در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۸۶۵۸۴
تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۴
رسول جعفریان پاسخ می دهد:
استاد دانشگاه تهران اصولگرایی و اصلاح طلبی را در عین داشتن برخی اختلافات جدی، بیشتر نوعی دسته بندی سیاسی و نه الزاما نظری دانست.
اصولگرایی و اصلاح طلبی یعنی چه؟
گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - رسول جعفریان*: وقتی خبر رونمایی از تندیس حجت الاسلام و المسلمین حسنی را در ارومیه دیدم و تصویر یکی از روحانیون اصولگرا را در سایت ها ملاحظه کردم، یک پرسش قدیمی در ذهنم برای چندمین بار خطور کرد و آن این که واقعا فرق اصولگرایی و اصلاح طلبی در ایران در چیست؟ یا به عبارتی آنچه بر اساس گرته برداری از احزاب غربی گفته می شود، چپ و راست در ایران چه معنایی دارد؟

به نظرم چند جور احتمال در این باره وجود دارد.

الف: مقصود این است که اصولگراها به اصول و فروع دین بر اساس برداشت سنتی وفادارتر هستند در حالی که اصلاح طلبها نوعی رفتار تجدید نظر طلبانه نسبت به اصول و فروع دینی دارند. مثلا در مورد وفاداری به فقه سنتی یا درباره عزاداری سنتی، حجاب، حضور زن در جامعه یا بسیاری از امور مشابه اینها.

ب:‌ معنای دوم احتمالی در این زمینه که مشابه بند الف است این است که اصولگرایی طرفدار سخت گیری دینی بیشتر در جامعه است (مثلا امر به معروف و نهی از منکر) در حالی که اصلاح طلبی گویا به معنای اعتقاد بیشتر به آزاد گذاشتن مردم یا به قول مخالفانشان اباحه گری است.

ج: سومین مورد این است که مقصود از اصولگرایی نوعی محافظه کاری است که گفته می شود اصولگراها دارند و در اداره امور و عدم انعطاف برابر تغییر، بیشتر ساختارگرا هستند در حالی که اصلاح طلبی روشی است ساختار شکنانه و چپ که می کوشد از محافظه کاری و سنت گرایی دور باشد. شاید معنای دیگر آن باور به نوعی روش انقلابی تر باشد در حالی که مثلا اصولگراها در این زمینه، کندتر حرکت می کنند.

د: در معنای چهارم، راست گرایی به معنای جانبداری از نوعی اشرافیت (در مفهوم کلی آن نه فقط اقتصادی) است در حالی که جریان اصلاح طلبی یا چپ به معنای مردم گرایی ونوعی روش سوسیالیستی است که البته فقط جنبه اقتصادی ندارد بلکه اصول توده گراتر است. قدیم ها جریان اصولگرا که از قدرت برکنار بود (هشت سال اول انقلاب) متهم به طرفداری از سرمایه داری بود.

هـ: گاهی هم ممکن است معنای پنجمی مراد باشد که گویا اصولگرایی طرفدار مبارزه سرسختانه با غرب است در حالی که اصلاح طلبی برابر غرب وادادگی دارد و تسلیم است. به معنای دیگر اصلاح طلبی غرب زده است و اصولگرایی ضد غرب.

هر بار که یکی از معانی در ذهنم می آید، به مواردی بر می خورم که به تردید می افتم و فکر می کنم انگار این مورد درست نیست و شاید مورد دیگر دست باشد.

مثال در باره بند الف و ب، فکر می کنم همین ماجرای تندیس درست کردن، با آن همه اصرار فقها در مخالفت با آن، یکی از آن موارد است. یعنی اگر کسی واقعا سنت گرا باشد و معتقد به فقه جواهری و شیخ انصاری، الزاما باید احتیاط بیشتری داشته باشد در حالی که درست کردن تندیس و حاضر شدن روحانیون اصولگرا نشان می دهد که برای بسیاری از آنها دوره این حرف ها گذشته و اصلا اصولگرایی به این معنا نیست. درباره موسیقی هم تقریبا همین طور است. عکس آن هم صادق است؛ مثلا درباره عزاداری احساس می کنم مواردی وجود دارد که اصلاح طلب ها در عزاداری دست کمی از اصولگراها ندارند. همین الان ده ها مجلس روضه خوانی از سوی اصلاح طلبان در نقاط مختلف هست و ظاهرا در این امور به همان شکل سنتی فرقی با اصولگراها ندارند. بماند که اصولگراها خود با گروهی دیگر که در این زمینه اهل افراط خوانده شده اند، فاصله دارند و نمونه اش همین ماجراهای اخیر بر سر حضرت رقیه و محسن و روضه و قمه زنی است که باز اصولگرایی را در یک فاصله خاص با کسانی که از آنها سنت گرا تر هستند، قرار می دهد.

