد و متعارضی رویاروی هم قرار گرفته اند که آرایش استراتژیک آنها به قرار زیر می باشد:
ایالات متحده به عنوان تماشاگر خرسند،اسراییل به عنوان برنده خوش اقبال، ایران به عنوان بازیگری موثر، عربستان به عنوان بازیگر تجدید نظر طلب، ترکیه به عنوان بازیگری مضطرب و پرتناقض، اتحادیه اروپا به عنوان یاریگری مردد و روسیه به عنوان بازیگری محتاط.
فرمودید پراضطراب ترین بلوک اسلام مدنی است. در این خصوص باید اشاره کرد که پس از روی کار آمدن عدالت و توسعه و قدرت گرفتن اردوغان و پیش آمدن خیزش های نوین عربی اسلام ترکیه به عنوان اسلام میانه مطرح شد و حتی در مقطعی از آن تحت عنوان مدل اسلام میانه برای کشورهای خاورمیانه عربی یاد شد. این در حالیست که اگر نوع بازی ترکیه در تحولات مربوط به داعش را رصد کنیم همانطور که خودتان هم اشاره کردید یک بازی چندوجهی از سوی این کشور دیده می شود. بازی که می توان آن را به قمار خطرناک ترکیه تعبیر کرد. این برای کشوری که وابستگی و درهم تنیدگی بالایی با نظام بین الملل دارد و بخش قابل توجهی از درآمدهایش را از توریسم به دست می آورد، بازی خطرناکی نیست؟ چون هرچند اگر پیروز شود می تواند به امتیازات قابل توجهی دست یابد، اما اگر شکست بخورد شکست سختی را خواهد پذیرفت.
اصطلاح خوبی را استفاده کردید و فرمودید ترکیه وارد یک قمار استراتژیک شده است. با مرور مقالات گوناگونی که در ژورنال های مختلف در مورد ترکیه به چاپ رسیده این ابهام و تحیر وجود دارد. عقل سلیم و متعارف حکم می کند که ترکیه به طور کلاسیک و پایدار، بزرگترین مخالف تحرکات استقلال طلبانه اقلیم کردستان بوده و خواهد بود. بازهم عقل سلیم حکم می کند کشور ترکیه ، که داعیه دار اسلام مدنی و یک دولت مبتنی بر اسلام گرایی معتدل است باید بیشترین فاصله را با گروه تبهکار و رادیکالی به نام داعش داشته باشد. در صحنه عمل اما می بینیم که کاملا برعکس است. یعنی ترکیه معمار حرکت اقلیم کردستان به سوی اقدامات استقلال طلبانه است. از سوی دیگر ما تاکنون موضع قاطع و ضد داعشی از آنکارا مشاهده نکرده ایم. بنابراین پرسش این است آیا ترکیه با چه منطقی از استقلال کردستان حمایت می کند یا از گروه تبهکاری به نام داعش پشتیبانی می کند؟ آیا این قمار نتیجه اش اتلاف قدرت نرم و پرستیژ منطقه ای و حتی جهانی ترکیه نیست؟ آیا مردم ترکیه، گروه های فعال در سیاست ترکیه از این رویکرد اردوغان و احمد داوود اوغلو پشتیبانی می کنند؟ این حساسیت و سوال زمانی پررنگ تر می شود که به نبوغ سیاسی رهبران فعلی ترکیه هم نظر داشته باشیم. اگر این کارها را یک وزیر خارجه عادی در دوره های سابق انجام می داد خیلی جای تعجب نبود. اما احمد داوود اوغلو به عنوان طراح تئوری عمق استراتژیک نشان داده که منطقه را می شناسد. پس مسئله این است آیا ترکیه مرتکب اشتباهی استراتژیک می شود یا این کشور افق هایی را می بیند که با عقل سلیم قابل تحلیل نیست و باید یک شم دیگری داشت و برآوردهای دیگری را طرح کرد که با شم استراتژیک قابل فهم و حدس است.
قدیر نصری
یک تحلیل متعارف وجود دارد که می گوید آقای اردوغان سودای خلافت دارد، خود متعلق به گروه نقش بندی هاست که اشتیاق وافر و پنهانی برای احیای امپراطوری عثمانی دارند. حتی وقتی تبار اسماعیلی طایفه اردوغان را مطالعه می کنیم به طایفه اسماعیلی می رسیم، گروهی که به علایق پنهان مذهبی دارد. ولی من فکر می کنم قابلیت توضیح دهندگی این تحلیل بالا نیست و قدری با آن واژه شما همسو هستم و تایید می کنم که ترکیه وارد یک قمار شده است. در این قمار میزان مخاطره انگیزی و تحرکات ماجراجویانه ترکیه بیشتر از ابتکارات عقلانی آن است. اینگونه نیست که بگوییم ترکیه تصمیمات عجیبی گرفته و یک نبوغ پنهان حرکت ها و تحرکات اردوغان را هدایت می کند. اتفاقا من معتقدم در پرتو تحرکات اخیر ، ترکیه فقط یک گام افتخار آمیز برداشته و آن عبارت است از حمایت از بلوک های دموکراتیک و مدنی در کشور مصر. هنوز هم آنکارا روابط تیره ای با قاهره دارد و ترکیه ژنرال سیسی را به رسمیت نمی شناسد. از سوی دیگر و در سوریه ، ترکها حداقل در ظاهر، هنوز از ارتش آزاد و نیروهای دموکرات حمایت می کنند و تعداد قابل توجهی از اپوزیسیون میانه روی ترکیه، در لابی هتل های استانبول مترصد تغییر معادلات هستند. پس این وجه از سیاست ترکیه به نظر معقول می آید و بر اساس سنت سیاستگذاری در ترکیه هم است. اما در کنار این و برخلاف بسیاری از تحلیل ها، من تصور می کنم ترکیه دو اشتباه کلیدی را هم مرتکب شده است: یکم حراج سرمایه سیاسی و پرستیژ منطقه ای ترکیه در پرتو سیاست سکوت و پشتیبانی پنهان از گروه داعش است. این رویکرد آنکارا به نوعی همسویی با دولت های عربستان، قطر و اسراییل است. اما صف آرایی در مقابل نیروهای دموکراسی خواه و طبقه متوسط فکری در منطقه هم به شمار می رود. در آینده، این طبقه متوسط فکری، پرستیژ سیاسی و قدرت نرم و تحرکات فراملی ترکیه را به چالش خواهند خواند و این اشتباه اگر نگوییم استراتژیک دست کم قابل توجه بوده است. اشتباه دوم اینکه ترکیه نشان داده همچنان سرکوب نیروهای کرد را به سرکوب گروه داعش ترجیح می دهد. الان در کوبانی داعش در مقابل کردهای مبارز صف آرایی کرده، اندک مسامحه ای از سوی ترکیه می توانست با تقویت بلوک کردی منطقه را به قتل گاه گروه داعش بدل کند. اما ترکیه با فرض اینکه یک فرصت استراتژیک برای سرکوب کردهای سوریه پیش آمده است و کردهای سوریه با اسد همدست هستند دست داعش را در سرکوب گروه های کردی باز گذاشته است. غافل از اینکه این مخاطره با علایق خفته و پنهان حدود 15 میلیون نفر از کردهای درون ترکیه سازگاری ندارد. بنابراین اینطور نیست که ترکیه آزادانه و آگاهانه از بین گزینه های خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب می کند. ترکیه الان در معرض تناقض های خوفناکی قرار گرفته است: از یکسو حمایت از داعش در مقابل کردها باعث نارضایتی شدید در بین کردهای داخل ترکیه می شود و پ.ک.ک را علیه آنکارا بسیج می کند. از سوی دیگر سکوت در مقابل داعش ترکیه را در ردیف دولت های مرتجع منطقه قرار می دهد. من این را بیش و پیش از آنکه نشانه و نتیجه بلوغ سیاسی در ترکیه بنامم نوعی آوارگی سیاسی و ناتوانی تصمیم گیری و خطا در تشخیص اولویت ها می بینم. ترکیه از یکسو تحرکات خود را باید با آمریکا هماهنگ کند. سیاست آمریکا عبارت است از مقابله هوشمند با داعش، نه تمام عیار و بی تفاوتی بلکه نوعی برخورد هوشمند و حمله گزینشی به مواضع داعش. از سوی دیگر ترکیه ادعاها و بلندپروازی ها و جاه طلبی های منطقه ای هم دارد و احساس می کند که از لحاظ یارگیری منطقه ای، از کشورهایی چون عربستان و ایران عقب افتاده است. اگر ایران گروه های همسو در خاورمیانه دارد و اگر عربستان هزاران مسجد در حدود بیست کشور عرب منطقه احداث کرده و بر آنها نفوذ دارد، ترکها گمانشان این است که آنها هم باید در عمق استراتژیک شان نفوذ داشته باشند. به رغم این تشخیص درست، سیاستی که آنکارا اتخاذ می کند قابل توجیه نیست و جامعه مدنی ترکیه هرگز با اقدامات مماشات جویانه اردوغان در مقابل جنایات اسف بار داعش موافق نخواهد بود و این در آینده خود را نشان داده و موجبات تقویت اپوزیسیون در ترکیه خواهد شد.
