یک زبان شناس بررسی کرد:
گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) - دکتر آزیتا افراشی *: «زبانشناسی شناخت گرا» یکی از رویکردهای نوین زبانشناسی است که در دهه 80 میلادی در آمریکا با انتشار چند اثر که به ویژه مطالعه «استعاره» را از منظری جدید مورد بررسی قرار دادند، شکل گرفت؛ این رویکرد در دهه گذشته شکوفایی و نفوذ چشمگیری پیدا کرده است که دلایل متفاوتی را برای آن میتوان برشمرد. از جمله اینکه زبانشناسی شناخت گرا به عنوان هسته علم شناخت، ماهیتی میانرشتهای دارد که با جریان علم، در قرن حاضر همسو است؛ دیگر آنکه زبانشناسی شناخت گرا یک چارچوب قطعی و بیانعطاف نیست بلکه رویکردی به مطالعه زبان است که سازههای نظری متفاوت ولی به لحاظ روششناختی همگرایی را دارد. یکی از وجوه تمایز آن نسبت به سایر رویکردهای زبانشناسی این است که «معنیشناسی» در این رویکرد از جایگاه کانونی و مهمی برخوردار است و آنچه در گذشته امری دور از واقعیت به نظر میرسیده، یعنی مطالعه علمی معنای زبانی، با اتکا به یافتههای عصبشناختی و مغز از یک بعد، روشهای پیکرهای رایانشی مطالعه زبان از بعد دیگر و نیز مقایسههای بین زبانی و بین فرهنگی حوزه معنا امکانپذیر شده است.
یکی از مفروضات زبانشناسی شناخت گرا این است که ساز و کارهای شناختی ذهن در زبان انعکاس پیدا میکنند. به همین دلیل مطالعه زبان دریچهای به شناخت ماهیت ذهن میگشاید. یکی دیگر از مشخصههای این رویکرد دریافت متفاوتی از ذهن نسبت به سایر رویکردهای زبانشناختی است. به بیان دیگر زبانشناسی شناخت گرا ذهن را ماهیتا پردازشگر میداند. در نتیجه این باور، فرایندهای ذهنی بر دادههای حسی عمل میکنند. یکی از مهمترین فرایندهای پردازشی ذهن، «مقولهبندی» است.
مقولهبندی، اساس شناخت و عملکرد ذهن است و امری ماهیتا معنایی است. توجه به تعریفی که زبانشناسی شناخت گرا از زبان ارایه میدهد چند نکته را روشن میکند.
زبانشناسی شناخت گرا، زبان را ابزار مقولهبندی دانش میداند؛ دانشی که از محیط و از بافت تعامل انسان با جهان خارج و پدیدههای آن حاصل میشود. بنابراین مقدماتیترین سطح مقولهبندی به عینیترین تجربههای حسی- حرکتی مربوط است ولی تا پیچیدهترین و انتزاعیترین حوزههای تفکر تسری مییابد. برای نمونه از مقولهبندی در سطح دادههای حسی و حرکتی که از رهگذر حواس به دست میآید و مبنای شناخت مفاهیم بنیادینی چون مکان و حرکت قرار میگیرد تا شناخت و درک مفاهیم پیچیدهای چون شرم و شادی در حوزه عواطف یا غیرت و همت در فصل مشترک حوزههای مفهومی عواطف و اخلاق همگی در لایههای مختلف با مقولهبندی ارتباط دارند. این تجربه عینی که ما میتوانیم بین چهرههای زنان و مردان تفاوت بگذاریم یک فرایند مقولهبندی است که انسان از زمان کودکی بر آن توانایی پیدا میکند. اینکه میتوانیم صدای مردان و زنان را تفکیک کنیم، اینکه میتوانیم پدیدههایی را به عنوان وسیله نقلیه بشناسیم، یا پدیدههایی را جاندار بدانیم و ویژگی رشد را به آنها نسبت دهیم همگی محصول فرایند مقولهبندی است.
یکی از سوالات مطرح در علم شناخت این است که مقوله گیاهان، جامدات، حیوانات و جز آن چگونه میتواند مبنای مقولهبندی و شناخت در حوزههای انتزاعی قرار گیرد؟ مثلا ما ناخودآگاه اعمال مختلفی را در مقوله معنایی «توهین» یا در مقوله «دروغ» قرار میدهیم. چنین مقولهبندیهایی نتیجه عملکرد ساز و کارهای پیچیده ذهنی، تجربیات فردی، اجتماعی و فرهنگی است. در این رویکرد باور بر این است که مطالعه زبان میتواند اطلاعات مهمی درباره این جنبههای شناخت به دست دهد.
اینکه در مطالعه زبان باید چه روشی اتخاذ کرد تا نتایج تحلیل با جنبههای واقعی کاربرد زبان مطابقت داشته باشد از سوالاتی است که زبانشناسی شناختگرا در پی پاسخ به آن است. برای نمونه دیگر، مفهوم «دروغ» را نمیتوان صرفا به یک تعریف واژهنامهای از آن منحصر کرد بلکه باید دید سخنگویان زبان این واژه را در کدام معانی به کار میبرند؟ مثلا دروغ میتواند بیان گفتهای باشد که صحت ندارد، گاهی میتواند به معنای فاش کردن بخشی از واقعیت باشد، ممکن است حتی ناگفته گذاشتن واقعیت باشد یا موقعیتهایی به جز آن. آمیختن روشهای پیکرهای با رویکرد شناختی در صدد دست یافتن به چنین نتایجی در تحلیل زبان است.
*زبان شناس
منبع: ایران
منبع: ایران