خوب در باره ربا و بهره بانکی هم که برخلاف نص صریح فقهای سنتی و یا مساله رهن و اجاره، همه این گروه ها مثل هم فکر می کنند. گو این که یکی از روحانیون طیف اصولگرا، سابقا در سخنرانی قبل از خطبه ها گفت که این بهره ها رباست اما در همان دوره قبل که رییس جمهوری، کاندیدای اصلح و برگزیده ایشان بود، همان روش ادامه یافت و کسی هم صدایش در نیامد. واقعا برای من ابهام دارد که اصولگرایی یعنی عمل کردن به اصول سنتی دین و اصلاح طلبی یعنی مخالف با آن.

در مورد بند «د» هم باز فکر می کنم برخی از جریان های منتسب به اصولگرایی اصلا ربطی به این که مثلا بستگی به طبقه خاصی داشته باشند، یعنی این که مثل محافظه کاران اروپا و آمریکا، طرفدار سرمایه داری باشند (عرض کردم، خاطرمان هست که در زمانی که چپ حاکم بود، دوره نخست وزیری موسوی، اصولگراها به عنوان طرفداران سرمایه داری شناخته می شدند) ندارند. همین احمدی نژاد که اصولگرا بود و خیلی خودش را دیندارتر از بقیه نشان می داد، در این زمینه روش های توده ای داشت که برخی آن را پوپولیستی می گفتند، همان اتهامی که محافظه کاران غربی به جریان های سوسیالیستی می زنند. روش احمدی نژاد در این زمینه، کاملا در مخالفت با معنای چهارم اصولگرایی است و به آن طرف یعنی چپ روی بسیار نزدیک تر است. در باره امر به معروف و نهی از منکر هم کاری به روش اصولگرایی نداشت و گویا به چپ ها نزدیکتر بود. راستش در باره معنای پنجم هم باید عرض کنم که تا ده پانزده سال قبل عکس بود. یعنی اصولگراها متهم کندروی بودند و اصلاح طلب ها که آن وقت ها بیشتر به آنان چپ گفته می شد خیلی ضد غرب بودند. اصلا تفکرات ضد غربی و غرب زدگی در میان چپ ها رشد کرد والا روحانیون بزرگ در جامعه مدرسین در سالهای اول انقلاب روحیه آرام تری داشتند و طرفدار بازار آزاد و به اصلاح روش های اقتصادی غرب بودند. چپ ها دقیقا در مقابل آن، متهم به روش های شرقی و چپ روانه بودند. این رویه البته سالهاست عوض شده است.

از سوی دیگر گاهی فکر می کنم فاصله اصولگرایی و اصلاح طلبی در یک معنا، تقریبا هفت سال تا ده سال است. یعنی حرفهایی که اصلاح طلب ها می زنند، هفت سال تا ده سال بعد اصولگراها می زنند و اصلاح طلب ها دوباره قدری جلوتر می روند. اصلا پای زنان را به جامعه، همین جریان اصولگرایی باز کرد و اولین بار آنها را به مجلس آورد (دوره اول مجلس اگر جامعه روحانیت را اصولگرا بدانیم. در حالی که فقهای قدیم از مشروطه تا انقلاب مخالف رای دادن آنها بودند چه برسد به مجلس بروند.) احمدی نژاد که تا مرز وزارت هم پیش رفت. معلوم است اینجا هم اصولگرایی معنای مورد نظر را ندارد.

راستش گاهی فکر می کنم این مسایل نوعی دسته بندی سیاسی است که شکل گرفته و هر کدام در داخله خود، در وقت رسیدن به قدرت جمع خویش را حفظ می کنند. حقیقتا این هم کاملا درست نیست که بگوییم دعوا سر لحاف ملاست، بالاخره فرقهایی دارند، اما به نظر می رسد فکر منظمی پشت سر ماجرا نیست، بیشتر نوعی عرف و عادت و رویه است که امکان جابجا شدن هم دارد. همین است که بنده را هم به اشتباه انداخته و فکر می کنم اگر تشکل درست و درمانی بود که منظم فکر کند و اساسنامه داشته باشد، دست کم امثال بنده بهتر می توانستند در این باره بیندیشند. همین در هم آمیختن است که گاهی آدمهای راست گرا متهم به چپ روی می شوند یا به عکس. این البته بیش از آن که فرصت طلبی باشد ناشی از عدم تبیین خطوط است. شاید اصلا لازم نباشد مرز میان این دو جناح دقیق تبیین شود. بنابرین همین طور که هست چه عیبی دارد؟

بماند که کلمه اصولگرا از یک زمانی مطرح شد یعنی سابقه آن به اول انقلاب نمی رسد. به نظرم پیدایش آن از وقتی بود که غربی ها کلمه بنیادگرا را به مذهبی های تند نسبت دادند و ما آن را به اصولگرا تغییر دادیم که بگوییم با بنیادگرایی فرق داریم. اما بعدا که اصلاح طلبی درست شد، یعنی عوض شده جریان چپ قبلی، اصولگرا برابر آن قرار گرفت.

*استاد دانشگاه تهران
  منبع: خبرآنلاین
ارسال نظر