در خصوص آمریکا دو نکته در فرمایشاتتان قابل توجه بود. یکی اینکه آمریکا به عنوان ناظر خرسند رخدادها را رصد می کند و دیگری اینکه فرمودید آمریکا در پی حملات گزینشی و محدود به داعش است. این در حالیست که ما چندین فکت را نمی توانیم نادیده بگیریم. یک، استراتژی سیاست خارجی آمریکا با آنچه که امروز در خاورمیانه پیاده می شود مورد نقد جدی محافل داخلی آمریکا قرار گرفته است. در اندیشکده ها و مقالات گوناگون عموما اوباما را به نداشتن راهبرد جدی در خصوص تحولات خاورمیانه محکوم می کنند و یکی از عواملی که باعث شده منطقه به این شکل کشیده شده را حتی خروج نیروهای آمریکایی در عراق می دانند. دوم اینکه همانطور که کشورهای اروپایی هم چندین بار به آن اشاره و تاکید کردند موضوع تسری جنبش های افراط گرای اسلامی ممکن است به غرب یک تهدید بالقوه است که از سوی کشورهای غربی هم جدی انگاشته شده است. ما هر روز آمار جدیدی می شنویم از افرادی که از کشورهای اروپایی به عضویت این گروه در می آیند. در نتیجه این باور به ذهن متبادر می شود که اتفاقا خطر داعش و افراط گرایی می تواند برای غرب خطرناک باشد. این احساس خطر، غرب را به این استراتژی رهنمون نمی سازد که راهکار جدی تری برای کنترل این جریان اتخاذ کند و صرفا به حملات محدود هوایی متمرکز نشود؟
در نگاه اول انتظار اخلاقی انسان های بی طرف و منصف این است که دنیا بسیج شود و گروهی زمان پریش به نام داعش را محو کند. اما چه می توان کرد که در عالم سیاست این نگاه اخلاقی حاکم نیست. در جهان خاورمیانه اولویت و نگاه اصلی، نگاه استراتژیک است. در نگاه استراتژیک بیشتر نتیجه گرایی اصالت دارد و نه رهایی بخشی. از این رو بازیگرانی که از آنها به عنوان تماشاگران خرسند اسم بردیم برای مداخله موثر خود دنبال یک توجیه موثر هستند. این توجیه موثر حتما معنای متریال و مادی دارد. می دانید که پرتاب یک موشک عادی به مواضع داعش هزاران دلار هزینه دارد و اگر فرض کنیم روزانه 200 پرواز توسط نیروهای ائتلاف علیه داعش صورت می گیرد مخارج آن سر به میلیونها دلار می زند. دولت آمریکا در حال حاضر دنبال یافتن توجیه برای این هزینه ها است. البته توافق ناگفته این است که دولت های عربی هزینه این حملات را تامین کنند اما فراموش نکنیم که اصلی ترین انگیزه آمریکا در دوران اوباما اتخاذ سیاست های واقع گرایانه و پرهیز از سیاست های جاه طلبانه جرج بوش پسر است که اصطلاحا به آن مهندسی اجتماعی خاورمیانه ولو به زور گفته می شد. اوباما و تیمش معتقد بودند و هستند که اساسا خاورمیانه از حیث مادی و اقتصادی آن سود سابق را برای آمریکا ندارد و به روایتی (خانم دکتر فریده فرهی)، اوباما در یک دیدار خصوصی گفته است: «یکی بیاید و بار خاورمیانه را از دوش آمریکا بر دارد.» آمریکایی ها بر خلاف تحلیل های ژورنالیستی که گفته می شد آمده اند، عراق را غارت کردند، نفت بردند و امثالهم، چیزی حدود 900 میلیارد دلار در جنگ 2003 عراق و تحولات بعد از آن هزینه کردند، ولی دست آوردی نداشتند. دست آوردی که نتایج متریال داشته باشد و قابل توجیه باشد. در داخل آمریکا تیم فعلی که بر کاخ سفید سیطره دارد صرفا به دنبال توجیه اقتصادی نبرد است اما تیم مقابل که فرمودید منتقد اوباما هستند پیروان مکتب استثناگرایی آمریکا هستند و معتقدند که آمریکا به عنوان قدرت نخست نظامی دنیا و قدرت اتمی، تکنیکی، و ... نیاز ندارد با هر کسی چانه زنی کند و باید از هژمونی خود استفاده و دیگران را وادار به انقیاد سازد. سخن آقای مک کین همین است و می گوید ما نباید با هر بازیگر ریز و درشتی وارد مذاکره شویم. این خلاف شان و پرستیژ آمریکا است.
اما معنی این سخن آن نیست که آمریکایی ها نسبت به تحولات در منطقه بی تفاوت باشند و استراتژی Creative chaos یا هرج و مرج خلاق در همین چهارچوب مورد توجه آنهاست. هدف آمریکایی ها در اجتناب از حمله تمام عیار و همچنین اجتناب از بی تفاوتی و گرایش به حمله گزینشی و هوشمند همین است. آنها حمله می کنند تا قدری جلوی پیشروی و هژمونی قاطع داعش را بگیرند. از سوی دیگر علاقه مند هم نیستند داعش به طور کلی از بین رود و گروه های مخالف منافع آمریکا در منطقه مسلط شوند. آنها در پرتو سیاست هرج و مرج خلاق معتقدند با تنظیم و مهندسی تنش در منطقه شرایط را به نحوی مدیریت می کنند که مخالفان آمریکا به وزن آمریکا در ثبات بخشی در منطقه ایمان بیاورند و این بار از ایالات متحده به عنوان منجی دعوت به مداخله کنند تا آن پرستیژ مخدوش آمریکا در منطقه احیا شود. بنابراین آمریکا تماشاگر خرسند منطقه بازی داعش است به این خاطر خوشحال است که می بیند نیروهای فعال در جهان اسلام و منطقه خاورمیانه همدیگر را تخلیه می کنند بی آنکه آمریکا هزینه ای بپردازد. یعنی نبرد بین مسلمانان و یهودی ها، یا اعراب و اسراییل اکنون به نبرد علوی و شیعه در یک طرف، سنی رادیکال، سلفی و تکفیری در طرف دیگر. آمریکا اصلا از این بازی ناراضی نیست. متحد کلیدی آمریکا در منطقه یعنی اسراییل از دیرباز خواستار متلاشی ساختن همسایه های فعال خودش بوده. این پروژه را در مورد اردن اجرا کرده و این کشور کاملا خنثی است و هیچ مقاومتی از این کشور دیده نمی شود. در مورد لبنان هم این کار انجام شده و میلیون ها نفر از مردم لبنان در اقصی نقاط دنیا پراکنده هستند و در درون لبنان فقط 4 - 5 میلیون نفر زندگی می کنند و 11 میلیون لبنانی از این کشور مهاجرت کرده و به دیگر نقاط جهان رفته اند. اسراییل دو همسایه مقتدر دیگر هم داشت که یکی مصر بود و دیگری سوریه. داستان مصر که با تحولات موسوم به خیزش های نوین عربی و تحولات پسین آن مشخص است. سوریه هم در حال متلاشی شدن است و 50 سال زمان لازم دارد تا ارتش سوریه، بنادر سوریه، آب و برق و تاسیسات سوریه به وضعیت سال 2010 بازگردد.
بنابراین آمریکا از این روند راضی است که متحد نگران و مضطربش در منطقه، نفس راحتی می کشد و سه کشور قدرتمند منطقه بین النهرین، ترکیه، ایران و عربستان همدیگر را تخلیه استراتژیک می کنند. آمریکایی ها ابدا از این ماجرا ناراضی نیستند. باری بوزان در کتاب مناطق و قدرت ها، می گوید: هنوز غربی ها خاطرات سیطره امپراطوری عثمانی بر اروپا را از یاد نبرده اند، بنابراین چندان بی تمایل نیستند هر ده سال یکبار در این منطقه قدرت های موثر علیه یکدیگر وارد بازی شوند.» او در آن کتابش اشاره کرده که در شصت سال اخیر هر ده سال یکبار، قدرت های کلیدی منطقه یکدیگر را نابود کرده اند. سال 1956 و جنگ اعراب و اسرائیل، ده سال بعد جنگ شش روزه 1967، 5 سال بعد جنگ 1973، هشت سال بعد و در سال 1980 جنگ ایران و عراق، ده سال بعد در سال 1990 و 91 جنگ آمریکا و عراق بر سر کویت. جلوتر که می آییم در سال 2003 حمله آمریکا به عراق، در دوران اخیرتر جنگ های گوناگون اسرائیل با لبنان و غزه. در خلال این حدود 12 جنگی که در شصت و پنج سال اخیر رخ داده چه کسانی آسیب دیده اند؟ کشورهای منطقه این قدر دغدغه استراتژیک و بقا داشته اند که از توسعه داخلی خود محروم شده و نمی دانند در داخل کشورهایشان مشکل آب در حال جدی شدن است، مسئله توزیع عادلانه منابع در وضعیت هشدار است و روزی این کشورها متوجه این ماجرا خواهند شد که خیلی دیر شده و کلیت این ماجرا اگر منصفانه نگریسته شود به زیان غرب نیست. بخش دیگر سوال شما که به موضوع تسری افراط گرایی به غرب و سرازیر شدن شهروندانش به جبهه داعش لازم است توجه شما و خواندگان محترم را به یک نکته جلب کنم. در منابع مختلف در خصوص جذب گسترده نیرو از سوی داعش ، جهاد نکاه، سرازیر شدن اروپایی ها به سمت داعش و مسائلی از این بسیار گفته شده، نمی گویم که این مسائل وجود ندارد، آمارها و جداول نشان می دهد حدود 4 هزار نفر نیرو از کشورهای مختلف جهان به متصرفات داعش آمده است، اما این امر بسیار بزرگ نمایی شده است و بخشی از اینجنگ روانی با مدیریت خود داعش است. با مطالعه عمیق و مقایسه ای صحنه هایی که داعش پخش می کند، متوجه می شویم که داعش اتفاقا آن نبوغ حیرت انگیز را ندارد. شاید حدود چهار هزار نفری باشند که در غرب احساس تحقیر کرده اند، مسیحیان آنها را طرد کرده اند و کسانی هستند که بستگانشان در پاکستان و افغانستان و عراق و فلسطین توسط آمریکایی ها و اسرائیلی ها کشته شده اند و حالا فرصت را برای انتقام از غرب مغتنم می شمارند. ولی فراموش نکنید داعش علیه غرب نمی جنگد، داعش تاکنون یک گلوله هم به سمت اسرائیل شلیک نکرده است. حتی دولت های غرب گرا الان از حمله داعش مصون هستند. بنابراین مسئله را باید به نحو دیگری دید. من اعتقاد دارم اولا داعش برخلاف آنچه تبلیغ می شود آن اندازه قوی، عجیب و حیرت انگیز نیست. نیروهای داعش 80 هزار کیلومتر مربع زمین در اختیار گرفته اند که زمین های بایری بوده که به دلیل نبود دولت مقتدر در دمشق و بغداد حاصل شده است. پلیس بغداد 700 هزار نیرو داشت آقای ابراهیم جعفری می گفت ما بزرگترین پلیس دنیا را داریم ولی این پلیس آموزشی ندیده بود، به شدت آلوده بود، تکفیریها و بعثی ها در آن نفوذ گسترده ای داشتند و عمده فرماندهان آن بعثی ها بودند و الان از هم پاشیده است. بنابراین پیروزی بر یک دولت درمانده (Failed State) هنر نیست. اگر داعش اینقدر مقتدر است چرا نمی تواند شهر 35 هزار نفری کوبانی را تصرف کند؟ داعش یک منطقه میانی را از وسط سوریه، مرز ترکیه و حوالی مرز ترکیه تا جنوب و منطقه الانبار و استان دیاله و نزدیکی های بغداد را در اختیار دارد اما این منطقه به این خاطر تحت تصرف داعش در آمده که نیروی مقاومی وجود نداشته است. ارتش عراق 20 تا هلیکوپتر هم نداشت و اگر داشت داعش تا عمق این کشور رخنه نمی کرد.
در خصوص جهاد نکاح هم باید تاکید کرد که اینگونه نیست که زنان غربی و تازه مسلمان شده صف کشیده اند تا به عقد نیروهای زمان پریش داعش در آیند. عده ای از زنان تونس و کشورهای مشابه هم که آمدند، با افسردگی بازگشته اند. بیماری های مقاربتی گرفتند و بازگشتند. وزیر کشور تونس چندی پیش گزارش داد که صد نفر از زنان تونس به سوریه رفته و با این جماعت همبستر شده اند و همه آنها با افسردگی و بیماری بازگشته اند. اینها زنان را می بردند در یک سوله هایی نگهداری می کردند و نیروهای داعش مانند حیوانات صف می بستند و دستشان را روی زنان می گذاشتند و با سه بار بسم الله گفتن، با آنها همبستر می شدند و بعد از یک ساعت مقاربت، دست روی شانه زن می گذاشتند و می گفتند: طلقت. سپس آن زن را به یک داعشی دیگر می دادند. واقعیت اینگونه نیست که در رسانه ها به تصویر کشیده می شود که جهاد نکاح اعلام شده و همه زنها از سرزمین های اسلامی راهی این مناطق شده اند. اصلا اینگونه نیست و باید به آمار و ارقام صحبت کرد.
با عنایت به این بزرگنمایی که شما به آنها اشاره کردید و البته وقایعی که در حوزه میدانی در سوریه و عراق وجود دارد، شما چه چشم اندازی برای آینده این گروه و همچنین وضعیت مرزهای خاورمیانه متصور هستید؟
گروه داعش به عنوان یک حرکت تجدیدنظر طلب بر آن است بخش قابل توجهی از شامات را تصاحب کند، خلافتگاه را در رقه و سپس در محدوده ای از دمش تا بغداد برپا کند، در ادامه بخشی از کشورهای جنوب خلیج فارس را به بیعت دعوت کند، برای مشروعیت آفرینی بیشتر مکه و مدینه را در تصاحب خود بگیرد، در ادامه به سراغ عدو غریب یا صفوی ها بیاید سپس با لشکر اسلام، اسرائیل را با خاک یکسان و در بین المقدس نماز بخواند و در نهایت به سراغ امپراطوری مسیحی برود. این ایده ای است که آنها طرح می کنند. اما این صرفا یک ادعا است. در منطقه خاورمیانه کسانی که تنش و درگیری را آغاز کرده اند، پایان دهنده آن نبوده اند. عوامل و متغیرهای طبیعی و ابتکاری دیگری در کارند. من گمان می کنم داعش بنا به چهار دلیل اساسی، مهم و جدی است: اولین دلیل در باب جدی بودن داعش انگیزه فوق العاده و انسجام ایدئولوژیک و عقیدتی این گروه است که با تکیه بر مفهوم خلافت قادرند بخش قابل توجهی از مسلمانان در جعان سنی را بسیج کنند. دومین دلیل که از دید من به اهمیت داعش می افزاید به تحرک گروه داعش در منطقه عاری از نیروهای بازدارنده مربوط می شود. نیروی مقاومی در منطقه وجود ندارد که در شمال شامات مقابل این گروه بایستد. ارتش سوریه آن اقتدار پیشین را ندارد. اتوریته اسد تا حد زیادی آسیب دیده و جامعه سوریه از جنگ خسته است. در جنوب شامات، حتی در حومه بغداد، هنوز وضع نابسامان است. در شرق شامات ، اقلیم کردستان به شدت آسیب پذیر است. در شمال منطقه تحت سیطره داعش، ترکیه قرار دارد که سیاست های همسویی با این گروه را دنبال می کند و در غرب داعش، اسرائیل و اردن قرار دارند؛ اردن اصلا در محاسبات داعش محلی از اعراب ندارد. گفته می شود جنگ با اردن تفریح خوبی است. لبنان هم دولت شکننده ای دارد و به شدت هم آسیب پذیر است. لبنان به دلیل در برگیری سه دسته از جمعیت (یعنی حزب الله شیعی که به شدت مقاومت می کند، مسیحیان که می توانند حساسیت غرب را در پی داشته باشد و سنی ها که همگن خودشان هستند) برای اعضای داعش فعلا در اولویت نیست و فعلا می خواهند مناطقی که به دست آورده اند را تثبیت کنند. از 14 استان سوریه، سه استان در اختیار داعش است، سه استان هم در اختیار اسد و بقیه هم آلوده است. الان داعش کوشش می کند در استان های رقه، دیر الزور، الانبار و موصل تسلط خود را تثبیت کند. سومین دلیلی که به ما می گوید داعش خطرناک است، جذابیت وعده های این گروه برای جمعیت سنی ناامید و تحقیرشده در منطقه است. چهارمین دلیل که داعش را خطرناک می کند نبوغ برخی از اعضای داعش در عملیات روانی چندلایه است. بخشی از آنها را می توان مورد توجه قرار داد. داعش از طریق جذب مطرودین قومی زبانی و نژادی، از طریق برچسب زنی، از طریق شارژ مالی هواداران و تامین خواسته های گوناگون اعضا، از طریق پاره واقعیت گویی و تحریف به جای دروغ گویی و البته از طریق پاکیزه نمایی خود و رهاسازی از تشریفات حکومت های متعارف در خاورمیانه ، کوشش می کند محبوبیت خود را در مناطق متصرفه افزایش دهد. از این لحاظ نگرانی عمیق من این است بعد از سه یا چهار سال گروهی از تکفیری ها، (نه سلفی ها) علیه داعش فعلی قیام و آنها را تار و مار کند و با یکسری سیاست های نرم سهل گیرانه به صورت جدی در این منطقه یک کشور تاسیس کند. در این شرایط بخش قابل توجهی از جمعیت با این گروه نسبتا معتدل بیعت خواهد کرد و آنگاه جامعه دو شقه خواهد شد؛ جامعه وفادار به بخش جدید و جامعه اپوزوسیون که آنهم در ادامه قابل هضم و قابل کنترل است. نگرانی من است این نسل سفاک و خونریز از بین برود اما زمینه را برای گروهی فراهم کنند که به آن اندازه خونریز و وحشیانه نیست. آنها دیگر سر نمی برند، شلاق می زنند و این می تواند برای مردم گشایشی ایجاد کند و بگویند هم از دست حکومت های دیکتاتور رها شدیم و هم از دست گروه های ارتجاعی.
با وجود این دغدغه، نگاه استراتژیک و بلندمدت به ما می گوید که حکومت ها، حرکت ها و جنبش ها برای بقا و بازیگری در معادلات محلی، منطقه ای و جهانی باید پاره ای از ویژگی های نرم افزاری و سخت افزاری را داشته باشند. این ویژگی به آنها قدرت می دهد هم به لحاظ عینی و هم از حیث فکری کرویدورهای قدرت را تصرف کنند. از جمله ویژگی های سخت افزاری که باید باشد و در حال حاضر داعش ندارد، جمعیت پرتعداد است. این جمعیت می تواند به به شکل سرباز بسیج شود، در لباس کارگر کارگاه ها را راه بیندازد، به شکل شهروند رای دهد. در حال حاضر سه استانی که داعش در عراق تحت تصرف دارد و 3 استانی که در سوریه در اختیار دارد روی هم 7.5 الی 8 میلیون نفر جمعیت دارد که این قابل توجه نیست. نیروهای رزمنده داعش، هرچند در رسانه ها سخن از 70 هزار و 200 هزار است، ولی نیروهای رزمنده داعش که در خط هستند حداکثر 35 هزار نفر است که این قابل توجه نیست. بنابراین پاشنه آشیل سخت افزاری داعش نداشتن جمعیت قابل توجه است. از حیث سخت افزاری نداشتن عمق استراتژیک و عدم تثبیت موضع در مناطق متصرفه دیگر مشکل داعش است. علاوه بر اینها، محرومیت از منابع طبیعی حیاتی و یا ناتوانی در بهره برداری از منابع طبعی مانند نفت و گاز مشکل دیگر داعش است. این گروه جز رود فرات که مقوله قابل صادر کردنی نیست، چیزی در اختیار ندارد. با قاچاق نفت دیر الزور و با تانکر که نمی توان کشور اداره کرد و پروژه به پیش برد. بنابراین داعش از این لحاظ ضعف های عمده ای دارد. اما ضعف های کلیدی داعش به رغم همه جنگ های روانی در حوزه نرک افزاری است و مهمترین آنها زمان پریشی فکری و ناهمگونی گفتمانی با فضای منطقه خاورمیانه است. دوران این گذشته است که چهار جوان را به خاطر عدم شرکت در نماز جماعت بزنید. دوران این گذشته است که به فرموده ، همه زنان را برقع پوش کنید و دوران این گذشته است که در یک شهر 30 هزار نفری 10 هزار نفر نگهبان بگذارید. گفتمان جهانی در زمینه حقوق زنان، شهروندی و مردم بسیار متفاوت است.
ضعف بسیار کلیدی داعش در ساحت نرم افزاری که می تواند بسیار قابل توجه باشد عبارت است از ناتوانی در گفتمان سازی و جلب مشارکت بین المللی و همچنین محرومیت از رهبر خردمند. ابوبکر البغدادی جوان 43 ساله و تحصیلکرده الهیات در بغداد از آن اندازه از خرد، نبوغ، ملک داری و مردم داری برخوردار نیست که بتواند علقه ای ایجاد کند، بلکه بیشتر نفرت می پراکند. بغدادی با خون معنا می شود. گروه پایدار و ماندگار علاوه بر برخورداری از جمعیت بالنسبه بیشتر، باید عمق استراتژیک بیشتری داشته باشد، همجواری با گروه های همسو داشته باشد و از منابع طبیعی حیاتی برخوردار باشد و همچنین باید بتواند گروه های پرتعدادی را بسیج کند. داعش به رغم امکانات از این ابعاد محروم است. میزان جذب در ارتش داعش بسیار پایین است. پیشینه و منابع بسیج گر فکری که داعش از آن برخوردار است تا اندازه ای تاریخ مصرف دارد و به تدریج از اهمیت خلافت و شخص خلیفه و ادعاهای گوناگون این گروه کاسته خواهد شد و طی دهه آینده داعش به گروهی شبیه القاعده منتهی با تلفات بیشتر تبدیل خواهد شد.
آقای دکتر، نخست و خیلی خلاصه بفرمایید که داعش چرا و با اتکا به چه فکری این قدر سریع جهانی شد؟ آیا داعش محصول فقر اقتصادی - فرهنگی است یا آن را باید برساخته نیروهای خارجی دانست؟
برای پاسخ به سوال شما، حداقل باید به سه مولفه کلیدی توجه کرد:
مولفه نخست این است که در پیدایش هر حرکتی گروهی، از جمله حرکت موسوم به داعش یا دولت اسلامی، منبع یا موتور محرکه نخست عبارت است از تراکم مطالبات معوقه و نداشتن امید برای تدارک فرصت سیاسی برابر. مقصود از مطالبات لزوما اقتصادی نیست، از منظر طیفی از جنبشهای رادیکال اسلامی، مسلمانان به خصوص عربها مدت مدیدی است که در کمند فقر و تحقیر و تبعیض گرفتار آمده اند و طی سالیان اخیر هیچ راهی و فردی آنها را به رهایی راهنمایی نکرده است. بر این اساس، از حیث جامعه شناسی سیاسی، اعضای یک گروه، لحظه ای یا هنگامه ای منسجم می شوند که در بادی امر رنج و دغدغه مشترک فکری داشته باشند. این امر گروه را بسیج و همگن می کند. اما پایداری این بسیج و خیزش منوط به بودن یا نبودن چشم انداز مثبت است. یعنی اگر گروهی در شرایط حاضر در یک محنت تاریخی به سر ببرد و هیچ امیدی برای رهایی از این وضعیت نداشته باشد ناگزیر در قالب حرکت یا جنبش سازمان دهی می شود. حال این جنبش می تواند مسلحانه و یا مسالمت آمیز باشد.
دومین مولفه برای شکل گیری یک جنبش، تشخیص فرصت استراتژیک است. بدین معنا که اگر گروهی احساس کند که می تواند برای مدتی بقای و تحرک داشته باشد، یعنی زمینی برای تحرک، سلاحی برای هجوم و دفاع و نیرویی برای رزم در اختیار داشته باشد، آن گاه مجال را مناسب می بیند. این مولفه هم برای گروه موسوم به داعش در منطقه شامات مهیا بود. بدین معنا که بعد از شکل گیری تغییر در جهان عرب، سوریه هم ناآرام شد این گروه احساس کردند می توانند مقابل اسدِ رو به زوال، تحرکی از خود نشان دهند. اینان تحرک خود را از منطقه جنوب غرب سوریه (درعا) آغاز کردند و به تدریج به سمت حومه دمشق و شرق سوریه رخنه کردند و در ادامه به طرف عراق سرازیر شدند. ویژگی این دو دولت (دمشق و بغداد) عبارت بود از فروماندگی در دو بحران نفوذ و مشروعیت. دولت مرکزی بغداد در همه مناطق این کشور نفوذ فعال و تحرک موثر نداشت و چند پارگی سیاسی همراه با سوء مدیریت راهبردی مردم عراق را به جان هم انداخته بود، بشار اسد هم با مشاهده موج تغییر در چند کشور عربی در هراسی پنهان به سر می برد. در همین هفته های نخست که هزاران نفر در سوریه ربوده شدند و یا کشته شدند می شد فهمید که سناریوی سوریه گذار برای دموکراسی نیست و بازیگران متعدد و متعارضی در کارند. اسلامگرایان رادیکال ( شامل جبهه النصره و سپس داعش، با بهره گیری از این فضای مه آلود، مناطقی را به تصرف خود درآوردند و با بهره گیری از این خلا راهبردی ، اعضا و هوادارن خود را بسیج کرده و به تدریج مانند یک بهمن بزرگ شدند و تا حوالی بغداد آمدند.
اما سومین مولفه ای که در شکل گیری هر گروهی از جمله داعش موثر است داشتن یک هسته فکری ایدئولوژیک و بسیج کننده است. این هسته ماهیت عقیدتی دارد یعنی فلسفه نبرد گروه و راز تلاش و رهایی گروه را توجیه می کند. بر اساس این باور ، پایه گذاران گروه می توانند هواداران را بسیج و دگرهای خود را تعریف نمایند. من اسم این هسته فکری را افسانه یا اسطوره خلافت می گذارم. افسانه خلافت به آن گروه ناراضی که زمان (ضعف اسد و مالکی) و مکان (مناطق سنی نشین و معترض به حکومت مرکزی) یک فرصت استراتژیک را مناسب تشخیص داده بود، این گروه را وسوسه کرد که می تواند بدین ترتیب طرحی نو پیاده کند و با تکیه بر مفهوم خلافت ، تحقیر تاریخی اعراب سنی را التیام ببخشد. در نتیجه گروه داعش به همین سادگی و سهولت بدین ترتیب شکل گرفت. البته عوامل دیگری هم هست که من اسم آنها را عوامل تسریع کننده می گذارم. کمک کشورهای منطقه ای یا فرامنطقه ای هم مهم اند ، اما نقش آنها را تسریع کننده است تا بوجود آورنده. چون در این زمینه زیاد سخن گفته شده من خاستگاه فکری و جامعه شناختی این ماجرا را جدی تر می بینم. این قابل انکار نیست که در منطقه شامات و بین النهرین رقابتی بین گروههای و کشورهای مختلف جریان داشت و عقب نشینی امریکا از عراق این رقابت را تشدید نمود ولی تا ارکان فکری و بسترهای اجتماعی مناسب بوجود نیامده است هیچ سرویس اطلاعاتی یا جناح سیاسی نمی تواند گروهی را مکلف به کشورگشایی، آن هم به سیاق داعش بکند.
برخی از تحلیلگران بر این باورند هرچند این سه مولفه ای که شما به آن اشاره کردید ضروی هستند اما تا زمانی که حمایت های خارجی از این روندها شکل نگیرد ابزاری وجود ندارد که این رویه ها از تئوری به عمل برسد و از حالت بالقوه به شکل بالفعل درآیند. به عنوان مثال اگر عربستان و کشورهای عربی و حتی غربی ابزارآلات جنگی را در اختیار این گروه قرار نمی دادند اینها نمی توانستند تا این اندازه پیشرفت کنند.
حمایت رسانه ای، تسلیحاتی و حتی اطلاعاتی قدرت های دیگر مانند عربستان، قطر، ترکیه و اسرائیل حتما در تحرک و بقای این گروه نقش دارند. منتهی من آنچه مد نظرم است فلسفه پیدایش است. این مولفه هایی که شما اشاره کردید نه در پیدایش که در گسترش و پایداری این گروه نقش اساسی ایفا می کند. در علم سیاست قاعده مشهوری داریم که طبق آن ، هر منطقه ای که در آنجا بازیگران متعدد به لحاظ تعداد و متعارض به لحاظ منافع فعال باشند، آن منطقه روی آرامش به خود نخواهد دید و یا دست کم آرامش آنجا شکننده خواهد بود. مانند شرایطی که این روزها در افغانستان، عراق، سوریه و لبنان مشاهده می شود. در سوریه ، دهها بازیگر خارجی دخیل هستند. حالا عده ای با توان حداکثری و عده ای هم با توان حداقلی. از سوی دیگر ضریب تعارض بین این بازیگران هم شدید است. یک طرف ایران، یک طرف عربستان. یک طرف روسیه و طرف دیگر آمریکا. یک طرف اتحادیه اروپا است و طرف دیگر چین. شدت تعارض بین این بازیگران قابل توجه است. به سختی می توان فضایی را مجسم کرد که سطح تنش بین این بازیگران به حد قابل کنترل برسد. بنابراین بحران در سوریه به خاطر این دو عامل طبیعی است. مثلا کشوری مانند عربستان یا قطر و ترکیه برای قد علم کردن در فضای آشوبناک بعد از انقلاب های عربی وسوسه شدند عمق استراتژیک خود را افزایش دهند. در سطح قدرت های خارج از منطقه آمریکا احساس کرد که هزینه ای که برای عراق گذاشته است از حد عقلانی بیشتر شده است، بنابراین اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با وعده عقب نشینی از عراق شرکت کرد و پیروز شد. با خروج نسبی امریکا ، گروههای رادیکال وسوسه شدند جای خالی آن را پر کنند اما برای این وسوسه نیازمند پشتیبان بودند: هم پشتیبانی عقیدتی و هم تکنیکی. بله ، پشتیبانی فنی و رسانه ای را بعضی قدرتهای منطقه ای عهده دار شدند ولی از حیث فکری ، داستان فرق می کرد.پارادایم خلافت مولود ریاض یا آنکارا و دوحه نیست ، هیچ کدام از این کشورها هم الان در چهارچوب آن پارادایم فکر و عمل نمی کنند. به همین دلیل من بر خلاف خیلی ها ، داعش را گروهی زمان پریش می بینم که نهایتا زیرزمینی خواهد شد.
پس رقابت عربستان و ایران در منطقه یک واقعیت بوده است. از آن جا که ایران، به واسطه پیوندهای ژئوپلتیک و ژئوکالچر با عراق، در این کشور دست بالا را داشت. عربستانیها براشون سخت بود که یک ایران شیعه، هسته ای، بین المللی و موجه به لحاظ برخی موازین دموکراتیک را تحمل کنند. در چنین فضایی عباراتی نظیر هلال شیعی، ایران هسته ای، در رسانه های غربی و عربی خیلی تکرار شد و آن فکر نهفته در اذهان برخی گروههای اسلامی رادیکال را قوام بخشید. در چنین فضایی بازیگرانی مانند عربستان احساس خطر کردند و با مشورت بضی قدرتهای دیگر به این جمع بندی رسیدند باید پل های تحرک ایران در خاورمیانه مین گذاری شود و یا به تعبیر کاندولیزا رایس پل های ایران سد شود. به جای اینکه این مناطق سکو پرش و تحرک ایران باشد باید تله و چاله برای خفه کردن ایران شود و ایران مانند شوروی سابق آنقدر در بحران درگیر شود که زیرساخت های توسعه ای خود را از دست بدهد. عربستانی ها به واسطه نفوذ ایدئولوژیک و فرهنگی که در جهان عرب دارد از این فرصت استفاده کرد، دلار خرج کرد. سلاح فراوانی در اختیار گروه های همسوی خود قرار داد. طبق آمارهایی که به راحتی نمی توان آنها را تکذیب کرد فقط در یک مورد، دولت قطر 700 تویوتای چهار دیفرانسیل را تهیه و از طریق ترکیه در اختیار داعش قرار داد. یا در رقم دیگر عربستان مصمم شد از از طریق 6 هزار مسجدی که در سوریه در اختیار دارد نیروهای ضد اسد را سازمان دهی نماید. باید اشاره کنم که در سوریه حدود 9 هزار مسجد وجود دارد که وزارت اوقاف سوریه تنها روی 3 هزار مسجد نظارت دارد و این 6 هزار مسجد، به مرکز پرورش و تربیت نیروهای ضد بشار تبدیل شده اند. بنابراین در پناه وجود زمینه های داخلی سه گانه، قدرت های باانگیزه و مصمم منطقه ای سوریه را مکانی برای عرض اندام استراتژیک دیدند. هر یک از اینها انگیزه ای داشتند. انگیزه ایران این بود که محور مقاومت را استوار نگاه دارد و از طریق اتصال زمینی به گروه حزب الله در جنوب لبنان ، مانع تضعیف محور مقاومت در برابر اسراییل شود. این پروژه البته مورد مخالفت عربستان بود. عربستانی ها هم اتفاقا تصورشان این بود که اگر ایران به حال خود رها شود ممکن است این پروژه در مناطق نفوذ عربستان هم رخ می دهد. در نتیجه انگیزه پنهان عربستان برای محدودسازی ایران در پرتو ناآرامی های داخلی سوریه در سال 2010 و 2011 تعبیر شد و عربستان با پشتیبانی آمریکا و قطر و سیاست چند وجهی ترکیه و با رضایت اسرائیل وارد یک نبرد تمام عیار، تن به تن و بسیار پرتلفات در سوریه علیه ایران شد. بنابراین در سوریه و عراق کنونی بازیگران متعدد و متعارضی رویاروی هم قرار گرفته اند که آرایش استراتژیک آنها به قرار زیر می باشد:
ایالات متحده به عنوان تماشاگر خرسند،اسراییل به عنوان برنده خوش اقبال، ایران به عنوان بازیگری موثر، عربستان به عنوان بازیگر تجدید نظر طلب، ترکیه به عنوان بازیگری مضطرب و پرتناقض، اتحادیه اروپا به عنوان یاریگری مردد و روسیه به عنوان بازیگری محتاط.
فرمودید پراضطراب ترین بلوک اسلام مدنی است. در این خصوص باید اشاره کرد که پس از روی کار آمدن عدالت و توسعه و قدرت گرفتن اردوغان و پیش آمدن خیزش های نوین عربی اسلام ترکیه به عنوان اسلام میانه مطرح شد و حتی در مقطعی از آن تحت عنوان مدل اسلام میانه برای کشورهای خاورمیانه عربی یاد شد. این در حالیست که اگر نوع بازی ترکیه در تحولات مربوط به داعش را رصد کنیم همانطور که خودتان هم اشاره کردید یک بازی چندوجهی از سوی این کشور دیده می شود. بازی که می توان آن را به قمار خطرناک ترکیه تعبیر کرد. این برای کشوری که وابستگی و درهم تنیدگی بالایی با نظام بین الملل دارد و بخش قابل توجهی از درآمدهایش را از توریسم به دست می آورد، بازی خطرناکی نیست؟ چون هرچند اگر پیروز شود می تواند به امتیازات قابل توجهی دست یابد، اما اگر شکست بخورد شکست سختی را خواهد پذیرفت.
اصطلاح خوبی را استفاده کردید و فرمودید ترکیه وارد یک قمار استراتژیک شده است. با مرور مقالات گوناگونی که در ژورنال های مختلف در مورد ترکیه به چاپ رسیده این ابهام و تحیر وجود دارد. عقل سلیم و متعارف حکم می کند که ترکیه به طور کلاسیک و پایدار، بزرگترین مخالف تحرکات استقلال طلبانه اقلیم کردستان بوده و خواهد بود. بازهم عقل سلیم حکم می کند کشور ترکیه ، که داعیه دار اسلام مدنی و یک دولت مبتنی بر اسلام گرایی معتدل است باید بیشترین فاصله را با گروه تبهکار و رادیکالی به نام داعش داشته باشد. در صحنه عمل اما می بینیم که کاملا برعکس است. یعنی ترکیه معمار حرکت اقلیم کردستان به سوی اقدامات استقلال طلبانه است. از سوی دیگر ما تاکنون موضع قاطع و ضد داعشی از آنکارا مشاهده نکرده ایم. بنابراین پرسش این است آیا ترکیه با چه منطقی از استقلال کردستان حمایت می کند یا از گروه تبهکاری به نام داعش پشتیبانی می کند؟ آیا این قمار نتیجه اش اتلاف قدرت نرم و پرستیژ منطقه ای و حتی جهانی ترکیه نیست؟ آیا مردم ترکیه، گروه های فعال در سیاست ترکیه از این رویکرد اردوغان و احمد داوود اوغلو پشتیبانی می کنند؟ این حساسیت و سوال زمانی پررنگ تر می شود که به نبوغ سیاسی رهبران فعلی ترکیه هم نظر داشته باشیم. اگر این کارها را یک وزیر خارجه عادی در دوره های سابق انجام می داد خیلی جای تعجب نبود. اما احمد داوود اوغلو به عنوان طراح تئوری عمق استراتژیک نشان داده که منطقه را می شناسد. پس مسئله این است آیا ترکیه مرتکب اشتباهی استراتژیک می شود یا این کشور افق هایی را می بیند که با عقل سلیم قابل تحلیل نیست و باید یک شم دیگری داشت و برآوردهای دیگری را طرح کرد که با شم استراتژیک قابل فهم و حدس است.
قدیر نصری
یک تحلیل متعارف وجود دارد که می گوید آقای اردوغان سودای خلافت دارد، خود متعلق به گروه نقش بندی هاست که اشتیاق وافر و پنهانی برای احیای امپراطوری عثمانی دارند. حتی وقتی تبار اسماعیلی طایفه اردوغان را مطالعه می کنیم به طایفه اسماعیلی می رسیم، گروهی که به علایق پنهان مذهبی دارد. ولی من فکر می کنم قابلیت توضیح دهندگی این تحلیل بالا نیست و قدری با آن واژه شما همسو هستم و تایید می کنم که ترکیه وارد یک قمار شده است. در این قمار میزان مخاطره انگیزی و تحرکات ماجراجویانه ترکیه بیشتر از ابتکارات عقلانی آن است. اینگونه نیست که بگوییم ترکیه تصمیمات عجیبی گرفته و یک نبوغ پنهان حرکت ها و تحرکات اردوغان را هدایت می کند. اتفاقا من معتقدم در پرتو تحرکات اخیر ، ترکیه فقط یک گام افتخار آمیز برداشته و آن عبارت است از حمایت از بلوک های دموکراتیک و مدنی در کشور مصر. هنوز هم آنکارا روابط تیره ای با قاهره دارد و ترکیه ژنرال سیسی را به رسمیت نمی شناسد. از سوی دیگر و در سوریه ، ترکها حداقل در ظاهر، هنوز از ارتش آزاد و نیروهای دموکرات حمایت می کنند و تعداد قابل توجهی از اپوزیسیون میانه روی ترکیه، در لابی هتل های استانبول مترصد تغییر معادلات هستند. پس این وجه از سیاست ترکیه به نظر معقول می آید و بر اساس سنت سیاستگذاری در ترکیه هم است. اما در کنار این و برخلاف بسیاری از تحلیل ها، من تصور می کنم ترکیه دو اشتباه کلیدی را هم مرتکب شده است: یکم حراج سرمایه سیاسی و پرستیژ منطقه ای ترکیه در پرتو سیاست سکوت و پشتیبانی پنهان از گروه داعش است. این رویکرد آنکارا به نوعی همسویی با دولت های عربستان، قطر و اسراییل است. اما صف آرایی در مقابل نیروهای دموکراسی خواه و طبقه متوسط فکری در منطقه هم به شمار می رود. در آینده، این طبقه متوسط فکری، پرستیژ سیاسی و قدرت نرم و تحرکات فراملی ترکیه را به چالش خواهند خواند و این اشتباه اگر نگوییم استراتژیک دست کم قابل توجه بوده است. اشتباه دوم اینکه ترکیه نشان داده همچنان سرکوب نیروهای کرد را به سرکوب گروه داعش ترجیح می دهد. الان در کوبانی داعش در مقابل کردهای مبارز صف آرایی کرده، اندک مسامحه ای از سوی ترکیه می توانست با تقویت بلوک کردی منطقه را به قتل گاه گروه داعش بدل کند. اما ترکیه با فرض اینکه یک فرصت استراتژیک برای سرکوب کردهای سوریه پیش آمده است و کردهای سوریه با اسد همدست هستند دست داعش را در سرکوب گروه های کردی باز گذاشته است. غافل از اینکه این مخاطره با علایق خفته و پنهان حدود 15 میلیون نفر از کردهای درون ترکیه سازگاری ندارد. بنابراین اینطور نیست که ترکیه آزادانه و آگاهانه از بین گزینه های خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب می کند. ترکیه الان در معرض تناقض های خوفناکی قرار گرفته است: از یکسو حمایت از داعش در مقابل کردها باعث نارضایتی شدید در بین کردهای داخل ترکیه می شود و پ.ک.ک را علیه آنکارا بسیج می کند. از سوی دیگر سکوت در مقابل داعش ترکیه را در ردیف دولت های مرتجع منطقه قرار می دهد. من این را بیش و پیش از آنکه نشانه و نتیجه بلوغ سیاسی در ترکیه بنامم نوعی آوارگی سیاسی و ناتوانی تصمیم گیری و خطا در تشخیص اولویت ها می بینم. ترکیه از یکسو تحرکات خود را باید با آمریکا هماهنگ کند. سیاست آمریکا عبارت است از مقابله هوشمند با داعش، نه تمام عیار و بی تفاوتی بلکه نوعی برخورد هوشمند و حمله گزینشی به مواضع داعش. از سوی دیگر ترکیه ادعاها و بلندپروازی ها و جاه طلبی های منطقه ای هم دارد و احساس می کند که از لحاظ یارگیری منطقه ای، از کشورهایی چون عربستان و ایران عقب افتاده است. اگر ایران گروه های همسو در خاورمیانه دارد و اگر عربستان هزاران مسجد در حدود بیست کشور عرب منطقه احداث کرده و بر آنها نفوذ دارد، ترکها گمانشان این است که آنها هم باید در عمق استراتژیک شان نفوذ داشته باشند. به رغم این تشخیص درست، سیاستی که آنکارا اتخاذ می کند قابل توجیه نیست و جامعه مدنی ترکیه هرگز با اقدامات مماشات جویانه اردوغان در مقابل جنایات اسف بار داعش موافق نخواهد بود و این در آینده خود را نشان داده و موجبات تقویت اپوزیسیون در ترکیه خواهد شد.
در خصوص آمریکا دو نکته در فرمایشاتتان قابل توجه بود. یکی اینکه آمریکا به عنوان ناظر خرسند رخدادها را رصد می کند و دیگری اینکه فرمودید آمریکا در پی حملات گزینشی و محدود به داعش است. این در حالیست که ما چندین فکت را نمی توانیم نادیده بگیریم. یک، استراتژی سیاست خارجی آمریکا با آنچه که امروز در خاورمیانه پیاده می شود مورد نقد جدی محافل داخلی آمریکا قرار گرفته است. در اندیشکده ها و مقالات گوناگون عموما اوباما را به نداشتن راهبرد جدی در خصوص تحولات خاورمیانه محکوم می کنند و یکی از عواملی که باعث شده منطقه به این شکل کشیده شده را حتی خروج نیروهای آمریکایی در عراق می دانند. دوم اینکه همانطور که کشورهای اروپایی هم چندین بار به آن اشاره و تاکید کردند موضوع تسری جنبش های افراط گرای اسلامی ممکن است به غرب یک تهدید بالقوه است که از سوی کشورهای غربی هم جدی انگاشته شده است. ما هر روز آمار جدیدی می شنویم از افرادی که از کشورهای اروپایی به عضویت این گروه در می آیند. در نتیجه این باور به ذهن متبادر می شود که اتفاقا خطر داعش و افراط گرایی می تواند برای غرب خطرناک باشد. این احساس خطر، غرب را به این استراتژی رهنمون نمی سازد که راهکار جدی تری برای کنترل این جریان اتخاذ کند و صرفا به حملات محدود هوایی متمرکز نشود؟
در نگاه اول انتظار اخلاقی انسان های بی طرف و منصف این است که دنیا بسیج شود و گروهی زمان پریش به نام داعش را محو کند. اما چه می توان کرد که در عالم سیاست این نگاه اخلاقی حاکم نیست. در جهان خاورمیانه اولویت و نگاه اصلی، نگاه استراتژیک است. در نگاه استراتژیک بیشتر نتیجه گرایی اصالت دارد و نه رهایی بخشی. از این رو بازیگرانی که از آنها به عنوان تماشاگران خرسند اسم بردیم برای مداخله موثر خود دنبال یک توجیه موثر هستند. این توجیه موثر حتما معنای متریال و مادی دارد. می دانید که پرتاب یک موشک عادی به مواضع داعش هزاران دلار هزینه دارد و اگر فرض کنیم روزانه 200 پرواز توسط نیروهای ائتلاف علیه داعش صورت می گیرد مخارج آن سر به میلیونها دلار می زند. دولت آمریکا در حال حاضر دنبال یافتن توجیه برای این هزینه ها است. البته توافق ناگفته این است که دولت های عربی هزینه این حملات را تامین کنند اما فراموش نکنیم که اصلی ترین انگیزه آمریکا در دوران اوباما اتخاذ سیاست های واقع گرایانه و پرهیز از سیاست های جاه طلبانه جرج بوش پسر است که اصطلاحا به آن مهندسی اجتماعی خاورمیانه ولو به زور گفته می شد. اوباما و تیمش معتقد بودند و هستند که اساسا خاورمیانه از حیث مادی و اقتصادی آن سود سابق را برای آمریکا ندارد و به روایتی (خانم دکتر فریده فرهی)، اوباما در یک دیدار خصوصی گفته است: «یکی بیاید و بار خاورمیانه را از دوش آمریکا بر دارد.» آمریکایی ها بر خلاف تحلیل های ژورنالیستی که گفته می شد آمده اند، عراق را غارت کردند، نفت بردند و امثالهم، چیزی حدود 900 میلیارد دلار در جنگ 2003 عراق و تحولات بعد از آن هزینه کردند، ولی دست آوردی نداشتند. دست آوردی که نتایج متریال داشته باشد و قابل توجیه باشد. در داخل آمریکا تیم فعلی که بر کاخ سفید سیطره دارد صرفا به دنبال توجیه اقتصادی نبرد است اما تیم مقابل که فرمودید منتقد اوباما هستند پیروان مکتب استثناگرایی آمریکا هستند و معتقدند که آمریکا به عنوان قدرت نخست نظامی دنیا و قدرت اتمی، تکنیکی، و ... نیاز ندارد با هر کسی چانه زنی کند و باید از هژمونی خود استفاده و دیگران را وادار به انقیاد سازد. سخن آقای مک کین همین است و می گوید ما نباید با هر بازیگر ریز و درشتی وارد مذاکره شویم. این خلاف شان و پرستیژ آمریکا است.
اما معنی این سخن آن نیست که آمریکایی ها نسبت به تحولات در منطقه بی تفاوت باشند و استراتژی Creative chaos یا هرج و مرج خلاق در همین چهارچوب مورد توجه آنهاست. هدف آمریکایی ها در اجتناب از حمله تمام عیار و همچنین اجتناب از بی تفاوتی و گرایش به حمله گزینشی و هوشمند همین است. آنها حمله می کنند تا قدری جلوی پیشروی و هژمونی قاطع داعش را بگیرند. از سوی دیگر علاقه مند هم نیستند داعش به طور کلی از بین رود و گروه های مخالف منافع آمریکا در منطقه مسلط شوند. آنها در پرتو سیاست هرج و مرج خلاق معتقدند با تنظیم و مهندسی تنش در منطقه شرایط را به نحوی مدیریت می کنند که مخالفان آمریکا به وزن آمریکا در ثبات بخشی در منطقه ایمان بیاورند و این بار از ایالات متحده به عنوان منجی دعوت به مداخله کنند تا آن پرستیژ مخدوش آمریکا در منطقه احیا شود. بنابراین آمریکا تماشاگر خرسند منطقه بازی داعش است به این خاطر خوشحال است که می بیند نیروهای فعال در جهان اسلام و منطقه خاورمیانه همدیگر را تخلیه می کنند بی آنکه آمریکا هزینه ای بپردازد. یعنی نبرد بین مسلمانان و یهودی ها، یا اعراب و اسراییل اکنون به نبرد علوی و شیعه در یک طرف، سنی رادیکال، سلفی و تکفیری در طرف دیگر. آمریکا اصلا از این بازی ناراضی نیست. متحد کلیدی آمریکا در منطقه یعنی اسراییل از دیرباز خواستار متلاشی ساختن همسایه های فعال خودش بوده. این پروژه را در مورد اردن اجرا کرده و این کشور کاملا خنثی است و هیچ مقاومتی از این کشور دیده نمی شود. در مورد لبنان هم این کار انجام شده و میلیون ها نفر از مردم لبنان در اقصی نقاط دنیا پراکنده هستند و در درون لبنان فقط 4 - 5 میلیون نفر زندگی می کنند و 11 میلیون لبنانی از این کشور مهاجرت کرده و به دیگر نقاط جهان رفته اند. اسراییل دو همسایه مقتدر دیگر هم داشت که یکی مصر بود و دیگری سوریه. داستان مصر که با تحولات موسوم به خیزش های نوین عربی و تحولات پسین آن مشخص است. سوریه هم در حال متلاشی شدن است و 50 سال زمان لازم دارد تا ارتش سوریه، بنادر سوریه، آب و برق و تاسیسات سوریه به وضعیت سال 2010 بازگردد.
بنابراین آمریکا از این روند راضی است که متحد نگران و مضطربش در منطقه، نفس راحتی می کشد و سه کشور قدرتمند منطقه بین النهرین، ترکیه، ایران و عربستان همدیگر را تخلیه استراتژیک می کنند. آمریکایی ها ابدا از این ماجرا ناراضی نیستند. باری بوزان در کتاب مناطق و قدرت ها، می گوید: هنوز غربی ها خاطرات سیطره امپراطوری عثمانی بر اروپا را از یاد نبرده اند، بنابراین چندان بی تمایل نیستند هر ده سال یکبار در این منطقه قدرت های موثر علیه یکدیگر وارد بازی شوند.» او در آن کتابش اشاره کرده که در شصت سال اخیر هر ده سال یکبار، قدرت های کلیدی منطقه یکدیگر را نابود کرده اند. سال 1956 و جنگ اعراب و اسرائیل، ده سال بعد جنگ شش روزه 1967، 5 سال بعد جنگ 1973، هشت سال بعد و در سال 1980 جنگ ایران و عراق، ده سال بعد در سال 1990 و 91 جنگ آمریکا و عراق بر سر کویت. جلوتر که می آییم در سال 2003 حمله آمریکا به عراق، در دوران اخیرتر جنگ های گوناگون اسرائیل با لبنان و غزه. در خلال این حدود 12 جنگی که در شصت و پنج سال اخیر رخ داده چه کسانی آسیب دیده اند؟ کشورهای منطقه این قدر دغدغه استراتژیک و بقا داشته اند که از توسعه داخلی خود محروم شده و نمی دانند در داخل کشورهایشان مشکل آب در حال جدی شدن است، مسئله توزیع عادلانه منابع در وضعیت هشدار است و روزی این کشورها متوجه این ماجرا خواهند شد که خیلی دیر شده و کلیت این ماجرا اگر منصفانه نگریسته شود به زیان غرب نیست. بخش دیگر سوال شما که به موضوع تسری افراط گرایی به غرب و سرازیر شدن شهروندانش به جبهه داعش لازم است توجه شما و خواندگان محترم را به یک نکته جلب کنم. در منابع مختلف در خصوص جذب گسترده نیرو از سوی داعش ، جهاد نکاه، سرازیر شدن اروپایی ها به سمت داعش و مسائلی از این بسیار گفته شده، نمی گویم که این مسائل وجود ندارد، آمارها و جداول نشان می دهد حدود 4 هزار نفر نیرو از کشورهای مختلف جهان به متصرفات داعش آمده است، اما این امر بسیار بزرگ نمایی شده است و بخشی از اینجنگ روانی با مدیریت خود داعش است. با مطالعه عمیق و مقایسه ای صحنه هایی که داعش پخش می کند، متوجه می شویم که داعش اتفاقا آن نبوغ حیرت انگیز را ندارد. شاید حدود چهار هزار نفری باشند که در غرب احساس تحقیر کرده اند، مسیحیان آنها را طرد کرده اند و کسانی هستند که بستگانشان در پاکستان و افغانستان و عراق و فلسطین توسط آمریکایی ها و اسرائیلی ها کشته شده اند و حالا فرصت را برای انتقام از غرب مغتنم می شمارند. ولی فراموش نکنید داعش علیه غرب نمی جنگد، داعش تاکنون یک گلوله هم به سمت اسرائیل شلیک نکرده است. حتی دولت های غرب گرا الان از حمله داعش مصون هستند. بنابراین مسئله را باید به نحو دیگری دید. من اعتقاد دارم اولا داعش برخلاف آنچه تبلیغ می شود آن اندازه قوی، عجیب و حیرت انگیز نیست. نیروهای داعش 80 هزار کیلومتر مربع زمین در اختیار گرفته اند که زمین های بایری بوده که به دلیل نبود دولت مقتدر در دمشق و بغداد حاصل شده است. پلیس بغداد 700 هزار نیرو داشت آقای ابراهیم جعفری می گفت ما بزرگترین پلیس دنیا را داریم ولی این پلیس آموزشی ندیده بود، به شدت آلوده بود، تکفیریها و بعثی ها در آن نفوذ گسترده ای داشتند و عمده فرماندهان آن بعثی ها بودند و الان از هم پاشیده است. بنابراین پیروزی بر یک دولت درمانده (Failed State) هنر نیست. اگر داعش اینقدر مقتدر است چرا نمی تواند شهر 35 هزار نفری کوبانی را تصرف کند؟ داعش یک منطقه میانی را از وسط سوریه، مرز ترکیه و حوالی مرز ترکیه تا جنوب و منطقه الانبار و استان دیاله و نزدیکی های بغداد را در اختیار دارد اما این منطقه به این خاطر تحت تصرف داعش در آمده که نیروی مقاومی وجود نداشته است. ارتش عراق 20 تا هلیکوپتر هم نداشت و اگر داشت داعش تا عمق این کشور رخنه نمی کرد.
در خصوص جهاد نکاح هم باید تاکید کرد که اینگونه نیست که زنان غربی و تازه مسلمان شده صف کشیده اند تا به عقد نیروهای زمان پریش داعش در آیند. عده ای از زنان تونس و کشورهای مشابه هم که آمدند، با افسردگی بازگشته اند. بیماری های مقاربتی گرفتند و بازگشتند. وزیر کشور تونس چندی پیش گزارش داد که صد نفر از زنان تونس به سوریه رفته و با این جماعت همبستر شده اند و همه آنها با افسردگی و بیماری بازگشته اند. اینها زنان را می بردند در یک سوله هایی نگهداری می کردند و نیروهای داعش مانند حیوانات صف می بستند و دستشان را روی زنان می گذاشتند و با سه بار بسم الله گفتن، با آنها همبستر می شدند و بعد از یک ساعت مقاربت، دست روی شانه زن می گذاشتند و می گفتند: طلقت. سپس آن زن را به یک داعشی دیگر می دادند. واقعیت اینگونه نیست که در رسانه ها به تصویر کشیده می شود که جهاد نکاح اعلام شده و همه زنها از سرزمین های اسلامی راهی این مناطق شده اند. اصلا اینگونه نیست و باید به آمار و ارقام صحبت کرد.
با عنایت به این بزرگنمایی که شما به آنها اشاره کردید و البته وقایعی که در حوزه میدانی در سوریه و عراق وجود دارد، شما چه چشم اندازی برای آینده این گروه و همچنین وضعیت مرزهای خاورمیانه متصور هستید؟
گروه داعش به عنوان یک حرکت تجدیدنظر طلب بر آن است بخش قابل توجهی از شامات را تصاحب کند، خلافتگاه را در رقه و سپس در محدوده ای از دمش تا بغداد برپا کند، در ادامه بخشی از کشورهای جنوب خلیج فارس را به بیعت دعوت کند، برای مشروعیت آفرینی بیشتر مکه و مدینه را در تصاحب خود بگیرد، در ادامه به سراغ عدو غریب یا صفوی ها بیاید سپس با لشکر اسلام، اسرائیل را با خاک یکسان و در بین المقدس نماز بخواند و در نهایت به سراغ امپراطوری مسیحی برود. این ایده ای است که آنها طرح می کنند. اما این صرفا یک ادعا است. در منطقه خاورمیانه کسانی که تنش و درگیری را آغاز کرده اند، پایان دهنده آن نبوده اند. عوامل و متغیرهای طبیعی و ابتکاری دیگری در کارند. من گمان می کنم داعش بنا به چهار دلیل اساسی، مهم و جدی است: اولین دلیل در باب جدی بودن داعش انگیزه فوق العاده و انسجام ایدئولوژیک و عقیدتی این گروه است که با تکیه بر مفهوم خلافت قادرند بخش قابل توجهی از مسلمانان در جعان سنی را بسیج کنند. دومین دلیل که از دید من به اهمیت داعش می افزاید به تحرک گروه داعش در منطقه عاری از نیروهای بازدارنده مربوط می شود. نیروی مقاومی در منطقه وجود ندارد که در شمال شامات مقابل این گروه بایستد. ارتش سوریه آن اقتدار پیشین را ندارد. اتوریته اسد تا حد زیادی آسیب دیده و جامعه سوریه از جنگ خسته است. در جنوب شامات، حتی در حومه بغداد، هنوز وضع نابسامان است. در شرق شامات ، اقلیم کردستان به شدت آسیب پذیر است. در شمال منطقه تحت سیطره داعش، ترکیه قرار دارد که سیاست های همسویی با این گروه را دنبال می کند و در غرب داعش، اسرائیل و اردن قرار دارند؛ اردن اصلا در محاسبات داعش محلی از اعراب ندارد. گفته می شود جنگ با اردن تفریح خوبی است. لبنان هم دولت شکننده ای دارد و به شدت هم آسیب پذیر است. لبنان به دلیل در برگیری سه دسته از جمعیت (یعنی حزب الله شیعی که به شدت مقاومت می کند، مسیحیان که می توانند حساسیت غرب را در پی داشته باشد و سنی ها که همگن خودشان هستند) برای اعضای داعش فعلا در اولویت نیست و فعلا می خواهند مناطقی که به دست آورده اند را تثبیت کنند. از 14 استان سوریه، سه استان در اختیار داعش است، سه استان هم در اختیار اسد و بقیه هم آلوده است. الان داعش کوشش می کند در استان های رقه، دیر الزور، الانبار و موصل تسلط خود را تثبیت کند. سومین دلیلی که به ما می گوید داعش خطرناک است، جذابیت وعده های این گروه برای جمعیت سنی ناامید و تحقیرشده در منطقه است. چهارمین دلیل که داعش را خطرناک می کند نبوغ برخی از اعضای داعش در عملیات روانی چندلایه است. بخشی از آنها را می توان مورد توجه قرار داد. داعش از طریق جذب مطرودین قومی زبانی و نژادی، از طریق برچسب زنی، از طریق شارژ مالی هواداران و تامین خواسته های گوناگون اعضا، از طریق پاره واقعیت گویی و تحریف به جای دروغ گویی و البته از طریق پاکیزه نمایی خود و رهاسازی از تشریفات حکومت های متعارف در خاورمیانه ، کوشش می کند محبوبیت خود را در مناطق متصرفه افزایش دهد. از این لحاظ نگرانی عمیق من این است بعد از سه یا چهار سال گروهی از تکفیری ها، (نه سلفی ها) علیه داعش فعلی قیام و آنها را تار و مار کند و با یکسری سیاست های نرم سهل گیرانه به صورت جدی در این منطقه یک کشور تاسیس کند. در این شرایط بخش قابل توجهی از جمعیت با این گروه نسبتا معتدل بیعت خواهد کرد و آنگاه جامعه دو شقه خواهد شد؛ جامعه وفادار به بخش جدید و جامعه اپوزوسیون که آنهم در ادامه قابل هضم و قابل کنترل است. نگرانی من است این نسل سفاک و خونریز از بین برود اما زمینه را برای گروهی فراهم کنند که به آن اندازه خونریز و وحشیانه نیست. آنها دیگر سر نمی برند، شلاق می زنند و این می تواند برای مردم گشایشی ایجاد کند و بگویند هم از دست حکومت های دیکتاتور رها شدیم و هم از دست گروه های ارتجاعی.
با وجود این دغدغه، نگاه استراتژیک و بلندمدت به ما می گوید که حکومت ها، حرکت ها و جنبش ها برای بقا و بازیگری در معادلات محلی، منطقه ای و جهانی باید پاره ای از ویژگی های نرم افزاری و سخت افزاری را داشته باشند. این ویژگی به آنها قدرت می دهد هم به لحاظ عینی و هم از حیث فکری کرویدورهای قدرت را تصرف کنند. از جمله ویژگی های سخت افزاری که باید باشد و در حال حاضر داعش ندارد، جمعیت پرتعداد است. این جمعیت می تواند به به شکل سرباز بسیج شود، در لباس کارگر کارگاه ها را راه بیندازد، به شکل شهروند رای دهد. در حال حاضر سه استانی که داعش در عراق تحت تصرف دارد و 3 استانی که در سوریه در اختیار دارد روی هم 7.5 الی 8 میلیون نفر جمعیت دارد که این قابل توجه نیست. نیروهای رزمنده داعش، هرچند در رسانه ها سخن از 70 هزار و 200 هزار است، ولی نیروهای رزمنده داعش که در خط هستند حداکثر 35 هزار نفر است که این قابل توجه نیست. بنابراین پاشنه آشیل سخت افزاری داعش نداشتن جمعیت قابل توجه است. از حیث سخت افزاری نداشتن عمق استراتژیک و عدم تثبیت موضع در مناطق متصرفه دیگر مشکل داعش است. علاوه بر اینها، محرومیت از منابع طبیعی حیاتی و یا ناتوانی در بهره برداری از منابع طبعی مانند نفت و گاز مشکل دیگر داعش است. این گروه جز رود فرات که مقوله قابل صادر کردنی نیست، چیزی در اختیار ندارد. با قاچاق نفت دیر الزور و با تانکر که نمی توان کشور اداره کرد و پروژه به پیش برد. بنابراین داعش از این لحاظ ضعف های عمده ای دارد. اما ضعف های کلیدی داعش به رغم همه جنگ های روانی در حوزه نرک افزاری است و مهمترین آنها زمان پریشی فکری و ناهمگونی گفتمانی با فضای منطقه خاورمیانه است. دوران این گذشته است که چهار جوان را به خاطر عدم شرکت در نماز جماعت بزنید. دوران این گذشته است که به فرموده ، همه زنان را برقع پوش کنید و دوران این گذشته است که در یک شهر 30 هزار نفری 10 هزار نفر نگهبان بگذارید. گفتمان جهانی در زمینه حقوق زنان، شهروندی و مردم بسیار متفاوت است.
ضعف بسیار کلیدی داعش در ساحت نرم افزاری که می تواند بسیار قابل توجه باشد عبارت است از ناتوانی در گفتمان سازی و جلب مشارکت بین المللی و همچنین محرومیت از رهبر خردمند. ابوبکر البغدادی جوان 43 ساله و تحصیلکرده الهیات در بغداد از آن اندازه از خرد، نبوغ، ملک داری و مردم داری برخوردار نیست که بتواند علقه ای ایجاد کند، بلکه بیشتر نفرت می پراکند. بغدادی با خون معنا می شود. گروه پایدار و ماندگار علاوه بر برخورداری از جمعیت بالنسبه بیشتر، باید عمق استراتژیک بیشتری داشته باشد، همجواری با گروه های همسو داشته باشد و از منابع طبیعی حیاتی برخوردار باشد و همچنین باید بتواند گروه های پرتعدادی را بسیج کند. داعش به رغم امکانات از این ابعاد محروم است. میزان جذب در ارتش داعش بسیار پایین است. پیشینه و منابع بسیج گر فکری که داعش از آن برخوردار است تا اندازه ای تاریخ مصرف دارد و به تدریج از اهمیت خلافت و شخص خلیفه و ادعاهای گوناگون این گروه کاسته خواهد شد و طی دهه آینده داعش به گروهی شبیه القاعده منتهی با تلفات بیشتر تبدیل خواهد شد.